بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #221  
قدیمی 05-05-2010
صدای سکوت آواتار ها
صدای سکوت صدای سکوت آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 140
سپاسها: : 0

8 سپاس در 8 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رهایی



رهایم کن آری رهایم کن. رهایم کن ازاین سکوت تلخ چشمانت . رهایم کن از بودن بی معنا . رهایم کن از این جسم خسته . رهایم کن مرا،کسی که بی نگاهت لحظه که نه ثانیه ای زنده نیست . رهایم کن از این عشق سوزان. رهایم کن از افسون چشمانت. رهایم کن و بگذار من نیز در قعر دریا با پریان دریای از جنس احساس نجوا کنم . رهایم کن و بگذار سکوتم وجودم و صدایم عرش آسمان را بلرزاند . رهایم کن و بگذار من نیز در زیر خروارها خاطره در کنار خاک سرد آرام گیرم . رهایم کن رهایم کن و بگذارنگاه بی فروغم همیشه در قاب چشمان دریای ات باقی بماند . رهایم کن ومگذار نم اشک چشمانم راز وجودم را آشکار کند . رهایم کن مرا،کسی که در سکوت غریبانه عاشق نگاه بی ریایت شد. رهایم کن وبگذار برای همیشه وجودت را در چهاردیواری قلبم زندانی کنم. رهایم کن مرا،کسی که صادقانه عاشق نگاه پر از نجابتت شد. رهایم کن مرا،کسی که حال،جز تنی خسته نگاهی بی امید چیزی جز مرگ انتظارش را نمی کشد . رهایم کن ای عشق من . رهایم کن ای کسی که دلیل بودنم هستی ای کسی که مرا مهمان نگاهت کردی . رهایم کن ای زندگی. رهایم کنای عشق ای نفس زندگیم ای ضربان قلبم .





رهایم کن و آسوده بگذار عاشقانه صادقانه برایت

بمیرم
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #222  
قدیمی 05-05-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بهش بگو من برای تو میخونم هنوز از اینور دیوار
هر جای گریه که هستی خاطره هاتو نگه دار...
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #223  
قدیمی 05-05-2010
topic_sun آواتار ها
topic_sun topic_sun آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش ادبیات
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 836
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بریز ای اشک ناکامی،بریز از بی سرانجامی

که نفرین دلی قلبی شکسته، پس این بی سرانجامی نشسته.
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
پاسخ با نقل قول
  #224  
قدیمی 05-05-2010
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عزیزتر از آنی که بگویم دوستت دارم ،
محبوب تر از آنی که بگویم می خواهمت ،
نمی گویم مال من باش!
فقط گاهی به یادم باش !
پاسخ با نقل قول
  #225  
قدیمی 05-15-2010
صدای سکوت آواتار ها
صدای سکوت صدای سکوت آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 140
سپاسها: : 0

8 سپاس در 8 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

صداقت چیزی است که این روزها کمتر کسی به دنبالش است ای کاش صادق بودیم
پاسخ با نقل قول
  #226  
قدیمی 05-15-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شاعر که شدم
نردبانی بلند بر می دارم
پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم
و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم
شاعر که شدم
می آیم کنار کوچه ی کبوترها
تاریخ یادگاری دیوار را پررنگ می کنم
و می روم
شاعر که شدم
مشق شبانه ی تمام کودکان جهان را می نویسم
دیگر چه فرق می کند
که معلمان چوب به دست
به یکنواختی خطوط مشق های شبانه
شک ببرند یا نبرند ؟
شاعر که شدم
سیم های سه تارم را
به سبزه های سبز سبزده گره می زنم
و آرزو می کنم
آهنگ پاک صدای تو را بشنوم
شاید که شاعری
تنها راه رسیدن به دیار رؤیا
و کوچه های خیس کودکی باشد
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #227  
قدیمی 05-15-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...
وسعت تنهائيم را حس نکرد...
در ميان خنده هاي تلخ من...
گريه پنهانيم را حس نکرد...
در هجوم لحظه هاي بي کسي...
درد بي کس ماندنم را حس نکرد...
آن که با آغاز من مانوس بود...
لحظه پايانيم را حس نکرد...
پاسخ با نقل قول
  #228  
قدیمی 05-15-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من آن ابرم كه مي خواهد ببارد ...

... دل تنگم هواي گريه دارد ...

... دل تنگم غريب اين در و دشت ...

... نمي داند كجا سر مي گذارد

پاسخ با نقل قول
  #229  
قدیمی 05-15-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به تو حسودیم می شود

چقدر خوب



دستانت را

به فاصله عادت داده ای

پاهایت را

به رفتن های دور


لب هایت را


به سکوت


و خاطره هایت را


به فراموشی


به تو حسودیم می شود

تو که به داشتن قلب سنگی عادت کرده ای

یادت هنوز در من باقی است


و صدای قلبم

طنین گام های توست

که آهسته از من دور می شود...
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #230  
قدیمی 05-16-2010
raha_10 آواتار ها
raha_10 raha_10 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: خوابگاه
نوشته ها: 736
سپاسها: : 53

36 سپاس در 22 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوستان عزیز مطالبی که داخل گیومه می باشد متعلق به من نیست


«گلی گم کرده ام می جویم او را»
«به هر گل می رسم می بویم او را»
نمی دانم در کدامین دیاری ؟
و حال آمدنت را حال آمدی؟
چه بی خبر آمدی!
و چه بی خبر چون آمدنت رفتی؟
دلم تنگ استاما نمی دانم برای که؟!!!شاید می دانم!شاید ...!
هر روز وقتی به انتهای کوچه می رسم یاد تو را می بینم ! جای سبزت را !
و تو نیستی...!

تمام انتظار من یک آه می شود و آرزوی من همه تباه می شود!
می دانم...
حتی تصورش را هم نمی کردی و نخواهی کرد (هرگز!) که چون دیوانگان در انتظاری مهیب به سر می برم!حتی نمی توانی فکر کنی(هرگز!)که دلتنگ توام !کاش جسارت داشتی تا حرف دلت را بگویی!
کاش باور میکردی نگاهم را...!
و میدیدی شعله های آهم را!
میدانی چرا؟
جوابش را می فهمی؟
نه!
باور می کنی؟
دخترک جسوری که دیروز جرئت کردی در نگاهش زل بزنی امروز دلتنگ توست!
امروز چون خموشی سرد می نگارد!
بعد از دو سال...
نمی دانم چه سر دارم؟
امروز این جا...

«تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من»
«هیچ کس می نپسندم که به جای تو بود»
امروز ... من ... حال ....اکنون می نویسم برای تو!
روزی که امدی سرشار از احساس بودم
من بودم بهار بودم یک شاخه یاس بودم
پر شور بودم شاد بودم
من نامه ای پرداد بودم
ولی اکنون بدون تو دگر سردم
شبیه ناله های زرد یک برگم
به روی خانه ای تاریک راه بستست
و من در اوج ویرانی ترین پاییز یک برگم
امروز دیوانه شده ام

در میان اشعارم غم میبارد
چیزی شبیه ماتم می بارد
قطره ای اشکی روی گونه ای لغزید
غصه ام نم نم میبارد!
...می نویسم...امید دارم روزی تو بخوانی ... و بدانی آن نگاه ساده ی رفته ات دخترک سائل را چگونه به بند کشیده است...
«ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال»
«مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش»
و من حال چون میدانم هرگز عبورت را نخواهم دید
می نگارم گویی جسارتم را در نگاهت جا گذاشته ام...
دلم را کجا بردی...؟
چرا رفتی زمن؟
آیا تو مردی؟
چرا از من دگر حتی یادی نمی گیری؟
یادم می آید نگاهت را از من دور نمی کردی
به زیر خشم من نگاهت را تکرار نمی کردی
و چشمانت به دنبال چه میگشت در کوچه های خسته ی رفتن؟
برای ماندنت آیا به دنبال بهانه می گردی؟
نمی دانم باید خجل باشم ز گفتن ها؟
اگر برگردی...
اگر برگردی بهانه می گردم
به زیر ابر و باران و بهار با تو من سر بر شانه می گردم!
آه ...
بگویم بهترین من؟بگویم جان من؟دلبند من؟
آه هرگز!تو که روزی دلم را با خودت بردی!برای آمدن چرا دل سردی؟بیا و ببین با من چه کردی؟
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن...از نی کلک همه غم می بارم!
کاش می شد که برگردی.. تا همه ی شجاعتم را به کار گیرم و به یک بار بپرسم:آیا گم شده ای داری؟
در من زندانی ستمگریست که به آواز زنجیرش خو نمی کند!این زندانی تو را می شناسد...
چرا نسیم نگاهت آشنا بود؟
آیا دل بشکسته ات از آن ما بود؟
حیای من عفت من همه ی دارایی من مرا یاری کنید...!!!
چگونه از غریب ترین قریبه ی نا آشنا می پرسیدمگم شده ای داری؟
چرا که من...
گم شده ام را در نگاهش یافتم
در تمام لحظه های بودنش خشم ها را به هم من بافتم
و اکنون این منم در لحظه ی تنهایی احساس که دلتنگم
برای بودنش گفتم که از سنگم
و گفتم برای ماندنش آغاز یک جنگم
و من ...اکنون همین حالا نمی دانم نمی دانم...
خداوندا(...!) نمی دانم چرا تنها تر از تنگم!
آخ کاش بخوانی چرا غمگینم اگر مرا رخصتی بود زمان اولین تلاقی نگاه پر احساست را با نگاه خشمگینم می نوشتم شاید برای کسی باز گو کرده بودی...!
ولی آه...


دست عفت از دامان من کوتاه نمی گردد


الهی شکر خرسندم


دل من با دل تو لحظه ای همراه نمی گردد


صد افسوس از من مغرور


چراغ چشم هایم شعله ی آه نمی گردد!
__________________
همراه بسیار است اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست
دلبسته ی اندوه دامن گیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست


ویرایش توسط raha_10 : 05-16-2010 در ساعت 09:42 AM
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها