|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
#211
05-25-2009
|
|||
|
|||
امروز عقل من ز من يكبارگی بيزار شد
خواهد كه ترساند مرا پنداشت من ناديده ام 
|
| کاربران زیر از deltang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#212
05-26-2009
|
|||
|
|||
|
نخواستم با غم بسازی ، نخواستم هیچی نگی
نخواستم درد دلت رو ، دیگه با هیشکی نگی آخه عشق اجباری نیست ، تو زندونه من نمون حالا که فکر رفتنی ، دیگه از موندن نخون تا دیدم می خوای بری ، دلم راتو سد نکرد برو فردام مال تو ، دیگه اینجا برنگرد بدونِ من ؛ بعدِ من ... دلتو هر جا ، جا نزار غم با من بودنو ، تو مِن بعد یادت نیار اگه شونت تکیه گامه ، پس چرا من تنها شدم؟! چرا هر لحظم همیشه ، منم تنها با خودم یه تصویر از عکس چشمات ، روی دیوار دلم چقدر قصه ام خنده داره ، چقدر بیکاره دلم
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#213
05-27-2009
|
|||
|
|||
|
زدست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
|
| کاربران زیر از deltang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#214
05-28-2009
|
|||
|
|||
|
به من چندان گناه از بدگماني مي‌کند نسبت
که منهم در گمان افتاده پندارم گنه کارم گناه اگر چه نبود اختيار ما حافظ تو در طريق ادب باش و گو گناه من است
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#215
05-29-2009
|
|||
|
|||
|
اگر هشيار اگر مستم نگيرد غير او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد ویرایش توسط haj_amir : 05-29-2009 در ساعت 04:27 AM
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#217
05-30-2009
|
||||
|
||||
|
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصه خیال که آمد کدام رفت
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
| کاربران زیر از ساقي به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#219
06-01-2009
|
|||
|
|||
|
چنان مستم چنان مستم من امشب
که از چنبر برون جستم من امشب چنان چیزی که در خاطر نیابد چنانستم چنانستم من امشب به جان با آسمان عشق رفتم به صورت گر در این پستم من امشب گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل برون رو کز تو وارستم من امشب بشوی ای عقل دست خویش از من که در مجنون بپیوستم من امشب به دستم داد آن یوسف ترنجی که هر دو دست خود خستم من امشب چنانم کرد آن ابریق پر می که چندین خنب بشکستم من امشب نمی‌دانم کجایم لیک فرخ مقامی کاندر و هستم من امشب بیامد بر درم اقبال نازان ز مستی در بر او بستم من امشب چو واگشت او پی او می‌دویدم دمی از پای ننشستم من امشب چو نحن اقربم معلوم آمد دگر خود را بنپرستم من امشب مبند آن زلف شمس الدین تبریز که چون ماهی در این شستم من امشب
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#220
06-10-2009
|
||||
|
||||
|
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف سر و دستار نداند که کدام اندازد زاهد خام که انکار می و جام کند پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
| کاربران زیر از ساقي به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 12:52 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.