بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #2051  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض جشن آبپاشان یا آبریزان





جشن آبپاشان یا آبریزان

ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم به جز جشن تیرگان در اول تیرماه از جشنی به نام جشن آب ریزان نام می برد که در روز سیزدهم تیرماه هرسال برپا می شده است.
البته بعضی بر این هستند که جشن آبریزان در کنار جشن تیرگان هم برپا می شده است.
به هر حال ایرانیان قدیم در آغاز فصل گرما به آب پاشی، شنا کردن، آب بازی و آب پاشیدن به یکدیگر می پرداختند تا خستگی کار و زراعت را از خود دور کنند.
این جشن مدتی از یادها رفته بود ولی در دوران صفویان باز زنده شد.
این جشن به صورت رسمی در اصفهان پایتخت صفویان در کنار زاینده رود و در زیر پل اللّه وردیخان (سی و سه پل) با شکوهی خاص برگزار می شد. بر پایه آنچه تاریخ نگاران و جهانگردان نوشته اند شاه عباس اول اگر در اصفهان بود در کنار زاینده بود برابر پل سی و سه پل و اگر در مازندران بود در کنار دریای خزر در جشن آبریزان شرکت می کرد.
گوینده نامعلومی جشن آب پاشان در زمان شاه عباس را این گونه توصیف می کند که در نسخه خطی کتابخانه ملی ملک آمده است:
چو هر سال، روز نخستین ز مهر / برافروزد از برج خرچنگ چهر
بود آب پاشان به رسم عجم / که کسری شگون کرده بوده است و جم
در آن روز در چارباغ ازدحام / نمودند بیش از شمر خاص و عام
ز بس ریختند آب بر یکدگر / جهان گشت تا ماهی و ماه، تر
اسکندربیک ترکمان نیز در تاریخ عالم آرای عباسی، صفحه 552، ضمن حوادث سال 1020 هجری قمری می نویسد:
روز اول تحویل سرطان که عرف اهل عجم و شکون کسری و جم روز آب پاشان است، به اتفاق، در چهارباغ صفاهان تماشای آب پاشان فرموده، و در آن روز، زیاده از صد هزار نفر از طبقات خلایق و ضیع و شریف در خیابان چهارباغ جمع آمده، به یکدیگر آب می پاشیدند، از کثرت خلایق و بسیاری آب پاشی، زاینده رود خشکی پذیرفت، فی الواقع تماشای غریبی است.
پیترو دلاواله جهان گرد ایتالیایی که به سال 1028 قمری در شهر اصفهان شاهد جشن آب پاشان بوده است، در این باره نگاشته است:
روز جمعه پنجم ماه ژوییه 1419 میلادی / 22 رجب 1028 / 15 سرطان، مراسم جشن آب پاشان یا آب ریزان انجام گرفت. من تا آن روز، مراسم این جشن را ندیده بودم؛ چه ظاهرا در غیاب شاه، موقوف می شود. آب پاشان نام کنونی این جشن است؛ ولی در کتاب های کهن آن را آب ریزان نوشته اند. در این روز جشن، تمام مردم از هر طبقه و حتی شخص شاه نیز بی هیچ ملاحظه به سبک اهالی مازندران، لباسی کوتاه، به بر می کنند، و برای این که به جامه هاشان از ریزش آب و گل، آلوده نشود، به جای آن شب کلاهی را به سر می گذارند، سپس دست ها را بالا می زنند، و در کنار رودخانه، یا محل دیگری که آب زیاد در دسترس باشد، حاضر می شوند، و همین که شاه اشاره کرد، با ظرف هایی که در دست دارند، بر سر و روی هم آب می پاشند، گاه گاه این آب پاشی به جایی می رسد که برخی مردم از شدت هیجان، و یا به علل دیگر، ظرف ها را به سویی می اندازند، و با دست به آب ریختن می شتابند، در این گونه موارد، حریفان، خود را میان رود یا استخر می افکندند.
و در جای دیگر نوشته است:
در اصفهان مراسم جشن آب ریزان را در کنار زاینده رود، در انتهای خیابان چهارباغ برابر پل زیبای اللّه وردیخان به جای می آوردند، به همین سبب، شاه آن روز، اول صبح بدان جا رفت و تمام روز را در یکی از غرفه های زیر پل به تماشا نشست، اندکی پیش از آن که مراسم جشن به پایان رسد، و مردم دست از آب پاشی بردارند.
دن گاردو سیلوافیگوه را، سفیر پادشاه اسپانیا نیز در سفرنامه خود شرحی درباره این جشن و ترتیب پذیرایی شاه از سفیران در زیر پل چهارباغ نوشته است، و در وقایع سال بعد که شاه، سفر مازندران و گیلان رفته بوده، درباره مراسم این جشن که در قصبه رودسر با حضور وی انجام گرفته، چنین نوشته است:
رسم مردم گیلان است که ایام خمسه مسترقه هر سال که به حساب تنجیم آن ملک بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند، و در میانه اهل عجم روز آب پاشان است بزرگ و کوچک، به کنار دریا آمده، و در آن پنج روز به سور و سرور می پردازند.
ای کاش جشنهای باستانی ما و به ویژه این جشن زیبا و فرح انگیز باز برپا شود.

منبع : اصفهان ٱن لاین
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2052  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض تاریخ تولد و درگذشت شیخ بهائی


تاریخ تولد و درگذشت شیخ بهائی



گور شیخ بهایی میان مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در یکی از رواق ها به نام رواق شیخ بهایی قرار دارد.
تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی بر روی سنگ قبر و کاشی کاری های دیوار اتاق مقبره متفاوت است:
تاریخ تولد:
کتیبه کاشیکاری دیوار: 26 ذوحجه 953 هجری قمری (برابر با پنج شنبه 8 اسفند 925 خورشیدی و 27 فوریه 1547 میلادی).
کتیبه سنگ قبر: غروب پنج شنبه محرم الحرام 953 هجری قمری (برابر با فروردین 925 خورشیدی و مارس 1546 میلادی).
تاریخ مرگ:
کتیبه کاشی کاری دیوار: 12 شوال 1030 هجری قمری (برابر با 8 شهریور 1000 خورشیدی و 30 اوت 1621 میلادی).
کتیبه سنگ قبر: شوال 1031 هجری قمری (برابر با مرداد یا شهریور 1001 قمری و اوت 1622 میلادی).
کتیبه دیوار در سال 1324 خورشیدی در زمان استانداری علی منصور ساخته شده است و همان گونه که دیده می شود تاریخ روز، ماه و سال دارد ولی کتیبه سنگ قبر فقط تاریخ ماه و سال است.
شاید در هنگام بازسازی اتاق کنکاشی درباره تاریخ تولد و مرگ انجام شده و تاریخ روز به کتیبه کاشی کاری افزوده شده است. پس تاریخ های کتیبه دیوار دقیق تر است.


نمونه غزل شیخ بهائی :

آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند

از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند


دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله

و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند


چون رشتهٔ ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفر

یک رشته از زنار خود، بر خرقهٔ من دوختند


یارب! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق

دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند


در گوش اهل مدرسه، یارب! بهائی شب چه گفت؟

کامروز، آن بیچارگان اوراق خود را سوختند


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2053  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض آب انبارهای تاریخی ایران

آشنایی با آب انبار

آب انبار مخزن آب سرپوشیده در پایین تر از سطح زمین است که آب آشامیدنی را برای روزهای کم آبی فراهم می کند. شکل بنا، عایق بودن دیوارها، پایین بودن مخزن آب و و وجود بادگیرها کمک می کند که در روزهای گرم هم آب خنک و گوارا در دسترس باشد و تهویه و هواکشی به نحو مطلوب انجام شود.
بخشهای آب انبار عبارت اند از:
منبع یا انبار ذخیره آب که قسمت اصلی آب انبار است و به چهار شکل مکعب، مکعب مستطیل، هشت گوشه و استوانه ساخته، و تمامی یا بخش بیشتر آن در زیر زمین کنده می شود.
آب انبارهای جدیدتر با مخزن های ستون دار ساخته شد و ظرفیت بیشتری پیدا کرد. سقف مخزن هم مساوی با زمین طراحی شد و ایجاد بنای دیگری بر روی آن ممکن گردید.
قطر منبع های استوانه ای بیش از بیست متر نیست و تا سه هزار متر مکعب گنجایش دارد. منبع های مکعب و مکعب مستطیل می توانند در اندازه های بسیار بزرگ و تا صد هزار متر مکعب نیز ساخته شوند که در آن صورت برای نگهداری سقف آنها جرزها و ستونها را به کار می گیرند.
گاه ممکن است پسش از مخزن خوضچه ای را تعبیه کنند تا ابتدا آب وارد آن شود و رسوب هایش ته بنشیند.
پوشش انبار: پوشش منبع به صورتهای گنبدی، مخروطی، آهنگ و مسطح ساخته می شود. این پوشش مانع آلوده شدن آب است و هم از تبخیر آب جلوگیری می کند.
هواکش و بادگیر: برای خنک کردن آب و سالم نگهداشتن آن، در بالای منبع، بادگیرهایی می سازند تا جریان هوا را برقرار کند. بادگیرهای متعدد با چند دهانه باعث می شود تا باد از هر سو که بوزد به درون آب انبار هدایت شود.
راه پله و پاشیر: در کنار منبع و در وسط سردر که به فضای باز مقابل جلوه می دهد، پله ها قرار دارد که ما را به محل برداشتن آب می برد.
شیب پله ها گاهی تند، ولی پهنای آنها بسیار است تا چند نفر به آسانی بتوانند با سطل، دلو، کوزه و مشک از کنار هم بگذرند.
پاشیر: در پاشیر گاه چند شیر قرار می دهند و شیرها را در یک متری از کف منبع نصب می کنند تا مواد ته نشین شده با آب خارج نشود. البته بعضی آب انبارها شیر ندارند و به صورت مستقیم با دلو آب می کشند.
ممکن است به جز شیرها حوض برکه مانندی هم درست کرده باشند که ماهی ها در آن شنا می کنند و تخم آفات را می خورند و صفای بیشتری به آب انبار می دهند.
سردر: سردر آب انبارها چشمگیرترین واحد تزئینی و نماسازی شده آن به شمار می رود.
در دو سوی پله ها سکو های سنگی برای درکردن خستگی و گردهمایی دیده می شود.
تنبوشه یا مجرا، آب را از مجراهای زیرزمینی همانند چاه و قنات و یا از جویها و رودها و مسیل ها به مخزن آب انبار می آورد.
ناودانهای مخصوص نیز آب باران را که بر روی سطح روان می شود به درون مخزن آب هدایت می کند.
آب انبار ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
آب انبارهای همگانی واقع در محله، قلعه، کاروانسرا، مدرسه، مسجد و روستا. آب انبارهایی که به صورت تک بنا در راه کاروان بنا شده اند همگی اتاقهایی هم برای استراحت و یا خواند نماز مسافران دارند.
آب انبارهای خصوصی درون خانه ها که آب مصرفی خانوار را تا چهار سال تامین می کرده اند.
مواد و مصالح به کار رفته در آب انبارها عبارت است از سنگ، آجر، قیر، شفته آهک و ساروج.
اکنون متاسفانه دیوار آب انبارها محلی برای نوشتن تبلیغات تجاری و گاه سیاسی شده است.

آب انبارهای تاریخی ایران

چغازنبیل از کهنترین آب انبارهای ایران است.
آب انبار حوض عضدی در اصطخر فارس.
آب انبار حوض زمزم در گازرگاه هرات از زمان تیموریان.
آب انبار شاه شجاع در یزد.
آب انبار ابیانه.
آب انبار امامزاده یحیی در تهران.
آب انبار بابانوذر در تهران.
آب انبار بالاکوچه در مشهد.
آب انبار برسته در تفت.
آب انبار جزیره هرمز.
آب انبار جنگ پشت مسجد جامع یزد.
آب انبار چهل پایه در مشهد.
آب انبار چهلتن در تهران.
آب انبار حاج سیدحسین در روستای خویدک.
آب انبار حاج کاظم در محله مغلاوک قزوین.
آب انبار حاجی حسین عطار در جاده قدیم یزد به تهران.
آب انبار حاجی سیدحسین صباغ در کاشان.
آب انبار حاجی ملک در بیرجند.
آب انبار حاک هارون یا چهار جرز.
آب انبار حسینیه روستای افهوشته در نطنز اصفهان.
آب انبار حسینیه زواره.
آب انبار حوض لقمان در مشهد.
آب انبار حوض میرزاناظر در مشهد.
آب انبار خان در کاشان.
آب انبار خیابان کرمان در یزد با شش بادگیر. این آب انبار بر روی منطقه تاثیر گذاشته و هنوز آن محل را محله شش بادگیری می خوانند.
آب انبار در لافت قشم.
آب انبار رباط تحملج.
آب انبار رضاقلیخان در تهران.
آب انبار روستای محمدیه در نایین.
آب انبار ریگ یا دو راه در روستای رحمت آباد یزد که دو راه پله دارد یکی برای مسلمانان و دیگری برای زرتشتیان.
آب انبار سرخه در سمنان.
آب انبار سردار در قزوین.
آب انبار سیدولی در تهران.
آب انبار شیخ علی خان در بازار اسداباد همدان.
آب انبار صاحب دیوان در تهران.
آب انبار عتیق بزرگ در یزد.
آب انبار عتیق کوچک در یزد.
آب انبار عمه عمه در بیرجند.
آب انبار قلعه حسام آباد در همدان.
آب انبار قلعه گرماور سمام.
آب انبار قلی در سمنان.
آب انبار کاروانسرای مادرشاه.
آب انبار کوچه غریبان در تهران.
آب انبار گردکوه در دامغان.
آب انبار مسجد رکن الملک اصفهان، از زمان قاجار.
آب انبار مصلی در اصفهان.
آب انبار مصلی در نایین که دو راه پله دارد، یکی اختصاصی در باغ و یکی برای عموم.
آب انبار مصلی در یزد.
آب انبار معیر در تهران.
آب انبار مقبره محمد بن زید در مرو.
آب انبار میدان سیداسماعیل در تهران.
آب انبار یوزباشی در تهران.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2054  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض جمشید مشایخی

جمشید مشایخی



جمشید مشایخی تهیه کننده و بازیگر محبوب تئاتر، سینما و تلویزیون ایران در ششم آذرماه سال 1313 در جاجرود تهران چشم به جهان گشود.
روح ناآرامی داشت و پایبند جایی نبود، نه خدمت سربازی را به پایان رساند و نه دانشگاه را. سال سوم بود که دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را رها کرد.
مشایخی بازیگری را از تئاتر آغاز کرد.
در سال 1336 به عنوان کارگردان به استخدام اداره هنرهای دراماتیک درآمد ولی تنها یک نمایش را کارگردانی کرد.
وی بازی در این تئاترها را در کارنامه دارد:
روز شوم، 1342.
آتشگاه، 1342.
تله تئاتر شبی که صبح نشد، به کارگردانی جعفر والی بر پایه گیله مرد بزرگ علوی، 1342.
سیاه.
چشمه چهلم.
بهترین بابای دنیا.
مشایخی در سال 1342 با بازی در فیلم کوتاه جلد ماه اثر هژبر داریوش وارد سینما شد و دو سال بعد نقش کوتاهی در فیلم بلند خشت و آئینه اثر ابراهیم گلستان بازی کرد. سینما هرگز نتوانست مشایخی را از صحنه تئاتر دور کند.
مشایخی در آثار مشهورترین کارگردانان سینمای ایران همچون مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوایی و محمد متوسلانی حضور یافت. پنج بازی در فیلمهای ساخته علی حاتمی نیز جایگاه ویژه ای در کارنامه مشایخی دارد.
شاهکارهای او چنین است:
سلطان صاحبقران به کارگردانی علی حاتمی. در نقش ناصرالدین شاه سلطان صاحب قران.
کمال الملک اثر علی حاتمی. این فیلم در زندگی شخصی مشایخی هم تاثیر گذاشت و باعث شد که وی به نقاشی روی آورد.
هزاردستان و کمیته مجازات و تهران روزگار نو بازهم اثر علی حاتمی. در نقش رضا تفنگچی یا میرزا رضا خوشنویس.
فیلم خانوادگی پدربزرگ.

فیلمهای جمشید مشایخی تا پیش از انقلاب:
1344: خشت و آیینه به کارگردانی ابراهیم گلستان.
1348: گاو به کارگردانی داریوش مهرجویی.
1348: قیصر به کارگردانی مسعود کیمیایی. در نقش خان دایی.
1349: طلوع به کارگردانی هراند میناسیان و سلیمان میناسیان.
1349: جوانی هم عالمی دارد به کارگردانی عباس دستمالچی.
1349: پسر زاینده رود به کارگردانی حسین مدنی.
1350: مردان خشن به کارگردانی صابر رهبر در نقش عبادالله.
1350: فریاد به کارگردانی هراند میناسیان و سلیمان میناسیان.
1350: شکار انسان به کارگردانی ناصر محمدی.
1350: سه تا جاهل به کارگردانی پرویز نوری.
1350: پل به کارگردانی خسرو پرویزی.
1350: آسمون بیستاره به کارگردانی حمید مجتهدی.
1351: مطرب به کارگردانی اسماعیل نوری علا.
1351: چشمه به کارگردانی آربی آوانسیان.
1351: پدر که ناخلف افتد به کارگردانی محمدکریم رکنی.
1351: باشرفها به کارگردانی قدرت الله بزرگی.
1351: اتل متل توتوله به کارگردانی ایرج قادری.
1351: آب نبات چوبی به کارگردانی امان منطقی.
1352: نفرین به کارگردانی ناصر تقوایی.
1352: بیحجاب به کارگردانی ایرج قادری.
1353: شازده احتجاب به کارگردانی بهمن فرمان آرا. در نقش شازده احتجاب.
1353: آب به کارگردانی حبیب کاوش.
1354: صدای صحرا به کارگردانی نادر ابراهیمی.
1354: ذبیح به کارگردانی محمد متوسلانی.
1355: ماه عسل به کارگردانی فریدون گله.
1355: بت شکن به کارگردانی شاپور قریب.
1356: ماهیها در خاک می میرند به کارگردانی امیر مجاهد و فرزان دلجو.
1356: شارلوت به بازارچه می آید.
1356: سوته دلان به کارگردانی علی حاتمی. در نقش حبیب ظروفچی.

فیلمهای مشایخی پس از انقلاب:
1359: گفت هرسه نفرشان اثر غلامعلی عرفان.
1361: دادا به کارگردانی ایرج قادری.
1362: کمال الملک به کارگردانی علی حاتمی. در نقش محمد غفاری مشهور به استاد کمال الملک. برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر.
1362: خانه عنکبوت اثر علیرضا داودنژاد.
1362: تفنگدار اثر جمشیدحیدری. در نقش سیدمراد.
1363: گلهای داوودی به کارگردانی رسول صدر عاملی. در نقش استوار هدایت.
1363: پیراک اثر کوپال مشکوه. در نقش پیراک.
1364: گمشده اثر مهدی صباغزاده. در نقش عباس صفاریان.
1364: گردباد.
1364: ستاره دنباله دار اثر سیروس کاشانی نژاد.
1364: پدربزرگ اثر مجید قاریزاده. در نقش پدر بزرگ. برنده جایزه از جشنواره کره شمالی.
1364: آوار به کارگردانی سیروس الوند.
1365: ملاقات اثر خسرومعصومی. در نقش دکتر.
1365: طلسم اثر داریوش فرهنگ. در نقش شازده.
1365: سراب اثر حمید تمجیدی.
1365: حریم مهرورزی اثر ناصر غلامرضایی.
1365: تصویر آخر اثر مهدی صباغزاده. در نقش دکتر حکیمی.
1366: مکافات اثر منوچهر مصیری. در نقش ناخدا حیدر.
1366: سیمرغ اثر اکبر صادقی.
1366: سایه های غم اثر شاپور قریب.
1366: تحفه ها به کارگردانی ابراهیم وحیدزاده.
1367: شاخه های بید اثر امرالله احمدجو. در نقش خالومراد.
1367: سرب به کارگردانی مسعود کیمیایی. در نقش میرزامحسن.
1368: رانده شده به کارگردانی جهانگیر جهانگیری.
1368: دخترک کنار مرداب اثر علی ژکان در نقش صفدر شکارچی.
1369: ملک خاتون اثر حسین محمدزاده در نقش الله کرم.
1369: گالان اثر امیرقویدل.
1369: چون ابر در بهاران اثر سعید امیرسلیمانی.
1370: راز چشمه سرخ اثر سیدعلی سجادی حسینی. در نقش باستانشناس.
1370: دندون طلا اثر حسین فردو. در نقش علی اکبر.
1370: خانواده کوچک ما اثر شاپور قریب.
1371: ماه عسل اثر حجت الله سیفی. در نقش رادمنش.
1371: شکوه بازگشت اثر سیروس مقدم. در نقش قوام پدر لیلی.
1371: دلاوران کوچه دلگشا در نقش کارگردان کهنسال.
1371: آلما اثر اکبر صادقی.
1373: مجازات به کارگردانی جهانگیر جهانگیری.
1373: کوسه ها به کارگردانی حمیدرضا آشتیانی پور.
1373: روز واقعه به کارگردانی شهرام اسدی.
1373: راه افتخار به کارگردانی داریوش فرهنگ.
1373: حالا چه شود به کارگردانی محمدجعفری.
1373: بیقرار به کارگردانی مجید قاری زاده.
1373: اشک و لبخند به کارگردانی شاپور قریب.
1374: سلام به انتظار به کارگردانی کریم آتشی.
1374: اعاده امنیت به کارگردانی حمید رخشانی.
1375: حریف دل به کارگردانی عبدالرضا گنجی.
1375: حرفه ای به کارگردانی اسماعیل فلاح پور.
1376: تنها به کارگردانی علی قوی تن.
1377: کمیته مجازات به کارگردانی علی حاتمی.
1378: تهران روزگار نو به کارگردانی علی حاتمی.
1378: بادامهای تلخ اثر کاظم معصومی.
1380: کاغذ بیخط به کارگردانی ناصر تقوایی.
1380: خانه ای روی آب به کارگردانی بهمن فرمان آرا. در نقش پزشک.
1381: چشمان سیاه اثر ایرج قادری.
1381: بانوی من و آبادان.
1382: شمعی در باد به کارگردانی پوران درخشنده.
1382: بله برون به کارگردانی داود موثقی.
1383: پل سیزدهم.
1384: یک بوس کوچولو به کارگردانی بهمن فرمان آرا. در نقش شبلی.
1383: این ترانه عاشقانه نیست.
1385: نسکافه داغ داغ.
1386: گپ به کارگردانی محسن دامادی.
1387: یک گزارش واقعی.
1388: زمهریر.
1389: جرم به کارگردانی مسعود کیمیایی.
1389: سیزده 59.
1389: خانواده ارنست به کارگردانی محسن دامادی. در نقش آقای لطیف.
1390: چک.

سریالهای جمشیدمشایخی
بازی استاد مشایخی در سریال ها همواره باعث جلب بینندگان بیشتر شده است. وی در این سریال ها حضور داشته:
داستانهای مثنوی مولوی اثر علی حاتمی. در نقش های سلطان، خلیفه، قاضی، پیر چنگی، بازرگان و پهلوان.
سلطان صاحبقران اثر علی حاتمی. در نقش ناصرالدین شاه سلطان صاحب قران.
هزاردستان اثر علی حاتمی. در نقش رضا تفنگچی یا همان میرزا رضا خوشنویس شکارچی خوشنویسی که تروریست می شود. تلفیقی از عمادالکتاب، میرزا رضا کلهر و دواتگر است و نماینده حاتمی به شمار می رود.
چراغ خانه اثر منوچهر پوراحمد.
میهمان.
گذر خلیل ده مرده.
آخرین گناه.
مستنطق.
پیک سحر. در نقش رفتگر.
پاییز صحرا.
باغ گیلاس.
بیا تاگل برافشانیم اثر خسرو ملکان.
بازرس.
هدف گمشده.
بهشت گمشده اثر کامران قدکچیان.
پهلوانان نمیمیرند.
بازگشت بخانه.
دو پنجره.
ضیافت سبز.
امام علی (ع) اثر مهدی فخیمزاده.
تاریخ روابط ایران و انگلیس.
عطر گل یاس.
1389: تبریز مه آلود.
1390: ستایش در نقش خان بهادر پدربزرگ ستایش.
از دغدغه های مشایخی در این روزها کتاب، شعر، نقاشی و موسیقی است.
مشایخی سه فرزند دارد، نادر، نغمه و سام. نادر مشایخی در اتریش موسیقی را دنبال کرد و حال رهبر ارکستر تهران است.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2055  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بهمن فرمان آرا


بهمن فرمان آرا



بهمن فرمان آراء کارگردان، بازیگر، تهیه کننده، فیلمنامه نویس، تولیدکننده، مدرس، منتقد، مجری، روزنامه نگار و مترجم ایرانی به روز سوم بهمن ماه سال 1320 در یک خانواده اصفهانی در تهران چشم به جهان گشود.
پدرش مصطفی فرمان آرا روزنامه مهر ملت را در دفاع از حقوق بازرگانان چاپ می کرد و دایی اش سیدعلی بشارت روزنامه صدای وطن را انتشار می داد.
به سال 1336 به انگلستان مهاجرت کرد. در مدرسه موسیقی و هنرهای دراماتیک لندن درس می خواند و برای مجله ستاره سینما در ایران مطلب می فرستاد. به سال 1338 وارد دانشکده سینما در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شد و رشته کارگردانی را فراگرفت. پایان نامه او فیلمی بر پایه نمایش نامه خانم کرم لاکسبر اثر تنسی ویلیامز بود.
به سال 1345 به آغوش میهن بازگشت و تا سال 1347 به سربازی رفت.
آن گاه به نگارش نقد فیلم و گزارش در تهران ژورنال سرگرم شد.
به سال 1347 به تدریس در مدرسه عالی تلویزیون و سینما پرداخت و مجری برنامه فانوس خیال در تلویزیون ملی ایران شد. به سال 1348 با خانم فریده لبافی نژاد پیمان زناشویی بست. دکتر مرتضی لبافی نژاد برادر همسرش بود که در مبارزات علیه رژیم شاه به شهادت رسید.
سال 1349 بود که فیلم خانه قمرخانم را بر پایه سریال تلویزیونی خانه قمر خانم ساخت.
هنگامی که هوشنگ گلشیری شازده احتجاب را انتشار داد بهمن فرمان آرا در هر صفحه این داستان چندین تصویر دید و آن را سینمایی یافت. به ویژه صحنه ای را که پدر، مردم را به گلوله می بندد به صحنه ای که شاهپور علیرضا پهلوی روی تانک نشسته بود و مردم را در سی تیر به گلوله بسته و کشته بود شبیه می دید.
گلشیری داستان نویس اصفهانی هم به فرمان آرا کارگردان همشهری خود اجازه داد که از روی شازده احتجاب فیلم بسازد. این در حالی بود که شناختی روی فرمان آرا نداشت و فرمان آرا فیلمساز شناخته شده ای نبود. نسخه اصلی اجازه محضری گلشیری به فرمان آرا اکنون در موزه سینمای ایران است.
گلشیری به تهران رفت و فیلم نامه اقتباسی شازده احتجاب به دست گلشیری و فرمان آرا نوشته شد.
گرفتن پروانه ساخت شازده احتجاب چند سال طول کشید، کسان دیگر از گلشیری خواستند که چون اجازه ساخت این فیلم را به فرمان آرا نمی دهند شازده احتجاب را آن ها به فیلم تبدیل کنند ولی گلشیری بر سر پیمان خود ایستاد. سرانجام شازده احتجاب با نام یک گور برای دو زن مجوز ساخت گرفت در حالی که گلشیری پشت میله های زندان بود.
فرمان آرا فیلمنامه را سینمایی تر از داستان کرد تا مستقل باشد و فیلمش زیر سایه ادبیات قرار نگیرد. جد کبیر و پدربزرگ را در هم ادغام کرد تا تنها یک شخصیت مقتدر و جان دار در فیلم باشد.
عمه ها را هم حذف کرد؛ چون داستان آن ها داستان دیگری بود. سلسله خاطرات را هم از آشفتگی نجات داد و مرتب کرد.
در رمان شازده احتجاب با صدایی که به گوش می رسد، یا با یک حرکت، از یک خاطره به خاطره ای دیگر می رویم. اما فیلمنامه از پدربزرگ آغاز می شود و به پدر می رسد. از فخرالنساء شروع می کند و به فخری می انجامد، بیننده از یک اتاق به اتاق دیگر نمی رود بلکه سخن از هر کسی به میان می آید او را در صحنه می یابیم.
شازده احتجاب دومین اثر فرمان آرا بود و او با همین فیلم به شهرت رسید، فیلمی بر پایه مشهورترین اثر هوشنگ گلشیری که نشان از جهش چشمگیر فرمان آرا از فیلم نخست تا فیلم دوم داشت. آثار او از این پس همه به سینمای روشنفکری تعلق دارد، بنابراین تماشگر نخبه و بیننده حرفه ای می خواهد و چندان مورد پسند عامه مردم نیست.
فیلم شازده احتجاب مورد تایید گلشیری نویسنده اش قرار گرفت و جایزه نخست فستیوال جهانی فیلم تهران را به دست آورد. فیلم فرمان آرا هنوز هم یکی از مهم ترین اقتباس های سینمای ایران به شمار می رود و نمونه خوبی از بهره گیری ادبیات در سینما است.
وی قصد داشت سریال سیزده روز زمستان را بر پایه زندگی و شهادت ثقه الاسلام بسازد، فیلم از سه روز پیش از محرم با دستگیری ثقه الاسلام آغاز می شد و به شهادتش در روز عاشورا می انجامید. اما فرمان آرا موفق به ساخت آن نشد.
فرمان آرا پس از شازده احتجاب بار دیگر داستانی از گلشیری را دستمایه ساخت فیلمی سینمایی کرد. این، دومین همکاری آن دو بود و نشان داد که فرمان آرا می تواند خود را به ذهن سیال گلشیری و داستان های نخبه گرای او نزدیک کند.
گلشیری داستان جبه خانه را در مهر 1353 نگاشت. این متن با آن چه به سال 1362 منتشر شد، تفاوت هایی دارد. قرار بود که داستان چاپ نشود تا فرمان آرا فیلمش را بسازد.
فرمان آرا می خواست فیلم را در آفریقای جنوبی بسازد و قرار بود پیتر اوتول هم در جبه خانه بازی کند.
ناگهان فرمان آرا دریافت که دیگر نمی تواند فیلمی درباره شازده ها بسازد، و حوصله اش از دست این آدم ها سر رفته است.
او به سراغ داستان دیگری از گلشیری رفت و سایه های بلند باد بر پایه معصوم اول از مجموعه نمازخانه کوچک ساخته شد.
معصوم اول داستان کوتاهی در چهار صفحه است که به صورت نامه آغاز می شود، در میانه داستان، نامه بودنش فراموش می شود و آخر داستان که می نویسد سلام برسانید، باز یادمان می آید که این یک نامه بوده است.
فرمان آرا از تمی که در داستان بود خوشش آمد و به آن پرداخت.
فرمان آرا و گلشیری دو سال روی داستان کار کردند و چهار صفحه داستان را به بیست و پنج صفحه رساندند. سپس فرمان آرا بر پایه متن جدید، فیلم نامه ای در هشتاد و پنج صفحه نوشت. این نخستین بار بود که سینمای ایران به داستان کوتاهی عنایت می کرد.
سکانس انقلاب و سکانس مکالمه راننده با معلم مدرسه که شب دارند درباره مترسک با هم حرف می زنند دو سکانسی است که فرمان آرا بر اصل کار افزود. معلم به صمد بهرنگی شباهت می یافت و نماد طبقه روشن فکر ایران بود.
سایه های بلند باد درباره خرافات بود، روستاییان اسیر مترسکی می شدند که خود خلق کرده بودند. این تمثیلی از ترس و خفقان حاکم بر ایران بود.
این فیلم به سال 1357 کارگردانی و پیش از انقلاب توقیف شد. پس از انقلاب به سال 1359 روی پرده رفت ولی پس از سه روز نمایش برای دومین بار توقیف شد. در این فیلم انقلاب مردم، بازگشت امام خمینی به ایران و راه افتادن کفن پوشان پیش بینی شده است.
او پس از توقیف فیلم برای شرکت در جشنواره کن به فرانسه رفت و از آن جا عازم کانادا شد.
فرمان آرا در ونکوور کانادا مدیر عامل شرکت سینما سیرکل شد و جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان را در آن کشور پایه گذاری کرد.
وی سرانجام به سال 1369 به ایران بازگشت و مدیریت کارخانه نساجی پدر را برعهده گرفت.
سایه های بلند باد آخرین فیلم فرمان آرا پیش از انقلاب بود. پس از این، فیلم نامه های بسیاری را به نگارش درآورد که هیچ یک به تصویب نرسید. او فیلم نامه گرگ را بر پایه داستانی از گلشیری به رشته تحریر کشید ولی هیچ گاه آن را کارگردانی نکرد.
فرمان آرا وارد حریمهای ممنوعی نمی شد ولی به ویژه افراد متعصب به فضای فیلمهای او روی خوش نشان نمی دادند. حرف های روشنفکری که از زبان شخصیتهای فیلم به گوش می رسید هرکدام بر زخمهای تعصب نمک می پاشید، او آهنگ نقد دین را نداشت ولی فلسفه بافی، وی را به حریمهایی می برد که با حریم مذهب یکی بود.
در این سال ها فیلم نامه دست تاریک، دست روشن را بر پایه داستانی از هوشنگ گلشیری نوشت.
این فیلم نامه سه بار در دوره های مختلف به وزارت ارشاد رفت ولی در آن نکته ای بود که موجب شد هیچ گاه به آن پروانه ساخت ندهند.
به مردی که کتاب فروشی دارد، زنگ می زنند و می پرسند: تازگی ها حاجی پور را ندیده اید؟
می گوید که سی سال پیش با هم تا بروجن پیاده رفته اند و حالا حالشان چطور است؟
مردی که آن سوی خط تلفن است می گوید: توی سردخانه بیمارستان شریعتی پیداش کردیم. و ادامه می دهد: آن مرحوم وصیت کرده برای خاک کردنش با شما مشورت کنیم.
بعد می روند و جنازه را تحویل می گیرند و می برند همان جایی که باید دفن شود.
در سردخانه بیمارستان، کفن را باز می کنند که جنازه را اشتباهی نبرند، نگاه می کند و می بیند مرد مرده به همان جوانی سی سال پیش است، به جوانی همان شبی که همدیگر را دیده بودند، انگار که دوست مرده، این سی سال را در فریزر بوده و فقط یک دستش قطع شده است.
این نشانه آن بود که می فهمید وارد یک داستانی شده است و باید او را از داستان بیرون بیاورد. این جوان ماندن مرد مرده در فاصله سی سال و پیر شدن مرد زنده برای مرتضی ممیز نوشته شده بود ولی جوان ماندن مرد مرده اسباب درسر شد.
در وزارت ارشاد می گفتند کسی که این طور جوان مانده، لابد جزء قدیسان است.
گلشیری در روزهای پایانی عمرش اجازه ساخت جن نامه را نیز به فرمان آرا داد ولی فیلم کردن این داستان نیز در ایران ناممکن بود.
دل دیوانه، تاکسی خیال، زنان زندگانی من، شیرهای ایرانی - بره های ایرانی و مادرم مملکتم فیلم نامه های بعدی او بودند که هیچ یک پروانه ساخت دریافت نکردند.
وی پس از این، سه فیلم نامه بر پایه داستان های اسماعیل فصیح نگاشت: داستان جاوید، زمستان 62 و باده کهن.
فرمان آرا سی صفحه از باده کهن را برای نوشتن برگزید چون تنها شیره داستان را می خواست. این که هفت شب راه می روند و شعرهای حافظ را می خوانند، سینمایی نبود.
شهر فرنگ فیلمنامه بعدی او درباره کیارستمی بود که با مشورت کیارستمی چنین نام گرفت: من از عباس کیارستمی بدم می آید (یا متنفرم). منتقد سینمایی می گوید: دیگر از راه نوشتن درباره هنر و سینما نمی شود پول درآورد و زندگی کرد، برای همین من روزی هشت ساعت دارم مرده ها را می شویم و خدا این کیارستمی را لعنت کند! ما قبلا می نشستیم مرد آرام ساخته جان فورد را تماشا می کردیم و حالا چه فیلم هایی تماشا می کنیم!
این فیلم نیز بار سیاسی سنگینی داشت و به همین خاطر مجوز نگرفت.
فیلمنامه سفر به تاریکی اثر بعدی فرمان آرا بود که باز در مرحله فیلم نامه باقی ماند.
این بود تا این که فرمان آرا پس از بیست سال سکوت، بوی کافور عطر یاس را کارگردانی کرد. بوی کافور عطر یاس در سه پرده یک روز بد، مراسم تدفین و سنگی بر آب بینداز داستان خود فرمان آرا و هنرمندان یک نسل است، کارگردانی که چندین سال است نتوانسته فیلمی بسازد، فیلمی درباره خود می سازد. فیلمسازان نسل او هچون علی حاتمی، بهرام ری پور، هژیر داریوش، جلال مقدم و سهراب شهیدثالث همه درگذشته اند، گویی از عمر خود او نیز چیز زیادی برجا نمانده است. بنابراین تصمیم می گیرد فیلمی مستند از مراسم تشییع جنازه خود برای تلویزیون ژاپن تهیه کند.
او از مرگ به زندگی دوباره می رسد و به جای حدیث نفس، حدیث نسل می کند. این گونه حکایت تمام هنرمندانی که در این ملک اجازه کار ندارند بازگو می شود. شخصیت امیر اصفهانی که ناپدید شدنش در این فیلم نشان داده می شود ادای دینی است به هوشنگ گلشیری. شگفتا که مدتی نگذشت که گلشیری دیده از جهان فروبست.
آیدین آغداشلو، رضا بابک، پرویز کیمیاوی، نیما پتگر و زرین کلک نامزد ایفای نقش کارگردان در این فیلم بودند ولی سرانجام فرمان آرا در نقش خودش ظاهر شد.
بوی کافور عطر یاس نامزد ده جایزه از جشنواره فجر بود که سرانجام به هفت جایزه دست یافت.
او به سال 1380 خانه ای روی آب را ساخت که بسیار مورد توجه قرار گرفت. خانه ای روی آب نامزد دوازده جایزه از جشنواره فجر بود و پنج جایزه را از آن خودش کرد.
وی به سال 1384 یک بوس کوچولو را در نمایاندن بی مزگی زندگی روشن فکرانی که به غرب مهاجرت کرده اند و زندگی نسل روشن فکرانی که داخل وطن مانده اند ساخت. سعدی شاعری است که خاک وطن را ترک کرده و در غربت آلزایمر گرفته است. شاید او نمادی از ابراهیم گلستان باشد.
فرمان آرا به سال 1387 خاک آشنا را به عنوان هفتمین فیلم خود کارگردانی کرد که تاکنون آخرین اثر سینمایی او به شمار می رود.
از فیلمهای کوتاه فرمان آرا باید به نوروز و خاویار ساخته سال 1350 و تهران کهنه و نو ساخته سال 1351 اشاره کرد.
او تهیه کنندگی دایره مینا به کارگردانی داریوش مهرجویی، در امتداد شب به کارگردانی پرویز صیاد، گزارش به کارگردانی عباس کیارستمی، کلاغ به کارگردانی بهرام بیضایی، ملکوت به کارگردانی خسرو هریتاش، شطرنج باد به کارگردانی محمدرضا اصلانی، رایو حرف اثر الیور استون، صحرای تاتارها، آن سوی وزش باد به کارگردانی اورسن ولز و مادام سوزاتسکا به کارگردانی جان شلزینگر را برعهده داشته است.
او در مغول ها ساخته پرویز کیمیاوی و در نقش بهمن فرجامی در بوی کافور، عطر یاس به کارگردانی خود بازی کرده است.
وی می خواست تئاتر مردی برای تمام فصول را با بازی هنرمندان مشهور همانند عزت الله انتظامی و علی نصیریان به نمایش درآورد که به دلیل شرایط جدید سیاسی چنین نشد.
وی اکنون به تدریس در دانشگاه هنر و موسسه کارنامه سرگرم است.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2056  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض چند جمله ماندگار از چشمهایش نوشته بزرگ علوی را با هم می خوانیم:



چند جمله ماندگار از چشمهایش نوشته بزرگ علوی را با هم می خوانیم:




شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش در نمی آمد؛ همه ازهم می ترسیدند، خانواده ها از کسان شان می ترسیدند بچه ها از معلمین شان، معلمین از فراش ها، و فراش ها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان می ترسیدند، از سایه شان باک داشتند. همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام مامورین آگاهی را دنبال خودشان می دانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی همه به دور و بر خودشان می نگریستند، مبادا دیوانه یا از جان گذشته ای بر نخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند. سکوت مرگ آسایی در تمام کشور حکم فرما بود. همه خود را راضی قلمداد می کردند. روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند.
مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغ های شاخدار پخش می کردند. کی جرات داشت علنا بگوید که فلان چیز بد است مگر ممکن می شد در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد. اندوه و بیحالی و بدگمانی و یاس مردم در بازار و خیابان هم به چشم می زد مردم واهمه داشتند از این که در خیابان ها دور و برشان را نگاه کنند مبادا مورد سوظن قرار گیرند. خیابان های شهر تهران را آفتاب سوزانی غیرقابل تحمل کرده بود.


تو عقب خوشبختی پرسه می زنی. با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمی شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی به آدم چشمک بزند ببین، من علیل هستم. شاید هم سل دارم نمی دانم، در هرصورت بیمار و علیل هستم. مادرم مرا در اطاق کوچکی ته باغ به طوری که صاحبخانه شیون او را نشنود به دنیا آورده. در آن اطاق پر از نم، بیمارپرورده شده ام. خودم می دانم که عمر من زیاد طولانی نیست چندسال دیگر بیشتر زندگی نخواهم کرد. اما خوشبخت هستم. برای من یقین است که کاری که انجام می دهم، در عرض ده سال دیگر اقلا صد بچه مسلول نجات پیدا خواهند کرد. این مرا خوشبخت می کند این لذتی است که از مبارزه نصیب من می شود.

از این ولنگاری که بدان مبتلا شده ای دست بردار، درد ناکامی را تحمل کن تا نقاش شوی.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2057  
قدیمی 05-30-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض معلم

معلم

معلم ای فروغ جاودانی، معلم مهر پاک آسمانی
معلم ای چراغ راه دانش، معلم آیه های مهربانی
مرا ازجهل و نادانی رها کن، مرا باعلم و ایمان و خدا کن
بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا باعلم و دانش آشنا کن
بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا باعلم و دانش آشنا کن
دلی شفاف چون آیینه داری، محبت و صفا در سینه داری
اگر داری گهی اخمی به چهره، ولی بی شک دلی بی کینه داری
معلم ای بهار آفرینش، تو هستی افتخار آفرینش
معلم ای بهار آفرینش، تو هستی افتخار آفرینش
تو هستی گوهر نایاب دریا، عجب دارم ز کار آفرینش
معلم ای فروغ جاودانی، معلم مهر پاک آسمانی
معلم ای چراغ راه دانش، معلم آیه های مهربانی
مرا ازجهل و نادانی رها کن، مرا با علم و ایمان و خدا کن
بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا با علم و دانش آشنا کن
دلی شفاف چون آیینه داری، محبت و صفا در سینه داری
اگر داری گهی اخمی به چهره، ولی بی شک دلی بی کینه داری
تو می خواندی الفبای رشادت، تو گفتی راه ایمان و سعادت
به مردانی که رفتند عاشقانه، تو دادی درس ایثار و شهادت
به مردانی که رفتند عاشقانه، تو دادی درس ایثار و شهادت

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2058  
قدیمی 05-31-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خنده.....

خنده.....

رفتیم بلیت لندن بگیریم، زنه می گه سیاحتیه؟
می گم پـَـ نه پَــ، زیارتیه می خوام برم امامزاده سید ریچارد!
ღ♥ღ

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی می فروشه؛ نوبت ما که می شه طرف می گه: شمام عسل می خواین؟ پـَـ نه پَــ، دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم!
ღ♥ღ

تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه آدم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد می گه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـ نه پَــ، دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه!
ღ♥ღ

زنگِ خونه رو می زنم مامانم می پرسه می خوای‌ بیایی تو؟ پـَـ نه پَــ، می‌خوام ببینم اف اف سالمه یا نه!
ღ♥ღ

رفتیم پایگاه انتقال خون می گه شمام اومدین خون بدین؟ پـَـ نه پَــ، ما پشه ایم اومدیم مهمونی!
ღ♥ღ

ساعت 5-4 صبح زنگ زده... گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب می دم... می گه خواب بودی؟ پـَـ نه پَــ، داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان می گفتم صدام گرفته!
ღ♥ღ

خونمون رو عوض کردیم به بابام می گم کی واسه خونه خط می گیری؟

می گه خط تلفن؟
پـَـ نه پَــ، خط نستعلیق روزی دو بار هم از روش بنویسیم!
ღ♥ღ

برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین؟
پـَـ نه پَــ، اومدم فرار مایکل اسکوفیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم!
ღ♥ღ

تو این گرما که سگ تب می کنه رفتم سوپر مارکت می گم یه ایستک بدید، یارو می گه خنک باشه؟
پـَـ نه پَــ، گرم بده می ریزم تو نعلبکی خنک بشه!
ღ♥ღ

می گه امتحانِ چی داری؟ میگم وصایا، می پرسه وصایای امام؟
پـَـ نه پَــ، وصایای الیزابت تیلور!
ღ♥ღ

داریم لوازم می زاریم توی ماشین که بریم مسافرت. همسایمون می گه دارید می رید مسافرت؟
پـَـ نه پَــ، قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم!
ღ♥ღ

به مامانم می گم قوری کجاست؟ می گه می خوای چای بخوری؟
پـَـ نه پَــ، می خوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش در اومد!
ღ♥ღ

رفتم فروشگاه می گم سیخ داری؟
می گه برا کباب؟
پـَـ نه پَــ، برا خاروندن دیافراگمم، از تو دهنم می خوام!
ღ♥ღ

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم می رم، بابام می گه می ری بنزین بزنی؟ پـَـ نه پَــ، می رم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه!
ღ♥ღ

مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش رو به بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه: مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـ نه پَــ، کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس!
ღ♥ღ

یارو تو مترو داره چراغ قوه می فروشه، صداش کردم اومده می گه چراغ قوه می خوای؟ پـَـ نه پَــ، یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای با هم بخوریم!
ღ♥ღ

به دوستم می گم ببین تُن ماهی تاریخ انقضاش کی است؟ می گه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـ نه پَــ، تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس، می خوام واسشون جشن سالگرد بگیرم!
ღ♥ღ

بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون می ره، بردیمش اورژانس پرستار می گه آوردین بستری کنین؟
میگم پـَـ نه پَــ، آوردیم خون بده، بریم!
ღ♥ღ

تو لباس فرم منو دیده می گه سربازی؟
پـَـ نه پَــ، عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم!
ღ♥ღ

در پارکینگ و باز کردم برم تو، یارو اومده جلوش پارک کرده می گه می خوای بری تو؟ پـَـ نه پَــ، در رو باز کردم هوای کوچه عوض شه!
ღ♥ღ

تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه، رفیقم اومده می گه داری تعمیرش می کنی؟
پـَـ نه پَــ، دارم با گِیج روغن درد و دل می کنم!
ღ♥ღ

اومده از خواب بیدارم کرده می گه خوابی؟
پـَـ نه پَــ، دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم، نصف شبی!
ღ♥ღ

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش. دکتر می گه می خوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـ نه پَــ، اومدیم بکوبیمش، 3 طبقه بسازی!

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2059  
قدیمی 05-31-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض Ghetto: گتو کجاست؟

Ghetto: گتو کجاست؟
گتو یک واژه ایتالیایی است و اولین بار در سال 1516، در شهر ونیز به کار برده شد. از گتو ها تعاریف و مفاهیم بسیاری ذکر شده است که فشرده ای از آنها را در ادامه می خوانید:
گتو، به منطقه یا محله ای از شهر گفته می شود که در آن، اقلیت های مذهبی، قومی و زبانی در نتیجه فشارهای اجتماعی-اقتصادی و قانونی به صورت جدا از سایر گروه های شهری زندگی می کنند. گتو، بیانگر زندگی و محدودیت یک اقلیت در میان یک اکثریت بزرگ شهری و نتیجه ی جدایی گزینی اکولوژیکی است که از روی اجبار و در جهت دوری از تجاوزات و مزاحمت ها در بخشی از شهر تشکیل می شود و جدایی مذهبی، نژادی و فقر را از سایر بخش های شهری نشان می دهد.



شاید سابقه گتو نشینی به دوره روم باستان و دوره ساسانیان بر می گردد که در آن دوره نیز گروه های نژادی و مذهبی به ویژه اسیران در محلات ویژه ای در شهرها جا می گرفتند تا با مردم شهر تماس کمتری داشته باشند.

در سال 1179 میلادی شورای کلیسا، زندگی مسیحیان را میان یهودیان قدعن ساخت. شورای کلیسا معتقد بود که ایمان مسیحیان در نتیجه تماس با یهودیان تضعیف می شود. از حدود سال های 1280 میلادی در کشورهای اسلامی نیز گتو های مذهبی وجود داشته است. در سال 1555 کلیسا دستور داد که یهودیان باید در بخش های جداگانه ای در شهرها زندگی کنند. بعد از این دستور بلافاصله گتوی رم تشکیل شد و به فاصله کوتاهی، گتوهای یهودی نشین سراسر ایتالیا را پوشاند. یهودیان از همه نقاط شهری جمع آوری شده و در گتوی مخصوص به خود جا می گرفتند. در داخل گتوهای یهودی نشین که دیوارهای بلند آن را احاطه می کرد یهودیان برای خود کنیسه، مدرسه، دادگاه، پزشک، داروخانه، مغازه، تفریحات و موسسات خیریه به وجود آوردند.


Jewish families of Lodz move to the Ghetto
(Franciszkanska and Brzezinska Streets, respectively), winter 1940


جدایی گزینی اکولوژیکی یهودیان سبب شد که این قوم قرن ها نتواند با جامعه ی اروپایی بستگی داشته باشد. بعد از انقلاب فرانسه، محدودیت ها شکسته شد اما در اغلب کشورهای اروپای شرقی، این محدودیت ها تا اواخر قرن نوزدهم ادامه داشت. در جنگ دوم جهانی، گتو های یهودی نشین بار دیگر توسط نازی ها احیا شد. به طوری که در سال 1940 گتو شهر ورشو 450000 نفر جمعیت داشت. نازی ها در همه کشورهایی که تصرف کرده بودند به تشکیل مجدد گتوها کوشش می کردند.
از آنچه که گذشت می توان چنین نتیجه گرفت که گتوها سابقه طولانی دارند اما گتو نشینی به سبک جدید، از محلات یهودی نشین شهرهای قرون وسطی تا گتوهای نژادی، گتوهای مذهبی، گتوهای فقر در زمان ما ادامه داشته است که در آنها پیروان مذاهب، نژادهای گوناگون و طبقه بسیار کم درآمد از روی اجبار به یک جدایی گزینی اکولوژیکی در داخل جامعه شهری، تن در داده اند.

برگرفته از کتاب جغرافیای اجتماعی شهرها، اکولوژی اجتماعی شهر نوشته ی دکتر حسین شکویی

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2060  
قدیمی 05-31-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض این خانه قشنگ است


این خانه قشنگ است


این خانه قشنگ است ولی خانه ی من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن کشور نو، آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی ست که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی ست که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری ست که در نافهّ آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانهّ من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلایی ست
دردی ست که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بوَد دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانهّ من نیست


متاسفانه منبع متن رو پیدا نکردم و از نویسنده اصلی این مطلب از این بابت پوزش میخوام.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها