بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #201  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



ریشه ضرب المثل " ماست ها را کیسه کرد." :



« ماستها را کیسه کرد .» یعنی : ترسید ، جا خورد . دیگر جرأت سخن مخالف نداشت .داستان این ضرب المثل این است :

ژنرال کریمخان ملقب بهمختارالسلطنه سردار منصوب در پایان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در اصفهان بود.مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد هدف او سامان بخشیدن به وضع خواربار تهران و مبارزه با گران فروشی بود.
او همچنین گدایان و ولگردان و بیکاره ها را جمع آوری کرد .
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست که از خوردنی های عمومی است ؛منصفانه نیست و مغازه داران گران می فروشند.
او با چهره ای ناشناس به مغازه ای رفت و ماست خواست .
ماست فروش که مختارالسلطنهرا نشناخته و تنها نامش را شنیده بود پرسید:
«چه جور ماست می خواهی؟»
مختارالسلطنهگفت:«مگر چند جور ماست داریم؟»
ماست فروش پاسخ داد:«پیداست تازه به تهرانآمده ای و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!

مختارالسلطنه با شگفتی از این دو گونه ماست پرسید. ماست فروش گفت:«ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آبداخلش کنیم تا پیش از حکومت مختارالسلطنه با هر نرخی که دلمان می خواست به مشتریمی فروختیم. اکنون هم در پستوی دکان از آن ماست دارم که اگر بخواهید میتوانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید! اما ماست مختارالسلطنههمین طغار دوغ است که در جلوی دکان و بابر چشم شما ست و از یک سوم ماست ودو سوم آب درست شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیمبه این جهت ما لبنیات فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالااز کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!

مختارالسلطنه که تا آن هنگام خونسردیشرا نگاه داشته بود بیش از این تاب نیاورده به فراشان حکومتی که پیرامون وی وگوش به فرمانش بودند دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه آویزانکردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارشسرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شدآن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:« آنقدر باید به این گونه آویزان باشی تا همه آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر و صورت تو را آلودهکند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی.

چون دیگر لبنیات فروشها ازکیفر شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماستهارا کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند بیرون بیاید و مانند همکارشان گرفتار خشم مختارالسلطنه نشوند.

از آن زمان صد سال است که این داستان در میان مردم ایران ضرب المثل شده است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #202  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه ضرب المثل " آبشان به یک جوی نمی رود. " :

در میان کشاورزان همسایه رسم بر این است که برای آبیاری زمینشان از یک جوی آب بهره می برند . یعنی به صرفه نیست که هر یک جوی جدایی داشته باشند . زیرا هم آب هدر می رود و هم کندن جوی سخت است . کشاورزان در آبیاری کشتزارهای خود به نوبت از یک جوی آب بهره می گیرند . حال وقتی با هم ستیز داشته باشند هر یک جویی برای خود می کنند و در اصطلاح گفته می شود : « آبشان به یک جوی نمی رود. » کم کم این مثل عمومیت یافته و در همه جا که دو نفر یا دو گروه با هم اختلاف دارند این را می گویند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #203  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه ضرب المثل " همه چیز را در دایره ریختن . " :

در گذشته نه چندان دور که سرگرمیهای کنونی مانند تلویزیون نبود ؛ مردم پیرامون خنیاگران گرد هم می آمدند و کارهای زیبایشان را می نگریستند در این مجالس رسم بر این بود كه چون اهل مجلس از هنرنمایی كسی خوششان می‌آمد به آنها انعام می‌دادند. در پایان هنرنمایی گروه خنیاگران به دستور رئیس خود، دایره‌ای در وسط می نهادند و دور آن می‌نشستند و آنچه انعام گرفته بودند به فرمان رئیس که می گفت : « هر چه دارید در دایره بریزید.» در دایره می ریختند. سپس رئیس ، آن پول‌ها را می شمرد و سهم هر یک را می داد .
بعدها این اصطلاح مانند بسیاری از اصطلاحات دیگر عمومیت یافت .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #204  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ریشه ضرب المثل " در دروازه را می شود بست. در دهان مردم را نمی شود بست ." :

1. مَنْ طَلَبَ شیئاً وَ َجَدَّ وَجَدَ. (عاقبت جوینده یابنده بود.)
2. مَنْ صارَعَ الحقّ صَرَعَــهُ . (هر که با حق در افتد ور افتد.)
3. الیَـدُ الواحدةُ لا تُــصفّق . (یک دست صدا ندارد)
4. وَهَبَ الأمیرُ ما لا یَـمْلِک . (از کیسه خلیفه می‌بخشد)
5. لا یمدح العروسَ إلّا أهلُها (هیچ کس نمی‌گوید ماست من ترش است)
6. مَنْ قَــرَعَ باباً و لَجّ وَلَجَ . (عاقبت جوینده یابنده است)
7. من طلب العُلی سَهِرَ اللیالی . (گنج خواهی در طلب رنجی ببر.)
8. لکلّ مقام مقال. (هر سخنی جایی و هر نکته مکانی دارد)
9. الکلام یجرّ الکلام. (حرف حرف می کشد .)
10. باتَ یَشوی القراح . (آه ندارد که با ناله سودا کند)
11. ماهکذا تورد یا سعد الإبل (این ره که تو می‌روی به ترکستان است)
12. کلّ رأس به صداع (هر سری دردی دارد)
13. من طلب أخاً بلا عیب بقی بلا أخ. (گل بی‌خار خداست)
14. من حَفَرَ بئراً لأخیه وََقَعَ فیها . (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)
15. تَسْمَع بالمُعیدی خیرٌ مِن أن تَراه. (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
16. لکلّ فرعون موسی . (دست بالای دست بسیار است)
17. ماحَکّ ظَهری مثلُ ظُفری . (کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
18. کلم اللسان أنکی مِن کلم السنان (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)
19. کالمُسْتَجیر من الرّمضاء بالنّار .(از چاله به چاه افتادن)
20. لا تؤخّر عمل الیوم إلی غدٍ . (کار امروز را به فردا میفکن)
21. لا یؤخذ المرء بذنب أخیه (کسی به خاطر گناه برادرش مؤاخذه نمی شود.)
22. لکلّ جدید لذّة. (نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار)
23. لا یُلدَغُ العاقلُ من جُحر مرّتین (آدم خردمند دوبار از یک سوراخ نیش نمی خورد.)
24. عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی)
25. غاب القطّ إلعب یا فار (گربه نیست پس ای موش بازی کن .هر کاری می خواهی بکن.)
26. فعل المرء یدلّ علی أصله (از کوزه همان برود تراود که در اوست)
27. فوق کلّ ذی علم علیم (دست بالای دست بسیار است)
28. أظهرُ من الشمس . (آشکارتر از خورشید است .)
29. قاب قوسین أو أدنی (کنایه از بسیار نزدیک بودن)
30. الصبر مفتاح الفرج (گر صبر کنی زغوره حلوا سازی)
31. الطیور علی أشکالها تقع (کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز)
32. عاد بخُفَّی حنین ـ عاد صفر الیدین (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
33. أین الثَـری و أین الثریّا ؟ (دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه هر دو جانسوزند ولی این کجا و آن کجا)
34. زاد الطّین بلّه (قوز بالا قوز شد.)
35. خیر الناس من ینفع الناس (بهترین مردم کسی است که به مردم نفعی برساند)
36. بیضة الیوم خیر من دجاجة الغَد. (سیلی نقد به ازحلوای نسیه)
37. بلغ السّکین العظم (کارد به استخوان رسید)
38. عصفور فی الید خیر من عشرة علی الشجرة. (سرکه نقد به زحلوای نسیه)
39. ربّ سکوت أبلغ من الکلام (چه بسا سکوتی که از سخن گفتن شیواتر است)
40. السکوت أخو الرّضا. (سکوت علامت رضاست)
41. رحم الله إمرئ عمل عملاً صالحاً فأتقنه (کار نیکو کردن از پر کردن است)
42. حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)
43. الحسود لا یسود (حسود هرگز نیاسود)
44. الحقّ مرّ .(راستی تلخ است)
45. خیر الأمور أوسطها (اندازه نگهدار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست.)
46. خیر البرّ عاجله (در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
47. خیر الکلام ما قلّ و دلّ (کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ تا ز اندک تو جهان شود پر)
48. خالِفْ تُـعْرَف (مخالفت کن تا مشهور شوی .)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #205  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه ضرب المثل " در دروازه را می شود بست. در دهان مردم را نمی شود بست ." :



ریشه ضرب المثل « در دروازه را می شود بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست .» از داستان معروف لقمان حکیم و فرزندش است .

لقمان و پسرش در راهی مسافر بودند . لقمان سوار بر خر و پسرش پیاده بود که مردم بر پیرمرد خرده گرفتند که چرا پسر نوجوانت را پیاده می بری و خود سواره ای . پیاده شد و پسرش را بر خر نشاند . در دهی دیگر باز بر او خرده گرفتند که تو پیری و پسرت جوان است . چرا چنین کرده ای . هر دو پیاده رفتند و باز مردم ریشخند کردند . خر را بر دوش گرفتند که بدتر شد . آنگاه لقمان پسرش را اندرز داد که کاری به سخن مردم نداشته باش و هر آنچه را که درست است انجام بده . ببین که مردم هر کاری کنی بر تو خرده می گیرند .
نویسنده دانا و توانا صدر بلاغی این داستان را بدین سان نوشته است :
...لقمان گفت: هم اکنون ساز و برگ سفر بساز و مرکب را آماده کن تا در طی سفر پرده از این راز بردارم. فرزند لقمان دستور پدر را به کار بست و چون مرکب را آماده ساخت لقمان سوار شد و پسر را فرمود تا به دنبال او روان گشت. در آن حال بر قومی بگذشتند که در مزارع به زراعت مشغول بودند. قوم چون در ایشان بنگریستند زبان به اعتراض بگشودند و گفتند: زهی مرد بی رحم و سنگین دل که خود لذت سواری همی چشد و کودک ضعیف را به دنبال خود پیاده می کشد.
در این هنگام لقمان پسر را سوار کرد و خود پیاده در پی او روان شد و همچنان می رفت تا به گروهی دیگر بگذشت. این بار چون نظارگان این حال بدیدند زبان اعتراض باز کردند که: این پدر مغفل را بنگرید که در تربیت فرزند چندان قصور کرده که حرمت پدر را نمی شناسد و خود که جوان و نیرومند است سوار می شود و پدر پیر و موقر خویش را پیاده از پی همی ببرد. در این حال لقمان نیز در ردیف فرزند سوار شد و همی رفت تا به قومی دیگر بگذشت. قوم چون این حال بدیدند از سر عیب جویی گفتند: زهی مردم بی رحم که هر دو بر پشت حیوانی ضعیف برآمده و باری چنین گران بر چارپایی چنان ناتوان نهاده اند در صورتی که اگر هر کدام از ایشان به نوبت سوار می شدند هم خود از زحمت راه می رستند و هم مرکبشان از بارگران به ستوه نمی آمد.
دراین هنگام لقمان و پسر هر دو از مرکب به زیر آمدند و پیاده روان شدند تا به دهکده ای رسیدند. مردم دهکده چون ایشان را بر آن حال دیدند نکوهش آغاز کردند و از سر تعجب گفتند: این پیر سالخورده و جوان خردسال را بنگرید که هر دو پیاده می روند و رنج راه را بر خود می نهند در صورتی که مرکب آماده پیش رویشان روان است، گویی که ایشان این چارپا را از جان خود بیشتر دوست دارند.
چون کار سفر پدر و پسر به این مرحله رسید لقمان با تبسمی آمیخته به تحسر فرزند را گفت: این تصویری از آن حقیقت بود که با تو گفتم و اکنون تو خود در طی آزمایش و عمل دریافتی که خشنود ساختن مردم و بستن زبان عیب جویان و یاوه سرایان امکان پذیر نیست و از این رو مرد خردمند به جای آنکه گفتار و کردار خود را جلب رضا و کسب ثنای مردم قرار دهد می باید تا خشنود وجدان و رضای خالق را وجهۀ همت خود سازد و در راه مستقیمی که می پیماید به تمجید و تحسین بهمان و توبیخ و تقریع فلان گوش فرا ندهد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #206  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه اصطلاح " دست از کاری شستن " :



این اصطلاح یا ضرب المثل کنایه از سلب مسؤولیت وکناره گیری از کاری است.
« پونتیوس پیلاتوس » حاکم رومی شهر اورشلیم پس از آنکه بناچار حضرت عیسی را بر اثر پافشاری فریسیان- ملایان یهودی- به زندان انداخت همواره می خواست که او را از زندان رهایی دهد زیرا نیک می دانست که حضرت عیسی نه بر حکومت شوریده و نه داعیۀ پادشامی دارد بلکه می خواهد مردم را از گمراهی برهاند. به همین جهت پس از آنکه حضرت عیسی را بر اثر تحریک فریسیان به جای باراباس که به خونریزی و گناه معروف بود در عید پاک محکوم به مرگ گردانید، در حالی که دستها را به آسمان برداشته بود خطاب به یهودیانی که حضرت عیسی را با خود می بردند تا بکشند با صدای بلند گفت: من در مرگ این مرد درستکار بی تقصیرم و این شمایید که او را می کشید.
آن گاه برای سلب مسؤولیت از خود دستور داد آب آوردند و دستهایش را در آب شست و از آنجا اصطلاح دست از کاری شستن در زبان فرانسه و زبانهای لاتین به معنی سلب مسؤولیت کردن از خود به کار می رود و اصطلاح فرانسه این عبارت است:
Abandonner, qual que cho se.
که به مفهوم از چیزی چشم پوشیدن هم هست .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #207  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



ریشه ضرب المثل "قوز بالا قوز" :


هنگامی كه کسی گرفتار دردسری شده و روی ندانم كاری دردسر تازه‌ای هم برای خودش درست می‌كند این ضرب المثل را در باره اش می‌گویند. آشکار است که این تنها داستانی بیش نیست ولی ریشه این ضرب المثل بی گمان همین داستان است .
فردی به خاطر قوزی كه بر پشتش بود خیلی ناراحت بود . شبی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، برخاست و به حمام رفت . از سر آتشدان حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. توجه نكرد و داخل شد . سر بینه كه داشت لخت می‌شد حمامی را خوب نگاه نكرد و متوجه نشد كه سر بینه نشسته. وارد گرمخانه كه شد دید گروهی بزن و بكوب دارند و گویا عروسی دارند و می‌رقصند. او نیز همراهشان آواز خواند و رقصید و شادی کرد . درضمن اینكه می‌رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. به روی خود نیاورد و خونسردی اش را حفظ کرد .
از ما بهتران هم كه داشتند می‌زدند و می‌رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا در همان شهر مرد بدجنسی كه او هم قوزی بر پشتش داشت، از او پرسید: «تو چه کردی كردی كه قوزت برداشته شد؟» او هم داستان آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد مرد بدجنس به حمام رفت و دید باز « از ما بهتران ها » آنجا گرد هم آمده اند .گمان كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می‌آید. وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و شادی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند آزرده شدند . قوز مرد اولی را آوردند گذاشتند بالای قوز او .آن وقت بود كه پی برد اشتباه کرده است . ولی پشیمانی سودی نداشت . مردم با دیدن او و شنیدن داستان گفتند : قوز با قوز شد .
حالا همین داستان با زبان شعر که هیچ کس سراینده اش را نمی شناسد .

شبی گوژپشتی به حمام شد
عروسی جن دید و گلفام شد


برقصید و خندید و خنداندشان

به شادی به نام نكو خواندشان


ورا جنیان دوست پنداشتند

زپشت وی آن گوژ برداشتند


دگر گوژپشتی چو این را شنید

شبی سوی حمام جنی دوید


در آن شب عزیزی زجن مرده بود

كه هریك ز اهلش دل افسرده بود


در آن بزم ماتم كه بد جای غم

نهاد آن نگونبخت شادان قدم


ندانسته رقصید دارای قوز

نهادند قوزیش بالای قوز


خردمند هر كار برجا كند

خر است آنكه هر كار هر جا كند


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #208  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ریشه ضرب المثل " زیر پای کسی را جارو کردن " :




زیر پایش را جارو کرد .

یعنی کاری کرد که موجب رفتن او شد .


در گذشته که جارو برقی نبوده بانوی خانه به هنگام جارو کردن به هرکه می رسیده آن شخص پایش را بلند می کرده تا زیرش را جارو کنند اما کدبانو اصرار می کند که برو بیرون تا بتوانم راحت جارو کنم . به ناچار آن فرد هرکه بوده چه پدر چه مهمان مجبور به خارج شدن از اتاق می شده است. این مثل از همین جا ریشه می گیرد .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #209  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


چند ضرب المثل لری

1(مو ای گم نره تو ای گی بدوشش)من می گویم نر است تو می گویی بدوشش:کنایه است برای اصرار وسماجت وحرف نشنودن

2. (دس اشکسه کار ای کنه اما دل اشکسه کار نی کنه)دست شکسته کار می کنداما دل شکسته کار نمی کند:کنایه از دلمردگی

3. (دووری که دیش تعریفش ایکنه سی کر هالوش خوبه)دختری را که مادرش ازاو تعریف می کند برای پسر داییش خوب است

4. (در تونه ای گم دیوار توگوش بگر)، به در اشاره می کنم دیوارتو بشنو
کنایه درمورد اشخاص کند فهم.

5. (می ای خوی بری هونه خالت ) مگر می خواهی خانه خاله ات بروی: در مورد محبت خاله ها.

6. (سوار غم پیاده نی خره)،سوار به فکر پیاده نیست : کنایه در مورد اشخاص خود خواه و تازه به مقام رسیده.

7. (می گردو بارت که رک و رک ای کنی)،مگر گردو بار داری که صدا میکند:کنایه در مورد افراد کم ظرفیت.

8. (تو که شوم نداری سی چه مهمون ای گیری) ،توکه شام نداری چرا مهمان می گیری :کنایه در مورد اشخاصی که قدرت ندارند و ادعا میکنند.

9.(جومه درسه فکرش به پرویه)،جامه پاره حواسش به وصله است:مانند اسب گم کرده دنبال افسارش می گردد.

10.(هر کَ دس بنه سر کلهش باد نبره ) هر کس دست بر کلاه خود نهد تا باد او را نبرد :هر کس باید مواظب خود باشد

11.(هر کَ گلیم خوشه بایت وَ او بکشه )،هر کس گلیم خود را باید از آب بیرون آورد :هر کس باید حدود کار خود را بشناسد .

12.(دندون درد درمونش کشیدنه)،دندان درد درمانش کشیدن است .در مورد دست شستن از کاری است وقتی که دیگر ثمری ندارد.

13.(سر همسات که تراشتن سر خوت تر کن)،سر همسایه ات را که تراشیدند سر خودت را تر کن :اشاره به این که اگر همسایه ات ناراحتی پیدا کرد به همسایه دیگر هم اثر خواهد کرد.

14.چه خش شیون کنی دلت نسوزه )چه خوب است شیون کنی دلت نسوزد:در رابطه با عدم دلسوزی اشخاص در برخی موارد .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #210  
قدیمی 12-22-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ریشه ضرب المثل " کلاهش پس معرکه است ."



جوانان امروزی شاید معرکه گیری را ندیده باشند ولی دست کم در فیلم ها دیده اند . در گذشته که سرگرمی کم بود معرکه گیری یکی از روشهای سرگرمی و نیز کسب درآمد برای برخی بود . معرکه گیر در حال اجرای کارهای بامزه و شگفت خود می شد و مردم بیکار و نیز دوستدار دور او دایره وار جمع می شدند .صف اولیها با افزایش جمعیت می نشستند . اگر کسی از صف اولی ها شلوغ می کرد و حواس معرکه گیر را پرت می کرد مردم کلاهش را بر می داشتند و به بیرون معرکه پرت می کردند . قدیمی ها همه کلاه به سر بودند و یا دستار بر سر داشتند و آنکه کلاهش را به پس معرکه پرت کرده بودند ناچار به دنبال کلاه می رفت و دیگری جای خوب او را که ارزشمند بود می گرفت و او ناگزیر به انتهای جمعیت می رفت و اگر قدش کوتاه بود که دیگر نمایش را هم از دست می داد . این امر کم کم ضرب المثل شد . ضمناً اگر به عکسهای شصت هفتاد سال پیش ایران توجه کنید می بینید که چه مرد و چه زن همگی چیزی مانند دستار و روسری یا کلاه بر سر داشتند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها