بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #221  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


برای اینکه اشاره بیشتری به وجه تسمیه متل وضرب المثلها داشته باشیم
سری به سایت طناز زده وبا کسب اجازه از آقای سید رضا ضیائی چند مطلب را
جهت استفاده دانش پژوهان اینجا درج میکنیم.



چه کشکی چه پشمی؟

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می ده.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #222  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


کج دار و مریض یا کج دار و مریز؟


عبارت کج دار و مریز هم سنگ و هم معنای مدارا کردن و همراهی کردن با موضوع یا کسی مورد استفاده قرا می گیرد . اما بسیاری از مردم اگر این مهنا را برداشت کنند با وجه تسمیه و یا عبارت صحیح آن آشنایی ندارند و به صورتی که درک می کنند «کج دار و مریض» می نویسندبرخی نیز به دلیل برداشت اشتباهی که از نگارش آن دارند آن را اشتباه به کار می گیرند و آن رابا مریضی مرتبط می دانند .این اصطلاح در اصل کج دار و مریز است. به معنای اینکه ظرف را کج نگه دار و در عین حال مواظب باش که نریزد. و معنای اجتماعی آن این است که باید با شرایط موجود مدارا کرد یا سختی نگه داشتن یک ظرف حاوی مایعات به صورت کج را تحمل نمود .
شاعر در این خصوص می گوید:
رفتــم بـه سـر تـربت شمس تبـریـــز دیــدم دوهــــزار زنگیــــان خونــریـــز
هر یک به زبان حال با من می گفت جامی که به دست توست کج دار و مریز


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #223  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


زیراب زدن



در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود زیرآب ، معنی داشت . زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب ، آن را باز می کردند . این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می رفت و زیرآب را باز می کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود .
در همان زمان وقتی کسی با یک نفر دشمنی داشت، برای اینکه به او ضربه بزنند مخفیانه زیرآب حوض خانه اش را باز می کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد تخلیه شود.
صاحب خانه وقتی خبردار می شد خیلی ناراحت می شد. این فرد آزرده به دوستانش می گفت :
" زیرآبم را زده اند. "
این اصطلاح که زیرآبش را زدند در این کار ریشه دارد و از همین رو وقتی کسی کاری می کند که دیگری را به زحمت بیندازد می گویند زیراب فلانی را زده

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #224  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


«آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد»



ضرب المثل «آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد» کنایه از آن است که برایت نقشه شومی کشیده ام .
این عبارت از آنجا شهرت یافته است که ناصرالدین شاه سالی یکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری می پخت و خودش هم در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و هرکس برای تملق و تقرب نزد ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. اعلیحضرت هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده م یشد و او می بایست کاسه را از اشرفی پرکند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.

پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد برای تامین هدیه برای شاه حسابی به زحمت می افتاد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خوب! بهت حالی میکنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #225  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


به کرسی نشاندن حرف


هرگاه کسی در اثبات نظر خود پای فشاری کند و سرانجام آن را به دیگری بقبولاند و یا تحمیل نماید، می گویند : سرانجام حرفش را به کرسی نشاند
رسم خواستگاری و بله بران در گذشته این بود که پس از آن که میان خانواده های عروس و داماد درباره ی مهریه و دیگر خرج های ازدواج توافق به دست می آمد و پیشنهاد های پدر و مادر عروس سرانجام مورد پذیرش خانواده ی داماد قرار می گرفت و قباله ی عقد نیز نوشته می شد، آن گاه عروس را بزک کرده بر یک کرسی که در آن زمان جای نشستن مهتران و بزرگان بود، می نشاندند ( در آن زمان از مبل و صندلی خبری نبود و بززگان بر چهارپایه می نشستند) و او را در برابر تماشای دوشیزگان و بانوان محله و آبادی قرار می دادند.
نشستن عروس بر کرسی و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانواده ی عروس درخواست های خود را به خانواده ی داماد قبولانده و یا تحمیل نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است. از این رو این اصطلاح اندک اندک دامنه ی معنایی گسترده تری یافت و به معنای د قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #226  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


پته اش روی آب افتاد



این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند که رازش فاش و مشتش باز شده باشد.
در گذشته که لوله کشی آب وجود نداشت و آب مورد نیاز مردم در جوی های سر باز جریان داشت، در هر جا که لازم می آمد تا مقداری از این آب جاری به درون کوچه های مسیر و یا خانه های مسکونی جریان یابد، سد کوچکی از جنس چوب که آن را « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آب انبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد.
به هنگام کم آبی یا خشکسالی بسیار پیش می آمد که افرادی خارج از نوبت خود، در نیمه های شب با نهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب را می دزدیدند. طبیعی است که در آن نیمه های شب کمتر کسی متوجه ی آبدزدی آنان می شد، مگر آن که فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر راز ایشان فاش می شد.
از آن جا که این عمل در فلات کم آب ایران بسیار تکرار می شد رفته رفته عبارت پته ی کسی روی آب افتادن نیز هم معنا با فاش شدن راز کسی به صورت اصطلاحی در میان مردم رایج شد.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #227  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


جنگ زرگری




جنگ زرگری جنگی ساختگی و دروغین میان دو تن برای فریفتن شخص سوم است.این جنگ که در ایام قدیم یکی از حیله های زرگران برای فریفتن مشتری و فروختن زیورآلات به او بوده است، رفته رفته از بازار طلافروشان فراتر رفته و در ادبیات فارسی به صورت اصطلاح درآمده است.
جنگ زرگری بدین صورت بوده است که هرگاه مشتری به ظاهر پولداری وارد دکان زرگری می شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می کرد، زرگر فورا بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می کرد و به شکلی ( مانند علامت و چشمک یا فرستادن شاگردش ) زرگر همسایه را خبر می کرد تا وارد معرکه شود.
زرگر دوم به بهانه ای خود را نزدیک می کرد و به مشتری می گفت که همان جواهر را در مغازه اش دارد و با بهای کم تری آن را می فروشد ( این بها کم تر از بهای زرگر اولی اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود)
در این حال زرگر اولی آغاز به جنگ و جدل با زرگر دومی می کرد و به او دشنام می داد که می خواهی مشتری مرا از چنگم در آوری و از این گونه ادعاها. زرگر دوم هم به او تهمت می زد که می خواهی چیزی را که این قدر می ارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری محترم کلاه بگذاری .
در این گیرو دار چنان قشقرقی به راه می افتاد و جنگی درمی گرفت که مشتری ساده لوح که این صحنه را حقیقی تلقی می کرد بی اعتنا به سروصدای زرگر اول به مغازه ی زرگر دوم می رفت و جواهر موردنظر را بدون کم ترین پرسش و چانه ای از او می خرید و نتیجه آن بود که مشتری ضرر می کرد و دو زرگر سود به دست آمده را میان خود تقسیم می کردند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #228  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


خر کریم را نعل کردن



هرگاه کسی برای رسیدن به مقصودش به کسی رشوه یا باج و یا حق و حساب بدهد، به کنایه درباره ی او می گویند: « خر کریم را نعل کرده است»، یعنی متصدی مربوطه را با رشوه راصی کرده و به مقصود رسیده است.
در دوران گذشته بسیاری از سلطان ها و پادشاهان ایران و جهان در دربار خود افراد دلقک و مسخره پیشه ای داشتند که با حاضر جوابی ها و شیرین کاری ها به ویژه متلک های نیشداری که به حاضران جلسه می گفتند، شاه را می خنداندند و موجب انبساط خاطرش می شدند. دلقک ها اجازه داشتند به هر کس هر چه دلشان خواست بگویند با این شرط که در بذله گوویی و مسخرگی های خود نمکی داخل کنند. کریم شیره ای در دربار ناصرالدین شاه می زیست و چون در حاضر جوابی و بذله گویی ید طولایی داشت مورد توجه ناصرالدین شاه واقع شد و در دربار و خلوت او نفوذ کرد.
ناصر ناصرالدین شاه خود زیاد اهل شوخی نبود و کریم خان را به این علت دلقک دربار کرد تا به اقتضای موقع و سیاست روز بتواند برخی از رجال و درباریان با نفوذ را را با نیش زبان و متلک هایش تحقیر و کوچک کند.
کریم شیره ای خری داشت که همیشه بر آن سوار می شد و به دیدار دوستان و آشنایان و به دربار می رفت.
خر کریم شکل و ریخت مسخره ای داشت و کریم جل و پالان را طوری بر پشتش می گذاشت که هرگاه بر خر سوار می شد همه از آن شکل و هیئت می خندیدند.

کریم تنها به کسانی که مورد توجه شاه بودند متلک و ولیچار نمی گفت و درباریان و رجال دیگر برای آن که از نیش زبان او در امان باشند هر کدام باج و رشوه ای به او می دادند. آنانی هم که از این دلقک خوششان نمی آمد و حاضر هم نبودند چیزی به کریم بدهند شکایت به ناصرالدین شاه می بردند و شاه نیز همیشه پس از شنیدن متلک کریم به آن ها نخست با صدای بلند قهقهه می زد و سپس در جواب شاکی می گفت: « به جای گله و شکایت برو خر کریم را نعل کن» ، یعنی چیزی به او بده تا از شر زبانش در امان باشی.
و بدبن ترتیب عبارت کریم و خرش به معنای باج و رشوه دادن به کسی برای رسیدن به مراد ضرب المثل شده است.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #229  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


حقه بازی


"حقه بازی " در معنی مجازی یعنی تردستی و شعبده بازی و "حقه باز " کسی است که تردست و فریب کار باشد
" حقه " ظرف کوچک و گردی است که در گذشته بیشتر از چوب یا عاج ساخته می شد و مسافران جواهرات خود را که در آن می نهادند.
عباس پرویز در کتاب "تاریخ دیالمه و غزنویان"، صفحه ٣۷۸می نویسد:
"حقه " این استفاده را هم داشت که تردستان و شعبده بازان در بساط معرکه گیری خود چیزی را زیر آن قرار می دادند و چون حقه را بر می داشتند از آن چیز خبری نبود و یا چیز دیگری از درون حقه بیرون می آوردند.
دکتر محمد علی احسانی طباطبایی در کتاب "خرقه ی درویش" ، صفحه ۲۶۲ می نویسد:
« یکی دیگر از تردستی های این معرکه گیران آن بود که طاسی را درون حقه می گذاشتند و طوری حقه را تکان می دادند و با آن بازی می کردند که وقتی طاس درون آن را به روی زمین می انداختند، طاس با شماره ای که آنان می خواستند بر زمین می نشست.
در آن زمان مردم این تردستان را به دلیل این گونه بازی ها که با حقه می کردند "بازیگران با حقه " و یا "حقه بازان " می نامیدند و این لفظ کم کم به معنی طراری و شارلاتانی برای افراد فریب کار مصطلح شده است.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #230  
قدیمی 12-26-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


خر ما از کرگی دم نداشت



مردی خری دید که در چاه افتاده بودد و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده بود.
برای کمک کردن دُم خر گرفت و کشید . ناگهان دُم از جای کنده آمد و صاحب خر تاوان و خسارت می خواست.

مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید، اما بن بست بود. خود را به خانه ایی درافکند. زن حامله ای که کنار حوض چیزی می شست از آن هیاهو ترسید و بچه اش را سِقط کرد . صاحبِ خانه نیز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه ایی پایین پرید که در آن طبیبی خانه داشت.
جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت معاینه در سایه دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان که بیمار در دم جان داد. پدر مُرده نیز به صاحب خانه و صاحب خر پیوست !
مَرد، هم چنان گریزان، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افکند.
پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !
مردگریزان، که به ستوه آمده بود، خود را به خانه قاضی افکند .
قاضی در آن ساعت با زن شاکیه خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چاره رسوایی را در جانبداری از او یافت و چون از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خواند .
نخست از یهودی پرسید .
گفت : این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب می کنم .
قاضی گفت : دَیهِ مسلمان نصف دیه یهودی نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان یک چشم اورا کور کنی !
و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکوم شد !
جوانِ پدر مرده را پیش خواند .
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده ام .
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است.حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرود آیی، چنان که یک نیمه جانش را بستانی !
و جوانک نیز صلاح را در گذشت دید اما به پرداخت سی دینار جریمه شکایت بی مورد محکوم شد.
چون نوبت به شوهر آن زن رسید که از وحشت جنینش را سقط کرده بود، گفت :
قصاص شرعاً هنگامی جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد. حالی می توان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد کرد تا کودکِ از دست رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش !
مردک فغان برآورد و با قاضی جدال می کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و شروع به دویدن کرد .
قاضی فریاد زد : هی ! بایست که اکنون نوبت توست !
صاحب خر هم چنان که می دوید فریاد کرد :
من شکایتی ندارم .برای محکم کاری می روم مردانی با بیاورم که شهادت دهند خر مرا از کرگی دُم نداشته است.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها