|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#2431
10-19-2009
|
||||
|
||||
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!! 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#2432
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمی آید
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2433
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
دیده ی ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!!
|
|
#2434
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
................
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری ویرایش توسط رزیتا : 10-20-2009 در ساعت 04:48 AM
|
|
#2435
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
دریچه ای ز بهشتش بروی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!!
|
|
#2436
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
................
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری ویرایش توسط رزیتا : 10-20-2009 در ساعت 04:48 AM
|
|
#2437
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!!
|
|
#2438
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#2440
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است بزمی‌ست که وامانده صد جمشید است قصریست که تکیه‌گاه صد بهرام است
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 11:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.