بخش هشتم درسهای آنتونی رابینز
ده روز، روزه فکر
روزه فکری و تسلط بر نظام ارزیابی
قهرمان واقعی آن است که همیشه قهرمان باشد. ما نمی خواهیم فقط گاه به گاه
نتیجه بگیریم.نمی خواهیم فقط یک لحظه احساس شادمانی کنیم و یا ندرتاٌ درخشانی
انجام دهیم. می خواهیم به طور دائم ، احساساتی را تجربه کنیم که زندگی را
ارزشمند می سازند.
این حالت ثبات را چگونه می توان به وجود آورد؟ باید گفت که این موضوع، بستگی
به عادات شما دارد. دانستن کافی نیست، باید به دانسته های خود عمل کنید.
طرز فکری که ما را به جائی رسانده است که اکنون هستیم، ما را به جائی که می
خواهیم برویم، نخواهد رساند.تغییر، بزرگترین یار ماست، با وجود این بسیاری از
اشخاص، سازمانها، و جوامع، در مقابل تغییر، مقاومت می کنند و شیوه های فعلی
خود را با توجه به موفقیتهای گذشته، توجیه می نمایند. لیکن اگر می خواهیم به
موفقیتهای بالاتری در زمینه های فردی یاشغلی برسیم، لازم است که برداشتها و
تلقیهای متفاوتی داشته باشیم.
آیا یک اتومبیل آخرین مدل را می خرید تا آنرا در گاراژ منزلتان پارک کنید؟
آیا پیشرفته ترین کامپیوتر ها را می خرید تا آنرا در کمدی بایگانی سازید؟
مطمئنم که پاسخ شما به پرسشهای بالا، منفی است. اکنون می پرسم که آیا این
کتاب را خریده اید تا از شیوه های مؤثری که در آن هست، استفاده نکنید؟گمان
نمی کنم چنین باشد. به این جهت در این بخش از کتاب،طرح ساده ای را پیشنهاد می
کنم تا به کمک آن بتوانید الگوهای فکری،عاطفی و رفتاری گذشته را درهم بشکنیدو
نشان دهید که می توانید روشهای تازه و نیرومندی را که قبلاٌ آموخته اید
بلافاصله به اجرا درآورید.من ضمانت می کنم که اگر این طرح را با دقت اجرا
کنید، خواهید توانست الگوهای رفتاری تازه را برای همیشه در خود تثبیت کنید.
آری، این موضوع حقیقت دارد که نیروی باد و باران و سایر تغییرات جوی در
اختیار ما نیست. اما می توانیم بادبانهای خود را طوری تنظیم کنیم که با
استفاده از همان تغییرات، قایق خود را به سر منزل مقصود برسانیم.
تمام افراد موفقی که می شناسم دارای قدرت تمرکز و روشن بینی هستندو می توانند
در میان طوفان احساسات ، خونسردی خود را حفظ کنند. چگونه این کار را می
کنند؟من دریافته ام که بیشتر این افراد برای خود یک قانون اساسی دارند: هرگز
بیش از 10 درصد از اوقات خود را صرف فکر کردن به مشکل نکنید و همیشه 90 درصد
از وقت خود را صرف یافتن راه حل نمایید.
چگونه می توانید بر افکار و احساسات خود مسلط شوید. در اینجا می خواهیم به
کشف یکی از مؤثر ترین شیوه های بپردازیم که ترکیبی از واقع بینی و خوشبینی
است. سالها پیش ، تفکر مثبت را جزو بهترین راه حلها نمی دانستم. فکر می کردم
که اگر امور را بهتر از آنچه که هستند نبینم، دلیل هوشمندی است.
حقیقت آنست که تعادل، شرط زندگی است. اگر متوجه علفهای هرزه باغمان نباشیم
باغ از بین می رود. همین طور توجه بیش از حد به علفهای هرزه باعث اتلاف وقت
است. شیوه بزرگان راه میانه است.
1- هر واقعهای را آنچنان که هست ببینید.( نه بدتر از آنچه که هست.)
2- آنرا بهتر از آنچه که هست ببینید.
3- این طرز نگریستن را شیوه خود قرار دهید.
مهمترین قدم در زمینه وجین کاری باغ ذهنی ما این است که الگوهای محدود کننده
را بر طرف کنیم و بهترین راه انجام این کار، ده روز، روزه فکری است که ضمن آن
می توانیم آگاهانه بر افکار خود مسلط شویم. این برنامه فرصتی عالی برای رفع
الگوهای منفی و نابود کننده است.
موضوع بسیار ساده است. ظرف ده روز آینده که از هم اکنون آغاز می شود، تصمیم
قاطع بگیرید که کاملاٌ بر افکار واحساسات خود مسلط باشید.و هم اکنون تصمیم
بگیرید که به هیچ وجه به مدت ده روز متوالی دچار افکار واحساسات منفی و بی
ثمرنشوید.
ده روز، روزه فکری
برای ده روز آینده زندگی تازه ای آغاز کنید! قوانین کار به شرح زیر است:
1- به مدت ده روز متوالی از باقی ماندن در افکار و احساسات بیهوده خودداری
کنید.از فرو رفتن در مسائل ضعیف کننده و بکار بردن کلمات و تمثیلهای مخرب
اجتناب کنید.
2- اگر افکار شما متوجه امور منفی شد، بلافاصله با کمک شیوه هایی که
آموخته اید، جهت فکری خود را عوض کنید.
3- هر روز صبح پرسشهای نیروبخش صبحگاهی را تکرار و خود را برای موفقیت
آماده کنید.
4- برای ده روز متوالی سعی کنید که توجهتان مطلقاٌ به راه حلها باشد،
نه به مسائل و مشکلات، هرگاه مشکلی به نظرتان رسید بلافاصله فکر خود را به
یافتن راه حل آن متوجه کنید.
5- اگر متوجه شدید که در یکی از افکار و احساسات نا مطلوب فرو رفته اید،
خود را زیاد سرزنش نکنیدو بلافاصله به تغییر روحیه خود بپردازیداما اگر به
مدت طولانی در افکار و احساسات منفی باقی ماندید تا روز بعد صبر کنید و آنگاه
ده روز ، روزه فکری را از سر بگیرید. هر چند که ممکن است چندین روز، روزه
خود را ادامه داده باشید.
آیا واقعاٌ حاضرید که برداشت تازه ای از زندگی داشته باشید؟ ده روز روزه فکری
را آغاز نکنید، مگر اینکه مطمئن باشید که می خواهید آن را تا پایان مدت ادامه
دهید. این، کار اشخاص ضعیف نیست،این کار کسانی است که واقعاٌ می خواهند نظام
عصبی خود را برای الگوهای عاطفی نیروبخش شرطی کنند تا به درجات بالاتری از
موفقیت برسند.این شیوه مخصوص کسانی است که می خواهند شیوه هایی را که آموخته
اید(تداعی عصبی شرطی،پرسش،کلمات دگرگون کننده،تمثیل،تغییر مرکز توجه و حالت
جسمی)بصورت بخشی از تجارب روزانه در آورند.
چگونه می توان از اهرم روانی برای تقویت روحیه و ادامه روزه، ده روزه استفاده
کرد؟موضوع را به دوستان،خویشاوندان،و همکارانتان اعلام کنید و از آنها کمک
بگیرید. حتی بهتر است رفیق همراهی پیدا کنید و همزمان به روزه فکری مبادرت
کنید.
اگر در این مدت خاطرات روزانه خود را یادداشت کنید. بسیار عالی است. با ثبت
موفقیتهای خود در زمینه رفع الگوهای منفی نقشه شاهراهی را ترسیم می کنید که
بسیار ارزشمند است و در آینده هر گاه به جاده های انحرافی بر خوردید می
توانید به آن نقشه مراجعه کنید.
سالها پیش،عادت کردم که روزانه حداقل به مدت سی دقیقه مطالعه کنم و این یکی
از ارزشمندترین عادتهای زندگی من بوده است. جیم ران یکی از استادان من گفته
بود که مطالعه چیزی که ارزش داشته باشد، نیروبخش باشد و مهارتهای تازه ای به
انسان بیاموزد، از غذا خوردن مهمتر است.می گفت از خوردن شام صرفنظر کن اما از
مطالعه چشم پوشی نکن.
پس در هنگام گرفتن ده روز، روزه فکری و پاکسازی ذهن، با مطالعه مطالبی که
بینش شما را افزون سازد، و شیوه های نوین زندگی را به شما بیاموزد روح خود را
تغذیه کنید. بخاطر داشته باشید:رهبران اهل مطالعه اند.
روزه ده روزه فکری چه فوایدی دارد؟
1- به الگوهای عادتی ذهنی که باعث عقب افتادن شما شده اند،
آگاه می شوند.
2- ناچار می شوید جانشینهای مفید برای آنها پیدا کنید.
3- هر بار برای رفع مشکلات، افکار خود راکنترل می کنید،
اعتماد به نفستان زیاد می شود.
4- مهمتر از همه آنکه باعث می شود عادتهای تازه، معیارهای نو،
و انتظارات جدیدی پیدا کنید که زندگانیتان را پربارتر سازد.
موفقیت، فرآیندی قدم به قدم است و از مراعات یک رشته اصول ساده و نظم و
انضباطهای جزئی بدست می آید. همچنان که قطار ، به تدریج سرعت می گیرد، این
تمرین نیز باعث می شود که عادات قدیمی را پشت سر گذدارید و با سوختی که از
عادات تازه بدست می آورید با سرعتی بی سابقه پیش بروید.
آیا این فقط یک تمرین ده روزه است؟ در واقع چنین نیست. شما هرگز نباید به
عادات منفی گذشته بر گردید، مگر آنکه خود چنین بخواهید . می توانید در تمام
عمر به چیزهای خوب و مثبت فکر کنید و به این کار(معتاد)شوید.اگر پس از گذشتن
ده روز و ترک الگو های مسموم فکری باز هم هوس کردید که به آن عادتها بر گردید
، میل خودتان است. اما من اطمینان دارم که پس از آشنا شدن با روشهای تازه،
بازگشت به آن شیوه های منفی در نظرتان تهوع آور خواهد بود. فقط یادتان باشد
که هر وقت دچار آن عواطف منفی شدید، مقابله با آنها را قبلاٌ آموخته اید و می
توانید بلافاصله خود را در مسیر صحیح قرار دهید.
از میان کارهایی که می کنم یک جنبه رابسیار دوست می دارم و آن فرصتی است که
یافته ام تا رمز و راز رفتار انسانی را بگشایم و سپس راه حلهایی را ارائه کنم
که واقعاٌ تغییری در کیفیت زندگی افراد، پدید آورد. برای اینکه کار تغییر،
آسانتر انجام شود، از سطح، به عمق فرو می روم و اهرمهای حساسی از قبیل
باورهای کلی و تمثیلها را مورد توجه قرار می دهد. من عادت دارم که هر روز در
نقش کارآگاه شرلوک هلمز فرو روم تا جزئیات دقیق تجربه های منحصر به فرد
دیگران را پهلوی هم گذارم و معماهای رفتاری آنان را کشف کنم.
سرنخهای رفتاری گاهی همچون دودی که از لوله اسلحه خارج می شوند، افشاگرند و
گاه بسیار ظزیف و نامرئی هستند و کشف آنها نیازمند تحقیق و تحبسس بیشتری است.
اما سرانجام، همه سر نخها به عوامل اصلی خاصی ختم می شوند . تفاوت انسانها در
نحوه استدلالشان است. هر کسی با توجه به نظام خاصی تصمیم می گیرد که هر واقعه
ای راچگونه تعبیر و تفسیر کند و چه عملی را انجام دهد.من این نظام را(نظام
اساسی ارزیابی )می نامم.
اهمیت درک رفتار انسانی رامی توان به کمک یک تمثیل، نشان داد. فرض کنید مردی
در کنار رودخانه ای ایستاده است. ناگهان صدای فریادی را می شنود و متوجه می
شود که کسی در حال غرق شدن است. فوراٌ به آب می پرد و او را نجات می دهد. اما
هنوز نفس تازه نکرده فریادهای دیگری را می شنود و باز به آب می پرد و دو نفر
دیگر را نجات می دهد، اما پیش از آنکه حالش جا بیاید، صدای چهار نفر دیگر را
که کمک می خواهند، می شنود.
او تمام روز را صرف نجات افرادی می کند که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده
اند.
کاش این مرد خیر خواه ، چند قدمی به طرف بالای رودخانه می رفت تا متوجه شود
که دیوانه ای مردم را یکی یکی به رودخانه می اندازد!
خود شما اگر بجای رفع معلول، به مبارزه با علت می پرداختید چقدر در مصرف
انرژی صرفه جویی می کردید؟
اگر( نظام اساسی)ارزیابی رادرک کنید، خود رامجهز کرده اید تاثیر رفتار
خودودیگران تاثیر مثبتی بگذارید. نحوه ارزیابی مشکلات و فرصتهای زندگی، علمی
آشکار است.بادانستن عوامل نظام تصمیم گیری و قضاوت، نه فقط علت رفتارهای خود
را درک می کنید، بلکه می توانید پیش بینی کنید که چه چیزهایی در شما حالت
دافعه و چه چیز هایی حالت جاذبه ایجاد می کنند. چنانکه خواهیم دید تصمیم و
ارزیابی بر پایه پنج جزء اساسی است، خواه این تصمیم مربوط به شام خوردن باشد
و خواه مربوط به ازدواج.
هر یک از ما دارای ترکیب خاصی از این پنج جزء هستیم و همین امر باعث می شود
که زندگی ما، منحصر به فرد باشد.
هنگامی که روابطتان با کسی تیره می شود. آیا بهتر نیست علت رفتار طرف مقابل
را درک کنید تا بتوانید رشته قطع شده را بلافاصله گره بزنید؟ خصوصاٌ در
ازدواج باید هر روز مراقب فشارهای روانی کوچکی که پیش می آید باشید تا
بتوانید رشته ای که شما را در ابتدا بهم پیوند داده است محکمتر کنید. اگر
همسر شما در اثر فشار کار، سخنان دلسرد کننده ای می گوید معنی اش آن نیست که
به آخر خط رسیده اید. معنی اش آن است که همسر مورد علاقه شما به محبت و حمایت
بیشتری نیاز دارد. اگر قیمت سهام کارخانه ای یک روز اتفاقاٌ در بازار بورس
تنزل کرد نمی توان آن را ملاک قضاوت درباره عملکرد آن شرکت قرار داد. بهمین
ترتیب نمی توان درباره شخصیت یک فرد براساس یک رفتار اتفاقی به داوری نشست.
رفتار، همیشه معرف شخصیت فرد نیست. برای شناخت افراد باید انگیزه های آنان را
شناخت.
اگر از مطالعه طرز فکر و نحوه عمل بزرگان و رهبران، یک نکته را یاد گرفته
باشم آن نکته این است که زندگانی برتر، نتیجه قضاوت برتر است.مثلاٌ کسانی که
از نظر مالی موفق می شوند، راههای بهتری برای ارزیابی فرصتها، احتمال خطر، و
منفعت سراغ دارند. هر چند هر کسی می تواند در زمینه های گوناگون، اطلاعات
فراوانی را بدست آورد، اما نظام تصمیم گیری و قضاوت غولهای نشان دهنده،برتری
آنان را سبب می شود. کسانی که در زندگی زناشوئی خود روابط پایداری را ایجاد
می کنند نیز از قدرت ارزیابی فوق العاده ای برخوردارندو می توانند در
هنگامیکه اوضاع متشنج می شود، واکنشهای مناسبی نشان دهند. افراد خوشبخت نیز
راههای مؤثرتری را برای ارزیابی ( مشکلات) می دانند. خبر خوشی که برایتان
دارم این است که لازم نیست سالها رنج بکشید بلکه می توانید شیوه های افراد
موفق را در هر زمینه الگو برداری کنید.
باید شیوه های قضاوت خود را بشناسید و بر آنها مسلط باشید و گرنه این شیوه ها
شما را به مسیری می رانند که سرانجام نسبت به تواناییهای خود مشکوک می
شوید.فرض کنید مشغول تنیس بازی هستید و ضربه ضعیفی می زنید.بیشتر مردم در
چنین مواردی موضوع را به شکل بدی تعمیم می دهندو ابتدا می گویند
عجب ضربه
افتضاحی!)و بعد (امروز اصلاٌ نتوانستم خوب بازی کنم.) هرگز سعی نکنید با چنین
افکار و قضاوتی خود راشکست دهید!
هم اکنون دست کم دو واقعه که آنها را بصورت منفی بزرگ جلوه داده اید بخاط
آورید. آیا این واقعه در زمینه روابطتان بوده است؟در زمینه عملکرد شغلی ؟یا
توانایی جسمی؟ اکنون تصمیم بگیرید که این الگو را دور اندازید،دفعه بعد که
این حالت شروع شد بلافاصله آن را از ذهن خودپاک کنید. با آن طرز فکر وداع
کنید و فکر خود رامتوجه هدف سازید. به تغییری که بلافاصله در حاصل عملکردتان
پیدا می شود، دقت کنید.
آنچه در میان همه افراد موفق مشترک است، قضاوت و ارزیابی عالی آنهاست . واین
گرتسکی قهرمان بزرگ هاکی نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا او بزرگترین،
نیرومندترین و سریعتری بازیکن تیم است؟ خود او چنین ادعایی ندارد.
وقتی از او علت موفقیتش را پرسیدم ، گفت موقعی که سایر بازیکنان به دنبال توپ
حرکت می کنند، من به طرف محلی می روم که توپ به آنجا خواهد رسید . قدرت پیش
بینی و سنجش سرعت و مسیر توپ و نحوه عملکرد و انگیزه سایر بازیکنان باعث شده
است که او خود را در موقعیتی بالاتر از دیگران قرار دهد.
اگر هم اکنون قدرت پیش بینی بیشتری داشتید چه تفاوتهای بزرگی در شرایط
زندگیتان پدید می آمد؟
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که زمانی از شنیدن مطلبی به گریه افتاده
باشید، در حالیکه همان سخن در شرایط دیگری شما را به خنده انداخته است. علت،
به احتمال زیاد مربوط به تغییر شرایط روحی شماست. شرایط فکری و عاطفی اولین
عنصر (نظام اساسی ارزیابی) است.
در حالت اعتماد به نفس و خوشبینی تصمیمهایی می گیرید و در هنگامی که وحشتزده
و آسیب پذیر هستید تصمیماتی دیگر. در شرایطی احتیاط شرط عقل است و در شرایطی
دیگر مانع پیشرفت. هنگام تصمیم گیری وتعبیر وقایع و اقدام به عمل باید روحیه
ای نیرومند داشته باشید نه اینکه برای بقای خود بطور غریزی واکنش نشان دهید.
دومین سنگ بنای نظام اساسی، پرسش است. پیش از انجام هر کاری باید قضاوت کنید
و بپرسید(معنی این کار چیست، و چه باید بکنم تا رنجها را دفع و خوشیها را
فراهم سازم؟)
پرسشهای خاصی که از خود می کنید اثری نیرومند بر اعمال شما دارند. هنگامی که
با کسی وعده ملاقات دارید آیا طبق عادت می گویی( اگر این شخص پیشنهاد مرا رد
کند یا مرا برنجاند چه؟) اگر چنین باشد خود رادر معرض قضاوتهایی قرار می دهید
که ممکن است باعث از دادن فرصت شود. اما اگر از خود بپرسید( بهتر نیست اول
درباره شخصیت این شخص تحقیق کنم؟ دوستی با این شخص چقدر برایم جالب و مفید
است ؟) این پرسشها باعث می شود که از موقعیت، بهتر استفاده کنید.
همه ما دوستدار رنج کمتر و لذت بیشتر هستیم. اما هر یک از ما راه متفاوتی
برای رسیدن به این هدفها آموخته ایم. در نتیجه هر یک از ما یاد گرفته ایم که
به بعضی از عواطف خود بهای بیشتری بدهیم. مثلاٌ بعضی ها نهایت خوشی را در
آرامش و امنیت می دانند و بعضی دیگر طرفدار ماجراجویی هستند. سومین عنصر نظام
اساسی سلسله مراتب ارزشهاست و آن عبارت از فهرستی است که در آن مهمترین (
لذتبخش ترین) حالات روحی و همچنین رنج آورترین آنها به ترتیب اولویت نوشته
شده باشد. هر تصمیمی که می گیریم و هر قضاوتی که می کنیم بطور نا خودآگاه بر
خاسته از میل به ارزشهای لذتبخش و اجتناب از ارزشهای رنج آوراست. مثلاٌ اگر
به عشق بهای زیادی بدهید ودر عین حال هیچ نوع تضاد عقیده برایتان قابل تحمل
نباشد آیا فکر نمی کنید که این طرز فکر بر صداقت شما در روابط شخصی اثر
بگذارد؟
چهارمین عنصر نظام اساسی، اعتقادات شماست. اعتقادات کلی، تعیین کننده
انتظاراتی است که از خود، از دیگران، و بطور کلی از زندگی دارید. این
اعتقادات غالباٌ بر نحوه ارزیابی شما اثر می گذارند. دسته خاصی ازاعتقادات
بصورت قوانین فردی تظاهر می کنند و به شما می گویند که در چه صورت و تحت چه
شرایطی ارزشهای مورد نظرتان تامین می شوند . به عنوان مثال اعتقاد بعضی از
اشخاص این است که ( اگر مرا دوست داشتی هرگز صدایت را برای من بلند نمی
کردی.) این اشخاص باری خود قانونی دارند که می گوید اوج گرفتن صدا نشانه بی
مهری است، هر چند که این عقیده ممکن است پایه و اساسی نداشته باشد.
آیاشما هم در زمینه روابط برای خود اعتقادات و قوانینی دارید؟ آیا این عقاید
مفید واقع شده اند یا خیر؟
اعتقادات چگونه پیدا می شوند؟ پنجمین عنصرنظام اساسی مرجع است. مرجع عبارت از
مخلوط درهمی از تجارب و اطلاعات است که در بایگانی عظیمی به نام مغز نگهداری
می شوند. مرجعها مواد خام و سازنده اعتقاداتی هستند که منجر به قضاوت وتصمیم
می شوند . هر کسی تجارب یا مرجعهای بیشماری در ذهن خود داردکه می تواند از
آنها استفاده کند؛ مرجعهایی که انتخاب می کنید و از بایگانی مغز خود خارج می
سازید، تعیین کننده معنایی است که به تجربه می دهید، احساسی که در قبال آن
دارید، و عملی که می خواهید انجام دهید.
به عنوان مثال خیلی فرق می کند اگر احساس کنید، همیشه از وجود شما سوء
استفاده شده است، یا اینکه احساس کنید که با عشق و محبت بی قید و شرط بزرگ
شده اید. یا اینکه در زندگی آزاد و لاابالی بوده اید، یا تابع انضباط . آیا
این تجارب بر نحوه ارزیابی شما از مردم ، زندگی، و فرصتها چه اثری دارند؟
برای اینکه طرز کار نظام اساسی را دریابید از شما سؤالی می کنم: ارزنده ترین
خاطره شما کدام است؟
برای یافتن پاسخ چه مسیری راطی کردید؟ احتمالاٌ اولین قدم این بوده است که
پرسش را نزد خود تکرار کنید . آنگاه احتمالاٌ مرجعهای ذهن خود را زیر و رو
کرده اید تا از میان انبوهی از تجارب زندگی یکی را انتخاب کنید.
در ضمن ممکن است از انتخاب یک خاطره اجتناب کرده باشید زیرا اعتقادتان اینست
که همه تجارب زندگی ارزشمندند و انتخاب یکی از آنها به معنی پست شمردن بقیه
است. ممکن است نتوانسته باشید به خاطرات خود، چه ارزشمند و چه بی ارزش مراجعه
کنید زیرا( زندگی کردن در گذشته) با ارزشهای شما سازگار نیست.
ملاحظه می کنید که نظام اساسی نه فقط نحوه ارزیابی و قضاوت را تحت تاثیر قرار
می دهد بلکه حتی بر انتخاب امور مورد ارزیابی نیز اثر می گذارد.
چه عاملی باعث ایجاد مهارت می شود؟اشخاص ماهر و توانمند بدون تردید کسانی
هستند که بیش از دیگران تجربه( مرجع) دارند و می دانند که در هر زمینه چه
عواملی موجب موفقیت یا ناکامی می شود.هر روزی که می گذرد فرصت دیگری است که
می توانیم به مرجعهای خود بیفزاییم و اعتقادات خود را محکمتر سازیم،ارزشهای
خود را مشخص تر کنیم، سؤالات تازه ای بپرسم، و به حالات و روحیاتی دست پیدا
کنیم که ما رابه مسیرهای دلخواه هدایت کنند.
شماهم اکنون قادرید که تغییراتی فوری و کلی پدید آورید که بطور همزمان بر
افکار، احساسات و اعمال شما در جنبه های گوناگون زندگی اثر بگذارند. این کار
با تغییر هر یک از پنج عنصر نظام اساسی امکان پذیر است.
به عنوان مثال بجای اینکه خود راشرطی کنید تا در مقابل جواب رد، احساس
متفاوتی داشته باشید، می توانید عقیده کلی تازه ای را بپذیرید.مثلاٌ( من منشا
همه عواطف خود هستم. هیچ کس و هیچ چیز بجز خودم نمی تواند احساس مرا عوض کند.
هرگاه متوجه شوم که در مقابل چیزی واکنش غیر ارادی نشان می دهم، قادرم در یک
لحظه آن را تغییر دهم) اگر عمیقاٌ به این مطلب اعتقاد داشته باشید خواهید دید
که نه فقط ترس شما از پاسخ منفی و جواب رد بر طرف می شود بلکه می توانید
احساس خشم، ناکامی، یا بی کفایتی رانیز از بین ببرید و ناگهان در می یابید که
بر سرنوشت خود حاکم شده اید.
یکی دیگر از راههای غلبه بر احساس طرد شدگی یابی کفایتی این است که در سلسله
مراتب ارزشها تغییری ایجاد کنیم و مثلاٌ احساس خدمتگزاری یا شکر گزاری رادر
اولویت بالاتر قرار دهیم. آنگاه اگر کسی به شما پاسخ رد داد اهمیتی نخواهد
داشت و بجای آنکه به معایب خود فکر کنید توجه خود را به این مطلب جلب می کنید
که چگونه می توان باز هم به آن شخص کمک کرد و یا وضعیت را به شکلی بهبود
بخشید. یا ممکن است نسبت به زندگی چنان احساس شکر گزاری داشته باشید که هیچ
پاسخ منفی نتواند بر شما اثر بگذارد و یا حتی پاسخ منفی را در ذهن خود به
عنوان طرد شدن معنی نکنید. این عواطف باعث می شود که احساس بی سابقه ای از
شادمانی و ارتباط با دیگران در شما نفوذ کند.
باتغییر هر یک از عناصر ( نظام اساسی ارزیابی) می توانید به آسانی و فوریت هر
یک از جنبه های زندگی خود رادگرگون کنید.
آیا تا کنون برای گرفتن تصمیمی ساده مثلاٌ شروع به ورزش، دچار مشکل شده اید؟
به احتمال زیاد علتش این بوده است که موضوع رابیش ازحد پیچیده کرده، توجه خود
به دهها کار مقدماتی کوچک معطوف ساخته اید.مثلاٌ با خود فکر کرده اید( این
کار دردسرهای زیادی دارد، باید با اتومبیلی به باشگاه بروم، پارک کنم، ورزش
کنم، دوش بگیرم و غیره) معذالک وقتی به کارهای ساده تری فکر می کنید، آنها را
در مجموع بصورت یک کار کوچک مجسم سازید. مثلاٌ اگر می خواهید در رستورانی غذا
بخورید یا مثلاٌ به کنار دریا بروید کافی است سوار اتومبیل شوید و به محل
مورد نظر بروید!
تفاوت در اعمالی که بایدانجام شود نیست بلکه در نحوه ارزیابی آنهاست. برای
تغییر در نحوه زندگی، نحوه ارزیابی را عوض کنید