بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 10-16-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سعي کن اول بخوني بعد تشکر بزني، مرسي دونه
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 10-16-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض منشاء واژه لوطي ولوطيگري

منشاء واژه لوطي ولوطيگري

آيامیدانيد جوانمرد قصاب كی بود واصلاً «جوانمرد» چه كسي است ولوطي به چه كسي

ميگويند و« داش مشدي » ها چگونه آدمهای بودند وخلاصه ريشه اين باورازكجاست؟
اگركسي نسبت به ضعيف ترازخود ظلم وجورروا بدارد،به اوميگوئيم عمل اوبه دور ازجوانمردي است واگركسي « دست به جيب » باشد وبذل وبخشنده درجامعه معرفي شود، ميگوييم، لوطي. حالا لوطي كيست وجوانمردچه خصائل وخصائصي دارد، به سراغ تاريخ میرويم .

ميگويند كلمات امروزي جوانمرد و ديروزي لوطي، ريشه دركلمه عيّاري دارد و سر سلسله آنها يعقوب ليث صفاراست .

يعقوب پسرليث رويگرزاده قرنين زرنگ وازعيّاران سيستان بود. . . يعقوب ازقرنين به شهرستان (زرنج) آمد وپيشه رويگري به روزي پا نزده درهم قبول مزدوري كرد، اما طبع بلندوهوش سرشارش مانع ازاين بود كه بدين شغل حقيربگذراند. ازاينروبه عيّاران پيوست، ولي درعيّاري و دزدي نيز جانب انصاف نگهميداشت وبزرگي همت وبخشندگي خويش را نشان میداد .

يعقوب مدارج ترقي را به سرعت طي كردوسيستان را مسخرساخت وبا فتوحات بسيار لرزه براندام خلفاي عباسي انداخت. درجنگي كه ميان سپاهيان اووخليفه درگرفت، به حيله اي شكست خورد و به رغم اين، تقاضاي صلح و سازش خليفه را ردكرد وگفت :

« قدري نان خشك، ماهي و تره پيش آوردند. رسول را گفت به خليفه بگومن رويگرزاده ام وخوراك من همين است و اين حكومت ودولت ازراه دلاوري به دست آورده ام وتا خاندانت برنيندازم ازپاي ننشينم.

اگرمردم ازجانب من آسوده شدي، اگرماندم سروكارت با اين شمشيراست واگرمغلوب شدم به سيستان بازميگردم و به اين نان خشك وپياز بقيه عمررا به انجام ميرسا نم .»

اعتقاد عيّاران سيستاني غارت اموال اغنيا وتقسيم آن بين فقرابود؛ چون آنان اعتقاد داشتند اغنيا با مكيدن خون فقرا به مال دنيا دست يافته اند وبايد به زورمال ومنال آنها را ازدستشان خارج كرد و به مستحقان رساند. اين عقيده واعتقاد، درديگركشورها نيزريشه اي همچون فرهنگ ما دارد.ساموراييها درژاپن و داستان معروف «رابين هود» شباهتهاي
بسياري با داستانهاي روايت شده براي عيّاران، دارد .

اينگونه اعتقادات بعدها به شكل ديگري نيزرخ نمود، ودرگودزوخانه وميدان كشتي گذاشت، جوانمردي و لوطي گري زبان ديگري يافت وافسانه پورياي ولي، شكل ديگري از ضعيف نوازي را جلوه گرساخت .

پهلوان محمود خوارزمي ملقب به پورياي ولي وقتالي . . شجاعي عارف بود.داستان پورياي ولي آنقدرمشهوراست كه نيازبه بازگويي مجدد ندارد وباورعيّاران سيستان وعمل پورياي ولي واقتدا به مولاي متقيان علي(ع) به عنوان مظهرجوانمردي، طي قرون و اعصارفرهنگ جوانمردي ولوطيگري رامتجلي ساخت و شايد بتوان گفت فرهنگ لوطيها دردوره صفويه شكل گرفت .

عبارت « لوطي » درفرهنگ ما معنايي دوگانه ودرعين حال متضاد دارد. درفرهنگ دهخدا، لوطي منسوب به قوم لوط دانسته شده وكلمه لوطيگري به معناي جوانمردي و بخشندگي وآزادگي آمده است .

حال چگونه كلمه لوطي بارمنفي دارد ولوطي گري بارمثبت، بايد اين تغييرمعنا را در اصطلاح شدن آن جستجوكرد. درحاليكه عبارتهاي آشنايي؛همچون لوطي بازي، لوطي خورشدن، به معناي سبكسري وتاراج رفتن آمده است.

هرچند گاهي كلمه«لات» مترادف لوطي نيزآمده، ولي معناي آن « آنكه هيچ ندارد، سخت بي چيز وبي سروپا و سخت رذیل » آمده است ...
عبدالله مستوفي نيزاخلاق « داشهاي طهران » را اينگونه ذكر ميكند :

- خوردن از دسترنج خود.
- احترام نسبت به بزرگتر.
- محبت ومهربا ني با كوچكتر.
- دستگيري ازضعيف.
- كمك به مردمان درمانده وعفيف و پاكدامن.
- تعصب كشي ازافراد جمعيت واهل كوچه ومحله وبالاخره شهروولايت وكشور.
- فداكاري و ركي و بي وايي
- حق گويي و حمايت ازحق
- بي اعتنايي به ماده
- عدم تحمل تعدي و بي حسابي،

« لوطي » درمعناي لغوي مذموم است، اما فقط ما آدم بخشنده را لوطي ميدانيم وهرگزدر
هيچ كجاي تاريخ من نخواندم كه يعقوب ليث را به خاطرطراري وراهزني اش، سرزنش كنند.

عيّاران ولوطيهاي واقعي،ريشه درفرهنگ مادارند،باهمه تضاد درگفتارورفتارشان. وقتي حكومتها دراعاده امنيت وحراست ازمردم كوتاهي ميكردند، طبيعي بودكه مردم خود به فكربيفتند وآنگاه بود كه اشخاص همچون لوطي وپهلوان و. . . جلوه گرميشدند وازضعفا دربرابراغنيا حمايت ميكردند. شايد ما نتوانيم اين واقعيت را درك كنيم،اما شرايط حاكم برهرزمان ومكان، بسياري ازمعضلات را قابل هضم میسازد .




..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 10-16-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض یعقوب لیث

سیرت سرهنگ عیّاران
یعقوب لیث



ازبا ب جوانمردی وآزاد گی ، هرگز عطا از هزار دینار و صد دینارنداد ، و ده هزار و بیست هزار و پنجاه هزار و صد هزار دینار و درهم بسیار داد ، و پانصد هزار دینار داد عبدالله ابن زیاد را که نزدیک او آ مد .


واز با ب حفاظ ، هر گز تا او بود به وجه نا حفاظی به هیچ کس ننگر ید ، نه زی زن ، نه زی غلام . یک شب ، به مهتاب ، غلامی را از آ ن خویش نگاه کرد ، شهوت بر او غا لب شد . گفتا چه باشد ؟ توبت کنم و غلام آ زاد کنم ، باز اند یشه کرد که این همه نعمت ایزد است ، نشاید .



به آ وازی بلند بگفت : " لا حول و لا قوة الا با ا لله العلی العظیم . " تا همه غلامان بیدار شدند ، او باز گشت . بامدادان همه به سرای غمگین بودند ، کسی ندانست که چه بوده است . فرمان داد که : " سبکری را به نخاس برید . " خادم ، سبکری را گفت : زی نخاس باید رفت ، به فرمان ملک .


سبکری غلام گفت : فرمان اوراست ؛ اما جرم من پیدا با ید کرد که چه باشد ؟ خادم پیش رفت و بگفت : یعقوب گفت : " نه بس باشد جرم او که من . . . " سبکری گفت : اندر این نه خرد باشد و نه حمیت که مرا چنان خداوندی دارد که چند ین نگرش کند ، به دست کسی افکند که خدای داند و بر من نا حفا ظی کند .



یعقوب را بگفتند ، و گفت : " بگزارید ، اما جعد و طره او باز کنید و مهتر سرای کنید و نخواهم که نیز پیش من آید ." بکردند و اندرپیش او نیا مد ، تا آ ن روز که امیر پارس فرمان یافت . گفت : کی شاید آ ن شغل را ؟ گفتند : سبکری که مرد با خرد است . عهد نبشتند و خلعت دادند . سبکری گفت که : بنده می برود ، نداند که حال چون باشد و سپیدی به ریش اندر آ ورده ، دستوری دیدار خواست و اندر پیش او شد و او را بنواخت و باز گردانید .



اما اندرعد ل چنان بود که بر خضرای کوشک یعقوبی نشستی تنها ، تا هر که را شغلی بودی ، به پای خضرا رفتی و سخن خویش بی حجاب با اوبگفتی ، و اندر وقت تمام کردی ؛ چنانکه از شریعت واجب کردی .



اما اندر عنا یت بر آ ن جمله بود و تفحص کار و تجسس که : روزی بر آ ن خضرا نشسته بود . مردی بدید به سر ( کوی سینک ) نشسته ، و از درد ، سر به زاند نها ده ، اندیشه کرد که آ ن مرد را غمی است . اندر وقت ، حاجبی را بفرستاد که آ ن مرد را پیش من آ ر . بیا ورد . گفت : حال خویش بر گوی . گفت : ملک فرما ید تا خا لی کنند . فرمود تا مردمان برفتند .



گفت : " ای ملک ! حال من صعب تر از آ نست که بر توانم گفت . سرهنگی از آ ن ملک ، هر شب یا هر دو شب بر دختر من فرود آ ید از بام . بی خواست من و از آ ن دختر ، و ناجوانمردی همی کند و مرا با او طا قت نیست . " گفت : لا حول و لا قوة الا بالله ! چرا مرا نگفتی ؟ برو به خانه شو . چون او بیا ید ، ا ینجا آ ی به پای خضرا . مردی با سپر و شمشیربینی ، با تو بیا ید و انصاف تو بستاند ؛ چنانکه خدای فرموده است ، ناحفا ظان را .


مرد برفت . آ ن شب نیا مد ، دیگر شب آ مد . مردی با سپر و شمشیرآنجا بود . با او برفت و به سرای او شد ، به کوی عبد الله به در پارس ، و آ ن سرهنگ اندر سرای آ ن مرد بود . یکی شمشیربر تارکش بزد و به دو نیم کرد و گفت : چراغی بفروز . چون بفروخت ، گفت : آبم ده . آ ب بخورد ، گفت : نان آ ور . نان آ ورد و بخورد . مرد نگاه کرد ، یعقوب بود ، خود به نفس خود .



پس این مرد را گفت : با الله العظیم که تا با من این سخن بگفتی ، نان و آ ب نخوردم و با خدای نذر کرده بودم که هیچ نخورم ، تا دل تو از این شغل فارغ کنم . مرد گفت : اکنون این را چه کنم ؟ گفت : برگیر او را . مرد بر گرفت ، بیرون آ ورد . گفت : ببر تا به لب پارگین ، بینداز . بیفکند . گفت : تو اکنون باز گرد . بامدادان فرمود که منادا کنید که هر که خواهد سزای نا حفا ظان بیند ، به لب پارگین شوید و آ ن مرد را نگاه کنید .



اما اندر دها ، به آ ن جا یگاه بود که مردی دبیر فرستاد از نشا بورکه به سیستان رو، احوال سیستان معلوم کن و بیا مرا بگوی . مرد به سیستا ن آ مدو همه حل و عقد سیستان معلوم کرد و نسخت ها کرد و باز گشت . چون پیش وی شد ، گفت : به مظا لم بودی ؟ گفتا : بودم . گفت : هیچ کس از امیر آ ب گله کرد ؟ گفت ، نه . گفت : الحمد لله . گفت به پای چوب عمار گذشتی ؟ گفتا : گذ شتم . گفت : کودکان بودند آ نجا ؟ گفت : نه . گفت : الحمد لله . گفت : به پای مناره کهن بودی ؟ گفتا : بودم . گفت : روستا ییان بودند ؟ گفت : نه . گفت : الحمد لله .



پس مرد خواست که سخن آ غاز کند و نسخت ها عرضه کند . یعقوب گفت : دانستم ، بیش نبا ید . مرد بر خاست ، پیش ( شا هین بتو ) شد . قصه باز گفت . شاهین گفت : تا بر رسیم . پیش امیر شد ، گفت : این مرد خبر ها آ ورده است ، باید که بگوید . گفتا : همه بگفت و شنیدم . کار سیستان اندر سه چیز بسته است : عمارت و الفت و معاملت . هر سه بر رسیدم . . .



و دیگر هر گز بر هیچ کس از اهل تهلیل که قصد او نکرد ، شمشیر نکشید و پیش تا حرب آ غاز کردی ، حجت ها بسیار بر گرفتی و خدای را گواه گرفتی و به دار الکفر حرب نکردی ، و چون کسی اسلام آ وردی ، مال و فرزند او نگرفتی و اگر پس از آ ن مسلمان گشتی ، خلعت دادی و ما ل و فرزند او باز دادی . دیگر آ ن که اندر ولا یت خویش هر که را کم از پانصد درم وسعت بودی ، از او خراج نستد ی و او را صد قه دادی .




حکا یت : جوانمرد مهمان نواز




قیس بن سعد بن عباده را گفتند : هیچکس را دیدی از خویشتن سخی تر؟ گفت : دیدم . اندر با دیه ، نزدیک پیر زنی فرو آ مدم . شوهرزن حا ضر آ مد . زن او را گفت : مهمانان آ مده است . مرد اشتری آ ورد و بکشت و ما را گفت : شما دانید .



دیگر روز اشتری دیگر آ ورد و بکشت و گفت : شما دانید ، با این ما گفتیم از آ نکه دی کشته بود ، اندکی خورده شدست ، گفت : ما مهمانان خویش را گوشت باز مانده ندهیم . دو روز نزدیک وی بودیم یا سه روز و باران می بارید و وی همچنان میکرد . چون بخواستیم آ مدن ، صد دینار اندرخانه وی نها دیم ، و آ ن زن را گفتیم ، عذر ما اندرو بخواه و ما برفتیم .



چون روز بر آ مد ، باز نگریستیم ، مردی را دیدیم که از پی ما همی آ مد و بانگ میکرد که باز ایستید ، ای لئیمان ! بهأ میزبانی میدهید ما را ، وگفت : زر خویش بستانید و الاهمه را به نیزه تباه کنم . زر باز داد و باز گشت ...









..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-16-2009 در ساعت 04:21 PM
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 10-16-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رندان خرابات

رندان خرابات

گویند که : یکی را از فتیان ، درهمی نقره در چاه مبرزی افتاد . مبلغ سیزده دینار خرج کرد ، و آ ن درهم را بیرون آ ورد . سبب آ ن از او پرسیدند . گفت : نام حق تعا لی بر آ نجا نبشته بود ، از برای حرمت نام حق روا نداشتم که آ ن درهم در مبرز بماند ، و این معنی را اثری تمام است و اکثر مردم از آ ن غافل اند .
مشهور است که بشر حافی - در اول به غا یت فاسق و بیباک بود. روزی سر مست و های هوی کنان بر عادت مستان در خرابات میگذشت . در راه کاغذ پارۀ دید افتاده ، وا لله و محمد و علی بر آ نجا نبشته . با خود گفت : بی حرمتی ها بسیار کردم و در معصیت افراط نمودم ، نا مردی بود از نام دوست در گذشتن . آ ن کاغذ پاره را بر داشت و ببوسید و بر چشم نهاد و پارۀ مشک از جیب بیرون آ ورد وبا آن ضم کرد و درمسجدی رفت و با امام آ ن مسجد سپرد .
در شب حسن بصری - رحمة ا لله علیه - به خواب دید که بر خیز و پیش ( بشر) رو و با او بگو که : " عظمتنا فعظمناک و طیبت اسمنا فطیبناک " حسن چون روز شد از احوال بشر پرسید ، نشان او به خرابات دادند . حسن بر در خرابات آ مد . آ واز داد که بشرکدام است ؟
بشر که سر مست خفته بود ، بیدار کردند و گفتند : حسن بصری بر در است و ترا می طلبد . بشر بر خاست و ترسان و لرزان پیش حسن آ مد . حسن بر خاست ، و او را در کنار گرفت و آ ن پیغام بگزارد . بشر چون آ ن سخن بشنید ، شهقۀ بزد و سر در بیابان نهاد و مدت چهل سال پای برهنه به عرفه میرفت و هر سال حج میگزارد . با او گفتند : چرا پای برهنه میروی ؟ گفت : زمین بساط حق است ، بشر کی باشد که بر بساط او با کفش رود . و نظم هذا المعنی مولانا سمنانی :

پرسید یکی ز بشر حافی کای دوست
بهر چه برهنه پائیت عادت و خوست
گفتا که جهان مسند شاه هست همه
بر مسند شاه کفش بردن نه نکوست
...
...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 10-16-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان سمک عيار





ســـــــــمـــــــــــــک عــــــــيــــــــــار









داستان سمک عيار مربوط است به سرگذشت خورشيد شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چين بود.


خورشيد شاه به جهت پيدا کردن معشوقه اش که مه پری نام دارد به سرزمين ماچين ميرود و در آنجا درگير جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچين ميگردد ، اما در همه جا ياری و کمک عيار پيشهً بنام سمک است که او را از بدبختی ها و بندی و اسيری ها نجات می دهد و پيروزمندانه برميگرداند.



درحقيقت می توان گفت که اين داستان دربارهً کار روايی های ، سمک عيار و جوانمردان و عياران ديگر ، مانند : شغال پيل زور ، روزافزون ، گلمبوی گلرخ ، هرمزکيل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عيار پيشه و جوانمرد است که توسط فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی با نثری ساده ، روان و زيبای ادبی نوشته شده و توسط استاد پرويز ناتل خانلری در چند جلد در ايران منتشر گرديده است.



دراين داستان ، قهرمان اصلی ، سمک است که در آغاز کار يکی از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد يعنی شغال پير زور ، بشمار ميرود. در آغاز داستان می خوانيم که گروهی از جوانمردان و عياران در اطراف رئيس و سرهنگ خويش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خويش را بروی تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هيچگونه کمک و ياری به محتاجان و مصيبت رسيدگان دريغ نمی کنند و اين ياری و مددگاری شان برای شاه و گدا يکسان است.



دراين داستان می بينيم که سمک عيار مرديست ميانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد ، مگر تمام سجايا و منش های نيک انسانی همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازی ، مردم دوستی ، زينهار داری ، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نيروی تدبير ، عقل و خرد خويش ، حل ميکند. سمک که خود از ميان توده های مردم برخاسته است ، مرديست مردمدار که آنچه بگويد ، انجام ميدهد و با ياران خويش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فريبی و دروغ گويی بيزار است.



از نگاه سمک عيار : " مرد عيار پيشه بايد که عياری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عيار بايد در جنگ استاد بود و بسيار چاره باشد و نکته گوی باشد و حاضر جواب . سخن نرم گويد و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و ديده ناديده نکند و عيب کسان نگويد و زبان نگاه دارد و کم گويد ، با اين همه درميدان داری عاجز نبود و اگر وقت کاری افتد ، در نماند. " و به همين دليل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عيار پيشه ، حتی استادش شغال پيل زور ، او را به سرهنگی می پذيرد و تمامی عياران از جملهً شادی خوردگان و شاگردان او بشمار ميآيند.



بدين گونه ديده ميشود که سيمای سمک عيار به تمام قواعد اخلاقی و کار کرد و عمل عياران قديم جواب ميدهد و درين داستان ميتوان نمونهً کامل ادبيات جوانمردی را بدون کم و کاست دريافت و درين مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجيک ، دوکتور قربان واسع ، درست و برحق گفته است که : " جهت و دلپذيری اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالی ادبيات جوانمرديست ، در نطق و لطف بيان سمبول جوانمردان صورت پذيرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بين حادثات وواقعات و جان بازی ها و جانفشانی های جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث بميان می آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شيفته خود گرداند. پس سوالی به ميان می آيد که سبب شيفته گرديدن خواننده از مطالعهً اين اثر درچه است؟ بی شبه سبب نخستين و عمدهً دلپذير اين اثر به طرز زندگی جوانمردان و رويهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آيين جوانمردی بودن سمک عيار است. "



بدون شک راز پيروزی و محبوبيت سمک عيار را بايد در جوانمردیها و فضايل اخلاقی او جستجو کرد و به همين دليل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردی و پاکبازی و شجاعت و مروت و مردم دوستی و نيک انديشی مشهور و معروف است و کار هايی که انجام ميدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که ميخواهد خودش را معرفی کند ، بدينگونه ياد کردی دارد : " مردی ناداشت و عيار پيشه ام ، اگر نانی يابم بخورم و اگر نه ميگردم و خدمت عياران و جوانمردان ميکنم و کاری اگر ميکنم ، آن برای نام ميکنم ، نه از برای نان ، و اين کار که ميکنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد.



در داستان سمک عيار تمام عياران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل های اخلاقی و انسانی و اجتماعی و مردمی معتقد و پايبند اند. آنها راز دوستان را حفظ ميکنند ، راستگوی و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً داکتر جعفر محبوب سمک : " حتی يک نمونهً دروغ گويی و سست عهدی و پيمان شکنی ، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتی در ميان عياران گروه مخالف ، ديده نمی شود و مرتکبان اين اعمال در نخستين وهله از جمله عياران و جوانمردان طرد می شوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خويش مجازات هولناک و عبرت انگيز، تحمل می کنند."



و بهچنين دليل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و ديگر عياران و جوانمردان باشد دراين مورد داکتر غلام حسين يوسفی چه خوب و زيبا نوشته است ، که : " بهترين فايده ای که در زمينه مطالعات اجتماعی ازاين کتاب حاصل می شود ، پی بردن به سازمان های عياری ، اصول تربيت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عياران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گيری ها و تدبير ها ، مقام اجتماعی و پيوستگی آنها با يکديگر در شهرها و کشورهای مختلف است.



باتوجه به داستان سمک عيار ، ميتوان اين صفات را از جملهً برازنده ترين ويژه گی های عياران و جوانمردان ، دانست ، بدينگونه :


ـ بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمرديست.


ـ مردی آنست که سخن راست گويند و سخنی گويند که بتوانند.


ـ جوانمردان دروغ نگويند ، اگر سرايشان در آن کار برود.


ـ عياری به بد دلی نتوان کرد.


ـ مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن ، بيرون آمدن را طلب کند.


ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نيست.


ـ همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است.


ـ مردان سخن بسيار نگويند.


ـ سر جوانمردی امانت نگهداشتن است.


ـ درطريق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است.


ـ سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است.


ـ دعوای مردی کسی بايد بکند که به جای آرد.


ـ نام مردان در سر تيغ مردان باشد.


ـ اصل مردی حريف شناختن است .


ـ سر جوانمردی ها نان دادن است.



اما آنچه که من اميدوارم ، بيش از هر چيز ديگر درخوانندهً داستان سمک عيار اثربنهد جاذبه مردانگی و انسانيت و دليری و بزرگواری و مردم دوستی ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوی متعالی شدن می کشاند ، چه حاصلی ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسی را با خواندن داستانی ، اين همه جوانمردی را به پسندد و بستايد و شايد هم که اين آيين انسانی و مردمی را پيشه کند و به گفتهً فردوسی پاکزاد :





به نام نيکو اگر بميرم رواست


مرا نام بايد که تن مرگ راست








......







ادامه دارد ....




سمک عیار ، جلد اول
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 10-20-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض معنا و مفهوم عيار از ديد فرهنگ نگاران و شاعران






معنا و مفهوم عيار از ديد فرهنگ نگاران و شاعران





زان طرهً پر پيچ و خم ســــــهل است اگر بينم ستم


از بند و زنجيرش چه غم ، آن کس که عياری کند





حافظ






دراين مورد ميتوان گفت که واژه عيار با وجود آنکه ( ع) عربی دارد ، مگر اين کلمه عربی نيست ، بلکه گمان ميرود که اصل آن از لغت ( ايار ) پهلوی آمده باشد. اين کلمه را در بعضی کتابها به شکل ( اديوار) و " ايار " به تشديد نيز نوشته اند که بعدها به " ايار " تبديل گرديده و در زبان دری " يار " به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون اين آيين و مسلک مردمی داخل شدند ، اين کلمه را معرب ساخته وواژه " اريوار " را به عيار تببديل کرده اند.



دانشمند شناخته شدهً ايران دوکتور محمد معين در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که در بارهً کلمه عيار بحث ميکند ، دراينمورد نوشته است که : " کلمه عيار معرب مصنوعی ( يار ) است که معنی جوانمرد را ميدهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گويند."



ملک الشعرا بهار نيز در سبک شناسی نوشته است که عيار کلمهً عربی نيست و اصل آن " اذيوار " پهلوی بوده و بعدها معرب گرديده است. بهار معتقد است که عياری و عيار پيشگی در خراسان زمين زمينهً تاريخی دارد و عياران سابق مانند احزاب امروزی ، دارای سازمانهای بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی ، اخلاقی و سياسی که در ششهر های بزرگ خراسان تشکيلات منظم اداری داشتند و لباس شان نيز مخصوص به خود شان بود و اصل کار شان برجوانمردی و فداکاری و حمايت از مظلومان بوده است که جميعت فتييان يا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شدهً اين سازمان عياری است.



واژهً عيار در زمانه های مختلف آنهم در معاملات اجتماعی به معنا های گوناگون به کار ميرفته است. آنانی که قدرتمند ، ظالم و ستمگر بودند ، هميشه مورد خشم و نفرت عياران و جوانمردان قرار ميگرفتند و به همين دليل است که از نگاه ثروتمندان ، عياران مردمی بودند دزد و دغل. اما شخصيت عياران از نگاه مردم ناتوان و تهيدست از روی قدردانی ، ديده ميشود و عياران هميشه پشتيبان ستمديدگان و بيچارگان بودند. از ديد اين مردم ، عياران جميعتی بودند که به درد شان رسيدگی کرده و دست ظالمان و ستمگران را از سر شان کوتاه ساختند.



اين دو مفهوم متضاد که ياد کرده آمد ، بعدها در تمام کتابها ، فرهنگ ها و لغت نامه ها ، بازتاب يافته و چهرهً عياران را به گونه های مختلفی نمايان ساخته است.



درفرهنگ انندراج آمده است که عيار به تشديد " يا " در اصل به معنی شخصی ميباشد که در جنگ با خود سلاح و جامهً مخصوص داشته و کار های مخفی انجام داده بتواند و مجانا به معنی ذوفنون و استاد کار بوده و نيز به معنای اسپ به نشاط و شير درنده و مردم بی باک و شبرو را گويند.



علی اکبر دهخدا در لغت نامهً خويش نوشته است که عيار به کسی گويند که بسيار آمد و شد کند و نيز مرد ذکی و به هر سو رونده ، بسيار گشت و تيز و خاطر را هم گفته اند.



درفرهنگ فارسی معين آمده است که عيار به معنی زيرک ، چالاک ، جوانمرد و طرار و عياری به معنای حيله بازی ، جوانمردی و مکاری. بنا به عقيدهً معين ، آيين عياری از خود اصول و راه و روش زندگی به ويژه دارد که بعدها با تصوف اسلامی در آميخته و به شکل فتوت در آمده است.



غير از معانی که ذکر شد ، معنا ها و تعبيرهای ديگری نيز برای واژهً عيار آمده است و از آن جمله است معنا هايی که ياد کرده آيد


عيار به معنا مرد بسيار متحرک و شتر بسيار جولان و بسيار حرکت ، مرد گريزنده ، آنکه به هر سو رود از نشاط ، مرد بسيار طواف ، ولگرد ، تندرو ، مرد زيرک ، طرار، حيله باز ، تردست ، مردی که نفس و خواهش خود را رها کند ، چالاک ، سريع السير، همه جايی ، مرد فريبنده ، جاسوس ، رند ، تيز فهم ، باهوش و نيز عيار يکی از نامهای شيراست و برشجاع اطلاق می شود و گاهی به نام شاطر نيز ياد ميکنند.



به همينگونه اگر ديوان اشعار شاعران کلاسيک ادب فارسی را تحت مطالعه قراردهيم ، می بينيم که اين دو مفهوم متضاد که در لغت نامه ها و فرهنگ ها آمده است ، در لابلای اشعار اکثر شاعران نيز بازتاب يافته و شاعران اين کلمه را به معنا های گوناگون به کار برده اند.



نگارنده مورد بکاربرد اين کلمه را در شعر اکثر شاعران ادب فارسی چون ، فردوسی ، منوچهری ، قطران تبريزی ، فخرالدين اسعد گرگانی ، ناصر خسرو ، مسعود سعد سلمان ، حکيم سوزنی ، خلقانی ، نظامی گنجوی ، شيخ فريدالدين عطار ، مولاناجلال الدين محمد بلخی ، عراقی ، مصلح الدين سعدی شيرازی ، کمال خجندی ، شمس الدين محمد حافط ، صائب تبريزی ، صبوحی ، بابا فغانی شيرازی و پروين اعتصامی از نظر گذرانده است.


همچنانکه می خوانيم :



از رودکی


کس فرستاد به سراندر عيار مرا


که مکن ياد به شعر اندر بسيار مرا




از فردوسی


همان نيزشاهوی عيار روی


که مهتر پسر بود و سالار اوی





ازمنوچهري


دست درهم زده چون ياران در ياران


پيچ در پيچ چنان زلفک عياران






__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 10-20-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

در مورد وجه تسمیه لوطی آمده که این اسم برگرفته از قوم لوط است بدلیل کردار بدشان و از آنجا که مرد بودند فاعلان آن فعل خبیث صفت لوطی هم بنوعی بمعنای مرد (از لحاظ جنس مذکر بودن) اطلاق می شده که بعدها به معنای جوانمرد تطور یافته است.
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 10-20-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ممنون از توضيحت
تطور يعني تغيير؟
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 10-21-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مرسی خیلی خوب بود...
در کنار لوطی که مفهموی مثبت داره
مفهوم منفیش رو ابادانی اشاره ای کرد منم عرض کنم در زبان کردی
لوطی فقط اون نگرش منفیش رو داره
لوطی به کسی میگن که الواط (لات و لوت)_اینها همه باید بهم ربط داشته باشه_ باشه

ببینین یه تصوری از کسی که کار موسیقی میکنه در دوران قاجار و شاید اوئل پهلوی در میان مردم بوده که که اصلا هنر موسیقی رو هنر نمیدونستند میگفتند فلانی مطربه مطربی و مسخرگی رو پیشه کرده
خوشبختانه الان دیگه اینطور نیست هرچند مشکلاتی هست
ولی اون تصور مردم از هنرمند الان به نام لوطی در زبان ما هست منتهی نه به هنرمندا..
ما برای هنرمندا خیلی بیشتر از اینا ارزش قائلیم و واژه اختصای ماموستا برای اساتید موسیقی رو به کار میبریم ولی به کسایی که همون مطربی و مسخرگی رو پیشه کنند و جلف باشن و جلف بخونن لوطی میگیم...
اینه که در کردی هم لوطی به معناییی غیر از جوانمرد به کار میره...
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 10-21-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
ممنون از توضيحت
تطور يعني تغيير؟
خواهش مي کنم بله همينطوره يعني از طوري به طور ديگري شدن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:52 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها