ادبیات تطبیقی
Comprative literature
تطبیق مصدر باب تفعیل عربی و به معنای مطابقه، مقابله و برابر نمودن دو چیز با هم است.
و در اصطلاح، حوزه مهمی از ادبیات است كه به بررسی و تجزیه و تحلیل ارتباط ها و شباهتهای بین ادبیات، زبانها و ملیتهای مختلف میپردازد.
اصطلاح ادبیات تطبیقی را نخستین بار «ویلمن» نقاد فرانسوی و استاد دانشگاه سوربن به كار برد، سپس «سنت بو» منتقد دیگر فرانسوی آن را ترویج كرد.
ادبیات تطبیقی عبارت است از: پژوهش در موارد تلاقی ادبیات در زبان های مختلف و یافتن پیوندهای پیچیده و متعدد ادب در گذشته و حال.
این پیوند گاه در حوزه واژهها و موضوعات است و زمانی در تصاویر و قالبهای مختلف و گاه در حوزه احساسات و عواطفی كه از ادیبی به ادیب دیگر میرسد و او را متاثر میسازد. در ادب تطبیقی آنچه مورد نظر محقق است نفس اثر ادبی نیست بلكه تحقیق در چگونگی تجلی و انعكاسی است كه اثر ادبی قومی در ادب قوم دیگر پیدا میكند. به این معنا كه نویسنده و شاعر قومی، چطور با مضامین و آثار قوم دیگر رو به رو شده و آن آثار را چگونه و به چه نحوی تلقی كرده است.
ادبیات تطبیقی اصولی دارد، از جمله اینكه آثار مورد بررسی باید از دو زبان مختلف باشند؛ مثلاً نمیتوان شاهنامه فردوسی را با گرشاسب نامه اسدی توسی مقایسه و تطبیق كرد؛ زیرا، هر دو به زبان فارسی نگارش یافتهاند. در این موارد ملیت شاعر یا نویسنده مهم نیست، زبانی كه اثر ادبی با آن نوشته میشود، مهم است. علاوه بر آن باید دلیل قاطع و روشنی بر ارتباط و تاثیر آثار ادبی بر یكدیگر داشته باشیم، صرف تشابه و نزدیكی متون ادبی كافی نیست باید پیوندها و اثر پذیریها اثبات شود تا بتوانیم اثری را در حوزه ادبیات تطبیقی جای دهیم. به عنوان نمونه از این مقایسههای نابجا مثالی ذكر میشود: «میتون» شاعر انگلیسی و ابوالعلای معری شاعر عرب هر دو نابینا بودهاند و هر دو در مسائل عقیدتی نظریات افراطی داشتهاند؛ اما این تشابهات دلیل نمیشود كه آنها از یكدیگر تاثیر گرفته باشند؛ زیرا طبق شواهد تاریخی هیچ آشنایی و ارتباطی بین آنها وجود نداشته است. بلكه تشابه بین آنها امری تصادفی یا برخاسته از شرایط مشابه است.
اکنون مواردی از تأثیرات ادب فارسی بر آثار دیگران را ذكر میكنیم: مورسین مترلینگ سرگذشت رودابه_ مادر رستم_را از شاهنامه برگزید و از سر گذشت او و دختر كَرسیوز شاهكاری پدید آورد و آن را «پلئاس ومطیزاند» نامید كه با استقبال كم نظیری مواجه شد و ستایشهای بسیاری را برانگیخت. از موارد دیگر تاثیرپذیری لافونتن از كلیله و دمنه است؛ وی در مجموعه ای كه از زبان جانوران ساخته، بیست حكایت از كتاب انوار سهیلی واعظ كاشفی كه خود ترجمه آزادی از كتاب كلیله و دمنه است، آورده و در مقدمه آن چنین نوشته است: در پرداختن این حكایتها خویش را مدیون پیلپا (بیدپای) حكیم هندی میدانم. (پیلپا، همان فیلسوفی است كه داستانهای كلیله و دمنه را از او روایت كردهاند).
زبان فارسی نیز از زبان و ادبیات كشورهای دیگر به ویژه زبان عربی تاثیر پذیرفته است؛ وزن شعر، عروض و برخی قالبهای شعری از عربی وارد فارسی شدهاند. در شعر فارسی و عربی تشابه ها و اشتراكات بسیار میتوان یافت از این جهت مطالعه تطبیقی آثار بزرگان این دو زبان مثل سعدی و متنبی، شاعر عرب، جالب خواهد بود. علاوه بر این مضمونهای عربی نیز در شعر فارسی به كار رفتهاند؛ به طور مثال گریه بر ربع و اطلال و دمن (ویرانهها و آثار به جا مانده از معشوق) مضمونی است كه در قصاید عرب بسامد بالایی داشته است و شاه بیت هر قصیدهای، ابیاتی بود كه به این موضوع میپرداخت؛
ای ساربان منزل مكن جز در دیار یار من تا یك زمان زاری كنم بر ربع و اطلال و دمن
( امیر معزی شاعر عصر سلجوقی)
در كمتر از یك قرن ادبیات تطبیقی راه درازی را پیمود و در بیشتر كشورهای جهان جای خود را باز كرد به طوری كه امروزه یكی از اركان ادبیات محسوب میشود. مطالعه ادبیات تطبیقی فواید آشكار و پنهان بسیاری دارد مهمتر از همه اینكه باعث میشود ملتها فرهنگ خود و دیگران را بهتر بشناسند و در جریان این اثر پذیریها و اثر گذاریها، نكات ارزشمندی آشكار میشود كه در بهبود روابط انسانها و تمدنها مؤثر خواهد بود.
در ادبیات تطبیقی لازم نیست اثری از اثر دیگر تأثیر مثبت گرفته باشد یا مؤید آن باشد؛ گاه در ادبیات تطبیقی تفاوتها و تضادهای فرهنگی نیز آشكار میشود، مثل پروانه كه در ادبیات فارسی نماد عاشق است اما در عربی نماد احمق است. با مطالعه ادبیات تطبیقی سهم هر یك از ملتها در ادبیات جهانی آشكار میشود.