عاشقان را پس میزدم تا عاشق تر شوند
و معشوق
را هر روز سلام می دادم
تا مگر روزی دلتنگم گردد. گلها را
آب می دادم تا
قدری از طراوتشان را
به من هدیه کنند. پرندگان را غذا
می دادم تا
برایم دعا کنند.
برایشان آواز می خواندم تا بلندتر
خدا را صدا زنند.
به کودکان می آموختم چگونه خداوند
را فراخوانند.
و به دختران یاد می دادم چگونه
لبخند بزنند.
به مجنونان سودای عاشقی و به
معشوقان ناز را می آموختم.