هنر در یونان باستان
حکومت یونان از هزار سال پیش از میلاد تا سال نخست میلادی ( از زمان هومر تا مسیح ) ادامه داشت .
در آغار هنر یونان به علت عدم آگاهی از تمایز طبقاتی ( مانند هنر مردمان مناطق دیگر ) با دعا و افسون و جادو توام بوده و هنری ائینی تلقی می شده است . این هنر بیانگر احساسات – پندارها و خواسته های مشترک اجتماع اولیه در سازمانهای آنها می باشد که به خاطر ابتدایی بودنش – خام و ناهنجار و خالی از احساسات شخصی ( هنرمند ) است . از این رو اثری فردی یا طبقاتی در این عصر دیده نمی شود .
یونانیان در عصر پهلوانی گری به علت جنگها و پیروزی های مختلف با فرهنگهای پیشرفته و متمدن آشنا شدند و به داد و ستد و تبادل فرهنگی دست یافتند . و به علت پیروزی و سلطه بر مردمان متمدن تر و با استفاده از سیستم بهره کشی در جهت اهداف سلطه جویانه به ترک اعتقادات نیاکان خویش پرداختند . این مسئله سبب بروز روحیه سرکشی و بی اعتنایی به قوانین گردید . به طوری که خصلتهای فردی را بر سنت و قانون ترجیح می دادند .
به مرور نظام اجتماعی سلطنتی به اتکای وفاداری امیران به زمین داران بزرگ – جایگزین نظام قبیله ای پیشین که فاقد وابستگی و پیوند های خویشاوندی پیشین بود – می گردد . از این رو پیوندها و مناسبات اخلاقی – فردی و عقلانی می شوند . طی سالها به علت تجزیه تدریجی قبیله ای و وفاداری امیران به ارباب و شهروندان به شهر با وجود تکیه اشراف به وحدت خانواده بالاخره مردم سالاری به پیروزی می رسد . با این تحولات و دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی – وظایف و شرائط و موقعیت های اجتماعی هنرمند به کلی دگرگون می شود و از گمنامی رهایی می یابد . هنر از شکل جمعی و آیینی خود خارج و به شکل دنیوی و غیر روحانی تجلی می یابد و با اتخاذ شیوه حماسی به حیات خود ادامه می دهد .
یونانیان مانند مصریان به هنر کاربردی ارزش و بهای کمتری می دادند تا به هنر انتزاعی . به این دلیل برای ادیبان و شعرا بیشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعی زیادی بین هنرمندی که کار فکری می کرد و هنرمندی که با دستهای خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکری داشتند از طرف اشراف و امیران حمایت می شدند در صورتی که نقاشان و سنگ تراشان از این امتیاز برخوردار نبودند . به همین خاطر از هنرهای دستی ( بصری – مکانی ) اطلاع کمتری در دست است تا هنرهای انتزاعی ( بیانی – زمانی ) و بیشتر مطالب ارائه شده در زمینه هنرهای بیانی ( مخصوصا شعر ) است تا هنرهای بصری .
با حمله و هجوم – دوریها – که مردمانی خشن و فاقد علائق هنری بودند عصر پهلوانی گری به پایان می رسد و شیفتگی آنها به ماجراجوئی کاهش می یابد .
یونانیان مانند مصریان به هنر کاربردی ارزش و بهای کمتری می دادند تا به هنر انتزاعی . به این دلیل برای ادیبان و شعرا بیشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعی زیادی بین هنرمندی که کار فکری می کرد و هنرمندی که با دستهای خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکری داشتند از طرف اشراف و امیران حمایت می شدند در صورتی که نقاشان و سنگ تراشان از این امتیاز برخوردار نبودند.
ثروت به صورت گسترده تری توزیع می گردد و به کاهش تظاهر طبقات بالا می انجامد . آنه در زندگی شیوه فروتنانه تری را در پیش می گیرند . با تغییرات اجتماعی و اقتصادی موقعیت اجتماعی هر و هنرمند دگرگون می شود . بار دیگر هنر از شکل فردی – جداگانه و مستقل خود خارج می گردد و شکل جمعی و گروهی به خود می گیرد . هنرمندان با وحدت معنوی و کار گروهی مشترک به خلق آثار هنری می پردازند . این تغییرات به پیدایش نوع جدیدی از هنر می انجامد . این عصر فاقد عصر یادبودی ( بنائی و ساختمانی ) است و در آن از کاخ و پرستشگاه نشانی یافت نمی شود .
در قرن هفتم پیش از میلاد با پیدایش زندگی شهری شکل بندی های زندگی روستایی به سستی می گراید . در این دوره داد وستد رشد می یابد و اشرافیت در صنعت و سوداگری سهیم می شود . آثار این تحولات در هنر نمودار می شود . چنانکه هنر این دوره سنت گریز و فاقد دید محدود و ایستای روستایی است . با آغاز فعالیت گسترده پیکر تراشی و معماری یادبودنی – کاخها و پرستشگاه های باشکوه بنا می گردند . علیرغم این تحولات اصول نظری بر هنر این دوره حکمفرماست و با خود مهر و نشان اشرافیت را دارد . زیرا هنوز اشرافیت آن اقتدار را دارد تا ب دستگاه های حکومتی نظارت داشته باشد .
از قرن هفتم و ششم پیش از میلاد به این طرف به مرور موقعیت اقتصادی و سیاسی اشراف متزلزل می شود و توسط سوداگران از رهبری اقتصادی خلع می گردند . از آنجا که سوداگران بر خلاف اشراف زمیندار میل به اصالت فردی داشتند با پیروزی و پیشرفت در زمینه های اقتصادی – اجتماعی – فردگرائی جایگزین نظریه خویشاوندی می گردد . رشد و تسلط این ایده در زمینه های فرهنگی و هنری سبب شد که هنرمند به پرورش و بیان احساس خویش پرداخته شیوه فرداگرایانه را اتخاذ نماید .
روحیه فردگرائی و خردگرائی سبب کاهش هنر درباری ( نمایشات عظیم و باشکوه ) گشت و به سستی انگیزه ها و پیوند های مذهبی در هنر انجامید . با تضعیف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنیوی جایگزین آثار قبلی شد . هنر با رهائی از سمبل های جادوئی – دیگر خدمتگزار مذهب نیست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمی شود فقط در هنر تضعیف می گردد ) .
از این پس مسیر هنر تغییر می یابد و به جای وسیله نفوذ بر خدایان – ارواح و انسانها به کشف زیبایی پرداخته و در خود شکوفا می شود و از قید و بندهای جادو گران – ثنا گوئی – ابزار تبلیغ و... رهایی می یابد .
در تاریخ برای اولین بار هنر با خارج شدن از حیطه ابزار کار با هدف در مسیر نهایی خود گام بر می دارد و در زمینه های گوناگون راه کمال می پیماید . بزرگترین تحول در تاریخ هنر ( هنر برای هنر ) صورت می گیرد . بررسی و پزوهش به صورت آزاد به وجود می آید و آثار هنری در خودشان خلق می شوند . اینگونه تحولات به دوره خاصی مربوط نیست بلکه سیر تکامل طبیعی نسل ها و قرنهای متمادی است . چنین است که برای اولین بار – دانش از خرافه های مذهبی و هر نوع اندیشه سوداگرانه – رهایی می یابد و هنر از جادو و مذهب جدا و مستقل می گردد . ( البته این گفتار به این منظور نیست که هنر کاملا از قید مذهب خارج گردیده است بلکه منظور شکل گیری هنر غیر مذهبی می باشد . چنانکه موسیقی به هر دو شکل مذهبی و غیر مذهبی مطرح بوده و به موازات هم با کیفیت های گوناگون رشد کرده است . هنرهای دیگر هم این روند را طی می کنند . )
آثار هنری زاییده شرائط اقتصادی اجتماعی است . در این عصر و به خاطر کسب در آمد – تجارت گسترش می یابد و مبادله پایاپای اولیه منجر به تقسیم کالا و ایجاد داد و ستد می گردد . همین امر سبب آشنایی عمیق تر در مورد پدیده های مشترک می شود . با متمایز شدن محتوا و شکل یک پدیده از یکدیگر این تصور پیش آمد که شکل می تواند مستقل عمل کند . بین این پندار و رشد ثروت و تخصصی شدن کار که در رابطه با آن است که موجب اندیشه مجرد می گردد و در نهایت به استقلال اشکال ذهنی می انجامد . آزادی برخی عناصر به منظور خلق شیوه های مستقل ( بدون چشم داشت مالی ) بیانگر رشد ثروت و اوقات فراغت است . حاکمان جامعه به منظور به خدمت درآوردن هنر ( فاقد هدف ) به پرداخت هزینه هایی در این زمینه می پردازند .
تحولات و دگرگونی های این عصر یونان را می توان در نمادهایی جستجو کرد که از فرهنگهای بیگانه بر یونانی ها اثر می گذاشت . بیگانگان سبب آگاهی آنان به رشد همه جانبه شئونات فرهنگی شان گردیدند و خود آگاهی را در آنان ایجاد کردند که به خودمختاری و خود انگیختگی شان منجر شد و شرائط اقتصادی هنر و فرهنگ آنها را هدایت کرد .
روحیه فردگرائی و خردگرائی سبب کاهش هنر درباری ( نمایشات عظیم و باشکوه ) گشت و به سستی انگیزه ها و پیوند های مذهبی در هنر انجامید . با تضعیف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنیوی جایگزین آثار قبلی شد . هنر با رهائی از سمبل های جادوئی – دیگر خدمتگزار مذهب نیست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمی شود فقط در هنر تضعیف می گردد ) .
در قرن پنجم پیش از میلاد اشرافیت تجاری جایگزین اشرافیت دودمانی گردید و مشتی ربا خوار جای دولت طائفه ای را گرفت . در این دوره ( قرن پنجم پیش از میلاد ) هنر کلاسیک یونان آغاز وشکوفا می گردد . هنر آن عصر را عهد تکامل ( کلاسیک ) و هنر پیش از آن را عهد باستان ( آرکائیک ) نامیدند . در این دوره مهم ترین و ثمر بخش ترین کشفیات در زمینه طبیعت گرائی صورت گرفت به طوریکه در هر اثر – طبیعت گرائی و گرایش به انتزاع در هم پیوند خوردند .
هنر کلاسیک یونان در این عصر ( قرن پنجم پیش از میلاد ) به مفهوم امروزی خود کلاسیک نبود . بلکه خصوصیات و جلوه های مخصوص به خود داشت . در این سده – دموکراسی در یونان شکوفا می شود و از محدودیت هایی که بر آزادی فرد اعمال می شد کاسته می گردد . از قید و بندهایی که مانع آزادی می گردید خبری نبود – سنتهای موروثی محو می گردد . در نیمه دوم این قرن مضامین جدیدی که بر پایه دانش – اندیشه منطقی و ذهن پرورش یافته است جای آرمانهای اشرافی را می گیرد جنبش سوفسطائیان و گسترش لیبرالیسم که تحولی فلسفی و بازتاب شرائط اجتماعی است ظاهر می شود و دموکراسی بر هنر و اجتماع حاکم می شود . در پایان این سده اهمیت عناصر طبیعت گرایانه – عاطفی و فرد گرایانه در هنر افزایش می یابد و وهم گرائی و ذهنیت این دوره بیانگر لیبرالیسم اقتصادی و مردم سالاری می باشد . مردم این عصر انسان را معیار و مقیاس همه چیز می دانستند و بیشتر به خود مدیون و متکی بودند تا به نیاکانشان .
در سده چهارم به علت جنگ و ناکامی ها – هنر به سرنوشت شومی دچار شد زیرا بعد از جنگ سو استفاده کنندگان که شامل طبقه جدید و ثروتمند و زائیده شکوفائی تجاری بودند به منظور حفظ منافع خود سرمایه گذاری در آثار هنری را آغاز کردند و آن را به تملک خویش در آوردند . از این پس سیر تبلیغاتی هنر که به منظور مقاصد گوناگون و مفید خلق می شد تغییر یافت . لذت جوئی و معیار های زیبا شناسی جایگزین محتوا و مضمون گردید و هنر در خدمت تبلیغات طبقات ثروتمند درآمد .