|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#2461
10-22-2009
|
||||
|
||||
مجنون عشق را دگر امروز حالتست
که اسلام دین لیلی وباقی ضلالتست
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!! 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#2462
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2463
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
تا تو نگاه می کنی کار من اه کردن است./ت بیار
|
|
#2464
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه تر برانگیزد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2465
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
درویش را نباشد برگ سرای سلطان/ماییم وکهنه دلقی کاتش در ان توان زد/د بیار
|
|
#2466
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خدا داد آمد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2467
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
در کار گلاب وگلحکم ازلی این بود/کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد/د بیار
|
|
#2468
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2469
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
دلق وسجاده حافظ ببرد باده فروش/گر شرابش زکف ساقی مهوش باشد/د بیار
|
|
#2470
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
دامن عمر تو ایام همی سوزد
مزن از آتش دل، دست بدامانش ره مخوفست، بپرهیز ازین خفتن ابر تیره است، بیندیش ز بارانش
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 17 نفر (0 عضو و 17 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 08:01 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.