بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > تاریخ

تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #231  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ایران در جنگ جهانی اول


ایران در جنگ جهانی اول

هيچ مي دانستيد که در جريان جنگ جهاني اول حدود 40 در صد مردم ايران کشته شده اند ؟ يعني تقريبا نيمي از کل مردم کشور . در رابطه با جنگ جهاني اول مي گويند که بزرگ ترين و ويرانگر ترين جنگ تمام تاريخ بشريت بوده و باعث مرگ بيش از 10 ميليون انسان شده است . ( رقم 10 ميليون را کمي سبک و سنگين کنيد , 10 ميليون مرگ !!! در طي کمتر از 4 سال ) مي دانستيد که اين آمار بدون در نظر گرفتن کشته هاي قحطي حاصل از جنگ در ايران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 ميليون نفر در ايران کشته شدند . از قحطي و بيماري هاي واگيردار که در نتيجه ي سو تغذيه در جامعه همه گير شدند . در فاصله ي سالهاي 1293 تا 1294 خورشيدي ( 1914 تا 1915 ميلادي ) اانگلستان از جنوب , دولت عثماني از غرب و روسيه از شمال ايران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترين تواني براي مقاومت در برابر اين سيل بنيان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود . در سالهاي بعد روسيه ي تزاري که در نوع خود کشور ضعيفي محسوب مي شد در پي توافقي با دولت انگلستان , ايران را واگذار کرد . در همان زمان عثماني ها هم به مرز فروپاشي رسيده بودند ( جنگ جهاني اول که از حيث گستردگي ابعاد شگفت آوري دارد باعث نابودي 4 امپراطوري بزرگ و قدرتمند اروپا يعني : امپراطوري اتريش مجار , روسيه , آلمان و عثماني شد ) بنابراين استعمار پير تنها بازيگردان عرصه ي سياست ايران شد و با خريد گسترده ي غلات و جلوگيري از واردات کالا به ايران و اجازه ندادن براي ورود کمکها دولت آمريکا به ايران باعث ايجاد نايابي مواد غذايي در کشور شد و خشکسالي و بارندگي کم هم قوز بالاي قوز شد و چنان قحطي در کشور بروز کرد که بيش از 40 درصد مردم ايران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) . نکته ي جالب گزارشهاي دلسوزانه ي سفير وقت دولت آمريکاست که باعث مي شود محموله هاي بزرگ مواد غذايي براي کمک به مردم تيره روز ايران ارسال شود که انگليسيها به هيچ وجه اجازه ي ورود آنها را به کشور نمي دهند . " داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي نويسد:
" اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كه ناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...".
مرحوم محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو مي ريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...". نکته ي جالب توجه آن است که بعدها به هيچ عنوان از اين نسل کشي و توحش انگليسيها نامي به ميان نيامده و هرگز کسي عنوان نکرد که هيچ کشوري به اندازه ي ايران از جنگ جهاني اول آسيب نديده , جنگي که ايران در آن بي طرف اعلام شده بود . عجيب نيست که اتفاقي که فقط 90 سال قبل در کشورمان روي داده به اين اندازه براي ما ناشناخته و مجهول باقي مانده بوده
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #232  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


روزی که رضا شاه گریه کرد:

ایران. سال 1308 خورشیدی:
پسین یکی از روزهای بسیار سرد زمستان، مانند هر روز، در پیشگاه رضاشاه پهلوی داستانهای شاهنامه از سوی «مراد اورنگ» بازگو میشود:
ــ شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همه شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و فردوسی طی یک شعر، این چشم انداز را نمودار کرده...
ــ ــ آن شعر کدامست؟
ــ ببستند آذین به شهر اندرون؛ لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون!
رضاشاه بی اختیار شروع به گریستن کرد و ده دقیقه اشک میریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود.پس از این اتفاق رضا شاه فورا دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را صادر کرد.

دکتر باستانی پاریزی, کتاب "شاهنامه آخرش خوش است"

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #233  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


نادر شاه افشار در یکی از جنگها مردی را دیـد که نهایت شجـاعت و شهــامت را به خرج می دهد و با دو دست شمشیر می زند. به وی نزدیک شد و پرسید:
تو کیستی و پدرت که بود و اهل کجائی؟
او با شجاعت جواب داد شاهنشاها نام من شیر افکن پدرم سهراب اهل اصفهان .
نادر با آن صدای مهیب خود پرسید که در آشوب افغان در اصفهان تو کجا بودی ؟
مرد گفت: من بودم ولی تو نبودی!
نادر از حاضر جوابی او خوشش آمد و گرامیش داشت .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #234  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


« از کجا فهمید؟ »

در آن تاریخ که ابوعلی سینا از علاالدوله دیلمی از همدان بگریخت متوجه بغداد شد چون به بغداد رسید بر کنار شط مردی را دید که هنگامه گرفته و ادویه می فروخت و دعوی طبابت می کرد ابوعلی زمانی آنجا بتفریح ایستاد و در رفتار طبیب دقیق شد زنی فاروره ( به اصطلاح امروزی ادرار) بیماری را نزد او آورنده را نگاه کرد گفت این بیمار جهود است باز نگاه کرد و گفت خانه بیمار در طرف مشرق است زن گفت آری طبیب گفت دیروز ماست خورده است گفت آری مردم از درجه علم او تعجب کردند و ابوعلی را حیرت دست داد.
لذا در آنجا توقف کرد آن مرد ......از کار فارغ شد آنگاه پیش رفت و گفت اینها را از کجا معلوم کردی گفت از آنجا که تو را نیز شناختم که ابوعلی سینا هستی گفت ابوعلی این مشکلتر.
چون ابن سینا اصرار کرد گفت چون آن زن فاروره را بمن سپرد دستش کثیف بود و غبار بر آستینش دیدم دانستم که جهود است و چون جامعه هایش کهنه و ژنده بود دانستم خدمتکار است و نظر باینکه جهود خدمت مسلمان نمی کند دانستم که بیمار جهود باشد و پاره ماست بر جامه چکیده دانستم که در آن خانه ماست خورده اند و قدری هم به بیمار داده اند و چون خانه های جهودان در طرف مشرق است دانستم که خانه او نیز در آن جاست ابوعلی گفت اینها درست مرا از کجا شناختی؟! گفت امروز خبر رسیده که بدینجا آید و اکنون هم دانستم که بجز تو کسی نیست که ذهنش بطبابت و این بازی که من کردم متوجه گردد ابوعلی از فراست آن مرد متعجب شد و وی را آفرین گفت.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #235  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض « خون ها ئیکه روی تاج پادشاه ریخت »


« خون ها ئیکه روی تاج پادشاه ریخت »

صبح روز 3 جمادی الثانی سال 1331 قمری موقعیکه تهران جشن پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه را می گرفت شاه برای تیمن و تبرک تصمیم می گیرد که بحضرت عبد العظیم برای زیارت مشرف شود در آن روز جشن مفصلی در کاخ گلستان برپا بود میرزا علی اضغر خان اتابک که در آن موقع صدرالعظم و امین السطان لقب داشت در تهران مشغول ترتیب دادن جشن و اداره امور شهر بود در آن روز از طرف اتابک بشاه پیشکش شود. موقعیکه مشارالیه مشغول تماشای تاج و تعریف و تمجید از طرز و ظرافت و جواهرات گرانبهای آن بود گوشه ای از تاج که خوب صیقلی نشد بود دست وی را می برد و چند قطره خون روی تاج می چکد. رنگ از روی اتابک می پرد فورا" سوار شده بحضرت عبدالعظیم می رود و نزد شاه شرفیاب شده استدعا می کند که اعلیحضرت از زیارت منصرف و بشهر برگردند؛ ناصرالدین شاه که متعجب بود می گوید باید حتما" زیارت کنم اتابک باز اصرار می کند که پس اجازه فرمائید حرم را قرق کنیم اما شاه زیر با نمی رود و در موقع زیارت بطوریکه همه شنیده اید میرزا رضا کرمانی که چادر بسر کرده بود عریضه ای به شاه تقدیم می کند و شاه را می کشد. بالاخره ترس اتابک مورد پیدا کرد و ناصر الدین شاه بعد از 50 سال سلطنت به دست میرزا رضای کرمانی به قتل رسید.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #236  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض استبداد يعني اين


استبداد يعني اين

سلطان ابراهيم غزنوي از ميدان غزنين عبور مي‌كرد، كارگري را ديد سنگي گران برسرنهاده براي ساختمان مي‌برد، به كارگر دستور داد كه سنگ را بر زمين بگذارد و كارگر نيزاطاعت كرد سنگ را در ميدان غزنين به زمين گذاشت. سنگ همچنان در وسط ميدان باقي بود تا روزي عده اي از محارم كه كارگزاران نزديك او بودند به وي گفتند كه آن سنگ بزرگ در وسط ميدان مزاحم دولتيان است اسب آنان با ديدن سنگ رم مي‌كند و يا هنگام سواري پاي اسب به سنگ مي‌خورد و سوار سرنگون مي شود، اگر اعليحضرت قدر قدرت قوي شوكت ما اجازه فرمايند آن سنگ گران را از ميدان بردارند.
پادشاه فرمود:
-چون خودم فرمان داده ام آن سنگ در آنجا باشد، اگر بگويم آن را بردارند، مردم آن سخن را بر سستي اراده ما حمل خواهند كرد... براي خدشه‌دار نشدن هيبت!! سلطان آن سنگ همچنان در ميدان غزنين بود و فرزندان وي نيز براي احترام حرف پدر حكم او را رد نكردند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #237  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


نهايت چاپلوسي در دوران قاجار


در زمان صدارت ميزا آقا خان نوري ، شخصي يک كره جغرافيايي با خودش به ايران مي آورد و به حضور صدراعظم مي برد . ميرزا آقاخان مي پرسد اين چيست ؟

مردك مي گويد : اين كره جغرافيايي است و نقاط مختلف جهان را نشان مي دهد ، ميرزا آقا خان مي گويد : حالا ايران كجاي اين كره است ؟
و مردك چاپلوس هم به عادت ژنتيكي بعضي از هموطنانش كه انجام هر كاري را منوط به خواست و اجازه بزرگترها مي دانند مي گويد :
- هر كجا كه حضر تعالي امر بفرمائيد !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #238  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


بارگاه داد انوشیروان عادل و عاقبت آن

در ميان شهرهايي که تاريخ و سرگذشتي دارند ، « تيسفون » هم سرنوشت خواندني دارد . در زمان اشكانيان ، پايتخت كشور شاهنشاهي ايران شهر تيسفون بود كه بزرگي و عظمت آن در دنياي آن روزگار زبانزد ساير ملل و اقوام جهان بود .
پادشاهان اشكاني كه در قصرهاي باشكوه و مجلل تيسفون حكم مي راندند ، پشت امپراتوري هاي معظم آن روزگار ، نظير امپراتوري روم را به لرزه در مي آوردند .
يك زماني هم در آنجا جشن هاي باشكوه مي گرفتند و پرچم هاي رومي ها را كه «سورنا» سپهسالار بزرگ اشكاني در جنگ با «كراسوس» گرفته بود براي نشان دادن قدرت و عظمت نيروي ايران در خيابان هاي شهر تيسفون مي گردانيدند .
وقتي كه ساسانيان روي كار آمدند ، تيسفون رونق و آباداني بيشتري يافت و انوشيروان دادگر ، طاق بزرگي در آنجا ساخت كه به اسم «طاق خسرو» يا «بارگاه انوشيروان» معروف شد . انوشيروان عادل زنجير بزرگي از قصر خود آويخت كه در يك سر آن زنگ بزرگي بود و هر كس شكايت و درد و مشكلي داشت (كه فرمانداران و مسئولين مملكت به آن رسيدگي نمي كردند ) ، آن را تكان مي داد تا صداي زنگ به گوش شاهنشاه ايران برسد و به شكايت او رسيدگي كند .
بعد از حمله اعراب به ايران ، عرب هاي بدوي ، فرش معروف بهارستان را كه بزرگترين فرش بافته شده در تاريخ است ، تكه تكه كرده و هر تكه آن را يك اعرابي به سرقت برد . ( از اين فرش هم اكنون يك قطعه كوچك در موزه آرميتاژ شهر لنينگراد نگهداري مي شود . )
يكي از هزاران جنايت اعراب پش از حمله به ايران ، تخريب اين بارگاه عدل و داد است . حضرت علي عليه السلام امام اول شيعيان در روز عيد نوروز در طاق كسري نماز گذارد . عقيده آن حضرت اين بود مردماني كه چنين بناهاي باشكوهي ساخته اند ، شايسته تقديس و احترام يم باشند .
داماد پيامبر اسلام (ص) – كه خود سمبل عدل است – مباهات كرده بود در زمان ملك عادلي به دنيا آمده است ، و در طاق كسري ، ساخته همان ملك عادل در روز عيد نوروز نماز خواند و تقديس خداوند را به جاي آورد .
بعد از سلطه اعراب بر ايران اين اقوام بدوي و غير متمدن كه به همه مظاهر تمدن ، بيگانه و بعضا مخالف بودند اقدام به تخريب بناهاي با شكوه در شهرهاي مختلف ايران نمودند و از اين جمله طاق كسري را هم خراب كردند . اما بناي عظمت طاق كسري چون محكم ساخته شده بود به آساني خراب نمي شد . ابوجعفر خليفه عباسي از كساني بود كه به طاق كسري خيلي خسارت وارد آورد .
وقتي كه ابوجعفر مي خواست «هاشميه» پايتخت خود را به محل بهتري انتقال دهد ، محل فعلي شهر بغداد را كه در آن وقت موسوم به «باغ داد» بدو انتخاب كرد . «باغ داد » نام باغي بود كه انوشيروان عادل مبان «نهروان» و دهكده «كرخ»ساخته بود . ابوجعفر يكشب در انجا اقامت كرد . آنجا را پسنديد و دستور داد كه از شام و موصل و جبل و كوفه ،‌مهندسين و استاداني براي طرح ريزي و ساختن شهر احضار و استخدام شوند . بزودي خط دور شهر را كشيده و خود منصور نخستين خشت بناي شهر را با دسن خود كار گذاشت .
براي احداث شهر جديد «بغداد»مصالح لازم بود و منصور دستور داد تا ايوان سر به فلك كشيده كسري (طاق كسري) را خراب كرده و مصالح آن را براي احداث بناي شهر بغداد بياورند و براي انجام ان كار با «خالد برمكي» صحبت كرد .
خالد برمكي او را از انجام اين عمل زشت منع كرد و به منصور گوشزد كرد چون حضرت محمد (ص) افتخار نموده است در زمان ملك عادلي به دنيا امده و مولي علي (ع) نيز در عيد نوروز در آنجا نمازگذارده، خراب كردن بارگاه انوشيروان عادل ، كار زشتي است كه در تاريخ باعث لعن و نفرين عراب خواهد شد .
منصور خليفه عباسي نصيحت واندرز خالد برمكي را به گوش نگرفت و دستور داد ديوان مدائن را خراب كرده و مصالح آن را به بغداد حمل نمايند .
از اين بناي عظيم كه روزگاري جايگاه دادخواهي مظلومان و ستمديدگان بوده است امروز فقط چند ديواره خشت و گلي و قسمتي از طاق كسري باقي مانده است .
قرن ها مي گذرد اما ياد انوشروان دادگر و ايوان مدائن در دل عدالت جويان جهان ، زنده است و لعن و نفرين بر مهاجمان به ايران ابدي........
ايرانياني كه براي زيارت بقاع متبركه به عراق مي روند ، هنگامي كه مقبره «سلمان فارسي» را د تيسفون بازديد مي كنند ، مسافت ديگري هم قدم رنجه كرده و براي ديدار و تماشاي بارگاه خسرو انوشيروان مي روند و ايوان مدائن را آئينه عبرت خويش مي سازند .
هان اي دل عبرت بين ، از ديده نظر كن هان*
ايـــوان مــدائـــن را ، آئــينه عبـــرت دان*
بسياري از شيعيان نيز به ياد پيشواي خود ، در مكتني كه يك روز آن بزرگوار در روز عيد نوروز نماز گذاشته است ،‌نماز مي خوانند . اين نماز نه فقط به ياد آنها مي آورد كه اين خرابه ها نمونه تمدن وسيع و كهنسال كشوري است كه يك روز بر قسمت بزرگي از جهان فرمانروايي داشته و برخلاف اعراب كه بت پرست بوده اند ، يكتا پرست بوده است .

برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #239  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


تیمور لنگ و جنایتهایش

امير تيمور گورکاني معروف به تيمور لنگ كه شيعيان را مرتد مي دانست در كتاب خاطرات خود : «منم تيمور جهانگشا » شرح مي دهد كه چه بلايي بر سر شيعيان در سبزوار آورده است :
« سكنه سبزوار همهمرتد بودند و بعد از اينكه شهر را گشودم به سربازان خود بشارت دادم كه ده سر بريده را به مبلغ يك دينار خريدار خواهم كرد . زيرا من مسلمان هستم و مجاهد في سبيل الله مي باشم و ايمان دارم كه طبق قانون شروع مطهر اسلام ، هر كسي كه مرتد است بايد به قتل برسد . سربازان من به حسابدارانم ، پنجاه هزار سر بريده تحويل دادند و پانزده هزار دينار دريافت كردند . من دستور دادم كه از آن سرهاي بريده يك هرم رو به قبله بسازند تا خداي كعبه بداند براي رضاي او ، همه مرتدها را نابود كردم . پس از ايم كه هرم به ارتفاع سي زرع ( هر زرع معادل 104 سانتي متر ) رسيد ، گفتم تا حصار شهر را ويران كنند ، آنگاه قشون را به حركت در آوردم ....شب ها بتلاي آن هرم چراغ روشنمي كردند و آن چراغ ها از فاصله دور ديده مي شد . در سفرهاي بعد وقتي از سبزوار كه ويران اي بيش نبود عبور مي كردم مشاهده كردم كه اطراف هرم سفيد شده و مثل اين بوده كه آن را با سرهاي بريده سفيد كرده اند ! من مي خواستم كه غلبه من بر سبزوار ، براي همه درس عبرت شود و بدانند كه هر كسي مقابل من پايداري كند ، گرفتار سرنوشت امير سبزوار و ساكنان آن شهر خواهد شد ...... »

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #240  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



سلطان سنجر در قفس آهنین
صحبت از قفس آهنين شد ، بدنيست بدانيد در تاريخ ، يک سلطان ديگر هم كارش به حبس در قفس آهنين كشيده شده است و آن سلطان سنجر مي باشد .
اقوام غز ،چادر نشينان بيابان گردي بودند كه در نيمه اول قرن ششم هجري براي چراگاههاي وسيع ، از رود سيحون گذشتند و وارد سرزمين بلخ شدند .
به دستور سلطان سنجر ، غزها در حوالي بلخ اقامات كردند و قرار شد تمام طايفه غز كه چهل هزار خانوار بودند ، سالي بيست و چهار هزار راس گوسفند به رسم خراج بدهند . اما مامور تحويل خراج ، بر سر تعيين جنس گوسفند بين حاكم بلخ ( نماينده سلطان ) و غزها اختلاف افتاد كه در جريان اين غائله ؛ غزها ، امير قماج حاكم برگزيده سلطان راكشتند و شروع به قتل و غارت زنان و كودكان كردند . در پي اين حادثهدلخراش ، سلطان سنجر با لشكريان فراوان بهجنگ با چادر نشينان مهاجم رفت ، غزها كه جان خود را درخطر ديدند ، هجوم آوردندو شكست سختي به لشكريان سلطان سنجر وارد كردند ، آنگاه سلطان سنجر را در حال فرار دستگير كردند و او را در قفس آهنين انداختند .
غزها در پي اين پيروزي ، «مرو» را سه شبانه روز غارت كردند و سپس به نيشابور و ديگر بلاد خراسان تاختند و هر جا رسيدند ، كشتند ،‌سوزاندند و ويران كردن . سطان سنجر مدت چهار سال در قفس آهنين غزها بود تا اينكه پس از فرار جان سپرد .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها