نانم مده , آبم مده , آسایش و خوابم مده
ای تشنگی ِ عشق ِ تو , صد همچو ما را خونبها
هر هستییی در وصل خود , در وصل اصل اصل خود
خنبک زنان بر نیستی , دستک زنان اندر نما
العشق مصباح العشا و الهجر طباخ الحشا
و الوصل تریاق الغشا , یا من علی قلبی مشا
جمله خیالات جهان پیش خیال او دوان
مانند آهن پارهها , در جذبه آهن ربا
می ده گزافه ساقیا , تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را , ما از کجا , او از کجا !!
پیش آر نوشانوش را , از بیخ برکن هوش را
آن عیش بیروپوش را از بند هستی برگشا
در مجلس ما سرخوش آ , برقع ز چهره برگشا
زان سان که اول آمدی , ای یفعل الله ما یشا
دیوانگان جسته بین , از بند هستی رسته بین
در بیدلی دل بسته بین , کاین دل بود دام بلا
زودتر بیا هین دیر شد , دل زین ولایت سیر شد
مستش کن و بازش رهان , زین گفتن زوتر بیا
امروز مهمان توام , مست و پریشان توام
پر شد همه شهر این خبر , کامروز عیش است الصلا
یا سایلی عن قصتی العشق قسمی حصتی
و السکر افنی غصتی یا حبذا لی حبذا
مولانا