چایت را تلخ نخور
یکبار صدایم کن تمام قندهای دلم را برایت آب میکنم . . .
.
.
.
تو شکوهت میان دختر ها ، ای نجیب اصیل ، ای بومی
مثل یک تخته فرش کرمانی است وسط فرشهای ماشینی !
.
.
.
صدایت نیست
تصویرت هم همینطور!
اما مهرت آنتن میدهد ! اندازه آسمان . . .
.
.
.
سر مویی اگر از حُسن تو معلوم شود
سر انگشت زیاد است که چاقو ببرد !
.
.
.
و سین هفتم سفره دلتنگی هایم
سبزی چشمان تو هست
در روزهایی که آمدن بهار
یاد رفتنت را زنده می کند . . .
.
.
.
روزگاری بیدی را شکستند
به نامردی تبر بر ریشه اش بستند
ولی افسوس همانهایی شکستند
که رورزی زیر سایه اش می نشستند
.
.
.
دهان تنهاییم
"آب"
می افتد برای یک لحظه بودنت . . .
.
.
.
دهن به دهن خاطره ها که میشوم
برای تلافی شکل " تو "میشوند ...
آنوقت از پا در می آیم و پیششان کم می آورم!
هرکسی ...
یک نقطه ضعفی دارد دیگر . . .
.
.
.
میگن دلای خوب تو دنیا کمن
ولی با معرفتاش به یاد همن . . .
.
.
.
دلم "قُرص" است وقتی مُسَکِنم تویی !
.
.
.
چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو
چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو
اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو
دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو
.
.
.
ببین چه مظلومانه
از دست ِ تو
به آغوش ِ تو می گریزم ؟
این تعریف پیچیده ای از دوست داشتن است !
.
.
.
تمام حرف مجنون یک کلام است
"نفس" بی یاد "لیلایم" حرام است . . .
.
.
.
رعد و برق
هارت و پورت است
چیزی در دل ابر نیست
جز اشک
جز باران . . .
.
.
.
پنجره ی باران خورده ات را باز کن ، چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
.
.
.
عشق + تو = زندگی
من - تو = دیوانگی
زندگی + تو = آرامش
زندگی - تو = مرگ
.
.
.
نقطه قوت تو نقطه ضعف منه :
بوسه هایت !
.
.
.
امروز نشستم غم فردا خوردم
در دست زمانه خم شدم ، تا خوردم
مانند تو در عشق دو رو باید بود
من چوب همین صداقتم را خوردم
.
.
.
صندلیت را کنار صندلیم بگذار !
همنشینی با تو یعنی تعطیلی رسمی تمام دردها . . .
.
.
.
پسر : بزرگترین آرزوت چیه ؟
دختر : اینکه عشقمو زیر بارون بغل کنم ! تو چی ؟
پسر : اینکه کسی که زیر بارون بغلش میکنی من باشم . . .
.
.
.
تو این روزها برایم حکم باران را داری وسط کویر ، همانقدر زندگی بخش ، همانقدر محال !
.
.
.
قویترین مرد دنیا هم که باشی محتاجی
محتاج لبخندهای عاشقانه ی یک زن ، فراموش نکن . . .
.
.
.
روز همان شب است و شب همه ی روزهاییست که "تو" نیستی !
.
.
.
نمی دانم دیگران به آن چه میگفتند ؟!
هرچه که بود
قبل از تو
نامش " زندگی " نبود !
.
.
.
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
و تمام طول سال را جریمه ام کن که از روی آن هزار بار تمرین کنم !
استتوس عاشقانه
تو که نیستی ، هر صبح در آینه به خودم سلام و "بغض" به خیر میگویم !
.
.
.
صبح یعنی مست صدای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی دلتنگم برای تو
شب یعنی یاد تو
و تو یعنی تمام لحظه های من . . .
.
.
.
حال مرا لک لکی با بال شکسته میفهمد
که میماند و تماشا میکند کوچ جفتش را . . .
.
.
.
ساده که باشی باید تنهایی را هم به جان بخری
این روزها سادگی خریدار ندارد ، چیپس ساده را میان بسته های فلفلی تصور کن !
.
.
.
تو "نمی آیی" و من
مدتی ست از دست "رفته ام"
هر وقت خواستی پیدایم کنی
بیا به همان خوابِ همـیشِگی . . .
.
.
.
تقصیر من نیست اگر بی چشمان تو نمی توانم سرکنم
بی انصاف نابینارا که ملامت نمی کنند . . .
.
.
.
لبخندت دنیایم را تغییر میدهد
کافیست بخندی تا ببینی چگونه در سردترین فصل سال گل از گلم میشکفد . . .
.
.
.
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم ، دو به دو به هم چسبیده
هر کداممان را که میکندند آن یکی هم بیرون میزد از زندگی
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد !
.
.
.
شاهرگم قید توست ، بزنم میمیرم . . .
.
.
.
دست هایم برای لمس دستانت
تمام خواهش هایم را زیر پا گذاشته اند
پس دست هایم را بگیر ، هرچه را که لمس کردی باور کن
من همیشه قلبم را کف دستم میگیرم . . .
.
.
.
به عشقت تا ته دنیا ، به جنگ هر کسی میرم
چه تقدیری از این بهتر ، که از عشق تو میمیرم ؟
.
.
.
گاهی اگر توانستی ، اگر خواستی ، اگر هنوز نامی از من در سر داشتی نه در دل !
در کوچه تنهایی من قدمی بگذار ، شلوغیه کوچه ظاهریست ، نترس ، بیا
نگاهی پرت کن و برو همین . . .
.
.
.
دلم برای تو کوچک شده است ، داری بزرگ می شوی !
.
.
.
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خوابها فقط خودشان را اذیت می کنند !
.
.
.
آهنگ ها ، بی رحم ترین صداهای جهان اند
بی آنکه بخواهی تو را به قعر خاطراتی میبرند که برای فراموشی آنها بارها خود را شکسته ای
.
.
.
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !
.
.
.
فقط
برای چیدن لبانت پاهایم را بلند میکنم !
هیچ میوه ای انقدر شیرین نیست
.
.
.
"عشق" آن است که اگر تو در سفر باشی ، من نمازم را شکسته بخوانم !
.
.
.
احتیاجی به تسبیح نیست
دستانت را که به من بدهی با انگشتانت ذکر "دوست داشتن" می دهم !