الا ای ترک شیرازی که دادی وعده ای ما را
من مفلس حلب دارم وهم انجیر و حلوا را
ولیکن از دکان داری ندارم تجربه جانا
همی ترسم به بوی سود برد بادی دل ما را
الا ای مرد شاعر، عاشق پول و تجارت
بخوانم من برایت داستانی بی نهایت
کز آن فهمی تو اسراری کز ثروت و عادت
و شاید تاجری فهمی کز سرمایه و جانت
بدان تنگ است هرجا، از برای مردم فردا...
که در ویرانه دنیا نباشد عاشقی چون ما
بیا رد شو از این برهه، دل بکن پرواز کن با ما
طنین عشق می خواند تو را در مسلک و... اما
گذر کن از در توبه و باز آی و نظر بنما
بر این چند روزه عادت، بر این خشت و گل دنیا
تجارت را نهان بنما، عیان کن مکنت خودرا
که ارباب تجارت می خرد با قیمت بالا
کوروش جون اومدم طنز بگم... این شکلی شد... تو طنز بخون.
یا حق
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
محل سکونت: وطن من به وسعت دلهاییست که در آنها جایی دارم
نوشته ها: 392
سپاسها: : 0
35 سپاس در 32 نوشته ایشان در یکماه اخیر
ممنون امیر جان خیلی قشنگ بود
حالا من
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
منم آن گربه ای که قصد صید موش می کردم
ولی ای کاش حرف دوستان را گوش می کردم
ندانستم که صید موش در این عهد و این دوران
بلای جان شود ، زهری که باید نوش می کردم
__________________
.
.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.
«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...
اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
منم آن گربه ای که قصد صید موش می کردم
ولی ای کاش حرف دوستان را گوش می کردم
ندانستم که صید موش در این عهد و این دوران
بلای جان شود ، زهری که باید نوش می کردم
به قول حسین جان و سحرخان ... چاکرخواتیم رئیس اندر حکایت گربه و موش و... البته آن کوچـــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــه
مگو این قصه غمناک و مگذر از این کوچه
که در خم کوچه، زند سنگی به تو بچه
و گوید بر تو ای جانم، کمان ابروی ایمانم
مرض داری مگر تو که گذر کردی از این کوچه
کنار قوس اندرونی، کنج طاق سر در کوچه
نوشتندی به خط زر کنار شاخ آلوچه
الا ای رهگذر جانا که میچینی تو آلوچه
حذر کن در خم کوچه، ز دست تخس آن بچه
:D:D:D:D
ارادتمند.... امیر عباس... بچه تهرانپاریس!!
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
نگذرد بر من شبی، کز داغ روزافزون ننالم،
همچو «نی» لبریز دردم، چون نسوزم، چون ننالم
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "
برخیز و بیا باده خوریم مست شویم
فارغ ز بد و خوب هر آنچه ست شویم
اندیشه خود رها کنیم، مجنون وار
در دیر مغان ز خاک برجست شویم
شیخ امیرالدین عباس الدوله انصاری
مردم از درد و نمیایی ببالینم هنوز
مرگ خود می بینم و رویت نمی بینم هنوز
برلب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که میگرید ببالینم هنوز
شعر از رهی معیری
با امید به بازگشت این تاپیک از دروازه های تالار طنز
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "