بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 12-18-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سحرگاهی شدم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوت به طامات

عصا اندر کف و سجاده بر دوش

که هستم زاهدی صاحب کرامات

خراباتی مرا گفتا که ای شیخ

بگو تا خود چه کار است از مهمات

بدو گفتم که کارم توبهٔ توست

اگر توبه کنی یابی مراعات

مرا گفتا برو ای زاهد خشک

که تر گردی ز دردی خرابات

اگر یک قطره دردی بر تو ریزم

ز مسجد بازمانی وز مناجات

برو مفروش زهد و خودنمائی

که نه زهدت خرند اینجا نه طامات

کسی را اوفتد بر روی، این رنگ

که در کعبه کند بت را مراعات

بگفت این و یکی دردی به من داد

خرف شد عقلم و رست از خرافات

چو من فانی شدم از جان کهنه

مرا افتاد با جانان ملاقات

چو از فرعون هستی باز رستم

چو موسی می‌شدم هر دم به میقات

چو خود را یافتم بالای کونین

چو دیدم خویشتن را آن مقامات

برآمد آفتابی از وجودم

درون من برون شد از سماوات

بدو گفتم که ای دانندهٔ راز

بگو تا کی رسم در قرب آن ذات

مرا گفتا که ای مغرور غافل

رسد هرگز کسی هیهات هیهات

بسی بازی ببینی از پس و پیش

ولی آخر فرومانی به شهمات

همه ذرات عالم مست عشقند

فرومانده میان نفی و اثبات

در آن موضع که تابد نور خورشید

نه موجود و نه معدوم است ذرات

چه می‌گویی تو ای عطار آخر

که داند این رموز و این اشارات
.................................................
خرابات آن جا ظاهر شود كه نه عقلي مانده باشد نه فردا و نه ديروزي و نه حالي ...نه زماني نه مكاني ...نه هنگام سجده و نه ركوع .....آن هنگام كه چشمانت كور شوند.. گوشهايت كر شوند...سخن زبانت خاموشي باشد ....ذكر دلت عشق ........................روزها و شب ها استغفار كردم تا شايد دوباره راهي بيابم يا نوري باز هم بتاباند.......اما غافل از اين بودم كه هنوز مستي و عشق را نياموختم ... در هر امري چون و چرا كنم....مگر خضر كه بود كه موسي در برابرش شاگردي ميكرد...مگر آن پيرمرد كه بود كه درس عشق به موسي آموخت ...از اين جا تا او راهي نيست جز عاشقي و مستي ..آن عاشقي و مستي كه بيزارت كند از غير او.............
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 12-18-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض درخرابات مغان منزل نمی بايد گرفت

من از آنکه گردم ز مستی هلاک
به آیین مستان بریدم به خاک

به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید

به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید

مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب

ولاکن به شرطی در مرگ من
منالد بجز مطرب و چنگ زن

تو خود حافظا سر ز مستی متاب
که سلطان نخواهد خراج از خراب


روح چون خود را به آب خرابات شسته و دل از دنیا کنده و پای خویش از قفس تنگ عالم خاک رها کرده است جسمی خواهد که در شان و منزلت او باشد و برای همراهی جسم با چنین روحی غسل و طهارتش جز به آب خرابات سزاوار نیست...
جسمی که به آب خرابات غسل داده شود شایسته نیست بر دوش اهل خاک حمل شود پس لاجرم دوشی خواهد چون خود مست.مست از مرام و ..
نفی همه خدایان و معشوقان و لیلیان مجازی کند...
.پس این خاک مقدس را شرابی مسکر خواهد که مست شود و بدن مست را در آغوش گیرد ...
چرا که مادیت خاک عالم ماده را هیچ آبی نشوید مگر شراب نابی ز عالم ملکوت...

چون وقت ماتم و شیون رسید ای اهل ملک و غافل ز ملکوت بگردید اگر دلیلی بر شیون و ماتم یافتید بر سر و سینه زنید و گریبان بدرید وگر همه بزم وصال عاشق به معشوق و مجنون به لیلی و فرهاد به شیرین یافتید چو نابخردان بر ساز غم نزنید و شیون مکنید که مجلس عیش و نوش و وصال جای مویه کردن نیست و آنچه این بزم را سزد رباب است و رباب است و رباب. ....


درخرابات مغان منزل نمی بايد گرفت
چون گرفتنی کين کس دردل نمی بايد گرفت


خرابات جلوه گاه عشق حقيقی، مظهر سعادت جاودانی و سرمنزل رسيدن به معراج واقعی بوده و خراباتی نيز ديگر انسان فرو رفته درنفس و هوس خويش نبوده؛ بلکه انسان شيدا و وارسته يی است که فنا درعشق جانان حقيقی، گرديده است.

با توضيح مختصر ازمنشاء و مفهوم خرابات، اينک روی علتی که چرا خرابات شهر کابل بمفهوم اقامتگاه اهل طرب به اين نام مسمی گرديده است، نظری اجمالی ارائه ميگردد:

اسم اصلی خرابات، خواجه خردک ميباشد که بعدها درمحاورۀ مردم به اين نام مسمی گرديده است. خواجه خردک مکی عليه الرحمه عارف شوريده، صوفی وارسته و بزرگ مرد صاحب حال بوده که درآن محله می زيسته و مسجد و خانقا يی را درآن جا اعمارنموده که به مسجد و خانقا يا خرابات خواجه خردک مکی عليه الرحمه مسمی گرديده بود. بعد ازوفات آن جناب، پيکرمبارک ايشان درصحن خانقا مدفون گرديده که کتيبۀ سر دروازۀ مسجد و سنگ مزارشان، تاريخ سال های زندگی وی را بازگو می نمايد.




----------------------


با تشکر فراوان از سايتهاي

حافظ آرا
آريابوم

و
ماشال




__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 12-18-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


كيست كه بنمايدم راه خرابات را
تا بدهم مزد او حاصل طاعات را


لذت ساقي و مي ذوق خرابات عشق
چاشني از دل برد تقوي و طامات را


كاش دهندم بهشت عاريتم زاهدان
تا به گرو كردمي وجه خرابات را


زهد و عبادت بسي،بود مرا ليك من
دادم و بردم نياز زهد و عبادات را


گرچه مرا بيش بود زهد و ورع اين زمان
رانده و كم كرده ام فضل و كرامات را


دم مزن و ترك كن بهر دل شمس دين
وعظ و اشارات را لفظ و عبارات را




مولانا

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 12-18-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعدازاین تدبیر ما؟

غرض زمسجدو میخانه ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت

من زمسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است وزمان خواهد شد

در مسجد و می خانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه زدو ابروی تو سازم

یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست
وانچه در مسجد امروز نبود آنجا بود





حافظ





تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت؟

درنمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب بفریاد آمد

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون بخلوت می روند آنکار دیگر می کنند

حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه ی محراب کنند اهل کلام

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه زد و ابروی تو سازم

می ترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابروی تو حضور نماز من





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 12-19-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

غلاما خیز و ساقی را خبر کن
که جیش شب گذشت و باده در کن
چو مستان خفته انداز بادهٔ شام

صبوحی لعلشان صبح و سحر کن
به باغ صبح در هنگام نوروز

صبایی کرد و بر گلبن نظر کن

اگر خواهی که بر آتش نسوزی

چو ابراهیم قربان از پسر کن
ورت باید که سنگ کعبه سازی

چو اسماعیل فرمان پدر کن
برآمد سایه از دیوار عمرت

سبک چون آفتاب آهنگ در کن
برو تا درگه دیر و خرابات


حریفی گرد و با مستان خطر کن
چو بند و دام دیدی زود آنگه


دف و دفتر بگیر از می حذر کن



اگر اعقاب حسنت ره بگیرد
سبک دفتر سلاح و دف سپر کن
وگر خواهی که پران گردی از روی

ز جان همچون سنایی شاهپر کن

(سنايي)
............................................................ ...........................
خرابان جايگاه مستان است

برو تا درگه دیر و خرابات

حریفی گرد و با مستان خطر کن
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 12-23-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

صوفى بيا كه خرقه ء سالوس بركشيم
وين نقش زرق را خط بطلان به سركشيم


نذر و فتوح صومعه در وجه مى نهيم
دلق ريا به آب خرابات بركشيم

فردا اگر نه روضه ء رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه ء حور ز جنت بدر كشيم

بيرون جهيم سرخوش و از بزم صوفيان
غارت كنيم باده و شاهد به بركشيم

عشرت كنيم ورنه به حسرت كشندمان
روزى كه رخت جان به جهانى دگر كشيم

كو جلوه اى ز ابروى او تا چو ماه نو
گوى سپهر در خم چوگان زر كشيم

سر خدا كه در تتق غيب منزويست
مستانه اش نقاب ز رخسار بركشيم

حافظ نه حد ماست چنين لاف ها زدن
پاى از گليم خويش چرا بيشتر كشيم




....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 12-23-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی
که خلق عالم و عالم سراب است

در آن خانه تو را یکسان نماید
جهانی گر پر آتش گر پر آب است

خراباتی است بیرون از دو عالم
دو عالم در بر آن همچو خواب است

ببین کز بوی درد آن خرابات
فلک را روز و شب چندین شتاب است

به آسانی نیابی سر این کار
که کاری سخن و سری تنک یاب است

به عقل این راه مسپر کاندرین راه
جهانی عقل چون خر در خلاب است

مثال تو درین کنج خرابات
مثال سایه‌ای در آفتاب است

چگونه شرح آن گویم که جانم
ز عشق این سخن مست و خراب است

اگر پرسی ز سر این سؤالی
چه گویم من که خاموشی جواب است

برای جست و جوی این حقیقت
هزاران حلق در دام طناب است

ز درد این سخن پیران ره را
محاسن‌ها به خون دل خضاب است

جوانمردان دین را زین مصیبت
جگرها تشنه و دلها کباب است

ز شرح این سخن وز خجلت خویش
دل عطار در صد اضطراب است

(عطار)
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 12-24-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خيز تا خرقه ء صوفى به خرابات بريم
شطح و طامات به بازار خرافات بريم

سوى رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامى و سجاده ء طامات بريم

تا همه خلوتيان جام صبوحى گيرند
چنگ صبحى به در پير مناجات بريم


با تو آن عهد كه در وادى ايمن بستيم
همچو موسى ارنى گوى به ميقات بريم


كوس ناموس تو بر كنگره عرش زنيم
علم عشق تو بر بام سموات بريم


خاك كوى تو به صحراى قيامت فردا
همه بر فرق سر از بهر مباهات بريم

ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش به زندان مكافات بريم

شرممان باد ز پشمينه ء آلوده ء خويش
گر بدين فصل و هنر نام كرامات بريم

فتنه مى بارد ازين سقف مقرنس برخيز
تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم

قدر وقت ار نشناسد دل و كارى نكند
بس خجالت كه ازين حاصل اوقات بريم

در بيابان فنا گم شدن آخر تا كى
ره بپرسيم مگر پى به مهمات بريم

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز
حاجت آن به كه بر قاضى حاجات بريم



---------------





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 12-24-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


خاک نشین ره میخانــه ام
خانه خراب دل دیوانه ام

زان که به میخانه بجز یار نیست
کشمکش صفحه و زنار نیست

هرچه در آنجاست بود در خروش
جام می و می زده و می فروش

حـسرت بگـذشتـه و آینـده نیـست
جز به ره عشق کسی بنده نیست

ای که به دام تو اسیرم اسیر
لـذت دیوانگی از من مگیـر

بنـده عشقـم کن و نامم بـده
خاک رهم ساز و مقامم بده


"هما میر افشار"
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 12-24-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عزم خرابات بی‌قنا نتوان کرد
دست به یک درد بی صفا نتوان کرد
چون نه وجود است نه عدم به خرابات

لاجرم این یک از آن جدا نتوان کرد
شاه مباش و گدا مباش که آنجا

هیچ نشان شه و گدا نتوان کرد
گم شدن و بیخودی است راه خرابات

توشهٔ این راه جز فنا نتوان کرد
هر که ز خود محو گشت در بن این دیر

وعدهٔ اثبات او وفا نتوان کرد
سایه که در قرص آفتاب فرو شد

تا به ابد چارهٔ بقا نتوان کرد
لا شو اگر عزم می‌کنی تو به بالا

زانکه چنین عزم جز به لا نتوان کرد
گر قدری عمر بی‌حضور کنی فوت

تا به ابد آن قدر قضا نتوان کرد
خود قدری نیست این قدر که جهان است

ترک جهانی به یک خطا نتوان کرد
گر ز خرابات درد قسم تو آید

تا ابد الابدش دوا نتوان کرد
چون به خرابات حاجت تو حضور است

حاجت تو بی میی روا نتوان کرد
یار عزیز است خاصه یار خرابات

در حق یاری چنین ریا نتوان کرد
هم نفسی دردکش اگر به کف آری

دامن او یک نفس رها نتوان کرد
تا که نگردد فرید درد کش دیر

قصه دردی کشان ادا نتوان کرد

عطار
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 4 نفر (0 عضو و 4 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها