بازگشت   پی سی سیتی > هنر > موسيقی Music

موسيقی Music مباحث مربوط به موسیقی و دانلود آهنگ به صورت کنترل شده

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 06-01-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دیگه خانوم دکتر مینا هستن ما که نمیتونیم حرف بزنیم

با این که به شدت به دود سیگار حساسیت دارم و اذیت میشم
اما وقتی می رم کافه که مزخرفات ذهن پریشونمو روی کاغذ بیارم .. بوی سیگاری که کافه رو احاطه کرده خیلی بهم آرامش میده
نمیدونم چرا.....................................

شاید واسه همینه که بیشتر تکست نویسای رپ (که کاراشون زیادم درخور توجه نیست)
میرن توو فضا و می نویسن!

ولی شاید بشه جور دیگه ای مست و لایعقل شد ! نه با دود سیگار و...
معمولا وقتی دیوونه میشم و فقط می نویسم با کسی که مست می کنه فرقی ندارم !
هیچ چیزی نمیبینم .. نمیشنوم .. و فقط باید بنویسم .. دور از همه ی آدما !!
-------------------


حالا از همه ی اینا گذشته خیلی دوس دارم حتی برا یه بارم شده این حس رو تجربه کنم
اونجوری که این ترانه نویسا تجربه کردن .
با خوب و بدش کار ندارم. فقط دوس دارم تجربه کنم !
اشتهای وصف نشدنی برای شناخت و تجربه دنیای پیرامونم دارم ....
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.

ویرایش توسط GhaZaL.Mr : 06-01-2011 در ساعت 01:10 AM دلیل: اضافه کردن مطلب
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 06-01-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط qazal.banoo;216380[FONT=Tahoma



حالا از همه ی اینا گذشته خیلی دوس دارم حتی برا یه بارم شده این حس رو تجربه کنم
اونجوری که این ترانه نویسا تجربه کردن .
با خوب و بدش کار ندارم. فقط دوس دارم تجربه کنم !
اشتهای وصف نشدنی برای شناخت و تجربه دنیای پیرامونم دارم ....
[/FONT]
دقیقا من هم. بذار من اول تجربه کنم اگه خل شدم به شما پیشنهادش نمی کنم :دی
ولی مطمئنم زمانی حتما تجربه ش خواهم کرد
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است

پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 06-01-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

لذت بردم بچه ها چه عجب چند تا دوست خوب داریم میتونیم در مورد موضوعات مختلف بحث داشته باشیم

منم کلی حرف زدم ولی مربوط به این تاپیک نمیشه ...یه جورایی موازی با همین تاپیک هست ....
نمیدونم بعضی دوستان با اینکه بی اطلاع محض هم نیستن و شاید بیشتر در اینجور تاپیک ها شرکت نمی کنند...

اول بگم غزل جان من چندین بار در تاپیک های گذشته مطرح کردم با توجه به عنوان مدیر روانشناسی قضاوت اشتباهی صورت نگیرد..
من کارشناسیم کامپیوتر هست و برای ارشد مشاوره امتحان دادم.

این خانم دکتر میگین ترس واسم ایجاد میشه بچه ها فک نکنن هر چی من میگم درسته

من خودم تاحالا سیگار تجربه نکردم..و از دودش اصلا نمیتونم تحمل کنم..در هر شرایطی شده از اون محل فرار میکنم...
ولی منم کنجکاوم که واقعا توی یه هوای بارونی چه حسی به ادم دست میده دوس دارم یه بار تجربه کنم....ولی ترس خاصی دارم ... واسه همین هیچوقت به خودم اجازه این کا رو ندادم ..میام باز میگم
__________________

پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 06-01-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question ما هم بسی لذت بردیم

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
لذت بردم بچه ها چه عجب چند تا دوست خوب داریم میتونیم در مورد موضوعات مختلف بحث داشته باشیم
من بیشتر تر لذت بردم م م م م م م م م م م م م
بخاطر ادری ِ ... برا یه پست فوق العادش تشکر گذاشتم
بستر خوبی برا حرف زدن مهیا شده .... باید ازش تشکر کرد
مچکرم بانو



نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
من کارشناسیم کامپیوتر هست و برای ارشد مشاوره امتحان دادم.
این خانم دکتر میگین ترس واسم ایجاد میشه بچه ها فک نکنن هر چی من میگم درسته
نه میناجان من خودم از دانشگاه اکسفورد بهت دکتری افتخاری دادم..
(هرچند دکترو به شوخی گفتم ولی خوب شد گفتی .تاحالا فک میکردم رشته ت روانشاسیه )



نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
من خودم تاحالا سیگار تجربه نکردم..و از دودش اصلا نمیتونم تحمل کنم..در هر شرایطی شده از اون محل فرار میکنم...
ولی منم کنجکاوم که واقعا توی یه هوای بارونی چه حسی به ادم دست میده دوس دارم یه بار تجربه کنم....ولی ترس خاصی دارم ... واسه همین هیچوقت به خودم اجازه این کا رو ندادم ..میام باز میگم
من به عنوان یه دوست کاملا باب (همون ناباب) اکیدا توصیه میکنم که امتحانش کنی...
بابا دنیا دوروزه .. هرکار دوس داشتی انجام بده دختر گلم..اگه خواستی توو پارک قرار بذاریم می تونم بت چیزم هم بدم

البته یوقت یچی شدی جواب مامانتو من نمیدمااااااا؟
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 06-01-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط qazal.banoo نمایش پست ها
من بیشتر تر لذت بردم م م م م م م م م م م م م
بخاطر ادری ِ ... برا یه پست فوق العادش تشکر گذاشتم
بستر خوبی برا حرف زدن مهیا شده .... باید ازش تشکر کرد
مچکرم بانو




نه میناجان من خودم از دانشگاه اکسفورد بهت دکتری افتخاری دادم..
(هرچند دکترو به شوخی گفتم ولی خوب شد گفتی .تاحالا فک میکردم رشته ت روانشاسیه )



من به عنوان یه دوست کاملا باب (همون ناباب) اکیدا توصیه میکنم که امتحانش کنی...
بابا دنیا دوروزه .. هرکار دوس داشتی انجام بده دختر گلم..اگه خواستی توو پارک قرار بذاریم می تونم بت چیزم هم بدم

البته یوقت یچی شدی جواب مامانتو من نمیدمااااااا؟
مرسی غزل جون بابت مدرکت... آره چند بار گفتم یه موقع سو تفاهم بوجود نیاید..البته خوب در زمینه روانشناسی کتاب و فعالیت های جمعی داشتم..حدود یک سال ونیم هست
خیلی برنامه و هدف ها دارم...که ترس و شرایط محیطی منو گاهی اوقات تحت تاثیر قرار میده و نا امیدم میکنه...

واقعا باور نداشتن توانایی هایمان خیلی باعث کند شدن حرکتم شده است...
متاسفانه کتابهایی که واسه ارشد میخونم بسیار سطحی بودن..کتابهای دکتر شفیع ابادی واسه سالهای 60

میدونم در 2 زمینه بخاطر سیاست های جامعه مون تحت فشار هستیم
یک روانشناسی دو موسیقی
این هست که با عنایت خدای مهربانم و بعد از ارشد اصلا قصدم نیست برای ادامه تحصیل اینجا بمونم

کنکور که یک دیوار خیلی بزرگ هست ..منابعی که کیفیت پایینی دارند...سوالات سطح پایین...

چقدر دلم میخواست این مشکلات نبودن..ولی فعلا چاره یی نداریم که با شرایط فعلی سازگار باشیم..در عوض در کنارش مطالبی که هم دوست دارم مطالعه داشته باشیم...

سیگار بهم پیشنهاد میکنی.. میدونی غزل جان ..پدرم خیلی حساس هست به سیگار و دودش ..منم اینو به ارث بردم

چیز بهتر نیست بهم پیشنهاد کنی...شاید ترس از خودم و اعتمادی که ندارم باعث بشه حتی یه بار هم امتحان نکنم...یه جورایی با دود بازی مخالفم..از قلیون هم تا حالا استفاده نکردم..بچه مثبتم
بچه ها من معتاد شدم رفت
__________________

پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 09-14-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آلدوس هاکسلی


آلدوس هاکسلی
بخشی برگرفته از کتابِ درهایِ ادراک

شهرتِ آلدوس هاکسلی(1963-1894)، نویسنده ی انگلیسی،بیشتر به خاطرِ مقالات و رمانِ معروفش "دنیایِ زیبایِ نو" است. او یک انسان گرا بود و به مسائلِ معنوی مانندِ فراروان شناسی و عرفانِ فلسفی علاقه داشت. او را به خاطرِ حمایت از مصرفِ قرص هایِ روان گردان هم می شناسند. در سالهایِ آخرِ عمرش، هاکسلی به عنوانِ رهبرِ یک جنبشِ فکریِ جدید و روشنفکری در مقامِ بالا و یکی از کاشفانِ برجسته ی ارتباطاتِ بصری زبانزدِ انجمن هایِ علمی و ادبی بود.
کتابِ "درهایِ ادراک" که در سالِ 1954 منتشر شد، روایتِ تجربه ی مصرفِ مسکالین، دارویی روان گردان، توسطِ نویسنده است. هاکسلی بینشِ عمیقی را که از تحربیاتش کسب کرده است به یاد می آورد و می نگارد؛ تحربیاتی که طیفِ وسیعی از "صرفا زیباشناسی" تا " بینشِ عرفانی" را دربرمی گیرد. او هم چنین تاملاتِ بعدی در تجربیاتش و معنایِ آنان در هنر و مذهب را به قلم آورده است.

ما با هم زندگی می کنیم، نسبت به هم کنش و واکنش نشان می دهیم، اما همیشه و در هر شرایطی تنها هستیم. شهیدان با هم به میدان نبرد می روند اما تنها می میرند. عشاق در آغوشِ هم سعی دارند هیجاناتِ فردیِ خود را به وحدتی متعالی برسانند اما تلاش شان بیهوده است. این طبیعتِ روحِ دربندِ جسم مان است که رنج و لذت را تنهائی بچشد. احساسات، عواطف، تاملات و خیالات، همه خصوصی و فردی هستند و تنها از طریقِ سمبل ها و آن هم به گونه ای دست دوم به دیگران منتقل می شوند. شاید بتوانیم اطلاعاتی راجع به تجربیات مان را منتقل کنیم، اما خودِ تجربه را هرگز. از خانواده تا کشور، هر گروهِ انسانی جامعه ای از جزیره هایِ جهانی است. بسیاری از این جزیره هایِ جهانی به اندازه ی کافی شبیه به هم هستند تا ادراکِ استنتاجی و یا حتی همدلی و همفکریِ متقابل را ممکن سازند. بنابراین، به یاد آوردنِ محرومیت ها و تحقیرهایی که تحمل کرده ایم باعث می شود در شرایطِ مشابه با دیگران اظهارِ همدردی کنیم و بتوانیم (البته به گونه ای ساده و بی تکلف) خود را جایِ آنها بگذاریم. اما درمواردی مشخص ارتباطِ بینِ جهان ها ناقص و یا حتی غیرِ ممکن است. ذهن در مکانِ خودش است و محدوده ی ذهنِ دیوانگان و نوابغ بسیار متفاوت از محدوده ی ذهنیِ زنان و مردانِ عادی است. زمینه هایِ مشترکِ حافظه به عنوانِ پایه ای برایِ درک و یا حسِ همدردی، یا اصلا وجود ندارد و یا ناچیز است. واژگان ادا می شوند اما مفهومِ خود را نمی رسانند. وقایع و چیزهایی که سمبل ها بدانها اشاره دارند متعلق به قلمروِ تجربیاتی است که برایِ هر دو طرف منحصر به فرد هستند. موهبتِ ارزشمندی است اگر که بتوانیم خود را آن گونه که دیگران ما را می بینند، ببینیم. و هم چنین دیگران را، آن گونه که خود را می بینند. اما اگر این دیگران متعلق به گونه ای کاملا متفاوت و از جهانی کاملا بیگانه باشند، آن وقت چه؟ برایِ مثال، یک فرد عاقل چطور می تواند حسِ یک فردِ دیوانه را درک کند؟ ....بنابراین شاید این یک واقعیتِ محض باشد که من هیچ وقت نمی توانم حسِ سر جان فالسفات یا جو لوئیس بودن را درک کنم. از سویِ دیگر، همیشه از نظرِ من ممکن بوده است که از طریقِ هیپنوتیزم، مدیتیشنِ سیستمایتک، و یا استفاده از داروهایِ مناسب، وضعیتی عادیِ خود را تغییر بدهم تا بتوانم آنچه که عرفا و مدیوم ها تجربه کرده اند را احساس کنم...
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از KHatun سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #7  
قدیمی 06-01-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آره. نتیجه گرایی بده
مساله اینجاست که متاسفانه ما روان گردان رو به خوبی نمی شناسم و تصوری که ازش داریم یک قرص توهم زا و خطرناکه. در حالیکه اینطور نیست. روان گردان می تونه خطرناک باشه اما کاملا بستگی به مصرفش و فرد مصرف کننده داره. من فقط خواستم توجه تون رو به فواید اون، با در نظر گرفتن مضراتش، باز هم تاکید می کنم مضراتش، جلب کنم. طوری که یک طرفه قضاوت نکنیم و سعی کنیم اون رویِ دیگه سکه رو هم ببینیم. در کل من آدم نسبی گرایی هستم، نه می تونم چیزی رو صد در صد رد کنم و نه قبول.
می عرفان و روان گردان کجا؟ نه اونقدر هم دور از هم نیست. آدم رو به یک سری تجربیاتِ مشابه می رسونه. کاملا بستگی به فرد مصرف کننده داره، چون روان گردان آنچه که در ضمیرِ انسان هست رو عینیت می بخشه، با شیوه ی حس آمیزی.
توصیه می کنم یه کم بیشتر در مورد روان گردان به خصوص ال اس دی تحقیق کنید. اونقدرها هم وحشتناک نیست که فکر می کنید. فیلسوف شناخته شده ای هم که از ال اس دی مصرف می کرده : aldous huxley هست. می تونید زندگی اون رو هم مورد مطالعه قرار بدید.
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است

پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 06-01-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question ...

نقل قول:
نوشته اصلی توسط audrey نمایش پست ها
مساله اینجاست که متاسفانه ما روان گردان رو به خوبی نمی شناسیم و تصوری که ازش داریم یک قرص توهم زا و خطرناکه.

منم عاشق دید متفاوتم ... و معمولا نگاهم به یه موضوع تکراری از دید دیگرون ، متفاوت تره
ولی دید نادرست رو نباید با دید متفاوت و بکر اشتباه گرف .
ببین عزیزم حرف من اصلا سر خوب بودن یا بد بودنش نیست ...
درواقع اعتقاد دارم چیز بد اصلا وجود نداره ؛ این تنها ماییم که با چگونگی بکارگیری اون،
بهش اتیکت خوب یا بد بودن می زنیم !

کلا آدمیم که سعی می کنم نیمه پر لیوان ِ هر اتفاقی رو ببینم
شما یه ماده توو کائنات مثال بزن که صرفا بد باشه !

حتی تریاکی که این همه کارتون خواب معتاد تحویلمون داده ،در صنعت پزشکی خواص خوبم داره . حتی مورفین و...
ولی چگونگی استفاده از اون مهمه
!

اتفاقا منم خیلی دوس دارم به اون حد از جنون برسم که مث این ترانه سرا بنویسم اما نه به این صورت ... متفاوت تر............
یعنی منم با همچین شاهکاری موافقم ولی نه با این مسیر !
نمیدونم شاید خوب بلد نیستم حرفمو انتقال بدمم ...

منظورم از تفاوت چیزایی مث ایناس ...

" مولانا قبل از ملاقات باشمس از اساتید بنام روزگار خویش بوده که شاگردان بسیاری افتخار بهره مندی از تدریس ایشان را داشتند و بطور جدی ادامه داشت بدون اینکه حرفی از مستی و مستانگی باشد تا اینکه به یکباره آشنایی با شمس رخ داد طوریکه مولانا مدتی درس و تدریس را رها کرد و فقط به همنشینی با شمس اکتفا میکرد تا جایی که بی محابا حتی در بازار با وجد و شعف به رقص در میامد چه حقیقتی براین استاد بنام آشکار شده بود؟شاید به همین دلیل آگاهی محض به می ناب تشبیه شده زیرا حتی شخصی مثل مولانا را با آن همه دانسته ها چنان مدهوش و سرمست میکند گویی با نوای حقیقی ساز الهی هماهنگ و موزون گشته و از شادی در پوست نمی گنجد .... "

نقل قول:
نوشته اصلی توسط audrey نمایش پست ها
دقیقا من هم. بذار من اول تجربه کنم اگه خل شدم به شما پیشنهادش نمی کنم :دی
ولی مطمئنم زمانی حتما تجربه ش خواهم کرد
اتفاقا من دوس دارم به حد اخرش برسم ... ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ....
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 06-01-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Exclamation !

نقل قول:
نوشته اصلی توسط qazal.banoo نمایش پست ها


اتفاقا منم خیلی دوس دارم به اون حد از جنون برسم که مث این ترانه سرا بنویسم اما نه به این صورت ... متفاوت تر............
یعنی منم با همچین شاهکاری موافقم ولی نه با این مسیر !
نمیدونم شاید خوب بلد نیستم حرفمو انتقال بدمم ...

منظورم از تفاوت چیزایی مث ایناس ...

" مولانا قبل از ملاقات باشمس از اساتید بنام روزگار خویش بوده که شاگردان بسیاری افتخار بهره مندی از تدریس ایشان را داشتند و بطور جدی ادامه داشت بدون اینکه حرفی از مستی و مستانگی باشد تا اینکه به یکباره آشنایی با شمس رخ داد طوریکه مولانا مدتی درس و تدریس را رها کرد و فقط به همنشینی با شمس اکتفا میکرد تا جایی که بی محابا حتی در بازار با وجد و شعف به رقص در میامد چه حقیقتی براین استاد بنام آشکار شده بود؟شاید به همین دلیل آگاهی محض به می ناب تشبیه شده زیرا حتی شخصی مثل مولانا را با آن همه دانسته ها چنان مدهوش و سرمست میکند گویی با نوای حقیقی ساز الهی هماهنگ و موزون گشته و از شادی در پوست نمی گنجد .... "
با این مثال می خوام بگم که این "می" یا "روانگردان" میتونه چیزای دیگه ای هم باشه که مارو به سرحد جنون برسونه ...
مث مدهوشی مولانا.....
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
اختصاصی


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها