شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
07-12-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کلیدهای میانبر در ویندوز 7
کلیدهای میانبر در ویندوز 7
کلیدهای میانبر یا همان Shortcut ها در صفحه کلید در نرمافزارهای مختلف و سیستمعامل های گوناگون طرفداران زیادی را دارند.
استفاده از کلیدهای میانبر در اکثر مواقع باعث تسریع در انجام کارها میشود و اصولا حرفهای ها از طرفداران پرو پاقرص کلیدهای میانبر هستند .
علاوه بر کلیدهای میانبر مختلفی که در ویندوزهای قبلی وجود داشتند و میتوانید همچنان از آنها استفاده کنید ، در نسخه جدید سیستم عامل مایکروسافت یعنی ویندوز۷ هم میانبرهای جدیدی اضافه شده اند که در این مطلب قصد داریم به معرفی بهترین و کاربردی ترین آنها بپردازیم .
به طور مثال حتما برایتان جالب خواهد بود که برای ساخت یک Folder جدید و انجام سیر همیشگی: کلیک راست بر روی فضای خالی پنجره / انتخاب گزینه New / و سپس انتخاب گزینه New Folder تنها در هر جا که باشید از کلید ترکیبی Shift+Ctrl+N استفاده کنید !
در ادامه با میانبرهای جالب دیگری آشنا خواهید شد …
شایان ذکر است در ادامه هر کجا که نامی از کلید Win دیدید منظور کلید پنجره در صفحه کلید است که در صفحهکلیدها بین دو کلید Ctrl و Alt قرار دارد و لوگوی ویندوز بر روی آن حک شده است .
Win+UP : فشردن دو کلید ترکیبی Win و کلید جهتنمای بالا عمل Maximize کردن پنجره فعال را انجام میدهد
Win+Down : فشردن دو کلید ترکیبی Win و کلید جهتنمای پایین عکس عمل بالا را انجام میدهد و پنجره را به اندازه قبل باز می گرداند . با فشردن مجدد این کلیدهای ترکیبی پنجره فعال به حالت Minimize در خواهد آمد .
Win+Right : با فشردن دو کلید ترکیبی Win و کلید جهتنمای سمت راست پنجره فعال به سمت راست منتقل شده و میتوانید به راحتی پشت پنجره را نیز همزمان نگاه کنید .
Win + Left : چیزی که مشخص است این کلیدها عکس عمل بالا را انجام میدهند .
Win+[Number]s : فشردن کلید Win به همراه یکی از اعداد سبب اجرای نرمافزار موجود در Taskbar دسکتاپ میشود . کافی است شماره هر نرم افزاری را که در بخش Taskbar ویندوز۷ Pin کردهاید را از سمت چپ بشمارید و به خاطر بسپارید …زین پس تنها کافی است کلید ویندوز را به همراه شماره آن فشار دهید تا برنامه اجرا شود.
Win+Space : مادامی که این دو کلید را نگه داشتهاید تمامی پنجرهها به صورت لحظهای Minimize میشوند و می توانید فضای دسکتاپتان را مشاهده کنید . در واقع این کار مشابه وقتی است که ماوس را بر روی Show Desktop در کنار ساعت ویندوز نگه داشته اید (نه اینکه کلیک کنید) .
Win+Tab : حتما با کلیدهای ترکیبی Alt+Tab در ویندوز آشنا بودید که برای جابهجایی بین پنجره های فعال استفاده میشد . در ویندوز ۷ علاوه بر استفاده از این ترکیب همیشگی میتوانید با استفاده از دو کلید Win و Tab به صورت سه بعدی بین پنجرههای فعال سوییچ کنید !
Win+G : با فشردن این دو کلید تمامی Gadget های به کار رفته در دسکتاپتان بر روی پنجره فعال نمایش داده میشوند.
Win+P : اگر کارت گرافیکیتان دو خروجی دارد و یک خروجی آن به مانیتور و خروجی دیگر آن به دستگاهی مثل دیتا پرژکتور متصل است با استفاده از این کلیدهای ترکیبی میتوانید بر روی تصاویر دستگاههای مختلف نظارت داشته باشید و هر کدام را که خواستید فعال و یا غیر فعال کنید . همچنین اگر شما هم از جمله افراد مرفه ین بیدرد هستید و ۲ مانیتور دارید میتوانید با کنار هم قرار دادن دو مانیتور و انتخاب گزینه سوم از پنجره ای که با فشردن این دو کلید ترکیبی نمایان میشود فضای بیشتری را برای کار و یا بازی اختصاص دهید که احتمالا نمونه این عمل را در نمایشگاههای کامپیوتر دیده اید .
= + Win : فشردن کلید ویندوز و کلید مساوی در صفحه کلید برنامه ذرهبین (Magnifier) را اجرا میکند . همچنین می توانید به جای استفاده از کلید = از کلید + هم استفاده کنید . بسیار مناسب برای مواقعی که قصد دارید مثلا از فاصله دور مثلا سر سفره غذا هم توییتها و یا پستهای دوستانتان را در توییتر – فیس بوک و فرندفید دنبال کنید !
Ctrl+Shift+Esc : فشردن این سه کلید راهی است آسان و سریع برای رفتن به پنجره Task Manager . در ویندوزهای قدیمیتر از سه کلید Alt+Ctrl+Del برای این کار استفاده میشد که در ویندوز ۷ این سه کلید عمل دیگری را انجام میدهند و جای خود را به سه کلید Ctrl+Shift+Esc داده اند .
Ctrl+Shift+N : یک میانبر بسیار عالی و کاربردی که همانطور که در ابتدای مطلب اشاره شد برای ساخت یک Folder جدید به کار میرود .
بقیه میانبرهایی که در ویندوزهای قبلی هم از آن استفاده میکردید نیز همچنان پابرجا هستند که از جمله بهترین آنها می توانید به ترکیب کلیدهای Win+D برای minimize کردن تمامی پنجرهها و نمایش دسکتاپ (عملی که کلیک بر روی دکمه Show Desktop انجام میدهد) و یا کلیدهای Win+L برای قفل کردن رایانهتان بدون بسته شدن برنامهها و پنجرههای فعال (مناسب برای مواقعی که قصد دارید به صورت لحظهای رایانه خود را ترک کنید – البته باید برای این کار باید بر روی نام کاربری تان در ویندوز کلمه عبور قرار داده باشید) اشاره کرد .
برگرفته شده از سایت شاهوار دات نت!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-12-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شعر عقاب و كلاغ، از شاعر نوپرداز کرد، جلال ملكشاه جلال ملكشاه
شعر عقاب و كلاغ، از شاعر نوپرداز کرد، جلال ملكشاه
جلال ملكشاه
فصل، فصل زرد پاییز است
آسمان دلگیر و خاموش و زمین سرد و غم انگیز است
روی عمر سبز جنگل، گوئیا پاشیده بذر مرگ
همچو اشك آن سان كه انسانی به حسرت
روز تلخ احتضار خویش
می چكد از چشم جنگل، دانه های برگ
آفتاب بی رمق چون آخرین لبخند یك سردار، به روز هزم
روی لجه خون و شكست لشكرش می آورد بر لب
بر لبان تیره كهسار خشكیده است
زوزه مرموز و بد یمن شغال باد، شیون مرگ است
كه درون گیسوان جنگل بیمار پیچیده است
مرگ می آید، رعشه اش بر جان
او به خود می گوید و بر خویش می لرزد عقاب پیر
مرگ می آید
روی سنگی بر بلندای ستیغ كوه ایستاده است
با همه خوفی كه دارد لیك
چشم هایش آشیان شوكت و فخری است عالمگیر
مرگ می آید
وه چه تلخ و زشت و نازیباست
و كلید رمز این قفل معماگونه ناپیداست
آنكه می خواهد جهان را شاد
آنكه می جوید به زیر چرخ گنبد گیتی
عزت عدل و شكوه و داد
آنكه در اوج است و راه عشق می پوید
زندگی را همچو باغی گل به گل مستانه می بوید
ای دریغا عمر او كوتاه و بی فرداست
مرگ می آید
باز با خود گفت، و دلش را یك ملال تلخ در چنگال خود افشرد
مرگ می آید، گریزی نیست
زندگی را دوست دارم، داروی این درد پیش كیست؟
آسمان زیباست و زمین و جنگل و كهسار جان افزاست
آن فسانه آب هستی بخش، در كدامین سوی این دنیاست
یادش آمد زیر پای كوه
در كران بوی گند مردابی آشیان دارد كلاغی پیر
زیسته است بسیار سال از صد فزون ولیك همچنان مانده است
سر درون ریم و چرك لاش مرداران
چاپلوس و دم تكان، جانور خویان
همنشین با خیل كفتاران
خود ندارد قدرت پرواز
گشته در توجیه مرداب عفونت زای
اوستادی نكته پرداز و حكایت ساز
مرگ می آید و كلاغ پیر می داند كه راز زندگی در چیست
گفت و زد شهبال شوكت جوی خود بر هم عقاب پیر
ناگهان كهسار بخروشید
كوه لرزید و به خود پیچید
روبهان سوراخ گم كردند
آهوان از خوف رم كردند
گله را زنجیره آرامشان بگسست
كبك یكه خورد
جغد ترسید و دهان شوم خود را بست
پس فرود آمد عقاب پیر
گر چه راه من ندارد با ره ناراه تو پیوند
گرچه من در زندگانی با شمایان ناهمآوازم
گرچه تو با خفت و من با سپهر پاك دمسازم
لیك امروزم به تو ناچار كار افتاد
جز تو دانائی بدین مشكل كه دارم نیست این گره بگشای
راز طول عمر تو در چیست؟
من كه پر در چشمه خورشید می شویم
كهكشان عزت و جاه و شكوه و فخر می پویم
عمرم اما سخت كوتاه است
می پذیرم مرگ را و اجتنابی نیست
لیك مرگ من بدینسان زود و ناگاه است
زاغ گفتا: جان بخواه ای دوست
گر چه تو با من نمی سازی
گر چه تو هم چون نیاكانت بر ستیغ كوه می نازی
زاغ با خود گفتگوی دیگری دارد:
نیك می دانم هراس مرگ
خوی تند از یاد او برده است
دست مریزاد ای زمان، ای روزگار، ای دهر
كه عقاب سركش و آزاد این چنین خوار و زبون و پست
در پی چاره به سوی من پناه آورده است
پس كلاغ پیر رفت و روی لاش مرداری پرید و شادمان خندید
همچنانكه لقمه می خائید گفت:
رمز زندگی این است، آشیان در ساحل مرداب ما افكن
سفره انداز از طعام لاشه مردار بر كران خلوت و آرام از گزند حادثه ایمن
در كتاب پند ما درج است؛ كه نیای ما فرمود:
در جهان جز وسعت مرداب
هر چه می گویند و می جویند و می پویند
حرف مفت است و ندارد سود
گوش كن ای دوست
تا بگویم كه دلیل عمر كوتاه شمایان چیست؟
زندگی در اوج می جوئی باد مسموم است
بوی گند نور می بوئی
قله ای كه بر فرازش آشیان داری ناخوشایند و بلند و بی ره و شوم است
جاودانه زیستن در ساحل زیبای مرداب است
خوردن و آشامیدن و خواب است
چینه كن با من درون خاك این پر و بال بلند و زشت را بردار
هر چه فكر كوه را دیگر فرامش كن توبه كن در آستان حضرت كفتار
منقلب گشت و عقاب پیر شرمگین و سخت توفنده
گفت: من كجا و این بساط ننگ
تف بر این مرداب گند و خوان رنگارنگ
مرگ در اوج سپهر پاك خوشتر از یك لحظه ماندن در جوار ننگ روی خاك
گفت: ای زاغ پلید زشت
جاودان ارزانیت عمر پلشت
من نخواهم عمر در مرداب من نجویم زندگی در لاشه مردار
من نسازم آشیان در ساحل ایمن من نسایم سر به درگاه شغال و روبه و كفتار
اینك ای مرگ شكوه آیین
من چو روح نور از هر زشتی و آلایشی در دل مبرایم
تا نیالوده ست جان را ننگ من تو را با جان پذیرایم
گفت و شهبالان زهم واكرد
گشت در مرداب دوری چند
در میان بهت زاغ زشت
بال در یال بلند اسب باد افكند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کاش بودي تا دلم تنها نبود
تا اسير غصه فردا نبود
کاش بودي تا براي قلب من
زندگي اين گونه بي معني نبود
کاش بودي تا لبان سرد من
قصه گوي غصه غم ها نبود
کاش بودي تا نگاه خسته ام
بي خبر از موج و از دريا نبود
کاش بودي تا دور دست عاشقم
غافل از لمس گل مينا نبود
کاش بودي تا زمستان دلم
اين چنين پر سوزو پر سرما نبود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گفتم عشق چیست؟
گفتم عشق چیست؟
به گل گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من زيبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چيستي؟" گفت: "نگاهي بيش نيستم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پیش از این های فکر می کردم خدا
پیش از این های فکر می کردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس وخشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده وزیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین، از آسمان،از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هر چه می پرسی ،جوابش آتش است
تا ببندی چشم ، کورت می کند
تا شدی نزدیک ،دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
*****
تا که یکشب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست!
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده وبی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان مثل علف ها حرف زد
با زبان بی الفبا حرف زد
میتوان درباره هر چیز گفت
می شود شعری خیال انگیز گفت....
*****
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر….
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاریخچه درخت کریسمس
تاریخچه درخت کریسمس
سنت درخت کریسمس، به آلمان قرن شانزدهم میلادی و زمانی که مسیحیها، درختای تزیین شده رو به خونههای خودشون آوردند برمیگرده. البته در اون زمان، هرمهایی از چوب میساختن و با شاخههای سبز درخت و شمع تزیینشون میکردن.
کمکم رسم استفاده از درخت کریسمس تو قسمتهای دیگهی اروپا هم گل کرد. سال 1841، توی انگلستان، پرنس آلبرت، شوهر ملکه ویکتوریا، درخت کریسمس رو با خودش به کاخ ویندسور آورد و با شمع و شیرینی و میوه و انواع آبنبات تزیین کرد. از اونجا که چشم مردم هم به دربار بود، این رسم به سرعت مد روز شد و درباریها و عوام خیلی سریع این رسم رو پسندیدند.
واضحه که خانوادههای ثروتمند انگلیسی هم خیلی سریع از این مد پیروی کردند و با ولخری تمام درختها رو تزیین کردند. اینطوری شد که تو سالهای 1850، این تزیینات شامل عروسک، لوازم خونهی مینیاتوری، سازهای کوچیک، جواهرات بدلی، شمشیر و تفنگ اسباببازی، میوه و خوراکی بود.
تا قرن نوزدهم، برای خیلی از آمریکاییها درخت کریسمس هنوز جا نیفتاده بود و اولین درخت کریسمس توی آمریکا، سال 1830 و اون هم توسط آلمانیهای پنسیلوانیا تزیین شد. البته هدف از این کار جلب کمکهای مردمی برای کلیسای محلی بود.
سال 1851، مشابه همون درخت تو محوطهی خارجی کلیسایی آمریکایی برپا شد اما از نظر مردم اون اطراف مثل بازگشت به بتپرستی بود و همگی اینقدر اعتراض کردند تا درخت جمع شد.
حول و حوش سالهای 1890 بود که لوازم تزیینی کریسمس از آلمان وارد شد و به این ترتیب درخت هم تو ایالات متحده محبوب شد.
نکتهی جالبش اینجاست که اروپاییها درختهایی رو دوست داشتند که نهایتاً 1 تا 5/1 متر طول داشته باشن. اما آمریکاییها درختایی رو میپسندیدند که تا سقف خونه برسه.
اوایل قرن بیستم، آمریکایی شروع به تزیین درختهای کریسمس با لوازمی کردند که خودشان ساخته بودند. ولی ایالتهای آلمانی/آمریکایی همچنان از سیب، بلوط، گردو و شیرینهای کوچیک بادومی استفاده میکردند.
کشف برق، باعث ساخته شدن چراغهای کریسمس شد و اینطوری شد که درخت کریسمس به خیابونها راه پیدا کرد و جزو منظرهی طبیعیای کریسمس به حساب اومد.
تو تزیین درختای کریسمس اولیه، به جای مجسمه فرشته که نوک درخت قرار میگرفت، از پریهای کوچیک که نشونهی ارواح مهربان بودند یا زنگوله استفاده میشد. همینطور از شیپر که معتقد بودند ارواح شیطانی رو از بین میبره.
تو لهستان، درخت کریسمس با مجسمههای کوچیک فرشته، طاووس و پرندههای دیگه و یه عالمه ستاره، پوشیده میشه.
تو سوئد، درخت رو با تزیینات چوبی که با رنگهای درخشان رنگآمیزی شدهان و مجمههای بچه و حیوونایی از جنس پوشال و کاه تزیین میکنن.
دانمارکیها، از پرچمهای کوچیک دانمارک و آویزهایی به شکل زنگوله، ستاره، قلب و دونه برف استفاده میکنن.
مسیحیهای ژاپنی هم بادبزنها و فانوسهای کوچیک رو ترجیح میدن.
تزیین درخت تو اوکراین از همه جالبتره. اونا حتماً توی تزیین دخرت از عنکبوت و تار عنکبوت استفاده میکنن چون به نظرشون خوشیمنه. اونا یه افسانهای دارن که میگن زن فقیری هیچ وسیلهای واسه تزیین درخت و شاد کردن بچههاش نداشته و با عصه میخوابه و وقتی بیدار میشه میبینه درخت کریسمس خونهاش با تار عنکبوت پوشیده شده و وقتی خورشید تابیده، این رشتهها به نقره تبدیل شدن.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آوازعاشــقانه ی ما درگــلو شکــــست
آوازعاشــقانه ی ما درگــلو شکــــست
آوازعاشــقانه ی ما درگــلو شکــــست حق با ســکوت بود،صـدادرگلوشکست
دیـــگر دلم هــوای ســـرودن نمیــــکند تنـــها بهـــــانه ی دل ما درگلوشــکست
سربسته ماند بغــض گره خورده دردلم آن گریه های عقده گشادر گلو شکست
ای داد، کــــس به داغ دل باغ دل نــداد ای وای ،های های غرا درگلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ،خواب بود خوابم پرید و خاطره هـا درگلو شکست
بادا مبــاد گــشت و مبـــادا به باد رفت آیا زیــاد رفت و چـــرا درگــلو شکـست
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تفاوت های عشق و دوست داشتن
بين كسي كه عاشق شده است و كسي كه تنها شخصي را دوست دارد تفاوتهايي وجود دارد نكات زير كمك مي كند تا اين تفاوتها را درك كنيم
1 هنگام ديدن كسي كه عاشق او هستيد تپش قلب شما زياد شده و هيجان زده خواهيد شد اما هنگاميكه كسي كه را دوست داريد مي بينيد احساس سرور و خوشحالي مي كنيد
2 هنگاميكه عاشق هستيد زمستان در نظر شما بهار است وليكن هنگامي كه كسي را دوست داريد زمستان فصلي زيباست
3 وقتي به كسي كه عاشقش هستيد نگاه مي كنيد خجالت مي كشيد و ليكن هنگامي كه به كسي كه دوستش داريد نگاه مي كنيد لبخند خواهيد زد
4 هنگاميكه در كنار معشوقه خود هستيد نمي توانيد آنچه را كه در ذهن خود داريد بيان كنيد ولي در مورد كسي كه دوستش داريد شما توانايي آنرا خواهيد داشت
5 در مواجه شدن با كسي كه عاشقش هستيد خجالتمي كشد و حتي دست و پاي خود را گم مي كنيد اما در مورد كسي كه دوستش داريد راحت تر بوده و توانايي ابراز وجود خواهيد داشت
6 شما نمي توانيد به چشمان كسي كه عاشقش هستيد مستقيم و طولاني نگاه كنيد اما مي توانيد در حالي كه خنده اي بر لب داريد مدتها به چشمان كسي كه دوستش داريد نگاه كنيد
7 وقتي معشوقه شما گريه مي كند شما نيز گريه خواهيد كرد اما در مورد كسي كه دوستش داريد سعي بر آرام كردن او خواهيد داشت
8 احساس عاشق بودن و درك آن از طريق ديدن است اما دوست داشتن از طريق شنوايي و صحبت كردن است
9 شما مي توانيد يك رابطه دوستي را پايان دهيد اما هرگز نمي توانيد چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببنديد چرا كه حتي اگر اين كار را بكنيد عشق همچون قطره اي در قلب شما و براي هميشه خواهد ماند
راستي شما دوست عزيز نظرتون چيه ؟ بايد دوست داشت يا عاشق بود ؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-14-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
براي عشق....
براي عشق....
برای عشق گریه كن ولی به كسی نگو.
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشكن .
برای عشق جون خودتو بده ولی جون كسی رو نگیر
برای عشق وصال كن ولی فرار نكن
برای عشق زندگی كن ولی عاشقونه زندگی كن
برای عشق بمیر ولی كسی رو نكش .
برای عشق خودت باش ولی خوب باش
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-16-2012
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شعر " کتیبه " مهدی اخوان ثالث
شعر " کتیبه " مهدی اخوان ثالث
(اخوان ثالث)کتیبه
فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای
و با زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجیر
ندانستیم
ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان
و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم
چنین می گفت
فتاده تخته سنگ آنسوی ، وز پیشینیان پیری
بر او رازی نوشته است ، هرکس طاق هر کس جفت
چنین می گفت چندین بار
صدا ، و آنگاه چون موجی که بگریزد ز خود در خامشی می خفت
و ما چیزی نمی گفتیم
و ما تا مدتی چیزی نمی گفتیم
2
پس از آن نیز تنها در نگه مان بود اگر گاهی
گروهی شک و پرسش ایستاده بود
و دیگر سیل و خستگی بود و فراموشی
و حتی در نگه مان نیز خاموشی
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود
شبی که لعنت از مهتاب می بارید
و پاهامان ورم می کرد و می خارید
یکی از ما که زنجیرش کمی سنگینتر از ما بود ، لعنت کرد گوشش را
و نالان گفت : باید رفت
و ما با خستگی گفتیم : لعنت بیش بادا گوشمان را چشممان را نیز
باید رفت
و رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخته سنگ آنجا بود
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود ، بالا رفت ، آنگه خواند
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند
و ما با لذتی این راز غبارآلود را مثل دعایی زیر لب تکرار می کردیم
و شب شط جلیلی بود پر مهتاب
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
عرقریزان ، عزا ، دشنام ، گاهی گریه هم کردیم
هلا ، یک ، دو ، سه ، زینسان بارها بسیار
چه سنگین بود اما سخت شیرین بود پیروزی
و ما با آشناتر لذتی ، هم خسته هم خوشحال
ز شوق و شور مالامال
یکی از ما که زنجیرش سبکتر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خک و گل بسترد و با خود خواند
و ما بی تاب
لبش را با زبان تر کرد ما نیز آنچنان کردیم
و سکت ماند
نگاهی کرد سوی ما و سکت ماند
دوباره خواند ، خیره ماند ، پنداری زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری ، ما خروشیدیم
بخوان ! او همچنان خاموش
برای ما بخوان ! خیره به ما سکت نگا می کرد
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد ، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد
چه خواندی ، هان ؟
مکید آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آرویم بگرداند
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
و شب شط علیلی بود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|