بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عاملي مهم براي موفقيت زنان در عشق و زندگي
زناني که علاوه بر وظايف سنتي خود ، نقش هايي مانند مادر بودن ، همسر بودن ، براي به دست آوردن استقلا ل فکري و اجتماعي نيز به تعداد فزاينده اي به محل هاي کار سرازير مي‌شوند براي خود کسب و کار مستقلي را آغاز مي‌کنند يا وارد موقعيت ها و پست هايي مي‌شوند
عاملي مهم براي موفقيت زنان در عشق و زندگي

خود باوري امري ضروري و گريز ناپذير است . مطمئنا اين تمام آن چيزي نيست که زنان برا ي کسب موفقيت در اين مسير لازم دارند ، ولي بدون آن نيز قادر نخواهند بود که در نبرد براي خود شکوفايي پيروز شوند

زناني که علاوه بر وظايف سنتي خود ، نقش هايي مانند مادر بودن ، همسر بودن ، براي به دست آوردن استقلا ل فکري و اجتماعي نيز به تعداد فزاينده اي به محل هاي کار سرازير مي‌شوند براي خود کسب و کار مستقلي را آغاز مي‌کنند يا وارد موقعيت ها و پست هايي مي‌شوند که تا قبل از ان به مردان تعلق داشته است و اين منسب هاي را يکي پس از ديگري تسخير مي‌کنند .

خود باوري امري ضروري و گريز ناپذير است . مطمئنا اين تمام آن چيزي نيست که زنان برا ي کسب موفقيت در اين مسير لازم دارند ، ولي بدون آن نيز قادر نخواهند بود که در نبرد براي خود شکوفايي پيروز شوند و به مرحله اي از خود باوري برسند .

هم مردان و هم زنان ، اگر داراي اعتماد به نفس واقع بينانه درباره انديشه و ارزش خود باشند و در خود احساس امنيت کنند، خواهند توانست در مقابل مشکل ها و موقعيت ها به شکل مناسبي واکنش نشان دهند .

خود باوري انرژي زا و انگيزه دهنده است و ما را ترغيب به موفقيت مي‌کند و باعث مي‌شود از موفقيت‌هاي خود احساس لذت و غرور کنيم .

خود باوري بالا در جست و جوي اهداف و دستيابي به انها ما را ياري مي‌کند . رسيدن به اين اهداف خود باوري را تقويت مي‌کند . هر چه خود باوري ما تقويت شود بهتر براي مقابله با مشکلاتي که در شغل يا زندگي شخصي مان بروز مي‌کند ، آمادگي خواهيم داشت و بعد از شکست ، سريع تر خود را باز مي‌يابيم و انرژي بيشتري براي آغازي دوباره خواهيم داشت .

موانع ، زناني را که داراي خود باوري بالاتري هستند متوقف نمي‌سازد ، چرا که امروزه چرا که امروزه همه زن ها و يا حداقل تعداد زيادي از آنها مشغول به راه انداختن کاري و يا فکر ويژه ي براي رشد در شغلشان دارند .
همين طور يک ازدواج يا ماجراي عشقي ناموفق قادر نخواهد بود که ضمير يک زن داراي اعتماد به نفس را انچنان تحريک کند که از ترس احتمال ناراحتي هاي اينده و دوباره اتفاق افتادن اين وقايع ، عليه هر گونه ارتباط با جنس مخالف موضع بگيرند تا جايي که به قيمت از دست رفتن جواني و شادابي او تمام شود . هر چه خود باوري ما افزون مي‌شود ، جاه طلبي ما هم بيشتر مي‌شود و اين جاه طلبي نه اينکه فقط جنبه هاي مادي را شامل شود بلکه همه جنبه هاي عاطفي ، ذهني ، روحي را نيز در بر مي‌گيرد . هرچه خود باوري ما کمتر باشد ، آرزوهاي کوچک تري خواهيم داشت و احتمال کمتري براي موفقيت ما وجود خواهد داشت و همين طور احتمال کمتري وجود دارد که موفق شويم . هر کدام از اين مسيرهاي خود باوري راهنمايي براي نيل به تقويت نفس و تمرکز برخويشتن است . هر چه خود باوري ما بيشتر باشد ، محرک دروني ما براي بيان عقايدمان قويتر خواهد بود ، که اين خود نشان دهنده ي غناي دروني ماست و هر چه خود باوري ما کمتر باشد ، نياز به اثبات وجودمان مهم تر جلوه مي‌کند و يا اينکه سعي مي‌کنيم بازندگي مکانيکي و نااگاهانه خود را به دست فراموشي بسپاريم . هر چه خور باوري ما بيشتر باشد ، رو راست تر و صادق تر خواهيم بود و در ارتباطمان انطباق پذيرتر خواهيم بود . زيرا که معتقديم عقايد ما داراي ارزش هستند و بنابراين از ابراز عقايدمان واهمه نداشته باشيم بلکه از انها بايد استقبال کرد بدون هيچ گونه ترسي .
و يک نکته جالب هر چه خود باوري ما پايين تر باشد روابطمان به ميزان بيشتري غبار الود و حيله گرانه خواهد بود زيرا در مورد انديشه و احساسات خود نامطئن تر بوده و نگران واکنش شنونده هستيم . اگر اميد داريد که به رابطه اي شاد با همسر يا نامزد خود دست يابيد ،هيچ عاملي مهم تر از خود باوري نيست . هيچ مانعي بزرگتر از اين نيست ما درباره خود عميقا احساس کنيم که قابل دوست داشتن نيستيم و اولين ماجراي ماجراي عشقي که بايد در اين جهان با موفقيت به کمال برسانيم ، رابطه اي است که با خود داريم و تنها بعد از اين مرحله است که قادر به عشق ورزيدن هستيم و مي‌توانيم عشق را به درونمان راه دهيم .

پذيرش اينکه شخص ديگري ما را دوست داشته باشد بدون حصول اطمينان به عشق او رابطه‌مان برايمان کاملا واقعي يا متقاعد کننده نخواهد بود و در انديشه پريشان خود راه هاي زيادي براي تحليل يا تخريب آن خواهيم يافت . زماني که يک زن از سطوح مطلوبي از خود باوري برخوردار است، گرايش به رفتار مناسب با ديگران داشته و همچنين نياز به رفتار خوب از سوي ديگران نسبت به خود دارد . او حد و مرزهايش را به روشني مي‌شناسد و مي‌داند که چه چيز هايي در رفتار فرد منتخب او قابل قبول و چه چيز غير قابل قبول است او رفتار ناپسند را صرفا به دليل اينکه عاشق است ، نمي‌پذيرد .
او عشق را با لذت مي‌شناسد، نه با رنج و براي عشق به اندازه موفقيت در زندگي شغلي ارزش قائل است . مرداني که از سطح مطلوبي از خود باوري برخوردارند به خود باوري در يک زن ارزش مي‌دهند . آنها يک موجود وحشت زده را به عنوان يک شريک زندگي نمي‌خواهند و بر عکس اين شرايط نيز وجود دارد زني که داراي خود باوري است به مردي که ان قدر متزلزل است که اعتماد به نفس او موجب وحشتش مي‌شود ،چه نيازي دارد ؟ خود باوري يک تجربه دروني است .
ما مي‌توانيم از عشق خانواده ، همسر و دوستانمان برخوردار باشيم و بااين وجود خود را دوست نداشته باشيم . ممکن است مورد تحسين ديگران قرار بگيريم و با وجود اين خود را بي ارزش بپنداريم . مي‌توانيم تصويري از اعتماد به نفس خود نشان دهيم که همه را بفريبيم اما از درون تهي هستيم و هر ثانيه در دل ارزو مي‌کنيم که اي کاش واقعا و به راستي اين گونه بوديم . ما قادريم انتظارات ديگران را براورده کنيم و با اين وجود ، احساس ناکامي مي‌کنيم . هر روز با احساس بيمار گونه اي بيدار مي‌شويم که يک روز ديگر با شروع نقشي تازه اغاز شد . تمجيد و ستايش ديگران در ما خود باوري ايجاد نمي‌کند . تحصيل علم ، ازدواج ، والدين بودن و .... هيچ يک نمي‌توانند در ما خود باوري ايجاد کنند . اين چيز ها گاهي ممکن است به طور موقت باعث شود ما احساس بهتري درباره خود داشته باشيم يا در موقعيت هاي ويژه اي احساس راحتي بيشتري کنيم اما هيچ چيز بهتر از خود باوري نيست .
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

محك تشخیص ‏عشق از هوس

محك تشخیص‏
چگونه بفهمیم كه عاشق مدعى از رهروان عشق آگاهانه است یا هوس‏بازى لذت‏جو و خوش‏خیال كه بر اساس توهم و تخیّل پیش آمده است؟
اگر مدعى عاشق آگاهانه باشد، علاوه بر زیبایى‏ها و مزایاى محبوب، از معایب و نقایص او هم اطلاع دارد. وقتى از او بخواهیم علت دلبستگى و عشقش را بیان كند و ویژگى‏هاى مثبت و منفى محبوب را بشمارد، از تعریف و بیان او مى‏توانیم حقیقى یا تخیلى بودن عشقش را تشخیص دهیم. اگر علت‏هایى كه ارائه مى‏دهد منحصر در مزایاى جسمى و جنسى نبود و علاوه بر آن به معنویات هم توجه داشت و توانست در جنب مزایا و محاسن، معایب چندى هم از محبوب بشمارد، و در شمارش و تبیین محاسن نیز اغراق نكرد، معلوم مى‏شود كه عشق او آگاهانه است. وقتى مدعى با علم به واقعیت و حدود محاسن و آگاهى از معایب و نقایص فردى، به او علاقه‏مند گشته باشد، بعد از وصال در یافته‏هایش تخلفى نمى‏بیند و نمى‏یابد كه پشیمان گردد.

او در محبوب خود محاسنى بیش از آنچه داشت تصور نكرده بود و از معایب او نیز بى‏خبر نبود تا پس از ازدواج خلاف آن را بیابد و ایده‏آل خیالى‏اش را با واقعیت مطابق نبیند بلكه چه بسا وقتى با واقع مواجه شود، او را زیباتر و والاتر از آنچه مى‏دانست و معایب و نقایصش را كمتر ببیند و علاقه‏اش مستحكم‏تر شود.
اگر محبوب از مدعى عشق توصیف و تصویر خود را بخواهد و آن را همه‏جانبه و مطابق با واقع ببیند، مى‏تواند به صداقت و واقع‏بینى او اطمینان یافته و به دوام زندگى با او مطمئن شود.


مطلب دیگر اینكه مدعى عشق چنانچه فقط به جنبه‏هاى جسمى و زیبایى‏هاى جنسى توجه داشته باشد، این هم عشق نیست بلكه هوس شعله‏ور است و نمى‏تواند مبناى زندگى باشد زیرا عشق و علاقه به جسمانیات كم‏دوام است چون خودِ زیبایى‏هاى جسمى كم‏دوامند و بعد از چند سال كمرنگ مى‏شوند و از بین مى‏روند و عشق مبتنى بر آنها هم به همین منوال.

عاشقى مى‏تواند مدعى عشق پاك باشد كه در جنب ویژگى‏هاى جسمى و مادى، با آنها یا بیشتر به ویژگى روحى، اخلاقى و اعتقادى محبوب توجه داشته باشد زیرا این ویژگى‏ها دائم هستند و عشق مبتنى بر آنها نیز دوام مى‏یابد. كسى كه فقط به چشم و ابروى دخترى یا قد و بالاى جوانى دلبسته باشد، چه بسا با دیدن چشم و ابروى زیباتر و قد و بالاى رساتر بدو دل مى‏بندد و از اولى دل مى‏كَند؛ ولى دلبسته به روحیات و معنویات، اگر با معنویت بالاتر مواجه شود، از معنویت قبلى دل نمى‏كند بلكه سعى مى‏كند او را به این حد ارتقا دهد و از خداوند تعالى محبوبش را طلب مى‏كند.

علاوه بر آن، دلبسته به جسم محبوب، اگر اهل ارزش‏هاى دینى و اخلاقى نباشد، بعد از مدتى وصال، شعله هوسش فروكش مى‏كند و دیگر جاذبه و علتى براى تداوم زندگى نمى‏یابد.
اگر تصویرى كه مدّعى عشق ارائه مى‏كند، خیالى، موهوم، نامطابق با واقع و تك‏بُعدى بود، این عشق موهوم و خیالى است و اگر فقط به ابعاد جسمى و مادى توجه شده بود، این هوس شعله‏ور است و این مدعى را نه عاشق بلكه هوس‏بازى دلداده ی توهمات و تخیلات باید دانست و دست رد به سینه ی او زد.
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آیا میتوانیم هم زمان عاشق دو نفر باشیم؟






بیشتر مردم معتقدند که چنین چیزی امکان ندارد، چرا که اگر واقعاً و از ته دل عاشق کسی باشید، نمی توانید همزمان کسی دیگر را نیز دوست داشته باشید، در مقابل برخی نیز بر این باورند که بهتر است خیلی عاشق طرف مقابل خود نباشی که اگر روزی قرار باشد جدا شوید، راحت تر دل بکنید و به کس دیگر علاقه مند شوید، البته در اولین رابطه ی عشقی بین دو نفر، یک سری مشکلات غیر قابل اجتناب وجود دارد که خیلی خوشایند نیست، امّا با تمام اینها، به دلیل تعهدات و نقاط مشترک عاطفی بین آن دو، این رابطه نیز به نوعی زیبایی خاصّ خود را دارد.


یکی از دلایلی که بیشتر افراد از تن دادن به همچین رابطه ای خودداری می کنند، ترس از عدم اعمال تعهدات بین خود و طرف مقابل است که خود امری بسیار دشوار است. از طرفی می بینید که همزمان می توانید علاوه بر اینکه عاشق پدر، مادر، فرزند و ... باشید، به جنس مخالف نیز عشق بورزید و او را هم دوست داشته باشید، شاید همین حالا با خود بگویید، "خوب، عشق به پدر و ...کاملاً متفاوت است"، امّا آیا در این عشق نگران آنها نمی شوید؟ برای آنها از خیلی چیزها گذشت و فداکاری نمی کنید؟ و در آخر حتّی شاید حاضر باشید برای آنها بمیرید؟ اگر خوب دقّت کنید می بینید که برای نامزد/شوهر، نیز همین عواطف را دارید!


بعلاوه در این بین با آنها رابطه ی نزدیکی هم دارید و این خود سبب ایجاد عواطفی بس عمیق تر خواهد شد. در اثر این حالات و احساسات دو طرفه، به مروز زمان ، این دیگر رابطه جسمی نیست که مسبب این عواطف است بلکه زوجین سالها و سالها در سایه ی آرامش و دوستی با یکدیگر زندگی می کنند. در اینجاست که می بینید این رابطه شبیه به دوست داشتن پدر، مادر، خواهر، فرزند و ... است. درست است که عشق به فرزند، می تواند والاترین عشق باشد امّا حقیقت این است که این رابطه تنها تا وقتی دو طرفه است که آنها به سنّ نوجوانی برسند، آن وقت است که با انتظارات پی در پی فرزند و عدم نارضایتی از والدین، دیگر این رابطه آنقدر صمیمی و مثل قبل نخواهد بود.


عشق نه تنها آزادی ها و عواطف قبلی شما را محدود نمی کند بلکه می بینید که گویی نیمه گمشده ی خود را پیدا کرده اید، شاید تا آن زمان هیچ وقت فکر نمی کردید که شما هم به این رابطه نیاز دارید، امّا تنها با نیل به آن می فهمید که چقدر این نوع دوست داشتن متفاوت و شیرین است، مثل اینکه دوباره متولّد شدید!


متأسفانه برخی از ترس قربانی شدن و اینکه روزی نفر مقابل خود را از دست دهند، به کسی دیگر روی می آورند، این افراد با توّهمات واهی، به بی راهه می روند و رفته رفته با نفر بعدی و بعدی، دیگر مثل آدم آهنی رفتار می کنند! در حالی که زیبایی یک رابطه عاطفی در علاقه و اشتیاق دو طرف به با هم بودن و گذران لحظات رویایی و آرامش بخش با یکدیگر است.


آیا از تعهد و ایجاد رابطه با تنها یک نفر می ترسید؟ بیشترین علّت ترس از شروع این روابط این است که طرفین فکر می کنند که در اثر مرور زمان شاید از یکدیگر خسته شده و برای هم تکراری شوند، یک نگاهی به والدین و عشق های قدیمی بیاندازید، آنها نیز روزی عشق خود را با تعهد و وفاداری شروع کردند و در حال حاضر شاهد سالگردهای ازدواج و ... چهل ساله آنها هستیم! می بینید که عشق واقعی خستگی در کارش نیست.


امروزه زن و مرد در صحنه اجتماع حضوری فعال دارند. در اثر این وضعیت روابط آنها رودر رو و ملموس تر است، شاید هم یکی از دلایل اینکه بیشتر مردم تن به خانه نشینی نمی دهند همین موضوع است، امّا در اثر این تنوع رفت و آمد، روابط جنس مخالف نیز بیشتر ولی متغیر، بی ارزش و بی ثبات تر شده است.

آن وقت است که با این مشکل روبرو می شوی که چطور می شود دو نفر را همزمان دوست داشته باشی با یک درجه و یک حس؟! ممکن است همزمان عاشق همسر خود باشی، ولی به طرف کسی دیگر نیز متمایل شوی و در عین ناباوری، شیفته ی او نیز امّا کمی متفاوت تر شوی! دلایل این گرایش می تواند، کشش جنسی یا عاطفی باشد. بیشتر مردها در مورد زنها در ذهن خود می پرسند: "چرا زنها به مسائل جنسی و فیزیکی خود کمتر اهمیت می دهند"

عاشق شدن خوب است اما چه بهتر که این عشق و صمیمیت به مرور زمان، در سایه رابطه سالم و به مرور با مشارکت خانواده ها، تجدید و تقویت شود، اگر دونفر (چه مرد و چه زن) از نظر روابط عاطفی از جانب هم تأمین باشند، خود عاملیست مهم در اینکه دیگر دو نفر به برقراری رابطه ای جدید و در ادامه، دوست داشتن نفری دیگر به طور همزمان، کمتر تمایل و گرایش پیدا کنند و از مسیر خود منحرف شوند
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روز را با عشق شروع کنید

روز را با عشق شروع کنید، با عشق سپری نمایید و با عشق به پایان ببرید
با تسلط کامل در انجام این روش، ما یکی از بزرگ ترین الگوهای انسانیت می شویم. دقیقاً همانند معصومین و قدیسین که به انسانیت خدمت کردند. با وجودی که تسلط بر این روش مشکل است، اما برای دستیابی به آن هر تلاشی ارزشمند است.
سپری کردن روز با عشق یعنی شما تلاش کنید که سخاوتمند باشید ، از بقیه تعریف کنید و متواضع و صادق باشید.
حکمت نهفته در این روش ساده است. در طی روز به دفعات اهمیت زندگی با عشق را به عنوان بالاترین اولویت به خود یادآوری نمایید. بدین ترتیب، وقتی موردی مهمتر از عشق در زندگی شما وجود نداشته باشد معجزه ای در زندگی شما رخ می دهد. «مسائل بی اهمیت» در حد خود در نظر گرفته می شوند و فرد به زیبایی و شاد ی زندگی آگاه می گردد. هر روز از زندگی روزمره ما کیفیتی فوق العاده می یابد و ما مهمترین واقعیت زندگی را تجربه می کنیم.
«روز را با عشق شروع کنید»
یعنی هنگامی که صبح از خواب بیدار می شوید، قلب خود را بگشایید، و تصمیم خود را در مورد دوست داشتن همه جنبه های زندگی به خود یادآوری نمایید.

«روز را با عشق سپری نمایید»
یعنی انتخاب و اعمال شما از تصمیم شما مبنی بر این که دوست بدارید، صبور ، مهربان و آرام باشید سرچشمه می گیرد. کلیه امور را در حد اهمیت خود بررسی کنید و از آن یک مورد شخصی نسازید و بیش از حد با مسائل درگیر نگردید. پس به خود و دیگران اجازه دهید که قدری ناکامل بوده و نواقصی داشته باشند و بیش از حد پیشنهاد و انتقاد نکنید . سپری کردن روز با عشق یعنی شما تلاش کنید که سخاوتمند باشید ، از بقیه تعریف کنید و متواضع و صادق باشید.
در طی روز به دفعات اهمیت زندگی با عشق را به عنوان بالاترین اولویت به خود یادآوری نمایید. بدین ترتیب، وقتی موردی مهمتر از عشق در زندگی شما وجود نداشته باشد معجزه ای در زندگی شما رخ می دهد.
«روز را با عشق به پایان ببرید »
یعنی لحظاتی از روز را به یادآوری و سپاسگزاری اختصاص دهید. شاید به دعا کردن یا تأمل و تفکر بپردازید یا به روزی که سپری کرده اید نظری بیندازید و در حین مرور کارهای روزانه متوجه شوید که هدف زندگی و عشق با اعمال و انتخاب های شما به خوبی هماهنگ شده اند. شما این کار را انجام داده اید نه به خاطر کسب امتیاز یا سخت گیری به خود، بلکه صرفاً برای تجربه نمودن آرامش تام با هدف دوستی و شناخت فضاهایی که فردا با عشق بیشتری در آن عمل نمایید

پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چه کنیم همانگونه که عشق می‌ورزیم،به ما عشق بورزند؟؟






آرزو دارم مردی را پیدا کنم که او هم به همان اندازه به من عشق بورزد احساس می‌کنم فقط این منم که از لحاظ عاطفی روی روابطمان کار می‌کنم اگر من دیگر به این کار ادامه ندهم چه مشکلاتی در زندگیمان پیش خواهد آمد؟ این یک اشتباه خیلی مهم است که چطور زن ها بیشتر از ان چه عشق دریافت
چه کنیم همانگونه که عشق می‌ورزیم،به ما نیز عشق بورزند؟؟

شاید این جملات را زیاد از خانمها شنیده باشید:" همیشه این من هستم که به شوهرم عشق می‌ورزم "یا" آرزو دارم مردی را پیدا کنم که او هم به همان اندازه به من عشق بورزد "
شاید این جملات را زیاد از خانمها شنیده باشید:
" همیشه این من هستم که به نامزدم عشق می‌ورزم "
" آرزو دارم مردی را پیدا کنم که او هم به همان اندازه به من عشق بورزد "
" احساس می‌کنم فقط این منم که از لحاظ عاطفی روی روابطمان کار می‌کنم اگر من دیگر به این کار ادامه ندهم چه مشکلاتی در زندگیمان پیش خواهد آمد؟ "
این یک اشتباه خیلی مهم است که چطور زن ها بیشتر از ان چه عشق دریافت می‌کنند ،عشق می‌ورزند ؟
مساله خیلی ساده و در عیه حال تامل برانگیز این است که:
این گونه مردان در واقع عاشق آن چه هستند که به آنها می‌دهید ، نه خود شما .
تعجبی نیست که در انتها احساس اجحاف و خیانت می‌کنید و حتی مواقعی که خودتان روابطتتان را قطع می‌کنید نیز همین احساس را دارید و در این روابط مدام به این فکر هستید که :
- سر از روابط نامناسب در می‌آورم ، چون ذهنم مرتبا مشغول این بود که ایا او را دوست دارم یا نه ؟
- دائما نگران بودم ، ایا آن مرد ، مرا بهترین زن دنیا می‌داند یا خیر ؟؟به طوری که حتی لحظه ای تامل نمی‌کردم آیا او به درد من می خورد یا نه ؟؟
به مرد زندگیتان فرصت بدهید تا احساس واقعیشان را نسبت به شما بفهمند و ببینند که ایا واقعا شما را دوست دارند یا نه ؟؟زیرا زن ها چنان مشغول عشق ورزیدن می‌شوند که هیچ گاه فضا و فرصت کافی به مردان نمی‌دهند تا خودشان آنها را انتخاب کنند .
کمی تامل و صبوری در این زمینه به شما نتایج فوق العاده ای می‌دهد ...
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چرا یک مرد از عشق همسرش بی خبر است !!!
یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد . به زبان آوردن دوستت دارم موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند .
-یک زن به دریافت عاشقانه چند شاخه گل ، هدایای کوچک و ابراز عشقهای بی اختیار ، عشق می ورزد .

-زمانی که مردی به زنی چند شاخه گل تقدیم می کند و یا یادداشت های عاشقانه اش را نثارش می دارد ، به آن زن اجازه می دهد تا بداند تا چه اندازه منحصر به فرد است .

-وقتی زنی عاشق می شود ، احساس زیبایی و زنانگی در او به چندین برابر می رسد .

-نوازش یک زن به او قدرت و انگیزه برای زندگی کردن می بخشاید .

-یک زن همیشه دوست دارد از عشق همسرش نسبت به خودش مطمئن شود .

-پیش از اینکه زنی قادر به احساس عمیق برقراری رابطه جسمانی باشد ، به احساس عشق ، نوازش و ملاطفت نیاز دارد .

-زنان ابتدا کیمیای روح و عاطفه را احساس می کنند و بعد به کیمیای جسم پی می برند .

-لحظاتی که مرد ، دستهای زنی را در دست می گیرد و او را لمس می کند ، لحظاتی هستند که زن به آنها عشق می ورزد .

-هدف یک زن در برقراری رابطه جسمانی ، شور شهوانی نیست. بلکه مقصود او لذت بردن از صمیمیت ، عشق و ملاطفت در کنار شور جسمانی است .

-هنگامی که زنی بداند فقط اوست که راه به قلب شریک زندگیش دارد ، در عرش سیر خواهد کرد .

-یک زن هرگز مشکلاتش را دسته بندی نمی کند ، در صورتی که زمانی که غمگین و ناراحت باشد ، تمامی مشکلاتش از کوچک و بزرگ به دلش هجوم می آورند .

-یک زن هنگامی سکوت می کند که دردهای نهفته در دلش بسیار عمیق است و یا اینکه به مرد مقابلش آنقدر اعتماد ندارد که سخن دل با او بگوید .

-وقتی مردی با دلسوزی و توجه به مشکلات زن گوش می سپارد و از ارائه راه حل می پرهیزد ، احساس عشق و بلوغ را در او دو چندان می کند .

-مردان و زنان در برابر فشارهای عصبی واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند . دراینگونه مواقع زن نیازمند نزدیکی و درک طرف مقابلش می باشد ، در صورتی که مرد به تنهایی احتیاج دارد .

-هنگامی که اظهارات و اعمال زنی بیهوده تلقی می گردد ، او برای مطرح شدن شروع به ابراز نظریات مخالف و عدم توافق می کند .

-به جرات می توان گفت به جز در موارد انگشت شماری ، هیچ چیز بیش از سخن گفتن بر علیه یک زن به او آسیب نمی رساند .

-زن درست مثل یک موج است ، به هنگامی که عشق در قلبش به ظهور می نشیند ، اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج می رسد .

-هنگامی که موج احساسات یک زن به اوج می رسد ، به هیچ عنوان محدودیتی در ارائه عشق نمی بیند .

-مردها همواره باید بدانند که هر گاه زنی رنج و عصبانیت خود را بیرون بریزد و آشکار نماید ، احساس آسایش و آرامش بیشتری می کند .

-این نکته را به خاطر بسپارید که هر گاه زنی در اوج فوران خشم و غم قرار گرفته باشد ، به هیچ عنوان تقصیری را به گردن نمی گیرد .

-وقتی زنی از موضوعی می رنجد ، مرد باید ضمن همدردی با او نشان دهد که برای غم او نگران است ، سپس سکوت اختیار کند تا آن زن بتواند احساس همدردی اش را حس کند .

-دردناک ترین مسائل برای بعضی از زنان ، عدم پذیرش ، قضاوت نادرست و ترک شدن است ، چراکه امکان دارد این باورها در عمق ضمیر ناخودآگاهشان آنان را به سوی این تصور نادرست سوق دهد که لیاقتشان بیش از این نیست .

-ماهیت یک زن ، درخواست تایید امور است .


-در صورتی که مردی در مقابل پیشنهادات یک زن از خود مقاومت نشان دهد ، زن با این حال که مفهوم این مقاومت را درک می کند ، اما هیچ گونه توجهی به آن نشان نمی دهد . ولی در این زمان احساس می کند که مرد به او احترام نمی گذارد .

-بسیاری از زنان به این علت که نمی خواهند کسی ایشان را نیازمند بداند ، نیازهایشان را انکار می کنند .

-حتی در صورتی که زنی بپندارد نیازها و خواسته هایش برآورده نخواهند شد ، اجتناب از بیان آنها و قصد انجام دادن تمام کارها به تنهایی ، اشتباه بزرگی است .

-یک زن باید بیاموزد که چطور نیازها و تمایلات خود را بدون نکوهش و یا تزلزل ابراز دارد و این نکته از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است .

-امروزه بسیاری از زنان از اینکه عشق می ورزند ، اما در عوض چیزی دریافت نمی کنند ، رنج می کشند ، آنان به دنبال وقفه ای می گردند تا در این زمان تنها به خود بیندیشند و توجه کنند و در خلال آن وجودشان را بهتر کنکاش و کشف کنند .

-یک زن جوان در اوج جوانی مایل است برای برآوردن تمایلات شریک زندگیش خودش را فدا کند .

-یک زن بطور ذاتی از توانایی نامحدودی در شاداب ساختن دیگران برخوردار است .اما وقتی آن زن لبخند می‌زند ، لبخندش به این معنا نیست که در اوج شادابی و خوشحالی قرار دارد .

-همیشه زنان به همان اندازه ای که در توان دارند . بخشش می کنند و در این زمان به خاطر می آورند هنگامی که آنان به بخشش نیاز داشتند ، تا حدودی کمتر از این اندازه ، به ایشان بخشیده شده است.
-اغلب زنان با آنچه همسرشان می خواهد به راحتی موافقت می کنند ، اما این کار به این معنا نیست که خواسته همسرشان دقیقا همان باشد که آنان می خواهند .

-یک زن ، هرگز به کارهای خودش و همسرش امتیاز نمی دهد ، بلکه شوهرش را آزاد می گذارد و تصور می‌کند او نیز به همین ترتبیب آزادش گذاشته است .

-وقتی زنی به ثبت امتیازات می پردازد ، ممکن است موضوع بسیار کوچکی در نظرش به اندازه امری بسیار بزرگ به شمار آید . پس امکان دارد یک شاخه گل سرخ بتواند برای شما امتیازات فراوانی به همراه داشته باشد.

-یک احساس پنهان در درون زن به او می گوید نمی خواهم خواسته هایم را برایش بگویم ، اگر عشق او به من واقعی باشد ، خودش از نیازهایم مطلع می گردد
.
-مردان و زنان باید به خاطر داشته باشند که همسرشان به هیچ عنوان خود بخود از نیازهایشان ، مطلع نیست .
-زنان نمی پسندند که شوهرانشان
، برآورده ساختن نیازهایشان را به دست فراموشی بسپارند . به همین علت ، دست از نق زدن بر می دارند و به حمایت شوهرانشان می پردازند .

-یک زن باید احساس کند که مورد احترام قرار گرفته و به بهترین وجه در خاطرها می ماند . در این صورت نادیده گرفته شدن برایش همچون امری است که دربخش انتهایی فهرست شخصیتش قرار می گیرد .

پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دستور زبان عشق.. :
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد

نویسنده ی این اشعار زیبا کسی نیست جز : قیصر امین پور .. او که از کودکی تا به امروز با شعر هایش بزرگ شدیم ..
به همین منظور مطلبی در باب نقد این شعر و نگاه قیصر امین پور به مقوله ی عشق براتون قرار دادم : امید که مورد پسندتان قرار گیرد ..
ما را از نظرات ارزشمند خود محروم نفرمایید :
عشق به روایت قیصر : نویسنده : مهدی طاهری , روزنامه ایران :
دستور زبان عشق قیصر امین پور، روی پیراهنی افتاده که زیر پیراهن، یک صفحه دفتر مشق است با همان خطوط آشنا اما این کتاب، مشق عشق برای قیصر نیست.
دستور زبان عشق قیصر امین پور، روی پیراهنی افتاده که زیر پیراهن، یک صفحه دفتر مشق است با همان خطوط آشنا اما این کتاب، مشق عشق برای قیصر نیست. رنگ قرمز پس زمینه عنوان کتاب، مخاطب را به دنیای قدیمی امین پور می برد، دنیایی که پس از لبخندها و شادی های او یا غم ها و دلگیری ها پیش می آید. پشت جلو نیز، همین گونه رقم می خورد پیراهنی باز وشعری برای انتظار…
قیصر امین پور را از پیش ترها می شناسیم، با دغدغه هایش و فضایی که به لحاظ زبانی و مفهومی در اشعارش ایجاد کرده است، آشناییم.
اگر به قبل تر بازگردیم و نگاهی به دهه ۶۰ بیندازیم او یکی از شاعرانی بود که توانست قطار شعر را از ایستگاه های غمگین برهاند و آواز دوباره ای درگوش ریل ها و ایستگاه ها بخواند. آوازی از جنس تغزل و تعهد. بیراه نیست اگر او و دوست همراهش مرحوم سیدحسن حسینی را در راه بالندگی شعر دهه ۶۰ بسیار تأثیرگذار بدانیم، چرا که شعر در این دهه دارای فضایی ناهمگون بود. کشور در شرایط جنگ به سر می برد و ادبیات خواه ناخواه، باید مردم را به جهانی دعوت می کرد که از پس آن مال و جان و ناموس و موطن آنها در امان بماند و امین پور، البته چنان کرد که شایسته شعر و ادبیات درا یران آن دوره بود. امروز ما به دستور زبان عشق رسیده ایم. دستور زبانی که نمی دانیم برای چه نام عشق بر آن نهاده شده است. اگر دستور است پس چرا آن را در کنار عشق آورده ایم و اگر رهاست چرا برایش زبان در نظر گرفته ایم. این ترکیب (دستور زبان عشق) از زبانی و بیانی حرف می زند که البته در قید و بند زبان و بیان نیست، چرا که عشق دربند نیست. عشقی که ما می شناسیم و امین پور می شناسد، از مولوی ها و عطارها و حافظ ها تا بایزیدی ها و حلاج ها آمده و حالا عنوانی شده برای کتاب شاعری که در دهه پنجم زندگیش می زید. باید از قیصر امین پور بپرسم در این روزگار که کالای عشق شعار شده، چرا عنوان کتاب شما عشق است؟ شعری در مجموعه هست با عنوان دستور زبان عشق که نام کتاب از این شعر به ودیعه گرفته شده است، این شعر را می خوانیم تا شاید دستمان بیاید قیصر چرا نام کتابش را دستور زبان عشق گذاشته است.
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود، ایست!
باد را فرمود، باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

در بیت نخست این شعر شاهدیم که شاعر دستور دادن به دل را مردود یا مطرود می شمارد، شاید هم او این کار را نمی کند و با علامت پرسشی که در مصراع دوم می آید مخاطب را در تعلیقی دو سویه می گذارد که آیا واقعاً می شود به دل دستور داد که عشق را از درون خود بیرون کند یا این که عشق را در درون خود راه ندهد؟ در ادامه در بیت دوم مثالی برای بیت نخستین می آورد به شکلی که برای مخاطب قابل لمس تر باشد، می گوید می شود به دریا دستور داد که به ساحل فکر نکند؟ آیا به موج و دریا می توان فرمان ایست داد در بیت سوم دوباره پرسشی است که در ادامه پرسش سطر نخست مطرح می شود.
بیت بعد به کسی اشاره می کند که این عشق را در نهاد ما گذارده است.
در این بیت از نهاد و گزاره در دو معنی استفاده شده است.
این ایهام اول به درون ما و وجود ما اشاره دارد و سپس به دستور زبان فارسی و مراعات النظیری است بین «دستور زبان»، «نهاد» و «گزاره».

این بیت که با بیت پایانی موقوف المعانی است به پدیده ای اشاره دارد که وقتی در نهاد به ودیعه گذاشته می شود مانند شمشیری است که در دست زنگی سیاه است. عشق ودیعه ای است که باری تعالی در درون ما به امانت گذاشته و به وسیله آن انسان می تواند به درستی و صحت راه های رسیدن به حق را طی کند. این عشق نه آن است که به راحتی بر سر کوچه و بازار ریخته شود.
● سال ها دویده ام از پی خودم
هر شاعر یا نویسنده ای در دوره هایی از زندگی اش به این قضیه می اندیشد که کجای جهان و خودش ایستاده است، به تعبیر دیگر هنرمندان و اندیشمندان پیاپی خود و حضور خود در هستی را مورد محک قرار می دهند و می کوشند دریابند تا چه حد پیشرفت معنوی و گاه مادی داشته اند، این شناخت از موقعیت و پرسش از کجایی و چگونگی جایگاه انسانی به سن و سال خاصی بستگی ندارد بلکه پرسشی است که می تواند هر لحظه از زندگی به سراغ خردمند بیاید. درست مثل نشانه هایی که باری تعالی می فرماید برای دانایان در زمین قرار داده است. قیصر امین پور در غزل سفر در آینه بخشی از این دغدغه را در دنیای خودش بیان می کند. امین پور آنگونه که می اندیشد، می نویسد، این را مخاطبان خاص او به خوبی می دانند، وی سطرهایی را بدون پیشداشت اندیشمندانه و شاعرانه روی کاغذ نمی آورد. حال سطوری از غزل سفر در آینه را بخوانیم:
این منم در آینه یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم!
در من این غریبه کیست باورم نمی شود
خوب می شناسمت در خودم که بنگرم
این تویی، خود تویی، در پس نقاب من
این مسیح مهربان، زیرنام قیصرم
قوم و خویش من هم از قبیله غمند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم
سال ها دویده ام از پی خودم ولی
تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم
در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف
گم شدم چو کودکی در هوای مادرم
راستی چه کرده ام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم

البته سطرهایی از این شعر حذف شد که کمی ساختار شعر را دارای خلل می کندو اما مسأله اصلی مطروحه در این شعر همان طور که پیش تر آمد تردید خودشناسی است. حال اگرچه قیصر امین پور دارای جایگاه ویژه ای در شعر و در اندیشه است اما این اثر به شکل عمومی پرسش از جایگاه انسان ها را مد نظر دارد و به طور اخص مربوط به شاعر نیست.
مسأله پرسش از جایگاه فکری و انسانی مسأله ای است که اندیشمندان و هنرمندان فراوانی را به خود مشغول کرده است. بخش دیگری از این دغدغه در غزل دیگری از این مجموعه متبلور شده است. «حیرانی» عنوان غزلی است که باز با همین دغدغه در آن مواجهیم. البته لازم به یادآوری است که در مبحث اول مسأله جایگاه انسان ها در هستی و در وجود خودشان مطرح بود اما در این غزل مسأله شیدایی حیرانی انسان است:
من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صدبار پشیمانی وصد مرتبه توبه
هر بار پیشمان ز پشیمانی خویشم
یا در غزل «شب اسطوره ای» به گونه ای دیگر با این روایت مواجه هستیم
دور از همه مردم شده ام در خودم امشب
پیدا شده ام، گم شده ام در خودم امشب

به گونه ای دیگر قیصر امین پور در غزل «در این زمانه» انسان معاصر امروز را معرفی می کند، انسانی که نه جایگاه خود «شر» را می شناسد نه جایگاه دیگری را. این انسان خود به خود از اطرافیان فاصله می گیرد و از معاشرت با آنها دوری می کند. این انسان با ویژگی هایی که عنوان شد دیگر به خودش نزدیک نیست و نمی تواند به ویژگی ها و سجایای اخلاقی بیندیشد. چگونه انسان می تواند به خوبی و نیکی فکر کند آن وقت به دوستان و خویشان خود برساند به این چند بیت توجه کنید:
در این زمانه هیچ کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بی خداست پس خودش نیست
تو دست کم کمی شبیه خودش باشد
در این جهان که هیچ کس خودش نیست

درواقع رسیدن به این مرتبه از دانایی که موقعیت خود و دیگری را بشناسی در بخش هایی از «دستور زبان عشق» مورد توجه قرار گرفته است.
● آه این آیینه کی غرق غبار و گرد شد
امین پور را با غزل هایی می شناسیم که امروزه بسیاری از آنها ورد زبان مردمند. غزل هایی که برخی اگر چه به ظاهر از پژمردگی سخن می گویند اما در باطن خیال و زندگی و پویندگی دارند.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

یا غزلی با این مطلع:
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم

این دو غزل اگرچه حال و هوای به ظاهر پریشانی دارند اما از درون شان خون زیستن بیرون می تپد. امین پور در مجموعه «دستور زبان عشق» باز هم این گونه سروده هایش را آورده و شاید بار دیگر توانایی اش در سرودن این مفاهیم تداعی کننده «اجتماع نقیضین» را به رخ مخاطب شعر کشیده است.
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد؟
هر چه با مقصود خود نزدیک تر می شد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
هر چه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه می پنداشت درمان است، عین درد شد
درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان
ناگهان این اتفاق افتاد؛ زوجی فرد شد
کودک دل شیطنت کرده است یک دم در ازل
تا ابد از دامن پرمهر مادر طرد شد

در بیت نخستین این غزل اگرچه به ظاهر فضایی زمینی برای مخاطب ترسیم می شود و دلی را با رنگ آبی و پرنشاط معرفی می کند که در آخر زرد و پژمرده شده است، اما به مرور وقتی ابیات رو به تخلص می روند معلوم می شود فضا، فضایی بزرگ تر از مسائل این جهانی است و زردشدن دل که در بیت اول به آن اشاره شده به طرد آدم از بهشت اشاره دارد. بهشتی که در آن دل ها آبی بود و براساس یک شیطنت (به قول امین پور) همه به زرد بودن دل محکوم شدیم و حالا در تلاشیم دوباره به دل های آبی بازگردیم. امین پور شاعری نیست که چندان در قید و بند فلسفه یا بیانیه های فکری باشد اما نکات ریز و درشتی از شعرش می توان یافت که بیان مفاهیمی که به علاقه او در ذهن و زبانش ساری و جاری شده باز نمود عقیده شخصی و فلسفی او نیست اما گاهی نگاه و عمق توجهش به هستی فیلسوفانه است.
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمی خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخی است به خود تهمت هستی بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولی به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا؟

امین پور از تردیدها حرف می زند. از آدم ها و مقصدهایی که فکر می کنند به آن رسیده اند اما فاصله بسیاری با آن دارند. «تردید»ی که امین پور در سطرسطر این غزل به آن اشاره دارد همان «تردید» انسان معاصر در «رسیدن »ها و «نرسیدن»هاست.
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

● قطار می رود، تو می روی، تمام ایستگاه می رود
شعر «سفر ایستگاه» پشت جلد کتاب «دستور زبان عشق» نوشته شده است. علاقه های امین پور به فضاهای مدرن که در آن قطار تداعی گر رفتن یا آمدن است برایم خیلی پیش ترها روشن شده بود. امین پور شعر را «به روز» می نویسد، او «گذشته» نویسی نمی کند، همان گونه که «آینده» نویسی هم نمی کند، امین پور «امروز» را می نویسد، همین امروز. حالا مخاطب می خواهد خوشش بیاید یا نه!
امین پور نمونه مناسبی از شاعر «امروز» است، شاعری که توانسته مخاطبی برای اثرش دست و پا کند، مخاطبی که ادبیات او را می شناسد، دغدغه اش را می شناسد و حرفش را به جان می خرد.
امین پور در شعرهایش بازی نمی کند، بازی با حروف، مفاهیم و مبانی زیبایی شناسی، او به پایه هایی پایبند است که ادبیات مستحکم هزارساله ایران پایبند بوده و هست.
«سفر ایستگاه»
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!

«سفر ایستگاه» عنوانی شاعرانه برای این شعر است. «قیصر» شعر سپید و ساختار آن را خوب می شناسد. رعایت محور عمومی اثر و قطع کردن معنی و تقسیم آن بین سطرها به شکلی که رأس هرم پایان شعر باشد و معنی درآن قسمت به تکامل برسد، روشی است که در اکثر آثار نیمایی و سپید قیصر می توان آن را ردیابی کرد.
اگرچه ایرادی که می توان بر این گونه شعرها گرفت تک محوری بودن است اما مهم این است که شاعرانی چون امین پور هنوز با تمام تلاش، علاقه مندند فاصله عموم مردم با شعر نیمایی و سپید را کمتر کنند تا مخاطبان راحت تر بتوانند با فضاهای مدرن شعر فارسی ارتباط برقرار کنند.

● شعری برای بودن
هر شاعری تعریفی شخصی از شعر دارد که البته این تعاریف طبیعی است که با هم متفاوت باشند. برخی از شاعران تعریف شعر برایشان از قالب شروع می شود و بعد به کلام مخیل و احتمالاً موزون و مقفا می رسد اما «قیصر» به قالب توجهی ندارد و به همین دلیل است که وقتی مجموعه ای منتشر می کند تنوع قالب را همچون تنوع مضمون رعایت می کند. مسأله دیگری که در ذهن همه هنرمندان گاهی اندوه ایجاد می کند این است که هنرشان چقدر برای تعالی آنها بوده و یا چقدر توان ادامه راه برای آنان وجود دارد. قیصر امین پور در شعری با عنوان «شعر» این توان را این چنین بیان می کند:
تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش
پس چگونه بی امان روشن نگه دارم
سال ها این پاره آتش را
در کف دستم؟
تا بدانم همچنان هستم.

«شعر» برای قیصر پاره آتش است که به واسطه آن احساس «بودن» می کند. بودنی همراه با کلام، کلامی که قداست آن به تاریخ و به «اقرا» بازمی گردد، به «بخوان به نام پروردگار» از این دریچه به شعر نگریستن می تواند راه های تازه ای برای دریافت های ما باز کند.
مشق بابا آب…
شعرهای بسیاری در فضای آیینی تا به حال سروده شده است. درواقع شهر آیینی و مذهبی تاریخی مساوی ادبیات پارسی دارد و این ادبیات در سالیان متمادی به عناوین مختلف به ادبیات آیینی پرداخته است. اما دربسیاری از آنها دغدغه آدم های عاشورا به اشتباه پیدا کردن آب مطرح شده است. این اشتباه به عدم آشنایی شاعران با فضا و رسالت عاشورا بوده است. قیصر امین پور در شعری با عنوان «کودکان کربلا» فضای آن روز را این گونه معرفی می کند:

راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیف شان تنها
دائماً تکرار مشق آب! آب!
مشق بابا آب بود؟
ـ این روزها که می گذرد …

شعر معروفی قیصر دارد با این مطلع «این روزها که می گذرد». روزگاری این شعر روی تیتراژ یکی از پرمخاطب ترین برنامه های جوان پسند تلویزیون بود؛ «نیم رخ». از آن روزها، خیلی می گذرد و اتفاقاً روزهایی که گذشته این قدر ساکت گذشته که آدم باورش نمی شود. حالا قیصر پس از سال ها دوباره شعر می نویسد که تداعی کننده همان روزهایی است که می گذرد، با این تفاوت که قیصر شاد است که این روزها می گذرد …؟! … او در شعری با عنوان تلقین می نویسد:
این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد.

پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

موانع عشق من و تو ...
وقتي سخن از روابط زوجين به ميان مي‌آيد ، غالباً تصويري از تفاهم و سازگاري و يا اختلاف و ناسازگاري ارائه مي‌گردد و بنابراين موضوع بحث، بررسي ميزان سازگاري يا ناسازگاري زوجين و تحولات آن خواهد بود؛ اما به نظر مي‌رسد روابط زوجين در گستره‌اي فراتر از موضوع سازگاري قابل بحث باشد. اگر نقطه‌ آرماني در روابط زناشويي را رابطه‌اي بدانيم که نتيجه‌ آن از يک سو آرامش رواني و احساس ارزشمندي و از سوي ديگر کارآمدي هر يک از زوجين در کارکردهاي مورد انتظار از آنان باشد و البته آرامش و کارآمدي را نيز بر اساس آموزه‌هاي ديني تفسير کنيم، مي‌توان اين رابطه را فراتر از سازگاري در نظرگرفت. چون سازگاري زوجين ضرورتاً نشانگر کار‌آيي آنان در تمام عرصه‌ها نيست به طور مثال اگر زن و شوهر براي نداشتن فرزند و يا قطع ارتباط با خويشان به توافق رسيده باشند، گرچه سازگاري ميان آنان برقرار است؛ اما اين رابطه به گونه‌اي پويا نبوده است که زمينه‌ کارآيي زن و شوهر را به عنوان ارکان خانواده در برابر طايفه و جامعه فراهم آورد. از نگاه ما سازگاري زناشويي گرچه پيش‌نياز ضروري خانواده کارآمد است اما نمي‌تواند ملاکي تام براي ارزش‌گذاري بر روابط زن و شوهري باشد و بايد سازگاري را با محوريت « تعاون بر تقوا» ملاکي مهم و اساسي شمرد.

از آنچه گفته شد مي‌توان دريافت که نقطه مطلوب، و به تبع آن دامنه‌ي بحث از روابط زن و شوهري، روابطي است که بتواند استعدادهاي هر يک از زوجين را بارور نمايد، درک متقابل، نشاط و شادکامي و تعادل رواني آنان را ارتقاء بخشد و کارکردهاي هر يک از آنان را، از جمله در ارتباط با فرزندان، والدين، خانواده يکديگر و جامعه تقويت نمايد.

مشکلات موجود در روابط زن و شوهر

1- مشکلات جسمي

در برخي موارد ، ناسازگاري‌ها و ناکامي‌ها در روابط زناشويي به نقص جسماني برمي گردد. عقيم بودن يکي از زوجين را مي‌توان از زمينه‌هاي ناسازگاري و احساس نارضايتي دانست. آموزه‌هاي ديني، فرزندآوري را از کارکردهاي مهم ازدواج و باروري را از ويژگي‌هاي مثبت برشمرده‌اند. به گفته برخي مسئولان، ميزان ناباروري در جهان، 15 درصد است. البته مشکلات و بيماري هايي که در طول زندگي براي هر يک از طرفين اتفاق مي افاتد مي تواند باعث ناسازگاري و مشکلات عدم سازش در زوجين گردد.

2- مشکلات جنسي

روابط جنسي سالم و رضايت‌مندانه تأثير بسزايي در نشاط زن و شوهر، افزايش روابط عاطفي و محبت‌آميز، حس حمايت‌گري مرد نسبت به زن و همراهي زن با همسر خود دارد. روايات متعددي بر ترک رهبانيت جنسي تاکيد کرده‌اند. زنان نيز چون مردان داراي ميل جنسي‌اند که از نظر کيفيت بر مردان غلبه دارد و البته حيا سبب مي‌شود که از تمايلات خود به صراحت سخن نگويند، از اين رو به مردان توصيه شده‌است که نياز جنسي همسران خود را ناديده نگيرند، اهميت روابط جنسي زن با همسر خويش به قدري حائز اهميت است که تمکين جنسي از مهم‌ترين مسئوليت‌هاي واجب زن در زندگي زناشويي به حساب مي‌آيد.

بالا رفتن سن ازدواج در کنار گسترش ارتباطات اجتماعي و تکنولوژي‌هاي رسانه‌اي، زمينه ‌روابط جنسي قبل از ازدواج را افزايش داده است.

همچنين حضور بدون قاعده‌ي ماهواره و اينترنت در خانه‌ها، ذائقه جنسي را تغيير و ميل به تنوع طلبي را افزايش داده و از جذابيت زن و شوهر براي يکديگر کاسته است. علاوه بر اين عدم رعايت مرزهاي اخلاقي ميان زن و مرد از جمله مشاهده‌ تصاوير و فيلم‌هاي مستهجن به شکل‌گروهي، سطح حيا را کاهش داده است. استمرار اين وضعيت در روابط زن و مرد، در کنار افزايش حضور در مجالس دوستانه و مجالس خانوادگي، بدون رعايت قواعد اخلاقي نيز منجر به بي‌تفاوتي مرد در مقابل رفتارهاي جنسي همسرش شده است.

به گفته‌ برخي کارشناسان، نارضايتي جنسي از مهم‌ترين عوامل طلاق در ايران است و بيش از 50 درصد طلاق‌ها ناشي از مشکلات و اختلالات جنسي مي‌باشد. برخلاف برخي گمان‌ها، رابطه‌ي جنسي زن و مرد نه تنها يک رابطه‌ي جسمي نيست بلکه آثار بسياري در روابط زناشويي دارد، اين رابطه عاملي براي تقويت حس اعتماد به نفس، رهايي از تنش‌هاي روزانه، افزايش صميميت و بالابردن حس حمايت‌گري مردان از زنان است.

ناکامي جنسي در مردان آثاري از قبيل افسردگي، کم حرفي با همسر، افزايش احتمال روابط مشروع يا نامشروع با ديگران، تمايل به اعتياد و بي‌انگيزگي را در پي خواهد داشت و اين ناکامي در زنان به دليل آنکه نياز جنسي خود را صراحتاً بيان نمي‌کنند احتمال ناسازگاري، بهانه‌جويي، سلطه‌گري، سرگرم کردن خود به امور مختلف، خودنمايي و حتي برقراري روابط نامشروع را افزايش مي‌دهد.

3- مشکلات در روابط عاطفي

خلقت حکيمانه‌ زن و مرد را به گونه‌اي سرشته است که آنان در کنار يکديگر به آرامش مي‌رسند و ميان آنان دوستي و رحمت برقرار مي‌شود. با وجود اين، آموزه‌هاي متعددي نيز وجود دارند که اين زمينه‌هاي طبيعي را در مسيري کارآمد هدايت کنند.

معاشرت به معروف قاعده‌اي فراگير، هم در طول زندگي مشترک و هم در زمان اختلافات خانوادگي و طلاق است. رعايت اين ادب مي‌تواند زمينه‌ بازگشت به زندگي پس از جدايي را فراهم آورد و يا از پيامدهاي منفي طلاق بکاهد.

خوش‌صحبتي با همسر، زمينه‌ساز صفاي زندگي و نيکي به آنان سبب زيادي عمر و گشايش در امور اقتصادي خانواده مصداقي از خوش‌رفتاري با همسر است. هديه به همسر محبت او را افزون و عفت وي را فزوني مي‌بخشد. مرداني که به همسران خود افترا مي‌بندند، بددهاني مي‌کنند، زنان را از ياري و حمايت خود دريغ مي‌کنند، خشونت مي‌ورزند، و بخل پيشه مي‌کنند از بدترين مردان به حساب آمده‌اند.

در مورد زنان نيز آموزه‌هاي بسياري وارد شده‌ است. قدرشناسي از همسران ، کسب رضايت آنان، حتي در صورتي که شوهر مقصر باشد و ايجاد آرامش رواني در زمان بروز مشکلات و خدمت به همسر از ويژگي‌هاي مطلوب يک زن است.

زن و شوهر با وجود اينکه به هم علاقه‌مندند؛ اما راه ابراز علاقه را نمي‌دانند و از تحليل شيوه‌هايي که طرف مقابل براي اعلام محبت و يا بيان مقصود خود به کار مي‌گيرد ، عاجزند. مرد به دليل آنکه با روان‌شناسي زن آشنا نيست،گمان مي‌کند که اگر همسرش خواسته‌هايش را صراحتاً بر زبان بياورد هيچ مشکلي بوجود نخواهد آمد و زن نيز پيوسته از ضعف عاطفي و احساسي شوهر گلايه مي‌کند.

4- افزايش انتظارات

افزايش انتظارات دختران و پسران از ازدواج، از نکات ديگري است که تأثير خود را بر روابط عاطفي زوجين آشکار مي‌سازد. امروزه توقعات غيرواقع‌بينانه، عامل بسياري از ناسازگاري‌ها و جدايي‌هاست.

تعهدات کاري و مالي بيش از حد که به خستگي جسمي و روحي مي انجامد نيز پيامد ديگر افزايش سطح مطالبات از زندگي زناشويي است و حتي ممکن است زن و شوهر را به جايي برساند که عنوان کنند؛ بهتر بود، ازدواج خود را تا تأمين شدن انتظارات به تأخير مي انداختند. با افزايش انتظارات، زن و مرد نمي‌توانند سپاسگزار وضع موجود و زحمت‌هاي يکديگر باشند و همواره با حالت طلبکاري با يکديگر رابطه برقرار مي‌کنند. امروزه زن و مرد، به ويژه شوهران از احساس عميق ناسپاسي رنج مي‌برند. رسانه‌ها و برخي فعالان اجتماعي اين ايده را ترويج مي‌کنند که مردان بايد با تمام توان در خدمت خانواده باشند و اين شايستگي و حق زنان است که همسرانشان کاملاً در خدمت آنان باشند. وقتي چنين تصويري را به زنان منتقل مي‌کنيم و انتظارات آنان را افزايش مي‌دهيم، آسيب پذيري و رنجيدن آنان پس از برآورده نشدن انتظاراتشان بيشتر خواهد بود.

هر کدام از موارد ذکر شده مي تواند در زندگي زناشويي شما هم موجود باشد.با نگاهي دقيق به ارتباط خود و همسرتان مي توانيد با رفع اين مشکلات ، زندگي شيرين تر و روابط مستحکم تري را بنا کنيد.




پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


برخي از تازه‌ترين تحقيقات را درباره عشق بخوانيد

نتايج mri از مغز عاشقان

( عشق رمانتيك) احساسي موقت، زودگذر و غير قابل اعتماد است؛ و نتايج تحقيق محققاني را نشانمان مي‌دهد كه خواسته‌اند بفهمند چه چيزي ضامن بقاي يك زندگي زناشويي است.



شور عشق، يعني همان احساساتي كه اوايل آشنايي با يك نفر، ما را مشغول مي‌كند و خواب و خوراكمان را مي‌گيرد، مبناي درستي براي زندگي مشترك نيست؛ يعني اين قبيل عواطف مثل استارت ماشين عمل مي‌كنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده كه آدم را به حركت درآورد.

ولي ما نمي‌توانيم فقط با استارت‌زدن و باك ِ بدون بنزين حركت كنيم. شواهد زيادي هم براي اثبات اين نکته وجود دارد؛ مثلاً پژوهشگري به نام آرون تعداد زيادي از افرادي را كه دچار عشق حاد و آتشين بودند زير دستگاه fmri كه از كاركرد مغز عكس مي‌گيرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فكر كنند، يا عكس آنها را نشانشان داد. كاركرد مغزي اين افراد نشان داد كه هنگام فكر كردن به معشوق، فقط آن قسمت‌هايي از مغز فعال مي‌شود كه مربوط به «پاداش فوري» است- همان قسمت‌هايي كه اگر گرسنه باشيم و غذا بخوريم فعال مي‌شود؛ يا در افراد معتاد به كوكائين، همان قسمتي كه بعد از مصرف ماده‌ي مخدر به فعاليت مي‌افتد. اين قسمت‌هاي مغز، تشكر فوري را اعلام مي‌كنند و يك چيز فوري طبعاً دوام زيادي هم ندارد. در حالي كه مغز، قسمت‌هاي ديگري هم دارد كه مربوط به پاداش‌هاي طولاني‌مدت‌است.

دو پژوهشگر ديگر به اسم‌هاي بارتل و زيكي هم آمدند همين آزمايش را روي كساني پياده کردند كه عشقشان تداوم پيدا كرده بود و به اصطلاح عشق رفيقانه داشتند؛ همان نوع عشقي كه شور و هيجانش از بين رفته اما صميميتش مانده و با مرور زمان، بيشتر هم شده است .عكس كاركرد مغز اين افراد نشان داد كه فكركردن به عشقشان قسمت‌هايي از مغز آنها را فعال مي‌كند كه مربوط به «پاداش‌هاي بلندمدت» است- همان قسمت‌هايي كه وقتي شما به شغل مورد علاقه‌تان فكر مي‌كنيد يا موسيقي مورد علاقه‌تان را گوش مي‌كنيد، يا در لحظات آرامش مذهبي، در ذهنتان فعال مي شود.

نتيجه‌ي اين پژوهش‌ها نشان مي‌دهد چون پاداش فوري هميشه تاييدکننده‌ي چيزهايي است كه غيرقابل اتكا هستند، عشق رمانتيك هم كه گهگاه دستمايه‌ي شعر و غزل و رمان و فيلم‌ها مي‌شود و چيز قشنگي هم هست، قابل اتكا نيست. در عوض، عشق رفيقانه، قابل اعتماد و ماندگار است.


بعضي اقوام اصلاً نمي‌دانند عشق چيست

عشق رمانتيك نه تنها كوتاه‌مدت و غيرقابل اتكاست كه حتي اصيل هم نيست. يعني اين طور نيست كه جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروريات زندگي محسوب شود. به نظر شما آيا در بين همه‌ي اقوام و ملت‌ها شور عشق وجود دارد؟ يعني مردم ِ همه‌ي جوامع و فرهنگ‌ها عشق رمانتيك را به اين مفهومي كه ما مي‌شناسيم، مي‌شناسند؟

دو پژوهشگر به نام‌هاي يانكويچ و فيشر، 166 فرهنگ و قوميت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبيات و هنرشان بررسي كرده‌اند و به اين نتيجه رسيده‌اند كه در 147 فرهنگ، عشق رمانتيك وجود دارد؛ اما در 19 قوميت،هيچ شواهدي از اين عشق در ميان نيست؛ يعني در فرهنگ، ادبيات ، شعر و هنرشان هيچ اشاره‌اي به اين شور عاشقانه نشده است؛ اما در آن اقوام هم مردم تشكيل خانواده مي‌دهند، به خانواده‌شان علاقه دارند و براي آنها فداكاري هم مي‌كنند. يعني آن رمانتيسيسم كه در ادبيات غربي و در ادبيات ايراني خودمان هم مي بينيم، در آن فرهنگ‌ها معنايي ندارد. پس عشق رمانتيك چيزي نيست كه بگوييم لازمه‌ي هر زندگي است؛ بلكه همان موتور محرك اوليه است. 19 قوميت از اين موتور استفاده نمي‌كنند و ماشينشان بدون اين استارت هم روشن مي‌شوند.

در پژوهش ديگري از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسيده‌اند كه «شما دوست داريد عشق رمانتيك مبناي ازدواجتان باشد يا‌نه؟»

90 درصد آنها جواب مثبت داده‌اند. يعني گفته‌اند «دوست داريم اين احساسات را تجربه كنيم.» اما بعد از چند سال، از همين افراد، بعد از ازدواجشان پرسيده‌اند «آيا آن رمانتيسيسم اوليه در ازدواجتان وجود داشته يا نه؟» 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفته‌اند در نهايت با فردي ازدواج كرده‌اند كه عاشقشان نيستند و رابطه‌ي رمانتيكي هم با او ندارند؛ يعني حتي خود افراد هم قبول دارند كه «عشق» نه شرط كافي براي ازدواج است و نه حتي شرط لازم.


عشق نوعي بيماري است؟

برخي از پژوهشگرها روي اين موضوع متمركز شده‌اند كه «آيا عشق آتشين صرف نظر از عشق نافرجام، يك بيماري است يا نه؟» و جالب است بدانيد روان‌شناسان بيشترين شباهت را بين عشق و يک بيماري خاص رواني به نام وسواس اجباري مشاهده كرده‌اند. در اين بيماري، افكار خاصي به ذهن هجوم مي‌آورد كه فرد گريزي از آنها ندارد؛ اين افكار او را مجبور به ايجاد رفتارهاي خاصي مي‌كند كه اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زيادي مي‌شود. مثلا کسي عادت دارد هر شب 70 بار ريشش را شانه بزند و اگر 69 بار اين كار را انجام بدهد درونش منقلب مي‌شود و نمي‌تواند آسوده بخوابد.

عشق نه فقط در ظاهر و علايم باليني شبيه اين بيماري است، كه از نظر آزمايشگاهي هم به آن شباهت دارد. در بيماري وسواس اجباري، يك ناقل خاص در سلول‌هاي پلاكت خون بيمار افزايش پيدا مي‌كند. پژوهشگري به نام مارازيتي، افراد عاشق را به اين طريق آزمايش كرده و به اين نتيجه رسيده كه آنها هم درست همين حالت را دارند. يعني انگار عشق يک حالتي شبيه به وسواس اجباري ايجاد مي‌كند كه در آن فرد عاشق دچار افكار و عادت‌هاي خاصي مي‌شود كه نمي‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پي در پي با معشوق و فكر كردن مداوم به او كه عملكرد عادي ذهنش را مختل مي‌كند.
هوش عاطفي‌ات را بالا ببر

با تمام اين حرف‌ها، امروز دانشمندان به اين نقطه رسيده‌اند كه «اگر عشق و احساسات قابل اتكا نيستند پس چه چيز قابل اتكا است؟» يعني چه چيزهايي بايد وجود داشته باشد تا عشق افراد پايدار بماند. ابتدا نظريه‌اي شكل گرفت كه اگر برخي شباهت‌هاي اوليه بين افراد وجود داشته باشد صمميت و رفاقت بيشتري بين آنان به وجود مي‌آيد و مي‌تواند ازدواج موفق را تضمين كند. اما تجربه نشان داد كه اين اتفاق هم نمي‌افتد. آقاي اشتنبرگ كه مثلث عشق را ارائه كرده بود به اين نتيجه رسيد كه خيلي از طلاق‌ها، بر خلاف انتظار، در مواردي اتفاق مي‌افتد كه انتخاب اوليه اشتباه نبوده است. يعني افراد در ابتداي ازدواج، شباهت‌هايي به هم داشته‌اند اما پس از ازدواج تغيير كرده‌اند. پس خيلي وقت‌ها مشكل اينجاست که آدم‌ها تغيير مي‌كنند؛ اما با هم نه: در دو مسير يا با سرعت‌هاي متفاوتي تغيير مي‌كنند. پس حالا اين سوال به وجود مي‌آيد که «اگر شباهت اوليه هم ضامن صميميت نيست پس چه چيز مي‌تواند صميميت و رفاقت درازمدت بين زوج‌ها را تضمين كند؟»

پژوهشهاي زيادي نشان داده‌اند كه «هوش عاطفي» يكي از مهمترين عوامل موفقيت ازدواج است. هوش عاطفي نوعي از هوش است كه به ما كمك مي‌كند به احساساتمان آگاه باشيم، بتوانيم عواطفمان را خوب بيان كنيم، آنها را خوب كنترل و هدايت كنيم، ظرفيت هاي خودمان را بشناسيم و در مجموع يك حس مثبت كلي نسبت به خودمان داشته باشيم. از طرف ديگر بتوانيم عواطف فرد مقابلمان را درك كنيم و نسبت به آن واكنش اجتماعي يا بين فردي مناسب داشته باشيم.

هوش عاطفي به ما كمك مي كند كه وقتي دچار تعارض در احساساتمان مي‌شويم فرو نريزيم و بتوانيم به عنوان مساله‌اي معمولي حلش كنيم. اين نوع هوش، يک چيز ذاتي نيست و در شرايط محيطي شكل مي‌گيرد و در ميان تمام عوامل موثر در موفقيت در ازدواج، كليدي‌ترين نقش را دارد؛ اگر دو طرف داراي هوش عاطفي بالايي باشند مي‌توانند بفهمند كه چطور همراه و همگام با تغيير احساسات و عواطف يكديگر تغيير كنند تا به زندگي‌شان به رشد و صميميت بيشتري منجر‌شود.


شما چقدر عاشقيد؟

پرسشنامه‌اي که در دانشگاه نورث ايسترن بوستون تهيه شده، چندان به جزييات عشق‌کاري ندارد و به طور کلي، مي‌خواهد ببيند اصلا شما عاشق هستيد يا نه؛ و اگر عاشق هستيد، چه‌قدر عاشقيد؟ اگر براي خودتان هم دانستن جواب اين سوال‌ها جالب است، دست به کار شويد و پرسشنامه را پر کنيد.

طرز تکميل پرسشنامه

عبارات صفحه50 را بخوانيد، معشوقتان را تصور کنيد و به جاي کلمه‌ي «او» نام معشوقتان را بگذاريد. حالا جلو هر عبارت، اين‌طوري شماره بگذاريد:


اگر با هر عبارت کاملا موافق بوديد، عدد 7

اگر نسبتا موافق بوديد، عدد 6

اگر کمي موافق بوديد، عدد 5

اگر زياد مطمئن نبوديد، عدد 4

اگر با آن کمي مخالف بوديد، عدد 3

اگر نسبتا مخالف بوديد، عدد 2

و اگر کاملا مخالف بوديد، عدد 1 را جلو عبارت بنويسيد.


حالا شروع کنيد:

1. هميشه براي رسيدن به او خيلي عجله دارم.

2. او را خيلي جذاب مي‌دانم.

3. او نسبت به بيشتر مردم، عيب‌هاي کمتري دارد.

4. براي او هر کاري که لازم باشد، انجام مي‌دهم.

5. به نظر من او خيلي دلنشين است.

6. دوست دارم احساساتم را با او در ميان بگذارم.

7. وقتي کاري را با هم انجام مي‌دهيم، آن کار برايم خيلي خوشايند مي‌شود.

8. دوست دارم که او حتما مال من باشد.

9. اگر اتفاقي براي او بيفتد، خيلي ناراحت مي‌شوم.

10. خيلي وقت‌ها به او فکر مي‌کنم.

11. اين برايم خيلي مهم است که او به من علاقه داشته باشد.

12. وقتي با او هستم، کاملا خوشحالم.

13. برايم خيلي دشوار است که براي مدتي طولاني از او دور باشم.

14. واقعا خيلي به او علاقه دارم.


تفسير آزمون

حالا عددهايي را که جلو هر عبارت گذاشته‌ايد، با هم جمع بزنيد. شمايي که بالاي 89 نمره آورده‌ايد، وضع‌تان خراب است: بدجوري عاشق شده‌ايد و اگر صادقانه به سوالات پاسخ داده‌ايد، در عشقتان هيچ شکي نمي‌توان کرد!


اگر نمره‌تان حول و حوش 78 تا 88 مي‌چرخد، شما هم به احتمال خيلي زياد، عاشق هستيد و چيزي نمانده است که به بالاي قله‌ي عشق برسيد.


اما اگر نمره‌تان بين 68 تا 77 باشد، احتمال کمتري وجود دارد که عاشق باشيد. کساني هم که از 68 پايين‌تر آورده‌اند، بهتر است خودشان را گول نزنند. به احتمال زياد، چندان عاشق نيستند. کساني که از 58 پايين‌ترند هم که عمرا عاشق باشند! اين گروه بهتر است پيشه‌ي ديگري براي خودشان دست‌وپا کنند و اسم احساسات رقيقشان را نگذارند عشق!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها