شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
08-02-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امروز که آمدی هر چند بسيار اندک و زودگذر بود , اما خانه ام را منور گرداندی , ميگويی : « تو نبايد اغراق کنی . » ولی من بر عکس شما می گويم : چگونه می شود ابراز محبت نکرد آنگاه که در برابر خود چشمهايی را نظاره ميکنم که تلاوت محبت هستند , لبهايت را بوسه ترنم که خود لبهايت بارانی بهارانه برای قلب و وجود خشک منه تنها و عاشق , پايان خشکسالی دل و وجودم هستند .آخر بی وفا تو بگو که چگونه دستانت را نفشارم و نبوسم در حاليکه دست ها يت از خورشيد هم مهربانتر و گرمتر و پر حرارترند که تنم را داغ و عطش عشق را در وجودم بارور می نمايد ؟ ..
بيا دعا کنيم . . . نه تو دعا کن . . . چون دعای تو بيشتر مستجاب ميگردد که . . . که دمی , تو باشيم . . . اينگونه بودن , پرواز کردن هم آسان و سفر به کهکشانها هم سهل است .
عزيزم , نور چشمانم . . . دلت می خواهد . . . ولی دلت خواست و نخواستی .
تا دير وقتها چشم به درم , لحظه های بيشمار گوش به زنگم , بسيار اوقات در انتظارم نيامدی .
من ماندم و آينه ی اتاقم , سخن گفتن با او در خلوت و تاقم , ميان من و آينه ديواری افتاد ولی تو نيامدی .
آه خدای من تا به کی آن همه اميد و اين همه رنجيده خاطرها ؟
عزيزم من بدم , زشتم , به دور از عقلم ولی دلت آمد , نيامدی . . . ؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
08-02-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در ژرفای سکوت شب ، در پرتو مات ستارگان
تو را می بينم ، تو را مي ستايم .
در زمزمۀ سپيده دمان ، در زيبايي خيال انگيز فلق ،
تو را می نگرم و به تو فکر می کنم .
در نغمه های شورانگيزنی ، در نوای سحرانگيز تار،
تو را می بينم .
در زيبايي نسيم صبحگاهان ، در آوای مرغان شب ،
در زمزمه ماهي گيران در دل شب ،
در تپش قلب کودکان خردسال ميهن،
در دل مام وطن ،
تو را می بينم ، معلم عزيز ، تو را می ستايم و به تو ارج می نهم .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-02-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حاضرم حتی برایت یک عروسک باشم توی آغوشت بمانم مثل کودک باشم حاضرم تا که کلاغی میوه ات را نخورد بر سر مزرع تو مردِ مترسک باشم دوست دارم به بلندای تنِ تو برسم کاش یک شاخه ی دیوانه ی پیچک باشم کاش آخر آسمان را به تو می بخشیدند تا در آن سینه ی سرخت مست لک لک باشم باد می رقصاند آن موهای زیبای تو را کاش در دستان تو من بادبادک باشم باز تنها شده ای دختر هم بازیِ من حاضرم باز برایت یک عروسک باشم
رضا جمشیدی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-02-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کُردها و خاطره مشترکشان از نوروز
کُردها و خاطره مشترکشان از نوروز
وقتی نوروز قدم به قدم نزدیک می شود همه چیز از تغییر حکایت دارد، تغییر در روح و کالبد طبیعت که گاها در وجود آدمی نیزرخنه می کند. جدا از این تغییرات، نوروزمنعکس کننده و نوید دهنده تاریخی پر عظمت است که به روایت کُردها از کاوه آهنگر شروع می شود.
در حقیقت نوروزپدیده ای است با ابعاد مختلف که هر کسی از ظن خود نوروز را می پسندد و با آن خوش است. اما من با شنیدن صدای پای نوروز نوستالژی (تداعی خاطره) ویژه ای داردم .
من در این روزها یاد شاعر بزرگ کُرد " پیرەمێرد " می افتم.شاید تنها من نیستم که با نوروزهمچین خاطره ای دارم و اگر مدعی شوم همه ی کُردها با نزدیک شدن به نوروز به یاد این ابر شاعر بی مانند کُرد می افتند، به گزافه سخن نگفتم.
البته کُردها به واسطه ی شعر "نوروزِ" این شاعر بزرگ که با صدای دل انگیز "محمد صالح دیلان" خواننده کُرد جاودانه شد با من در این خاطره مشترک شده اند.
نەورۆز
ئەم ڕۆژی ساڵی تازەیە نەورۆز ھاتەوە
جەژنێکی کۆنی کوردە بە خۆشی و بە ھاتەوە
چەند ساڵ گوڵی ھیوای ئێمە پێپەست بوو تاکو پار
ھەر خوێنی لاوەکان بوو گوڵی ئاڵی نەوبەھار
ئەو ڕەنگە سوورە بوو کە لە ئاسۆی بڵندی کورد
مژدەی بەیانی بۆ گەلی دوور و نزیک ئەبرد
نەورۆز بوو ئاگرێکی وەھای خستە جەرگەوە
لاوان بە عەشق ئەچوون بە بەرەو پیری مەرگەوە
ئەوا ڕۆژھەڵات، لە بەندەنی بەرزی وڵاتەوە
خوێنی شەھیدە ڕەنگی شەفەق شەوق ئەداتەوە
تا ئێستە ڕووی نەداوە لە تاریخی میللەتا
قەڵغانی گوللە سنگی کچان بێ لە ھەڵمەتا
شعری که بعدها با نوازندگی چیره دستانه ی "میرزاده" و آواز سحرانگیز "حسن زیرک" به «سرود نوروز» تبدیل شدو جاودانه گردید.
جشن گرفتن نوروز در بین کُردها بدون این سرود قابل تصور نیست و انگار در فضای خالی و سرد برگزار شود.
اما اگر شعر " پیرەمێرد " به سرود نوروز تبدیل شد و جاودانه ماند خود "پیره میرد" نماد نوروز شده است.
" پیرەمێرد " که اشعار بی مانندش او را شاعری فراتر از هم عصرانش قرار داده به " بابا نوئل" کُردها مشهور است.
زمانی که کُردها و بویژه کُردهای ساکن در کشور عراق و ترکیه متاثر از اعراب و ترک ها کم رنگتر از این روها عید باستانی نوروز را جشن می گرفتند، "پیرەمێرد" هر ساله جوانان سلیمانیه را به دور خود جمع می کرد، به دشت و صحرا می برد و آتش بر می افروختند و پایکوبی می کردند.
اینگونه بود که نوروز در آن سوی کْردستان روح و جان تازه گرفت و "پیرەمێرد" که روزنامه نگاری شهیر و شاعری توانا بود به نماد این روز باستانی تبدیل شد.
"پیرەمێرد " که نام اصلیش "توفیق محمود حمزه " است در قرن نوزدهم میلادی در سلیمانیه عراق چشم به جهان گشود.
در کودکی به تحصیل فقه و علوم دینی پرداخت و در اوان جوانی راهی استامبول شد.
تاثیر "پیرەمێرد" در ادبیات کُردی انکار ناپذیر است. بسیاری ایشان را هم پایه حضرت نالی( هجو نویس اسطوره ای شعر کردی) قلمداد می کنند. یاد کردن از این شاعر بزرگ در روزی که زیبنده نام اوست خالی از لطف نخواهد بود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-02-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وطـنم / نخستین سرود ملّی ایران در دوره قاجار/ با شعری از بیژن ترقی
وطـنم / نخستین سرود ملّی ایران در دوره قاجار/ با شعری از بیژن ترقی
این سرود نخستین سرود ملی ایران مربوط به دوره قاجار است که موسیقی آن توسط " موسیو لومر" موسیقیدان نظامی فرانسوی که برای تربیت یک گروه موسیقی نظامی به ایران آمده بود تصنیف شده است. این سرود در اصل برای پیانو نوشته شده و یک بار به هنگام ورود مظفرالدین شاه قاجار و در حضور وی در پاریس اجرا گردید. پس از گذشت چندین سال این سرود به وسیله سیاوش بیضایی تکمیل و تنظیم شد. اجرای آن توسط ارکستر ملل نخستین اجرای رسمی و ارکسترال آن است كه به پیشنهاد رهبر کنونی ارکستر؛ ترانه ای برای آن توسط " بیژن ترقی" سروده شد، و با صدای "سالار عقیلی" اجرا گردید.
سرود بسیار زیبا و حماسی " وطنم "
شعر : بیـــژن ترقـی
آهنگساز ، تکمیل و تنظیم موسیقی:
ژان باتيست لومر، سياوش بيضایی
خواننده : سـالار عقیلی
نام جاوید ای وطن
صبح امید ای وطن
چهره کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
چهره کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه ی جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
بشنو سوز سخنم
که نوا گر این چمنم
همه ی جان و تنم ،
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
______________________
پاینده باد ایران و ایرانی
____________________
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-03-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سعدی افشار
سعدی افشار
"افتخار ميكنم كه در تمام اين سالها عمله طرب بودهام و باعث خنداندن مردم شدهام. ناراحتي ندارد..."
جمله ای از سعدالله رحمت خواه معروف به سعدی افشار، بزرگ مرد ریز نقشی که همه هنردوستان او را سلطان سیاه ایران لقبش می دادند، سعدالله ،سعدی ستودنی نقش سایه ها و نقش های سیاه، هنرمندی که در رنج می زیست تا مردمان رنجدیده را بخنداند، هنرپیشه ای که همه عمر سیاهی را به چشم می دید و زکاوت و هوش و قدرت تحلیلش از اوضاع زمانه مانع از سکوت و خاموشی اش می شد، بازیگری که سال ها با خنداندن مردم در نقش سیاه در آخرین روزهای عمرش تنها ماند و بنا به وصیت خود در تنهایی و در منزل شخصی اش چشم از جهان فروبست.
متولد ۱۳۱۳ بود و از سن ۱۳ سالگی به هنر نمایش روی آورد. اول بار در تیرماه سال ۱۳۳۰ برروی صحنه تئاتر حاضر شد. او پس از طی مقدمات اولیه و آموزشهای لازم در نمایشی از گروه تئاتر اسماعیل مهرتاش بر صحنه حاصر شد و از آن روز به شکل حرفهای فعالیتهای خود را آغاز کرد.
افشار بخش بزرگی از آموخته های خود را مدیون سیاه بازانی همچون مهدی مصری، حسین یوسفی، ذبیح الله ماهری و رضا عربزاده است. وی پس از مدتی با تاسیس یک گروه تئاتر درسالن نصر تهران به تولید آثار سنتی و ایرانی پرداخت.او یکی از هنرپیشه هایی بود که در دهه پنجاه به دعوت "پیتربروک"کارگردان نامدار فرانسوی در جشن هنر شیراز شرکت و به اجرای سیاه بازی پرداخت.بروک در همان زمان به سعدی افشار لقب:
"چارلی چاپلین ایرانی " را داد.
در سال ۸۸ وی بازیگر نمایش "قولنچ" به کارگردانی حسین بابایی بود. "فیس پوک" آخرین اثری بود که وی درمقام بازیگر و کارگردان درسالن غیرحرفه ای سینما تئاتر فردوسی تهران به صحنه برد. نمایش هایی چون بلورک و چشمه نوش (۱۳۴۵)بیژن و منیژه (۱۳۵۰)مسافرخانه ( ۱۳۶۵) مبارک در ژاپن( ۱۳۷۷) سعدی هملت می شود (۱۳۸۳)پینهدوز شهر ما (۱۳۸۳) جزو آثار برجسته سعدی افشار محسوب می شود.
افشار یک بار پس از انقلاب به دعوت مدیران ارشد تئاتر سولی فرانسه برای اجرای نمایشی روحوضی به پاریس دعوت شد ودر آن شهر به هنرنمایی پرداخت.
گفته می شود زنده یاد سعدی افشارآخرین بازمانده نسل سیاه بازی در ایران بود.او در گفتگویی پیش از مرگش درباره ادامه روند سیاه بازی و آموزش حرفه ای و دقیق آن به جوانان گفته بود:"از ديد من سياهبازي به كما رفته است. حالا ديگر كي بيدار شود خدا ميداند. من كه چشمم آب نميخورد همه چيز دوباره به روزهاي اول برگردد."
این بازیگر بلند آوازه ایرانی روز جمعه ۳۰ فروردین ماه در پی بیماری ریوی و پوکی استخوان در منزل شخصیاش درگذشت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-03-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سردم بود خودم را آ تش زدم
سردم بود خودم را آ تش زدم
کوچه سرد و تاریک
همه حرف می زنند و می گذرند
رفتگر بیچاره اما
واژ گان را از سنگفرش خیابانجمع می کند
کسی طبل کوبان درکوچه پس کوچه ها جار می زند:
« عشق با تو در خیابان مطلقاً ممنوع »
کودکان عشق را بر دوچرخه نشانده ، می چرخانند
در آن دورها ،کسی کنار جوی ِ آب لبش را می دوزد
زمزمه می کند:
سردم بود خودم را آ تش زدم .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-03-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
(يك)
تنهایی بدترین چیز دنیا نیست
چیزهای بدتری هم هست:
آه ! دیر شد!
(دو)
دلم شور می زند
آخرین آهنگت را ماهور بزن!
آوایت
گل سرخی شاید باشد
در سینه ام.
(سه)
چشمانِِِِِِ تو
سلام ِ بهاریست
درخشک سالی ِ بیداد.
(چهار)
پنجره زیباست
تو در میان ِ قابِ آن
اگر باشی.
(پنج)
تو خواب های تازه می بینی
من از اضطراب ِ تپش هاي ترانه می نویسم
از ارتفاع چشمانت
پرت می شوم
به عمق دلتنگی
آه! اگر فاصله هارا
نگاه ِ تو !
(شش)
می میرم
بی ترانه ولال
روزهای ِ بایر ِ بی آواز
حتی با خیال تو اما
قد می کشم دوباره.
( از مجموعه لب خواني خواب ها)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-03-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نگاهی به کاتارسیس ( Katharsis ) در نمایش
نگاهی به کاتارسیس ( Katharsis ) در نمایش
کاتارسیس واژهای یونانی به معنای تزکیه و تطهیر است. این واژه از کلمه «کاتار» و «کاتارین» که در حوزه مذهب و پزشکی تعریف میشود گرفته شده است. در لغتنامه علیاکبر دهخدا «کاتار» اینگونه تعریف شده است: «از قلم یونانی به معنی تصفیهشدهها، فرقهای از ”زنادقه“ در قرون وسطی از اصل اسلاو که در فرانسه بهصورت ”البیژوا“ درآمدند. آثار مانویت در این فرقه دیده میشود.»۱
«کاتارسیس عبارت از تبدیل تأثیرات است به عادتهای نیکو، یعنی شفقت و ترس را چنان به اندازه نگاه دارد که به مقام فضائل رسد.»۲
نخستین تعریف و شاید تعریف مبدأ واژة کاتارسیس در حوزه نمایش، همان است که ارسطو در تعریف تراژدی ارائه میکند.
«تراژدی تقلید است از کار و کرداری شگرف و تمام، دارای درازی و اندازه معین، بهوسیلة کلامی به انواع زینتها آراسته و آن زینتها نیز هریک به حب اختلاف اجزای مختلف، و این تقلید بهوسیله کردار اشخاص تمام میگردد، نه اینکه بهواسطة نقل و روایت انجام پذیرد و شفقت و هراس را برانگیزد تا سبب تزکیة نفس انسان از این عواطف و انفعالات گردد.»۳
دکتر عبدالحسین زرّینکوب در ضمیمة کتاب ارسطو و فن شعر در مورد تطهیر و تزکیه مینویسد: «تطهیر و تزکیه، برای لفظ Katharsis کتارسیس [کاتارسیس] آمده است که در باب حقیقت و ماهیت آن بین محققان مناقشات بسیار روی داده است و شاید در تمام ادبیات یونان، هیچ عبارتی مشهورتر از این چند کلمه نباشد که ارسطو در اینجا راجعبه تطهیر و تزکیه عواطف و تعریف تراژدی بیان کرده است. اینکه ارسطو لفظ کتارسیس را در معنی بقراطی کلمه به کار برده باشد محتمل و بدان معنی است که نفس از آنچه در آن مایه فساد و زیان است پاک میشود، مفهوم تداوی زهر با زهر، و مفهوم تزکیه از طریق تعدیل هم ظاهراً با همین طرز تلقی از کتارسیس منافات ندارد.»
کاتارسیس جزء مهمترین عناصر تأثیر گذار تئاتر بر انسانهاست که با تحریک دو حس ترحم و دلسوزی یا شفقت، و همچنین ترس یا هراس، باعث دگرگونی و تحول یا دستِکم تحریک روح و احساس میشود.
کاتارسیس یکی از اساسیترین عناصر درام کلاسیک است، و ریشههای آن را میتوان در اسطورهها، آیینها و نمایشهای باستان نیز جستوجو کرد. این عنصر که حاصل تحریک احساسات انسانی است به نوعی تعادل هدفمند در جهت تزکیه و تطهیر نفس و پاکسازی از خصایص زشت منتج میشود. درحقیقت، این فرایند و نیروی دراماتیک سعی دارد با پرداختن به یک خصلت بد و برجسته کردن آن در نمایش احساسات انسانی را متوجه این خصایص سازد و درون انسان را از آنها سرشار، و بدین ترتیب پاکیزه و مطهر کند.
اگر چه ماهیت و میزان نیرو و تأثیر کاتارسیس، از دورة کلاسیک و نظام ساختاری ارسطو تا دورة مدرن و ساختارهای متفاوت درام تغییر پیدا کرده است. اما کلیت آن همچنان وجود دارد و بهعنوان یک عنصر مهم میتواند در پرداخت هدفمند درام مورد استفاده قرار گیرد.
کاتارسیس در نتیجة ی برانگیخته شدن و بیداری حس شفقت و هراس ایجاد میشود و باعث تزکیه و تطهیر از خصایل برانگیزاننده شفقت و هراس میگردد. منظور ارسطو از کاتارسیس احتمالاً احساسی است که فرد در مواجهه با دو حس شفقت و هراس پیدا میکند و در نتیجه آن تزکیه و تطهیر میشود.
در تاریخ مذهبی قوانین و رفتارهای «کاتارتیک» در محیط های فرهنگی ثبت شدهاند. در این حوزه فرد برای فرار از تأثیرات ناپاک باید خود را تطهیر و با آنها مبارزه کند. ناپاکی هم معمولاً در قوانین مذهبی و اجتماعی یونان باستان از اعمال ممنوعه ناشی میشود، برای مثال؛ تعرّض به فعل حرام فرد را ناپاک میکند و تطهیر، عملی است برای دور کردن ناپاکی که در پی تخطی از این فعل حاصل میشود.
مفهوم پزشکی کاتارسیس یا تزکیه و تطهیر این است که گناهان مذهبی و اخلاقی با بیماریها پیوند دارند و تطهیر و تزکیه، وسایلی برای رهایی از شر این بیماری ها هستند و طاعون در قدیم مجازاتی ناشی از رفتار فردی یا جمعی بود که در نتیجه ی تخطی از قوانین الهی یا طبیعت به سراغ انسان میآمده است.
«بعضی برخلاف انتظار همگان نمایش را با طاعون مقایسه میکنند. اگر تئاتر اصیل مانند طاعون است، به علت قابلیت سرایتش نیست بلکه به دلیل نیروی مکاشفة آن در دستیابی به حقایق است. بدین معنی که نیروی نهفتة شقاوتی را که سرچشمه شرارت و تباهی روح انسان است و ممکن است در یک فرد و یا در یک ملت تجلی کند، به جلو میراند تا راه خروجی یافته، به بیرون سرازیر و تخلیه شود.»4
این موضوع در "اودیپوس" "سوفوکل" هم دیده میشود؛ در این نمایشنامه «اُدیپ» عرف را با زنای محارم زیر پا میگذارد و مرتکب عمل حرام میشود و در نتیجه ی این عمل او، طاعون، شهر « تِب» را مجازات میکند. این مجازات جمعی تا هنگامی که خود "ادیپ" به مجازات عملش نرسیده است، ادامه مییابد و با مجازات او در پایان نمایش، طاعون هم از بین میرود و شهر پاک میشود.
کاتارسیس به دلیل اینکه هارمونی سالم و ارتباط درستی میان انسانها و خدایان برقرار می کند میتواند به عنوان پاککنندة ناپاکیها مطرح می شود. تعریف معروف ارسطو از تراژدی، در فصل ششم فن شعر، و به ویژه کلمات پایانی آن، در مورد دریغ و ترس، کاتارسیس و آیندگان را به وضوح میتوان با تفسیرهای مختلف دیگری که مثلاً در پزشکی و مذهب یا نوشتههای افلاطون وجود دارند، مورد بررسی و تطبیق قرار داد.
ارسطو در فن شعر در مورد بندبند تراژدی بهتفصیل سخن میگوید، اما در مورد «کتارسیس» چنین نمیشود، زیرا تمامی فن شعر، در گذر زمان به دست ما نرسیده است و لذا بر سر معنی «کاتارسیس» در میان صاحبنظران، مباحثات بسیار صورت گرفته است. نکتة حائز اهمیت اینکه هرگاه مفهوم خاصی از «کتارسیس» در نزد نمایشنامهنویس بر دیگر مفاهیم آن تفوق یابد، روح تراژدی، که خود تابعی است از مفهوم «شفقت و ترس» و «کتارسیس» به شکل خاصی جلوهگر میشود.5
ارسطو در فن شعر، دو بار به کاتارسیس اشاره میکند؛ مورد اول را بهخوبی نمیتوان توضیح داد؛ او به اورستس، در ارتباط با تشریفات تطهیر رجوع میکند، ولی بههیچوجه در مورد کاتارسیس و اینکه در ارتباط با سایر هنرها به چه معناست، توضیحی نمیدهد. مورد دوم هم دربارة تعریف کاتارسیس در فصل ششم فن شعر است.
ارسطو بعد از تعریف تراژدی بلافاصله در فصل چهاردهم فن شعر، بحث ترس و شفقت را مطرح میکند و میگوید: «... و این تقلید بهوسیلة کردار اشخاص تمام میگردد، نه اینکه بهواسطة نقل و روایت انجام پذیرد و شفقت و هراس برانگیزد تا سبب تزکیة نفس انسان از این عواطف و انفعالات گردد.»6
قادری ترجمة عبدالحسین زرینکوب را در کتاب ارسطو و فن شعر بهعنوان سومین ترجمه بر تراژدی میآورد و در توضیح واژة کاتارسیس بر اساس این ترجمه مینویسد: «از آنچه ارسطو میگوید میتوان نتیجه گرفت که نمیتوان «شفقت و ترس» را که جزء قوة شوقیهاند، از نفس جدا کرد و لذا محتمل است که منظور ارسطو از «کتارسیس» چیزی سوای پاکسازی به مفهوم انهدام یا محو کامل آنها باشد. نکتة دیگر اینکه ارسطو «شفقت و ترس» را، آنطور که مجتبایی در ضمیمة هنر شاعری استدلال میکند، از «عواطف پست و نامطلوب» نمیداند. در واقع ارسطو نترسیدن را امری طبیعی نمیداند.»7
تا اندازهای باید اطمینان داشت که منظور ارسطو از کاتارسیس همان تأثیری است که حوادث و رویدادهای تراژدی در نتیجة آنچه بر سر قهرمان میآید به وجود میآورند. وی معتقد است از حوادثی که در آثار کلاسیک تراژدی روی میدهند، برخی باعث ترحم و دلسوزی و برخی دیگر مسبب ایجاد حس ترس در تماشاگر میشوند و این تأثیر را نمایشنامهنویس (شاعر) با متن برمیانگیزاند.
کاتارسیس را بر این اساس در دوران کلاسیک میتوان حسی آمیخته از ترحم ( نسبت به قربانی شدن قهرمان ) و ترس ( ناشی از خشونت در قربانی کردن ) دانست که ریشهای اساطیری دارد و میشود آن را در تمام تراژدیهای آن دوران مشاهده کرد.
۱. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، انتشارات مجلس شورای اسلامی ، تهران ۱۳۶۶.
2. قادری، بهزاد، «شفقت و ترس و معضل کاتارسیس»، فصلنامه تئاتر، انتشارات نمایش، شماره ۱۳، تهران ۱۳۷۰، ص ۲۲۵ ـ ۲۲۶.
۳. زرینکوب، عبدالحسین، ارسطو و فن شعر، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۲، ص ۱۲۱.
4. برونل، پیر ، ص ۳۰.Brunius, Teddy, Catharsis, www. Dictionary of the history of Ideas, Page III..
5. قادری، بهزاد، پیشین، ص ۲۲۲.
6. زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۱۲۱.
7. قادری، بهزاد، پیشین، ص ۲۳۱.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-03-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تمام اقوام غيرفارسيزبان ايران ريشه ايراني دارند
تمام اقوام غيرفارسيزبان ايران ريشه ايراني دارند
براساس تحقيقات پژوهشگر ايراني ژنتيك پزشكي و جمعيتي دانشگاه «كمبريج» كه با كمك و نظارت گروهي از برجسته ترين محققان اين رشته انجام شده، جمعيت هاي ايراني كه با زبانهاي غير از گروه هندو-اروپائي تكلم ميكنند به ويژه جمعيت آذري زبان ساكن در فلات ايران ريشه ژنتيكي مشتركي با اقوام ترك زبان ساكن در كشور تركيه و اروپاي شرقي ندارند و بر عكس «شاخصهاي تمايز ژنتيكي» آنها (مانند FSt) با ساير گروههاي ساكن در فلات ايران به ويژه فارسي زبانان نزديك به صفر است كه نشانگر ريشه ژنتيكي مشترك آنها در اعماق تاريخ ايران است.
دكتر مازيار اشرفيان بناب، عضو هيات علمي پژوهشكده باستان شناسي سازمان ميراث فرهنگي كشور كه دانشآموخته دكتري پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران و كارشناسي ارشد باستان شناسي از دانشگاه «منچستر» بوده و در حال حاضر مشغول گذراندن ماههاي آخر مقطع دكتري تخصصي رشته ژنتيك پزشكي و جمعيتي در دانشگاه «كمبريج» انگلستان است در گفتوگو با خبرنگار «پژوهشي» خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) خاطرنشان كرد: موضوع تحقيق و مطالعه من در مقطع دكتري مطالعه ژنتيكي اقوام ايراني و بررسي ارتباطات تاريخي و ژنتيكي تمام اقوام ساكن در فلات ايران بوده است.
در اين مطالعه كه با كمك و نظارت گروهي از برجسته ترين محققان ژنتيك تكاملي و جمعيتي انجام شده، نمونهاي از افراد داوطلب وابسته به تمام گروههاي اجتماعي و قومي ايران مورد مطالعه قرار گرفتهاند كه نتايج حاصله بسيار جالب توجه و تعمق ميباشد.
به گفته وي، مطالعه DNA ميتوكندريال نشان ميدهد كه ريشه مشترك مادري تمام اقوام ايراني ساكن در فلات ايران به زماني بسيار عقب تر از آنچه در نظريه مهاجرت اقوام آريائي مطرح مي باشد بر ميگردد بدين ترتيب كه اگر تمامي اختلاط ها و شاخص هاي ژنتيكي مربوط به ساير مناطق جغرافيايي و قومي را از محتواي ژنتيكي نمونههاي مدرن ايراني حذف كرده و به كناري بگذاريم، اخيرترين جد مشتري مادري ما (Most Recent common ancestor- MRCA) زماني حدود 10 هزار و 500 تا 11 هزار سال قبل در فلات ايران ميزيسته است.
وي افزود: نزديكي ژنتيكي بين اقوام ساكن در فلات ايران و از سوي ديگر خاص بودن اين محتوي ژنتيكي در فلات ايران به قدري ملموس و غير قابل انكار است كه حتي به كار بردن كلمه اقوام را در مورد جمعيت هاي ساكن در فلات ايران با شك و ترديد روبرو ميكند. به اين معني كه آنچه باعث تمايز ژنتيكي گروههاي انساني مي شود تا بتوان آنها را به صورت اقوام تمايز يافته در زمان و مكاني خاص تصور كرد ابدا در محتواي ژنتيكي ايرانيان اعم از فارس و آذري و لر و بلوچ و تركمن و .... ديده نميشود.
دكتر اشرفيان بناب در گفتوگو با ايسنا خاطرنشان كرد: براساس يافته هاي محققان انسان شناسي، فلات ايران اولين و مهمترين گذرگاه انسان مدرن در مسير مهاجرت به سرزمينهاي ناشناخته و جهت دستيابي به منابع جديد بوده است. بدين ترتيب تصور عمومي در مجامع علمي بر اين است كه اولين حضور و استقرار انسان مدرن در فلات ايران چيزي در حدود 60 تا 70 هزار سال قبل بوده است كه شواهد و يافته هاي سطحي از محوطه هاي پيش از تاريخ نيز بر همين امر دلالت ميكنند؛ بدين ترتيب انسان مدرن در سرتاسر فلات ايران استقرار و اسكان داشته و پس از طي چند ده هزار سال با پيدايش كشاورزي در حدود 10، 11 هزار سال قبل در منطقه هلال بارور كه بخشهايي از غرب فلات ايران را نيز شامل مي شود و سپس اهلي كردن حيواناتي مانند برخي احشام نقش عمدهاي در پيدايش اولين فرهنگ هاي يكجانشيني و تمدن هاي اوليه جهاني ايفا كرده است.
وي تصريح كرد: بر اساس منابع تاريخي و باستان شناسي و زبان شناسي موجود تصور كلي بر اين است كه در حدود چهار هزار سال قبل اقوامي مهاجم يا مهاجر كه به آنها نام آريايي داده شده است از آسياي مركزي به سمت جنوب مهاجرت كرده و وارد فلات ايران شده اند و پس از استقرار سه قبيله مهم آنها در فلات ايران (فارس ها در مركز و جنوب، پارتها در شمال شرق و مادها در غرب و شمال غرب) بخشي از اين اقوام به سمت شبه قاره هند و بخش ديگر به سمت اروپا مهاجرت كرده و اقوام مدرن هندو-اروپائي را پديد آورده اند.
عضو هيات علمي پژوهشكده باستان شناسي سازمان ميراث فرهنگي كشور با اشاره به اين كه تاريخ مدون دقيق و قابل اعتمادي در خصوص اين وقايع جمعيتي در دست نيست، به ايسنا گفت: دانشمندان در دهههاي اخير براي مطالعه علمي سرگذشت انسان به مطالعات زبان شناسي و ژنتيكي روي آوردهاند. با توجه به اين كه زبان به سرعت و طي گذشت حتي چند نسل ميتواند به شدت دچار تغيير محتوايي و شكلي شود، امروزه مستندترين و قابل اعتماد ترين يافتههاي انسان شناسي، در كنار يافته ها و شواهد فسيلي يافته هاي ژنتيكي ميباشند.
به گفته اين پژوهشگر ژنتيك پزشكي و جمعيتي، در مطالعات ژنتيكي جمعيتي مطالعه DNA ميتوكندريال كه فقط از مادر به فرزندان منتقل ميشود مي تواند تاريخ و گذشته نسلهاي مادري را نمايان كند و همچنين مطالعه بخش فاقد نوتركيبي كروموزوم Y كه از پدر به فرزندان مذكر منتقل ميشود ميتواند تصوير روشني از گذشته و تاريخ پدري اقوام در طي نسل هاي متمادي در اختيار دانشمندان قرار دهند.
دكتر اشرفيان بناب، در ادامه خاطرنشان كرد: يكي از يافته هاي جالب توجه در مطالعه اخير اين است كه گروههاي غير فارسي زبان به ويژه جمعيت آذري زبان ساكن در فلات ايران ريشه ژنتيكي مشتركي با اقوام ترك زبان ساكن در كشور تركيه و اروپاي شرقي ندارند و بر عكس شاخص تمايز ژنتيكي آنها با ساير گروههاي ساكن در فلات ايران به ويژه فارسي زبانان نزديك به صفر است كه نشانگر ريشه ژنتيكي مشترك آنها در اعماق تاريخ اين مرز و بوم است...حتي هزاران سال قبل از اين كه نامي از ايران يا اقوام آريائي در ميان بوده باشد.
وي در گفتوگو با ايسنا تصريح كرد: اين در حالي است كه در بيشتر منابع جمعيتي و زبان شناسي ايرانيان را به دو گروه تقسيم ميكنند. يكي آنها كه به زبان فارسي يا ساير زبانهاي وابسته به گروه هندو-اروپايي مكالمه ميكنند و تصور بر اين است كه از اعقاب اقوام آريائي هستند و ديگر، آنها كه با زبانهايي غيراز گروه هندو-اروپائي مكالمه ميكنند مانند گروه Altaic كه زبانهايي مانند تركي و آذري و تركمن يا افشار را در بر ميگيرد و تصور ميرود اين گروهها فاقد ريشه مشتري هند و اروپايي هستند؛ اما يافته هاي ژنتيكي اين بررسي همه دلالت بر اين دارند كه ساكنان فلات ايران در گذر تاريخ هر چند بسيار مورد هجوم و آسيب ساير اقوام قرار گرفته اند و گاه زبان و تكلم آنها كم و بيش تحت تاثير قرار گرفته است نه تنها هويت فرهنگي و تاريخي خود را حفظ كردهاند بلكه محتواي ژنتيكي خود را كه نشان از ريشه مشترك چندين هزار ساله آنان دارد را نيز مصون داشته اند.
اشرفيان بناب همچنين گفت: نتايج اين مطالعه نشان داده است كه برخي از جمعيت هاي ايراني خصوصا هموطنان زرتشتي خصوصيات جمعيتي بسيار خاص و منحصر بفردي را نشان ميدهند.
وي همچنين تصريح كرد كه نتايج اين مطالعه در قالب چندين مقاله علمي تدوين و منتشر خواهد شد كه در حال حاضر اولين آنها جهت نشر به يكي از مجلات علمي معتبر ژنتيك ارسال شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|