بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #241  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوست دارید بدانید كه چرا نماد عاشقی قلبی هست كه تیر وسطش خورده است؟!

نماد عشق یك قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست كه تیر وسطش خورده. كمتر كسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند...
نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.در نتیجه خودم می نویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.

در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!خدایان از هر دری سخنی می گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می خواهد برود جنون دستش را می گیرد و راهنمایی اش می کند.به همین دلیل است که می گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می نامیدند.در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می کند
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #242  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من یک عاشقم
اگر عاشق نیستی پس که هستی؟؟ لااقل عاشق خودت باش...
خیلی زیبا بود. زیباییش در همان لحظه اول تمام وجودم را تسخیر کرد.آن قدر زیبا بود که دلم نمی خواست حتی لحظه ای چشم از چشم هایش بردارم.چشم هایش آیینه زندگی بود.سرشار از صداقت و یکرنگی.
احساس می کردم که او لیاقت به دست آوردن همه چیز را دارد. احساس می کردم تمام دنیا و کائنات فقط به خاطر او در گردش و تکاپو هستند.
روح بزرگ و خدایی اش آنقدر زیبا و خواستنی بود که نه تنها من بلکه همه اطرافیان را به سوی خویش جذب می کرد.فقط کافی بود لبخند بزند.
اگر به خودش ایمان پیدا می کرد می توانست حتی کوه ها را هم جابه جا کند.در مقابل ایمان و اراده او هر کاری شدنی بود.همه جنبه های او برایم دوست داشتنی بود.آنقدر در کنار او بودن برایم لذت بخش بود که تمام غصه هایم را فراموش می کردم.در مقابل روح ملکوتی او حتی غم ها و غصه های بزرگ هم می توانست مثل یک امتحان ساده زندگی باشد.اصلا ارزش او بیش از آن بود که لحظه هایش را با ناراحتی های عادی روزمره ام غم انگیز کنم.
آغوش گرم و مهربان او می توانست پناه همه اطرافیانش باشد.روح یگانه و خلاق و بی انتهای او در قالب جسمی دوست داشتنی در این دنیا نمایان شده بود.
و این فرشته زمینی تمام وجودم را از عشق لبریز کرد و از آن زمان به بعد هر زمان که او را می بینم بر لبانم ‹‹ فتبارک الله احسن الخالقین›› جاری می شود. به نظر من او ارزشمندترین کسی است که هر روز در آیینه نصب شده به دیوار اتاقم می بینم.
آخر من عاشق کسی هستم که هر موقع در آیینه نگاه می کنـــــم با چشم هایش به من سلام می کند.
دوستت دارم ای فرشته زمینی

پاسخ با نقل قول
  #243  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

فرصتی را به مهرورزی اختصاص دهید
هنگامی که چند سال پیش برای نخستین بار به این موضوع فکر کردم، آن را به عنوان موضوعی با ارزش به حساب آوردم. بعد فکر کردم اگر من آدم مهربانی هستم، پس چرا باید برای مهرورزی، برنامه زمان بندی شده ترتیب بدهم. با این وجود آن را امتحان کردم. در کمال تعجب، دریافتم اگر می خواهم مهربان تر و آرام تر شوم استفاده از این روش برای من بسیار مفید خواهد بود. این فکر اساساً مشاهدات مرا به این جهت کشاند که گاهی به آسانی اسیر دنیای کوچک خود می شوم و فراموش می کنم زمانی را به تمرین رفتارهای مهربان (که می خواهم به طور منظم در زندگی من باشد) اختصاص بدهم. بدیهی است که هدف بسیاری از ما اینست که در تمام (یا بیشتر) اوقات مهربان باشیم. اما حقیقت این است که وقتی در تقویم خود زمانی را به مهرورزی اختصاص می دهیم این حالت به طور عادی و بدون تلاش به سایر قسمت های زندگی ما نیز سرایت می کند. اجرای این روش تقریباً آسان است. با نگاهی به تقویم خود، زمان کوتاهی (ده دقیقه، نیم ساعت، یک ساعت یا هر چه میل خودتان است) را به طور منظم به این امر اختصاص دهید و مانند هر یک از قرار ملاقات های جدول برنامه های خود بر اجرای آن تأکید داشته باشید. طی این مدت، کارهای دیگر را کنار بگذارید و توجه خود را کاملاً به آن متمرکز نمایید. این زمان مهربانی، زمانی است برای انجام هر کاری برای شخص دیگر. کاری که با فکر قبلی صورت گیرد. گاهی من از این فرصت برای مواردی از قبیل نوشتن نامه ای که احساسات قلبی مرا به شخص مورد علاقه ام نشان دهد یا نوشتن چکی برای یک مرکز خیریه و یا شاید تلفن کردن به یک نفر فقط برای گفتن «دوستت دارم» ( و نه به دلیل دیگری) استفاده می کنم. در اوقات دیگر، روش هایی که می توانم به اجتماع خود به نحوی مؤثرتر کمک کنم را بررسی می کنم. یا به راه هایی که در مورد ارائه کمک های مثبت و مؤثر به زندگی شخص دیگر وجود دارد، فکر می کنم. یا برنامه ای را به اجرا دی می آورم و یا به اجرای آن کمک می کنم. مثلاً تهیه غذا برای فقرا، جمع آوری زباله، راهپیمایی به نفع بیماران ایدزی، یا هر کار دیگری در این زمینه. یا خیلی راحت چشمان خود را می بندم و در مورد مردم افکار خوبی را از ذهنم می گذرانم. اینجا اینکار به خود شما بستگی دارد. هیچ روش صحیح یا اشتباهی برای تمرین این استراتژی وجود ندارد. تنها نکته مهم در این امر، نیت مهرورزی شماست. این روش در زندگی من خیلی مؤثر بوده و به من در متمرکز بودن بر هدف هایم و منحرف نشدن از آنها کمک می کند. امیدوارم این رفتار ( نه تنها در حرف، بلکه در عمل) در اولویت های ما قرار گیرد. انجام این تمرین به ما کمک می کند تا این هدف را دائماً مدنظر داشته باشیم. این وقتی است که در مورد صحت مسیر زندگی ام تأمل کنم، و چنانچه در مسیر صحیحی پیش نمی روم، تلاش کنم تا متعادل و موزون شوم. تصور می کنم شما با آزمایش این روش از این که مهربانی و عشق در تمام جنبه های زندگی شما وارد شده است، به نحوی خوشایند متعجب شوید.
پاسخ با نقل قول
  #244  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عاشقی سفر ثانیه است نه درنگ قرن‌ها و سال‌ها
عاشق می‌خواست به سفر برود. روزها و ماه‌ها و سال‌ها بود که چمدان می‌بست. هفته‌ها را تا می‌کرد و توی چمدان می‌گذاشت. ماه‌ها را مرتب می‌کرد و روی هم می‌چید و سال‌ها را جمع می‌کرد و به چمدانش اضافه می‌کرد. او هر روز توی جیب‌های چمدانش شنبه و یکشنبه می‌ریخت و چه قرن‌هایی را که ته ته چمدانش جا داده بود.
سال‌ها بود که خدا تماشایش می‌کرد و لبخند می‌زد و چیزی نمی‌گفت. اما سرانجام روزی خدا به او گفت: فکر نمی‌کنی سفرت دارد دیر می‌شود؟ چمدانت زیادی سنگین است. با این همه سال و قرن و این همه ماه و هفته چه می‌خواهی بکنی؟
عاشق گفت: خدایا! عشق، سفری دور و دراز است. من به همه این ماه‌ها و هفته‌ها احتیاج دارم. به همه این سال‌ها و قرن‌ها، زیرا هر قدر که عاشقی کنم، بازهم کم است.
خدا گفت: اما عاشقی، سبکی است. عاشقی، سفر ثانیه است. نه درنگ قرن‌ها و سال‌ها.
بلند شو و برو و هیچ چیز با خودت نبر، جز همین ثانیه که من به تو می‌دهم.
عاشق گفت: چیزی با خود نمی‌برم، باشد. نه قرنی و نه سالی و نه ماه و هفته‌یی را. اما خدایا! هر عاشقی به کسی محتاج است. به کسی که همراهی‌اش کند. به کسی که پا به پایش بیاید. به کسی که اسمش معشوق است.
خدا گفت: نه؛ نه کسی و نه چیزی. "هیچ چیز" توشه توست و "هیچ کس" معشوق تو، در سفری که نامش عشق است.
و آنگاه خدا چمدان سنگین عاشق را از او گرفت و راهی‌اش کرد.
عاشق راه افتاد و سبک بود و هیچ چیز نداشت. جز چند ثانیه که خدا به او داده بود. عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ‌کس را نداشت. جز خدا که همیشه با او بود.

پاسخ با نقل قول
  #245  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روح عشقی که در وجودم مرد
وقتی با تموم وجودت عاشقی اما باید از همه ی این احساسات خیلی ساده تر از عاشقیت بگذری .چون فقط وفقط به فکر اونی . بخدا خیلی سخته نگاهتو برای همیشه ازش بدزدی چون اونو دیگه نمیتونی بشناسی .آره واقعا حقیقت داره که وقتی عاشق شدی نباید اون بدونه .خیلی سخته اونقدر سخت که چشماتم دیگه یاریت نمیده ،منم یکی از همون آدما دیگه طاقتم تموم شده چند روز چند ساعت چند سال عاشق بمونم تا کی ؟ هیچ جوری از این موضوع رها نمیشم .
اشتباه من اینه که عاشق شدم؟ مگه من خودمو عاشق کردم . چرا اونی که عاشقم کرد به فکر این نبود که یه روزی مثل الان این حق و دارم که با همه ی وجودم فریاد بزنم بابا پس تکلیف این همه علاقه چی میشه؟ جز اینه که مثل هربار به جای شکوه راهیه دیاری کردمش که پر از دعای سلامتی و خوشبختیشه ؟ جز اینکه خنده های تصنعی مو بهش تحویل دادم که یه وقت وقت رفتن دلش نلرزه . یه وقت ناراحت نشه .
یه وقت دلش نشکنه . مثل هربار . نگاه سردمو به زمین خدا میدوزم و حالا توی تنهایی خودم این حق و پیدا کردم با تموم وجودم گریه کنم ولی دیگه چه فایده وقتی هیچ وقت نتونستم بهش بگم پس حق من چی؟ من از این گریه های یواشکی خسته شدم . چرا نباید بدونه چی به سره دلم اومده؟ مثل همیشه دلم به چشمام و چشمام به فکرم .همه به همه دستور میدن دختر صبور باش گذشت کن . این وسط فقط روحمه که دیگه جونی نداره . و من شرمنده ی چشمام .شرمنده ی دلی که هربار از طرف یکی شکسته .. من چی دارم که از خودم دفاع کنم. جز اینکه سکوت کنم چون عاشقم؟یعنی ارزش و عدالت عشق انقدر کمه؟

پاسخ با نقل قول
  #246  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آیا عشق ورزیدن هنر است ؟
عشق احساسی نیست که هر کس ، صرف نظر از مرحله ی بلوغ خود ، بتواند به آسانی بدان گرفتار شود .
تمام کوشش های انسان برای عشق ورزیدن محکوم به شکست است ، مگر آنکه خود او با جد تمام برای تکامل تمامی شخصیت خویش بکوشد ، تا آنجا که به جهت بینی سازنده ای دست یابد .
در فرهنگ هایی که صفات دوست داشتن ، فروتنی واقعی ، شهامت ، ایمان ، انضباط و . . . نادرند ، کسب استعداد مهر ورزیدن نیز به ناچار در حکم موفقیتی نادر خواهد بود . هر کس می تواند از خود سوال کند که واقعا چند نفر آدم مهرورز در عمر خود دیده است . . .
سوال این است ، آیا عشق هنر است ؟ اگر هنر باشد آیا به دانش و کوشش نیازمند است ؟
بدون شک ، اکثر مردم ، عشق را احساسی مطبوع می دانند که درک آن بستگی به بخت آدمی دارد ، یعنی چیزی که اگر بخت یاری کند ، آدمی بدان "گرفتار" می شود .
این بدان معنی نیست که مردم عشق را مهم نمی انگارند . مردم تشنه ی عشق اند . فیلم هایی که مردم در باره ی داستان های عاشقانه ی شاد یا غم انگیز می بینند بیشمار است ، مردم به صدها آواز مبتذل عاشقانه گوش می دهند . با وجود این به ندرت کسی این اندیشه را به دل راه می دهد که در عشق نیاز به آموختن نکته ها و چیزها دارند .
مشکل بسیاری از مردم در وهله ی نخست این است که دوستشان بدارند ، نه این که خود دوست بدارند یا استعداد مهر ورزیدن داشته باشند . بدین ترتیب ، مساله مهم برای آنان این است که چگونه دوستشان بدارند و چگونه دوست داشتنی باشند . پس راه هایی چند برمی گزینند تا به این هدف برسند . از جمله می کوشند ، تا به اقتضای موقعیت اجتماعشان ، مردمانی موفق ، صاحب قدرت و ثروت باشند – و این در مورد مردان بیشتر صادق است . زنان بیشتر می کوشند تا با پرورش تن ، جامه ی برازنده و غیره ، آراسته و جالب بنمایند . هر دو گروه سعی می کنند با رفتاری خوشایند و سخنانی دل انگیز و با فروتنی و یاری به دیگران و خودداری از رنجاندن آنان ، خود را در دل مردم جای دهند .
علت اینکه می گویند در عالم عشق هیچ نکته ی آموختنی وجود ندارد ، این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق ، مشکل معشوق است ، نه مشکل استعداد . مردم دوست داشتن را ساده می انگارند و برآنند که مساله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب – یا محبوب دیگران بودن است – که به آسانی میسر نیست .
نکته ی دیگری که طرح آن در اینجا ضروری به نظر می رسد این است که اساس فرهنگ ما ولع خریدن و مبادله است – مبادله ای که برای طرفین مطلوب باشد . خوشبختی انسان امروز در لذت تماشای مغازه ها و خرید اجناس آن ، به نقد یا به اقساط ، خلاصه می شود . زن و مرد ، دیگران را نیز با همین دید می نگرند . برای مرد ، یک زن جالب – و برای زن ، یک مرد جالب – همان غنیمتی است که هر یک از آنان در جستجوی آن است . "جالب" ، معمولا یعنی یک مشت صفاتی که مردم آنها را می پسندند و در بازار شخصیت خریدارشان هستند . آنچه به طور مشخص آدمی را از نظر جسمی و عقلی جالب می سازد ، بستگی به آن دارد که چه صفاتی باب روز باشد .
در دنیایی که در همه ی راه ها فکر بازاریابی غلبه دارد و توفیق مادی ارزشی مهم است ، دیگر جای شگفتی باقی نیست که چرا انسان ها در روابط عاشقانه ی خود نیز همان روال داد و ستد رایج در بازار کار و کالا را به کار می بندند .
اشتباه دیگر که باعث می شود گمان کنیم عشق نیازی به آموختن ندارد ، از اینجا سرچشمه می گیرد که احساس اولیه ی عاشق شدن را با حالت دائمی عاشق بودن ، یا بهتر بگوییم ، در عشق ماندن اشتباه می کنیم . اگر دو نفر که همواره نسبت به هم بیگانه بوده اند ، چنانکه همه ی ما هستیم ، مانع را از میان خود بردارند و احساس نزدیکی و یگانگی کنند ، این لحظه ی یگانگی ، یکی از شادی بخش ترین و هیجان انگیزترین تجارب زندگیشان می شود ؛ و به خصوص وقتی سحرآمیزتر و معجزه آساتر می نماید ، که آن دو نفر قبلا همیشه محدود و تنها و بی عشق بوده باشند . این معجزه ی دلدادگی ناگهانی ، اگر با جاذبه ی جنسی همراه یا با منع کامجویی توام باشد ، غالبا به آسانی حاصل می شود . اما این نوع عشق به اقتضای ماهیت خود هرگز پایدار نمی ماند . عاشق و معشوق باهم خوب آشنا می شوند ، دلبستگی آنان اندک اندک حالت معجزه آسای نخستین را از دست می دهد ، و سرانجام اختلاف ها و سرخوردگی ها و ملالت های دو جانبه ، ته مانده ی هیجان های نخستین را می کشد . اما در ابتدا هیچ کدام ، از این پایان کار باخبر نیستند . در حقیقت ، آنها شدت این شیفتگی احمقانه و "دیوانه ی" یکدیگر بودن را دلیلی بر شدت علاقه شان می پندارند ، در صورتی که این فقط درجه ی آن تنهایی گذشته ی ایشان را نشان می دهد .
این طرز تفکر – که هیچ چیز آسان تر از عشق ورزیدن نیست - گرچه هر روز شواهد بیشماری خلاف آن را اثبات می کند ، همچنان بین مردم رایج است . هیچ فعالیتی ، هیچ کار مهمی وجود ندارد که مانند عشق با چنین امیدها و آرزوهای فراوان شروع شود و بدین سان همواره به شکست بینجامد .
اگر بخواهیم یاد بگیریم که چگونه می توان عشق ورزید ، باید همان راهی را انتخاب کنیم که برای آموختن هر هنر دیگر بدان نیازمندیم .
مراحل لازم برای فرا گرفتن یک هنر چیست ؟
برای آموختن هر هنر معمولا باید دو مرحله را پیمود : اول تسلط بر جنبه ی نظری ؛ و دوم ، تسلط بر جنبه ی عملی آن . ولی غیر از یادگیری نظری و عملی ، عامل سومی نیز برای تسلط بر هر هنری لازم است – تسلط بر هنر مورد نظر باید هدف غایی شخص باشد ، یعنی در جهان چیزی نباید در نظر او مهم تر از آن هنر جلوه کند .

پاسخ با نقل قول
  #247  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

«عشق حقیقی» در دسترس است، فقط...
اغلب افراد (بخصوص افراد مجرد) تمایل دارند که بدانند چگونه و کجا باید عشق حقیقی را بیابند. در مطلب امروز پیشنهاداتی کاربردی و بسیار سودمند را برای دستیابی به یک عشق حقیقی برای شما طرح کرده ایم، که برای اطلاع دقیق از آنها تا انتهای مطلب با ما باشید.
● باور داشته باشید که می توانید به یک رابطه درازمدت دست یابید
اغلب افراد مجرد در آرزوی داشتن یک رابطه فوق العاده می باشد. اما تعداد معدودی از آنان محقق شدن چنین رابطه ای را باور دارند. برای مجردها حتی ملاقات با یک فرد جذاب، سازگار و دلخواه یک امر ناممکن قلمداد می گردد. این بسیار حائز اهمیت است که شما به این امر ایمان داشته باشید که; آشنایی با یک فرد مناسب و تشکیل یک رابطه درازمدت و حتی مادام العمر برای شما نیز امکانپذیر است. بخاطر داشته باشید که باور و ایمان نیمی از پیروزی در هر کاری می باشد.
● فرد مناسب خود را تعریف کنید
بهترین شیوه برای انجام این کار آنست که بهترین دوستان خود را در نظر گرفته و ویژگی ها و صفاتی که از نظر شما بسیار قابل ستایش می باشند را در آنها شناسایی کنید. شریک زندگی آینده شما می باید از همان ویژگی ها و صفات اخلاقی برخوردار باشد. اگر از نظر شما ویژگی هایی نظیر بالندگی معنوی، حس شوخ طبعی، مهربانی و یا تحصیلات عالیه تحسین برانگیز می باشند، شریک آینده شما نیز باید از آن خصوصیات برخوردار باشد، و چنانچه شما اعتقادی به وجود چنین فردی ندارید بهتر است به مرحله نخست بازگردید.
● بیاموزید چگونه افراد ناشایست و نامناسب حال خود را شناسایی کنید
این نباید کار دشواری برای شما باشد. فردی که صفات و ویژگی های دلخواه و ارزشمند شما را بروز نمی دهد بعنوان یک شریک تازه نامناسب می باشد. همچنین فردی که تنها در حضور شما رفتارهای خوشایند و خوب از خود به نمایش می گذارد و نه شخص دیگری، باز برای شما نامناسب می باشد. علاوه بر آن افرادی که در پیشبرد رابطه شتابزده عمل می کنند نیز شایسته برقراری رابطه نیستند. اینگونه افراد معمولا سبب دلشکستگی شما می گردند.
● با افراد نامناسب حال خود رابطه برقرار نکنید
چنانچه با فردی که فاقد خصوصیات دلخواه شما می باشد وارد رابطه گردید، تنها ناکامی و اندوه را متوجه خود ساخته اید. زیرا چندی از رابطه شما نخواهد گذشت که شروع به تغییر وی مطابق همان ویژگی های دلخواه خود خواهید کرد. اما شریک شما بطور طبیعی در مقابل این تغییر از خود مقاومت نشان خواهد داد. عدم توانایی وی در برقراری ارتباط و یا گوش دادن به صحبت های شما و یا برآورده سازی نیازهایتان موجب می گردد که آنها را به اشتباه نشانه عدم علاقه مندی به خودتان تلقی کنید. اما تنها واقعیت آنست که شما فردی را برگزیده اید که متناسب و برازنده تان نیست.
● خود را در محیط هایی قرار دهید که فرد مورد نظر شما در آنجا به فعالیت می پردازد
به فرض اگر در آرزوی برقراری رابطه با یک ورزشکار می باشید، قطعا وی را در سینما نمی توانید بیابید و یا چنانچه در جستجوی یک موسیقیدان هستید باید وی را در محافل موسیقی بیابید. بنابراین برای یافتن عشق دلخواه خود می باید از خانه خارج گردید.
● بر ترس خود از آنکه طرد گردید و یا مجددا تنها بمانید غلبه کنید
تمام روابط در مقطعی از زمان پایان خواهند یافت. برخی با جدایی ها، برخی با طلاق و برخی نیز با مرگ. هیچ ضمانتی در زندگی وجود ندارد و عشق نیز از این مسئله مستثنی نمی باشد. هر زمان که شما عاشق فردی می گردید ناخواسته خود را در معرض طرد شدگی و ناکامی قرار می دهید. آخرین باری که در عشق شکست خورده اید را بخاطر می آورید؟ همانگونه که مشاهده می کنید شما دست نخورده باقی مانده و جان سالم بدر برده اید. پس آنقدرها هم طرد شدن وحشتناک نیست.
● از وابستگی بپرهیزید و سعی کنید آزاد زندگی کنید
به زندگی عادی خود مشغول بوده و تنها اندکی در پی مجذوب ساختن فرد دلخواه خود باشید. افراد مجردی که تمام توجه و انرژی خود را معطوف مجذوب ساختن شریک زندگی دلخواه خود می گردانند، خود را از داشتن یک شریک مناسب و خوب محروم می سازند. همچنین افراد مجردی که از نداشتن یک رابطه و شریک خوب پیوسته محزون و دلسرد می باشند، در عوض آنکه وقت خود را هدر خیال پردازی های آرزوهای خود کنند، بهتر است ابتکار عمل را بدست گرفته و برای خودشان زندگی و موقعیت های شگفت انگیزی خلق کنند.
● ریسک کنید اما زیرکانه و آگاهانه
از منزل خارج گردید، با افراد جدید ملاقات کرده و باب صحبت را بگشایید و قرار ملاقات بگذارید. شانس و اقبال خود را با این اعمال افزایش دهید. ممکن است طرد شوید اما مطمئن باشید ارزش آن را خواهد داشت. یافتن یک عشق حقیقی امری دشوار و زمانبر است هیچگاه تا زمان دستیابی به آرزوهایتان از پای ننشینید.

پاسخ با نقل قول
  #248  
قدیمی 08-14-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

3 راه برای شناسایی بهتر زبان عشق ...

1
- کلام تأیید آمیز :



در این حالت است که شما نیاز شنیدن تعریف و تمجید از زبان معشوقه تان دارید تا احساس کنید او نیز شما را دوست دارد. جملات ساده و بی آلایشی چون : "واقعا" این تو هستی که به این درجه نائل شده ای ؟" یا ، "چقدر در این لباس می درخشی و گویی که این لباس فقط برازنده تو است ؟" و یا "تو بهترین پدر برای فرزندانمان هستی"

2
- اوقات گذراندن با یکدیگر :


اگر ارزش نهادن به اوقاتی که با یکدیگر هستید زبان عشق شماست ، به چگونگی گذران این لحظات دقت کنید . برای اینکه اوقات خوش را داشته باشید زمان بگذارید و در حین صحبتهای خود با او مطمئن باشید که صداهای مزاحمی مثل تلفن ، تلویزیون ، و ... حذف شود.

3
- دریافت هدایا :


هدیه همیشه قابل لمس و به چشم می آید و زبانی برای اظهار عشق و وفاداری است . شاید زبان عشق شما دریافت هدایا و لمس کردن آنها است . حتی اگر خیلی بزرگ و گران نباشد. یک شاخه رز زیبا ، سوغاتی ، دعوت به یک رستوران و...

4
- خدمت کردن به یکدیگر :


دقت کنید که چه خدمتی باعث لذت طرف مقابلتان می شود ، کارهایی مثل ، تمیز کردن پارکینگ ، به گردش بردن بچه ها در روز شنبه ، تمیز کردن آشپزخانه ، حمام ، بله باید بدانید که در برخی افراد حتی ، انجام این کارهای نه چندان سخت می تواند نشانه ی عشق باشد.

5- تماس فیزیکی


صمیمیت در حس معاشقه ( در آغوش کشیدن ، بوسیدن ، نوازش کردن و ...) میتواند تنها زبان عشق یک نفر در ازدواج باشد .

برای شناسایی بهتر زبان عشق خود این سوالات را در ذهن خود مرور کنید :


1- من چطور عشقم را به دیگران ابراز می کنم ؟ ( برای مثال : من عشقم را با جملاتی تسلی بخش به معشوقه خود ، به خصوص در زمان گرفتاری ، ابراز می کنم )

2- انتظارات خود من در عشق چیست ؟ ( برای مثال : اگر معشوقه ام از من تعریف و تمجید کند ، می فهمم که مرا دوست دارد )

3- از چه چیزهایی واقعا" دلگیر می شوم ؟ ( برای مثال : از اینکه نفر مقابلتان افتخار و غرور شما را در کسب مقامی نادیده بگیرد دلگیر می شوید. )

اگر هر دو طرف زبان عشق خود را یافتید ، باید با هم در میان بگذارید و نیاز خود را مطرح کنید تا هر دو از لحظات زیبا و لذت بخش بهره ببرید .

انعطاف پذیر باشید . هر دو طرف باید تغییراتی هرچند کوچک را در رفتار و فکرشان بپذیرند ، چرا که ممکن است گامی بزرگ بسوی خوشبختی شما باشد.

با بررسی مباحث فوق ، شاید به راههای دست یابید تا عشق خود را پربار تر و عمیق تر احساس کنید .


پاسخ با نقل قول
  #249  
قدیمی 08-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اگر کسی رو دوست داری...
علاقه، عشق، دوست داشتن، گل
شکسپیر: اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده.
ویکتور هوگو:کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یادآوری کن که او را دوست داری!!!!!!!!!!!
دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت.
دانشجوی آمار: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.
علاقه، عشق، دوست داشتن، گل
دانشجوی فیزیک: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.
دانشجوی حسابداری: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.
دانشجوی ریاضی: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن.
علاقه، عشق، دوست داشتن، گل
دانشجوی کامپیوتر: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که Delete اش کنی.
دانشجوی خوشبین: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد.
دانشجوی عجول: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن .... اگر در مدت زمانی معین برنگشت فراموشش کن.
علاقه، عشق، دوست داشتن، گل
دانشجوی شکاک: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ....اگر برگشت، از او بپرس " چرا "؟
دانشجوی صبور: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ....اگر برنگشت، منتظرش بمان تا برگردد.
دانشجوی رشته صنایع: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن این کار را مرتب تکرار کن...
پاسخ با نقل قول
  #250  
قدیمی 08-24-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آیا دیدن فیلم های عاشقانه مضر است؟

در دنیای فیلم ‌های رمانتیک ، پسر نجیب و خجالتی عاشق دختر می ‌شود و با هم دوست می ‌شوند و بعد از چند بحث و جدل دوباره آشتی می‌ کنند و سپس در اثر تراژدی از هم جدا می‌ شوند و بعد ناگهان در اثر یک اتفاق غیرقابل پیش بینی دوباره به هم می‌ پیوندند… اما محققان مطالعاتی را آغاز کرده اند که بفهمند آیا این باورهای تزریقی به دنیا تحت پروژه “فیلم‌ های عاشقانه” می ‌تواند جلوی به وقوع پیوستن عشق حقیقی در دنیای واقعی را بگیرد یا نه ؟!
مدتی قبل محققان دانشگاهی در ادینبورگ مطالعه خود درباره ۴۰ فیلم‌ هالیوودی که بین سالهای ۱۹۹۵-۲۰۰۵ ساخته شده بودند به اتمام رساند – آنها متوجه شدند مشکلاتی که زوجین به مشاورین ازدواج در مرکز مشاوره گزارش داده ‌اند ، انعکاسی از تصور غلط درباره عشق و عاطفه است که در فیلم ‌های ‌هالیوودی به نمایش گذاشته می ‌شود.
مشاورین رابطه اغلب با تصورات اشتباه معمولی در بین مراجعین خود روبرو می ‌شوند ، مانند اینکه اگر شریک شما واقعا عاشقتان است بدون هیچ کلمه ای خودش می ‌فهمد که شما به چه چیز نیاز دارید یا اینکه زوج آینده هر کسی از قبل مشخص شده است – تحقیقات زیادی انجام شده که نشان می ‌دهد این موارد در چنین فیلم هایی به وفور نمایش داده می ‌شود.
این حقیقت که‌ هالیوود به ما نسخه ‌های پیشرفته ای عشق و رمانس می ‌فروشد ، چیز عجیبی نیست اما آیا آنچه نمایش داده می ‌شود یک حقیقت از پیش موجود است یا چیز جدیدی در اذهان مردم تزریق می ‌شود ؟!
برای مثال ۱۳۰ دانش آموز داوطلب فیلم سرندیپیتی محصول سال ۲۰۰۱ را تماشا کردند و گروه دیگری به همین تعداد فیلم درامی از دیوید لینچ را تماشا کردند – آنها که کمدی رمانتیک سرندیپیتی را تماشا کرده بودند ، بیشتر به سرنوشت محتوم اعتقاد پیدا کرده بودند تا آنها که فیلم واقعی را دیده بودند.
محقق دیگری اظهار می ‌دارد تاثیر فیلمهای کمدی رمانتیک بر ضمیر ناخود آگاه و خود آگاه و تحریک آن پروسه بسیار پیچیده ایست که تاثیر فیلم در آن کاملا مشخص نیست ، مانند فیلمهای خشونت آمیز که عده‌ ای ان را یک محرک کامل برای ارتکاب خشونت می ‌دانند و عده ‌ای دیگر این درجه از قاطعیت را برای آن قایل نیستند.
البته به مردم هشدار داده می ‌شود تا از تماشای زیاد این فیلم ها خودداری کنند زیرا ممکن است بر روابط عاطفی واقعی آنها تاثیر بگذارد ، ممکن است نوجوانان را به اشتباه وارد روابط زود هنگام کند ، همین تعداد کم از کسانی که دچار تاثیرات منفی شده اند ، می‌ تواند بهانه ای برای توجه بیشتر ما در عواقب تماشای تعداد زیاد از این گونه فیلم ها باشد.
محقق دیگری می ‌گوید همیشه هم این اثر منفی نیست ، وقتی یک زوج از سال های شاد و خوشبخت زندگی دور می‌ شوند ، نیاز به منبعی دارند تا به آنها امید دهد که بیشتر در کنار هم باشند ما گاهی نیاز داریم با داستان ها زندگی کنیم تا بتوانیم بر واقعیات غلبه کنیم و باور کنیم کسی در این دنیا هست که در کنار ماست و دوستمان دارد.
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها