بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 10-20-2011
hossein آواتار ها
hossein hossein آنلاین نیست.
مدیر بخش موبایل
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693

7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
hossein به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

سوتی خیلی بد !!
2 ساعت گیر بودم میخواستم رنگ hossein_1971 رو آبی کنم
زنگ زدم به مهدی اچ کلی خندید.......
__________________
گاهی حس میكنم

گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند

كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 10-20-2011
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط hossein_1971 نمایش پست ها
سوتی خیلی بد !!
2 ساعت گیر بودم میخواستم رنگ hossein_1971 رو آبی کنم
زنگ زدم به مهدی اچ کلی خندید.......
سوتی جالبی داده این
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 10-20-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خودم که زیاد سوتی دادم
اما این سوتی یکی از فامیلا رو بخونید
خودش که میگفت از خجالت یکی دو ساعت خاموش شده

بابک خیلی زود عصبانی میشه(یکی از اعضا خونواده ما) همکاراشم متوجه هستند و مواظب رفتار خودشون
دو تا از همکاراش خانم هستند که یکیشون قدی بلند داره و منشی هم قدی کوتاه .

اون روز عصبانی بود زنگ به حسابداری میزنه و منتظره منشی جواب بده
اتفاقا منشی نبوده و همون خانم قد بلند گوشی رو بر میداره که بابک قبل از اینکه منشی صحبت کنه میگه
به اون دراز بی ریخت چشم زاغ بگو گردنتو خورد کن لیست حقوقا رو بیار پایین
خانم...هم میگه اون دراز بی ریخت چشم زاغ خودم هستم
و با چشم گریون لیست رو میبره پایین که بابک هم از خجالت ........
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از فرانک سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #14  
قدیمی 10-21-2011
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آخیییی دلم برای اون خانوم بلنده سوخت ..... فرانک خانوم به آقا بابک بگین دیگه در مورد هیچ خانومی اینطوری نگه
خانوما خیلی براشون مهمه که بهشون بگین زیبا هستن یا دوستشون داریم
من کاملاً درک میکنم و عمق فاجعه رو میفهمم !
-------------------------------------------------------------------------------------------------
من کل زندگیم سوتی هست !پدر و مادرم که ازدواج کردن بعد خواهرم نمیخواستن دیگه بچه دار بشن من بچه ناخواسته بودم این سوتی اول !کلاً تا پیش دانشگاهی وسایل خواهرمو استفاده میکردم اما بیشتر برای این که لج پدر و مادرمو در بیارم خرابکاری میکردم ولی گاهی اوقات هم نیست چون عادت کرده بودم ناخواسته سوتی میدادم
یک موردش هم مال زمان بچگیم هست فکر کنم 6 یا 7 سالگی اونموقع چون هنوز شرعی نشده بودیم نماز نمیخوندیم به خاطر همین هم قضای حاجتمون خارجکی بود !
یه روز بابام دستشویی بود من صبح بیدار شده بودم تو خواب بیداری رفتیم دستشویی
بدون اینکه توجه کنم مشغول شدم اصلاً بابامو هم ندیدم تقصیر من چیه خودشم چیزی نگفت دیگه آقا چشمتون روز بد نبینه . بابام متوجه شد داره خیس میشه مثل اینکه یک دادییی سر من زد که من از خواب پریدم بنگم پرید
بعد از اون تا یک هفته دوره کلاس آموزش ج.......ش کردن از نوع اسلامی بدون نجس شدن رو داشتم آموزش میدیدم !
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از bigbang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #15  
قدیمی 10-21-2011
Saba_Baran90 آواتار ها
Saba_Baran90 Saba_Baran90 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211

6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دختر عموم خیاطی می کرد بخاطر همینم ما هر وقت می رفتیم پیشش یه عالمه غیبت برا گفتن داشت و داشتیم
یه بار داشت درباره خانم شماره 1 که از فامیل های دورمون بود حرف می زد که گفت فلانی بازار رو نابود کرده انقد پارچه میگیره و لباس می دوزه!
بعد که اومدیم خونه مامانم که دل خوشی از دخترعموم نداشت گفت برو بابا خانم شماره 2 که دست اونو هم از پشت بسته!
منم که 4-5 سالم بیشتر نبود فقط کپی می کردم!
فرداشبش رفتیم خونه دختر عموی بزرگم! سرشام بحث این شد که خانم شماره 1 لباس زیاد میدوزه منم با صدای بلند گفتم خانوم شماره 2 که دست اونو از پشت بسته!
تمام مهمونا به بعلاوه صاحبخونه به مدت 10 دقیقه رفتن رو اسکرین سیور!
اما من که احساس بدی نداشتم!
وقتی از خونشون اومدیم بیرون به بابام گفتم چرا اینطور شد بابامم گفت چون خانوم شماره 2 دختردایی جمع بود!
معلوم شد من فقط چون نسبت خانم شماره 2 از خودم دور بود فک میکردم از عموم اینا هم دوره!
----------------------------------------------------------------------------------------
راستی یه بارهم یکی از آقایون کلاس رو بلند با فامیلی خودم صدا زدم!
-----------------------------------------------------------------------------
یه عالمه سوتی یادم اومد!
خدا منو ببخشه!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Saba_Baran90 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #16  
قدیمی 10-21-2011
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

وقتی جوون تر بودم بسیار زیاد حرف میزدم و شلوغ پلوغ میکردم و فعال بودم بنابراین سوتی ها مال اون موقع هاست این روزها خیلی ساکت و اروم هستم بنابراین سوتی زیاد نمیدم
یکی از سوتی های زمان کودکی این بود که عموی بنده از حج قرار بود برگرده و ما میدون فرودگاه منتظر بودیم تاخییر داشتند و ما بچه ها و بعضی از ادم بزرگها توی یه خاکی اطراف میدون داشتیم فوتبال بازی میکردیم من اون موقع ها زیاد فوتبالی بودم
یکی از اقایان دوستان عمو که بسیار مرد شریف و محترمی هست متاسفانه یک دستش به خاطر نقص عضو دچار مشکل هست منتهی خب من خیلی بچه بودم !
بعد به رسم فوتبال های توی کوچه که همیشه مشغولش بودم دروازه موندن چرخشی بود با هر یک گل یک بار دروازه بان عوض میشد نوبت این اقا رسید و رفت دروازه
تیم حریف حمله کرد به ما (من و این اقا توی یه تیم بودیم) حمله کرد و ضربه محکمی به توپ وارد کرد و ایشون که دروازه بان بود با سینه توپ رو مهار کرد و بعد اون رو جلوی پاش انداخت و شوتید (دور کرد) من کلی عصبانی شدم گفتم اخه اقای فلانی این چه وضع دروازه بانیه چرا با دستت توپو نمیگیری میخوای گل بخوریم ؟
یادم نمیره بمیرم الهی چه مرد نازنینی بود خندید گفت کوروش جان من میگیرمش نگران نباش ...
واقعا خجالت میکشم الان ...
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از دانه کولانه به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #17  
قدیمی 10-22-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از بزرگان نقل شده که من در کودکی عفت کلام نداشتم!!
حالا خودم یادم نمیاد ولی تعریف می کنن یه بار پسرخاله ام که سی و اندی سالش بود بهم گفته وای چه دختر ماهی، نازی، الهی، کوچولو اسمت رو بلدی بنویسی و اینا
منم با افتخار براش نوشتم
اونم گفته اسمت اینطوری نیست که خانوم خوشگله، بیا بهت یاد بدم
منم اخم کردم و صاف تو صورتش نگاه کردم و گفتم نخیر! برو گمشو آشغال!
(خاک بر سرم!)
بعد خواهران گرامی که اطراف بودن از شدت شرمندگی آب شدن رفتن عمق زمین!
خلاصه پسرخاله هم هنگ کرده و طفلی مونده چی بگه!

:|

من الان شفا پیدا کردم ها!
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از KHatun سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #18  
قدیمی 10-22-2011
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وای خیلی بامزه بود خاتون جان.....من کلی خندیدم.
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 10-22-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چه خوب همه از کودکی شون یادشون میاد..اونم سوتی های که دادن..
من نه یادم نمیاد!

چهار پنج سال پیش رفته بودیم یکی از شرکت های دوستان...
با دوستم بودم..وارد شرکت که شدیم..با اون پسره سلام علیک کردیم یه خرده حرف زدیم..یه سی دی جاوا میخواستیم..سی دی خاصی بود
بعد اون اقاهه رفت تو اتاق بغلی پشت سیستم ..که بگرده ببینه داریه یا نه
ما هم رفتیم پشت سرش
من فک کردم یکی دیگه پشت پی سی نشستم..دوباره گفتم سلااام
پسره دیونه هم از روی بدجنسی گفت سلام
از یه طرف شاکی بودم از این خل بازیم از طرف دیگه دوستم بهم میخندید..هی روزگار..انگار همین همین دیروز بود..سال 85 یا 86

نوشین هر وقت حرف اسدی میشه میگه یادته مینا به اسدی دوبار سلام کردی

نوشین اسدی الان چین هست

__________________

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #20  
قدیمی 10-25-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دیروز کلـــــــــــی کار سرم ریخته بود. بعداظهر رفتم کارت بزنم پول بردارم.وخت نداشتم اصن.
ماشینم بد جایی پارک بود .هی هرچی کارت وُ وارد دستگاه می کردم قبول نمی کرد !
هف هش ده بار امتحان کردم نشد. حرصم در اومد. گفتم اه لعنتی دیرم شددددددددددد !
دیدم پسره از اون پشت وایساده داره چپکی نیگام میکنه قیافه شم این شکلی :
نگو دوساعته کارت وُ دارم توو قسمت "برداشت فیش" وارد می کنم !

خدارو شکر ظهر بود . خلوت بود.فقط پسره منو دید
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
7 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها