بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #191  
قدیمی 09-11-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان جالب «رنگ زرد»رابرت لوئی استیونسن

داستان جالب «رنگ زرد»






در شهری خاص، طبیبی زندگی می‌کرد که رنگ زرد می‌فروخت. هر کس که از فرق سر تا نوک پا به این رنگ آغشته می‌شد، این مزیت بس خاص را داشت که برای ابد از ابتلا به مخاطرات زندگی، انجام گناه، و ترس از مرگ مصون بماند. طبیب در دفترچه راهنمایش این طور می‌گفت، و مردم شهر نیز همه این طور می‌گفتند؛ و در ذهن ایشان هیچ چیز مبرم‌تر از رنگ کردن کامل خود، و هیچ چیز مسرت‌بخش‌تر از تماشای رنگ شدن دیگران، نبود. در همان شهر مرد جوانی زندگی می‌کرد که خانواده ای نیک، اما رفتاری بی‌پروا داشت. برای خود مردی شده بود اما هیچ به رنگ فکر نمی‌کرد. می‌گفت: «فردا را هم وقت داریم.» اما وقتی فردا می‌آمد او کار را همچنان به تعویق می‌انداخت. این روند را می‌توانست تا روز مرگش هم ادامه دهد، اما او دوستی هم سن و سال خود داشت که در رفتار نیز به هم شباهت بسیار داشتند؛ و این دوست روزی که در معابر شهر قدم می‌زد ناگهان با یک گاری حمل آب تصادف کرد و روز روشن تلف شد.


این واقعه دیگری را تا مغز استخوان چنان شوکه کرد که دیگر هیچ کس را در زندگی ندیدم که به قدر او مشتاق رنگ شدن باشد. همان شب در حضور همه خانواده‌اش، با همراهی نوای موسیقی، و گریه بلند خودش، به سه لایه رنگ غلیظ و یک لایه روغن جلا بر روی آن مزین شد. طبیب- که خودش نیز متاثر شده بود- به اعتراض بیان کرد که تاکنون کاری به آن تمام عیاری نکرده است.

تقریبا دوماهی گذشته بود که مرد جوان را روی تخت روان به در منزل طبیب آوردند. جوان به محض گشودن در فریاد زد: «این چه وضعی است؟ من که در برابر تمام مخاطرات زندگی مصونش شده بودم، اما اینک توسط همان گاری حمل آب مصدوم شده‌ام و پایم شکسته است.»
طبیب گفت: «عزیز من. بسیار ناراحت کننده است، اما به گمانم باید به تو درمورد نحوه عمل رنگم توضیحاتی بدهم. یک استخوان شکسته، در بدترین حالت، امری بسیار جزئی است و متعلق به دسته حوادثی که رنگ من در موردشان کاملا ناکارآمد است. دوست جوان من، گناه یگانه مصیبتی است که انسان عاقل نگران آن است، و من هم تو را در برابر انجام گناه مجهز کرده ام. وقتی به وسوسه گناه دچار شوی، خبر رنگم را برایم می‌آوری.»


مرد جوان گفت:«اه، متوجه نبودم. کمابیش ناامید کننده به نظر می‌رسد؛ اما شک ندارم که به خیر خواهد گذشت. با این احوال، اگر پایم را معالجه کنید بر من منت گذاشته اید.»
طبیب گفت: «این کار من نیست. اما اگر حمالانت تو را همین بغل پیش جراح ببرند، مطمئن هستم که به کمکت می‌آید.»

تقریبا سه سال بعد، مرد جوان، بسیار مضطرب و دوان دوان، به در منزل طبیب آمد. جوان فریاد زد: «این چه وضعی است؟ قرار بود از ابتلا به گناه مصون باشم اما حالا مرتکب کلاهبرداری، ایجاد حریق، و قتل شده ام!»
طبیب گفت: «عزیزم، این مساله خیلی جدی است. لباس‌هایت را کاملا دربیاور»، و به محض این که مرد جوان لخت شد، او را از فرق سر تا نوک پا معاینه کرد. بعد با آسودگی فریاد زد: «دوست جوانم، خوش باش. رنگت به همان خوبی روز اول است.»

مرد جوان فریاد زد: «خدای مهربان! پس چرا فایده ای ندارد؟» طبیب گفت: «دارد، به گمانم باید به تو درمورد ذات نحوه عمل رنگم توضیحاتی بدهم. من دقیقا جلو گناه را نمی‌گیرم، بلکه نتایج دردناکش را تخفیف می‌بخشم. چندان به کار این دنیا نمی‌آید، خلاصه، درمقابل مرگ است که مجهزت کرده ام. وقتی مرگ به سراغت بیاید، خبر رنگم را برایم می‌آوری.»
مرد جوان فریاد زد:«اه، متوجه نبودم، کمی ‌ناامید کننده به نظر می‌رسد، اما شک ندارم که به خیر خواهد گذشت. با این احوال، اگر کمکم کنید تا شیطانی را که به جان مردم معصوم دوانده ام، به در کنم، بر من منت گذاشته اید.»
طبیب گفت: «این وظیفه من نیست اما اگر به پاسگاه همین بغل بروی، مطمئن هستم که به کمکت می‌آیند تا خودت را تسلیم کنی.»

شش هفته بعد طبیب را به زندان شهر فراخواندند. مرد جوان فریاد زد: «این چه وضعی است؟ رنگ تو به تمامی ‌روی تنم کبره بسته، پایم شکسته، مرتکب تمام جنایاتی که در تاریخ وجود داشته اند شده‌ام، فردا باید به دار آویخته شوم، و با این احوال دچار چنان ترس عظیمی ‌هستم که هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند مجسمش کند!»
طبیب گفت:« عزیزم، واقعا جالب است. خب، خب، اما شاید اگر رنگ نشده بودی حالا از این هم بیشتر می‌ترسیدی!»





....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #192  
قدیمی 09-12-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شهر

امان از شهر اهل خود را مسموم میکند واین زهر رابیشتر به کام کسانی می ریزد که از ده به انجا مهاجرت میکنند اینان نخستین جام راازاو می گیرند وسر میکشند وزهرتهام ذرات خونشان را مسموم می کند وای از وقتی که خودت از ده امده باشی ودیگرت شهری باشد هی اون ازشهر میگه ولی اون یکی از باغ انگور تو خیالش مثل بره ها تو دامنه جست وخیز میکنه ولی افسوس اونم دیگه شهری شده
پاسخ با نقل قول
  #193  
قدیمی 09-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض تعریف

سلام میخوام از بندرعباس امروز براتون تعریف کنم ساحل بندرعباس بسیار زیبا باالاچیقهای رویایی درساحل مد سر شب فلافل تندوتیز فروشگاهای بسیار مدرن سیتی سنتر ستاره زیتون ودهها بازارچه ماهی میگو راستی الان فصل میگو است شرجی دم غروب ابگرم گنو بیایید از نزدیک خودتان ببینید امیر احمدی
پاسخ با نقل قول
  #194  
قدیمی 09-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

بیایید شهر ما بندر ببینید. ایا میدانی لذت شبهای مهتاب روی صندلیهای الاچیق ساحل بندر صدای خیال انگیز موج که بر ساحل می کوبد. انجا عظمت خلقت خالق رابه عیان نظاره گر شو
پاسخ با نقل قول
  #195  
قدیمی 09-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

خدا میدونه ما بندریا مثل هوای شهرمون خونگرمیم نمیدونم تا حالا با یه بندری رفاقت ورفت واومد داشتی اگر بله که می دونی اگر نه بعضی هاشو میگم همیشه در خونه اش بروی دوست باز است اگر یا علی گفت تا تو نبری او نمی برد دلش مثل دریا ست خونش مثل تابستون بندر
پاسخ با نقل قول
  #196  
قدیمی 09-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

یه شعر بندری اگه بفهمم که اتی دنیا چراغون اکونوم به دشمنات یه تا یه تا ضربه و داغون اکونوم بدو بدو که راضیت اکونوم مو دلنوازیت اکونوم گو اکوشوم کهر اکوشوم مه سرفرازت اکونوم مه بنده محبتم جز این نباشه طاقتم
پاسخ با نقل قول
  #197  
قدیمی 09-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

سرخوش ومستم ز ولای علی/ جان دو عالم به فدای علی/ چنگ زن ودف کش و تنبوری ام/ عاشق و دیوانه برای علی/ما همه مستان در حیدریم/کس نگزینیم به جای علی/یا علی این سر به فدای شماست /بنده ز جمع فقرای شماست
پاسخ با نقل قول
  #198  
قدیمی 09-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

هم در صفات کبریا ظاهر علی مظهر علی/هم وارث علم نبی هم جان پیغمبر علی/در مکتب عشق ووفا درمشرب اهل صفا/بعد از جناب مصطفی ثقلین را اکبر علی/از اول صبح ازل فرمانروای لم یزل/تا اخر شام ابد بر رهروان رهبر علی /بنگر جمال ماه راتمثال باب الله را/سلطان عالی جاه رابر جمله عالم سر علی/در مجلس مستان مادر بزم بیدستان ما/هم ساقی ومطرب علی هم شاهدوساغر علی./شاهنشهی کو با رمد افکند خصم بی عدد/خندق شکار عبدود مرحب کش خیبر علی/احمد عزیزی
پاسخ با نقل قول
  #199  
قدیمی 09-14-2009
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

الان كه مي گن خيلي گرمه...
فعلا بياين مشهد... زمستون مي يام بندر شما....
__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
  #200  
قدیمی 09-16-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض صدقه

روزی عیسی ع در جمع یاران نشسته بودند مردی عبور کرد حضرت گفت این مرد خیلی زود میمیرد نزدیکیهای عصر یاران دیدند ان مرد زنده است با تعجب از حضرت پرسیدند چی شد ان مرد که زنده است حضرت ان مرد را صدا زدند وخواستند بار پشتش را بگزارد بار را وارسی کردند ناگاه مار سیاهی از میان بار بیرون پرید حضرت فرمودند این مار مامور مرگ این مرد بود از مرد سوال کرد امروز چه کارا کرده ای گفت دو تکه نان داشتم نیمی از ان به فقیری دادم برایم دعای طول عمر کرد حضرت فرمود این صدقه ودعای مرد مانع مرگ این مرد شده است
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:53 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها