عاشقانههای یك شاعر پیشۀ سمج
فاضل تركمن
«حتی نوك قله!»
یا یك دل تكهپاره من میآیم
هر جا بروی، دوباره من میآیم
دریا و زمین و آسمان... هر جا شد
حتی نوك قله؟! آره! من میآیم
«مانند ته خیار، شور و تلخی!»
از گرمی آغوش تنم دور مشو!
تلخی مكن و برای من شور مشو!
وقتی كه من انقدر تو را میخواهم
یك ذره فقط مرا ببین! كور مشو!
«بعضیا كالشو دوس دارن!»
گفتی كه: «برو! برو! نیا دنبالم
بیهوده نگو از لب و خط و خالم»
گفتی كه:«هنوز بچهام!» خب، باشی...
من عاشق میوههای خیلی كالم!
«چیز قشنگ بد عنق!»
از جیغ بنفش اگرچه لبریزی تو!
یك عالمه بیشتر ولی چیزی تو!
ای چیز قشنگ بد عنق! باوركن؛
قلب منو مثل چیز میریزی تو!
«زنبور حسود!»
با هرچه قشنگ است در آمیختهای
انگار مرا به دارت آویختهای
زنبور عسل حسودیش خواهد شد،
در كاسۀ چشمانت عسل ریختهای!
«غلامالشعرا!»
باید همۀ جهان به نامت باشد
شیرینی زندگی به كامت باشد
باید كه شما اجازه صادر بكنی،
یك شاعر بینوا غلامت باشد!
«من آدم بشو نیستم؛ داداش!»
فرمود خدا: «روتو پسر جان! كم كن!
یك خورده به سمت ما خودت را خم كن!»
گفتم: «به خدا نمی شود بی او بود،
این شاعر عاشقو شما آدم كن!»