پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه اصطلاح "دَست مریزاد " :
دَست مریزاد یک فعل دعایی است . هر گاه از دست کسی کاری زیبا نمایان شود ؛ بدو گویند : " دست مریزاد " .مریزاد از مصدر ریختن است . فعل دعا با افزودن الف به ماقبل آخر فعل مضارع ساده ساخته می شود . مانند خدایش رحمت کناد . خدا او را بیامرزاد .
که رستم منم کِـم مِـماناد نام نِشیناد بر ماتمم پور سام
پس دست مریزاد یعنی دست تو نریزد . منظور این است که دست تو دچار بیماری نشود به گونه ای که با گرفتار شدن به بیماری دچار لرزش شوی و چیزها از دستت بریزد (بیفتد )
اول و آخر این جمله را در کنار هم آورده اند و شده است { دست مریزاد }.
حال ببینیم در فرهنگ دهخدا چه آ مده است .
دست مریزاد. [ دَ م َ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) دعائی است در حالت تحسین شخصی را که از دست او کاری نمایان برآید. کلمه ٔ تحسین باشد استادان پیشه ور و ارباب صنایع را. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). مریزاد دست . دست مریزد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل " دسته گل به آب دادن " :
[IMG]http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:NruOjgxfbADZaM:http://*******************/photos/ax130723.jpg[/IMG]
ریشه این ضرب المثل به صورت های گوناگون گفته شده از آن جمله :
می گویند اهریمن میان انسان ها دوستی داشت این دوست می خواست برای پسرش زن بگیرد. به اهریمن گفت: خواهشی از تو دارم که پیروان تو در روز عروسی کاری انجام ندهند که مهمان های ما آزرده بشوند ».
شیطان قول داد و به پیروان خود نیز سفارش کرد.
روز عروسی فرا رسید برای این که مهمانی از هر جهت باشکوه باشد آب به حوض خانه انداخته بودند. یکی از پیروان اهریمن بیرون خانه در کنار نهر آب نشست و دسته گلی را که در دست داشت به آب انداخت ، آب ، دسته گل را به میان حوض برد. کودکی در اندیشه گرفتن گل به کنار حوض آمد و در آب افتاد و مُرد و عروسی به سوکواری تبدیل شد . دوست اهریمن گله گذاری کرد. اهریمن آن پیرو خود را خواست و به او گفت : چرا چنین کردی ؟ پاسخ داد: من کاری نکردم ، تنها برای آذین مهمانی دسته گل به آب دادم!
ریشه این ضرب المثل این طور هم آمده است :
مردی بسیار شوم وجود داشت که هر جا می رفت چون بد شگون بود دردسر می آفرید. او برادر زاده ای داشت که بدو علاقه مند بود و می خواست عروسی کند قرار شد از او در عروسی دعوت نکنند تا عروسی عزا نشود.
او بیرون از ده در اندیشه بود که کاش می توانست به عروسی برود که ناگهان چشمش به بوته گل زیبایی می افتد و با خود می گوید: « این جوی آب ، راست از میان باغ برادرم می گذرد خوبست دسته گل زیبایی ببندم و به آب جوی بسپارم تا وقتی به برادرم رسید بداند که اگر من آنجا نیستم ولی دلم آنجاست . دسته گلی که به باغ می رود موجب شد کودکی که خواسته بود آن را از آب بگیرد در آب افتد و کشته شود . روز دیگر که مرد شوم به خانه برمی گردد و عروسی را عزا می بیند چون از سبب مرگ کودک جویا می شود ؛ می شنود که داستان چه بوده و آه سوزناکی از دل بر می آورد که این کار خودش بوده است .
ریشه این ضرب المثل به چندین گونه دیگر هم گفته شده که ریشه داستان یکی است ولی ناهمانندی های آشکاری با هم دارند .
روشن است که داستان شوم بودن آدمیان دروغین است و هیچ کس شوم و بد شگون نیست . اما به هر حال ریشه این ضرب المثل چنین است و این افسانه در سینه به سینه نقل شدنها بسیار دگرگون شده و ریشه آن به درستی آشکار نیست .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل"دو قورت و نیمش باقی است ."
دو قورت و نیمش باقی است
یعنی خیلی پر توقّع است و با وجود اینکه به او خیلی لطف و مهربانی شده است انتظار بیجا دارد و زیاده خواهی می کند .
داستان این است که گفته می شود : وقتی سلیمان پیامبر پس از مرگ پدرش داوود بر تخت شاهی تکیه زد بعد از مدتی از خدا خواست که همۀ جهان را تحت اختیارش قرار دهد و برای برآورده شدن خواسته ی خویش چند بار هفتاد شب پی در پی پرستش خدای کرد و فزونی خواست .
در پرستش نخست ، آدمیان و مرغان و درندگان. در پرستش دوم پریان. در پرستش سوم باد و آب را خداوند به فرمانش درآورد.
سرانجام در واپسین پرستش خویش گفت:"خدایا هرچه به زیر کبودی آسمان است باید که به فرمان من باشد.
خداوند نیز هرچه او خواست از حکمت و ثروت و احترام و بزرگی و توانایی، بدو بخشید.
روزی سلیمان از پیشگاه خدا خواستار شد که اجازه دهد تا همه ی جانداران زمین و هوا و دریا را به صرف یک وعده غذا مهمانی کند! خداوند او را از این کار بازداشت و گفت که روزی جانداران با اوست و سلیمان یارای این کار را ندارد .اما او پافشاری کرد و گفت :
خدایا من می توانم پس به من اجازه بده .
خداوند فرمود نمی توانی ولی او همچنان پافشاری کرد و با شگفتی گفت چطور امکان دارد نتوانم چنین کاری انجام دهم . من که این همه نعمت ها را در اختیار دارم . اجازه فرما تا هنر خویش را عرضه دارم."
خواسته ی سلیمان پذیرفته شد و خداوند به همۀ جنبندگان از هوا و زمین و دریا فرمان داد که فلان روز به مهمانی سلیمان بروید که روزی آن روزتان به سلیمان حواله شده است .
سلیمان پیغمبر در پوست نمی گنجید و بی درنگ به همۀ زیر دستانش از آدمی و پری و مرغان و درندگان دستور داد تا در مقام تدارک غذا برای روز موعود برآیند.بر لب دریا جای پهناوری ساخت که هشت ماه راه فاصله ی مکانی آن از نظر درازا و پهنا بود جنیان برای پختن خوراک هفتصد هزار دیگ سنگی ساختند که هر کدام هزار گز بلندی و هفتصد گز پهنا داشتند.
وقتی خوراکی های گوناگون آماده شد همه را در آن جایگاه پهناور چیدند. سپس تخت زرینی بر کرانۀ دریا نهادند و سلیمان بر آن نشست.
سلیمان پیامبر نگاهی به پیرامون انداخت و چون همه چیز را آماده دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره دعوت کنند.
ساعتی نگذشت که نهنگ بزرگی از دریا سر بیرون آورد و گفت: شنیدم که مهمان تو ام پس خوراکم را بده.."
سلیمان از خوراک تعارف کرد و او ناگهان همه را یکجا خورد و گفت باز هم می خواهم .
سلیمان در شگفت شد و پرسید مگر خوراک تو چقدر است ؟نهنگ پاسخ داد: خداوند روزی 3 وعده و هر وعده یک قورت خوراک به من می دهد. امروز تنها نیم قورت نصیب من شده هنوز دو قورت و نیمش مانده است که سفرۀ تو برچیده شد.
آنگاه زبان به اعتراض گشود و گفت تو که نمی توانی خوراک یک آفریده را بدهی چرا از همه ی آفریده ها دعوت کرده ای ؟ از آن پس این داستان تبدیل به یک ضرب المثل شده است . اما من کاری به راستی یا درستی ریشه تاریخی داستان ندارم و تنها ریشه ضرب المثل را شرح دادم .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل "خر بیار و باقالی بار کن ." :
خر بیاور و باقالی بار کن .
در گذشته ی دور مرد باقلافروشی گرفتار شخص پست فطرتی می شود که از او می خواهد مقداری به او باقالی دهد اما پولی به او نمی دهد . باقالی فروش اعتراض می کند . مرد پست او را با چاقو تهدید به مرگ می کند . مرد درمانده که اوضاع را خطرناک می بیند به او می گوید :
" خر بیار و باقالی بار کن . " یعنی برو خری بیاور و همه ی باقالی ها را بار خر کن و ببر.
این مثل وقتی به کار می رود که حق خودت را می خواهی از کسی بگیری اما گرفتار دردسری خطرناک می شوی که ارزش گرفتن حقت را ندارد و از آن منصرف می شوی.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل "ماستمالی کردن"
در ریشه ضرب المثل ماستمالی کردن به معنی لاپوشانی و سرهم بندی کردن داستانی گفته می شود که سینه به سینه نقل شده است .داستان ماستمالی کردن از ماجراهایی است که در دوره رضا شاه پهلوی سال 1317 روی داد و شادروان محمد مسعود این ماجرا را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این گونه شرح داده است .
«هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون قرار بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.
در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده بسیار بود دیوارها را موقتاً سفید کنند، به همین دلیل بیش از هزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست همه ی دیوارها را ماستمالی کردند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل"دوغ و دوشاب یکی است ."احتمالاً ریشه این ضرب المثل در استان لرستان است . برای دامداران این منطقه سرسبز و خرم دوغ بی ارزش بوده زیرا کره ی آن گرفته شده بود اما دوشاب ارزشمند بوده زیرا دوشاب سرشار از انرژی بود .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فرق انسان و بشر و آدم از نظر معنی:
انسان:فراموشکار/ بشر : پیدا پوست / آدم : خاکی
انسان از ریشه (نِسیان ) به معنی فراموشی است . حرف اول و سوم نسیان جابجا شده و حرف ی به إ تبدیل شده. از این جابجایی ها زیاد اتفاق افتاده است مثل تلخیص یعنی خلاصه کردن که باید تخلیص باشد یا مأیوس که ریشه اش یأس است و باید در اصل مَیــؤوس باشد و یا نئشه که درست آن نشئه است. پس انسان یعنی فراموشکار . اما برخی انسان را از اُنس می گیرند و می گویند انسان یعنی به هر چه انس بگیرد ، عادت ثانویه او می شود . پس انسان یعنی انس گیرنده .
اما بشر از ریشه بَشَرةبه معنی پوست است . زیرا جانداری است که پوستش معلوم است. در عربی به پوست می گویند بَشَرة و جلد . پوست میوه اهم قِشر می گویند . پس بشر یعنی جانداری که پوست آن آشکار است .
اما آدَم بر خلاف دو کلمه ی بالا که عربی اند ، عِــبری است و به معنی خاکی است . نام بیشتر پیامبران عبری است جز شیث ، شُعَیب ، صالح ، لوط ، نوح ، محمد و هود.
البته زرتشت و کورش نیزپیامبران ایرانی هستند.اگر در میان ملل دیگر نیز پیامبرانی به زبان خودشان هست اما نامشان در تاریخ ثبت نیست .در قرآن آمده است که ما برای هر قومی پیامبری را به زبان آن قوم فرستاده ایم .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دامنه ی نفوذ و تاثیر زبان فارسی بر زبان های جهان
زبان های دنیا را 6 هزار دانسته اند. برخی از این زبان ها بسیار به هم شبیه هستند .از این رو همه ی زبان ها را می توان در20 گروه عمده جای داد. یکی از مهم ترین گروه های زبانی، هند و اروپایی است که همه ی زبان های شبه قاره هند - ایران و نیز اروپایی را در بر می گیرد. در روزگار ابن بطوطه وی در تمام مناطق غیر عربی که سفر نموده با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل می کرده است. حتا در چین و بلغارستان و ترکستان کلمه هایی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است.
زبان فارسی از قدیم ترین زبان ها و از گروه زبان های هند و ایرانی است که زبانی پیوندی است. این گروه زبانی مجموعه ای از چندین زبان را شامل می شود که بزرگ ترین جمعیت جهان به این گروه سخن می گویند و صدها واژه ی مشترک میان فارسی و آن ها وجود دارد. ریشه بسیاری از کلمه های اساسی زبان های اروپایی مانند: است، مادر، پدر (فادر، فاتر)، برادر، خواهر، دختر (داتر)، بد، خوب (گود)، به تر (بتر)، تو، من، مردن، ایست و مانند آن ها یکی است. از زبان فارسی امروزه ده ها کلمه ی بین المللی مانند : بازار، کاروان، کاروانسرا، کیمیا، شیمی، الکل، دیتا، بانک، درویش، آبکری، بلبل، شال، شکر، جوان، یاسمین، اسفناج، شاه، زیراکس، زنا، لیمو، تایگر، کلید، کماندان، اُرد (امر، فرمان)، استار، سیروس، داریوش، جاسمین ، گاو ( گو = کو Cow)، ناو، ناوی، توفان، گاد God، نام، کام، گام، لنگ = لگ ، لب، ابرو، بدن، روز و ... به بیش تر زبان های مهم دنیا راه پیدا کرده است. نمونه های دیگر:
bad, best, paradise, star, navy, data, burka, cash, bank.check, roxan, sugar, cow, divan, mummy, penta, me, tab, orange, magic, rose .
و این ها را میتوان تا بیش از 700 کلمه ادامه داد و دلیل این اتفاق، زبان باستانی سنسکریت است که زبان مادری همه ی زبان های نوین هند و اروپایی است. زبان فارسی همان گونه که واژگانی را از زبان های همسایه اش وام گرفته، واژگان زیادی نیز به آن ها واگذار کرده است، تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبان های شبه قاره ی هند نیازی به توضیح ندارد.
زبان فارسی زبان بین المللی عرفان است و بسیاری از عارفان ترک و عرب و هندی کتاب های عرفانی خود را به این زبان نوشته اند. مكتب تصوف هند و ایرانی که از طریق ایران به آسیای غربی و حتا شمال آفریقا گسترش یافت، بیش تر كتاب ها و متن های خود را به نثر یا نظم فارسی نوشته است و زبان تصوف در شبه قارهی هند و حتا در میان ترکان همواره فارسی بوده است. در کتاب های مقدس نیز واژگانی از فارسی وجود دارد مانند: پردیس (فردوس) در انجیل، تورات و قرآن.
بسیاری از نام های جغرافیایی و نام مکان ها در خاورمیانه ، شمال آفریقا و شرق اروپا از زبان فارسی است مانند: بغداد (خدا داد)، الانبار، عمان ( هومان)، رستاق، جیهان ، بصره (پس راه)، رافدین، هندو کش ، حیدر آباد، شبرقان ( شاپورگان)، تنگه و نام رودهای دُن در روسیه و دانوب در اروپا، نام دریای سیاه و . . .
روند اثرگذاری زبان فارسی و شمار سخن سرایان فارسی دردوران سلجوقیان و عهد عثمانی در کشور ترکیه گسترده است. پیرامون اثرگذاری زبان فارسی می توان از جمله به شاه طهماسب صفوی اشاره کرد که به زبان فارسی و به تخلص خطایی شعر می سرود و مجموعه می نگاشت. از عثمانی ها نیز سلطان سلیم و سلطان سلیمان به فارسی شعر سروده اند. بیش از دویست واژه ی فارسی را در هریک از زبان های قرقیزی، قزاقی ، ایغوری و ترکمنی می یابیم که به مرور سده ها، از این سوی دریای آمو به آن سوی آن نفوذ کرده است.
در مالایا در نزدیکی قریه ی سامودرا، آرامگاه حسام الدین وجود دارد که در سال 823هجری درگذشته است. سنگ گور او در مالایا بی نظیر است. این شعرها از سعدی روی آن نوشته و حکاکی شده است:
بسیار سال ها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
این پنج روز مهلت ایام آدمی
بر خاک دیگران به تکبر چـرا رود
بیش از 350کلمه فارسی در زبان اندونزیایی بازشناسی شده است. واژه های: خوش= خیلی خوب، سودا، بازرگانی، کار، کدو، نان، خرید و فروش، حروف ربط مانند: از، به، هم و مانند آن ها در زبان اندونزیایی امروزه رایج است.
نمونه ای از شعر شاعر آلبانیایی (آبوگویچ) را نیز از سده ی نهم میلادی داریم:
رخت ز آه دلم گر نهان کنی چه عجب کسی چگونه نهد شمع در دریچه بــــاد
شاعران پارسی گفتار و نویسندگان نامدار در قلمرو یوگوسلاوی سابق و سرزمین قفقاز مانند : نرودویچ و بابا سرخیان آثاری از خود بر جای گذاشته اند که نشان دهنده ی نفوذ زبان فارسی در آن نقاط از جهان است.
زبان فارسی همچنین برای هفت صد سال زبان اداری هندوستان بوده است، تا آن که درسال 1836م. چارلز تری ویلیان زبان انگلیسی را به جای زبان فارسی در هندوستان رسمیت داد. روی مزار جهان آرا (دختر شاه جهان) این بیت حک شده است:
بغیر سبزه نپوشد کسی مزار مـرا که قبر پوش غریبان همین گیاه بس است
همچنین بر لوحه ی سنگ مزار نورجهان و جهانگیر (درتاج محل) این شعر نورجهان حک شده است:
بر مزار ما غریبان نی چراغی نی گلی نی پر پروانه سوزد نی سراید بلبــلی.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع :
- سرگذشت زبان فارسی دری، تالیف پروفسور رسول رهین، شورای فرهنگی افغانستان، 1385
- الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه – جهینه نصر علی – طلاس – برج دمشق ،2003
- معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر ، محمد التونجی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنی و ریشه یابی اصطلاح اُسکــول یا اُســکُــل یا اُشکــول
اُسکول اصطلاحی به معنای آدم نادان ، بی خاصیت و به درد نخور است . اصل این اصطلاح که به صورت اشکول هم به کار می رود از واژه عُثکول در عربی است . عثکول خوشه خرما است و به چیزی مانند خوشه خرما که برای زینت در برابر هوا می نهاده اند تا تکان بخورد و مایه ی سرگرمی شود نیز می گفته اند . عثکول خوشه خرمایی بوده که خرماهایش را خورده اند و فقط به درد سرگرمی می خورد . از آنجا که املای درست این کلمه را کسی نمی دانسته است آن را اسکول نوشته اند و برخی نیز به اشتباه اشکول گفته اند .اُسکُل بر وزن واژه ی بی ادبانه ای است که نمی توانم آن را اینجا بنویسم و از آنجا که ذکر آن نشانه ی بی ادبی گوینده ی آن است این واژه جایگزین آن شده است .در اصل هم در برابر این واژه به کار رفته است . جالب است که هر چند عُثکول عربی است ولی امروزه در عربی معاصر کاربرد ندارد و تنها در کتب لغت عربی یافت می گردد .
در یکی از فیلم ها نیز هنر پیشه ای گفت که پرنده ای است که یادش می رود کجا دانه جمع کرده است و مردم باور کردند که همین است . در حالی که پرنده بر اساس غریزه ای اشتباه ناپذیر و شگفت انگیز عمل می کند و این سخن تنها برای خنده بود و سخنی جدّی نبود .
در باره ی معنی اسکول یا همان عثکول صفحه 1424 از فرهنگ لاروس چاپ انتشارات امیر کبیر را بخوانید .
خوب است بدانید واژگان عربی در فارسی بسیار است اما بیشتر این واژه ها در خودِ زبان عربی یا به کار نمی روند و یا معنای دیگری دارند . به دیگر سخن این واژه ها را ما ایرانیان از ریشه های عربی ساخته ایم . امروزه دیگر چنین کاری در فارسی انجام نمی شود . به چند نمونه توجه کنید :
فارغ التحصیل : الخِــرّیج
اعتصاب غذا : إضراب عن الأکل
بین المللی : الدولیّــة
ملل : الشّعوب
اطلاع ثانوی : إشعار آخَر
متقاعد : مُجاب ( خود متقاعد در عربی به معنی بازنشسته است.)
عکس : الصورة
عکاس : المُصَوِّر
عکس العمل : رَدُّ الفعل
برق : الکهرباء
ابراز احساسات : التعبیر عن المشاعر
اتحادیه : النقابة
اجاره : الإیجار
مرخصی : الإجازة
اجازه :السَماح
اختلاف : الخِلاف
ادویه : البِهرات
ارتجاع : الرِجعیة
روابط : العلاقات
اضطراری : الطَوارئ
انقلاب : الثورة
توطئه : المؤامرة
جنایت : الجریمة
جریمه : الغَرامة
قطعات : القیـطَع
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نام های همانند در فارسی و غرب
داوود=دیوید
ابراهیم= آبراهام
مایکل و میکل و میچل و و مایک =میخائیل و میکائیل
جبرئیل=گابریل
دانیال= دنیل و دنی
سارا=سارا
کورش=سیروس و سایروس و کورس
مریم = مری و ماریا و ماریا
یوسف = ژوزف و جوزپه و جو و جوزف
یحیی = یوهان و جوهان و جوآنّی و ژوهان و خوآن و ایوان و یان و جان
اسماعیل = سموئل
آدم = آدام
موسی = موشه
یعقوب = ژاکوب و یاکوب
اسحاق = ایساک
بنیامین = بنجامین
یاسمن= جاسمین
نرگس= ناراسیس
( مارک و مارکوس = مرقس)
( لوکاس= لوقا)
( پاول= بولص)
(جان و جاناتان= یوحنا)
( گئورگ یا جرج= جرجیس)
جک، یاکوب= یعقوب
( پیتر یا پترس= فطروس)
( ماتیوس= متی)
( گابریل= جبرییل)
کورش = سیروس = سایروس = کورُس
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 04:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|