بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #2531  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


کسی گفت که در بازار بغداد میگذشتم، یکی را هزار تازیانه بزدند و آه نکرد.
وقتی که به حبس میبردندش پرسیدم که این زخم از بهر چه بود؟
گفت :از آنکه شیفته ی معشوقم.
گقتم چرا زاری نکردی تا تخفیف کردندی؟
گفت :از آنکه معشوق به نظاره بود . به مشاهده ی معشوق چنان مستغرق بودم که پروای زاریدن نداشتم!
...گفتم اگر دیدارت بر دیدار حق بودی چه کردی؟
آهی برآورد و جان نثارِ دوست کرد و رفت!
"آری .چون عشق درست بوَد ، بلا به رنگ نعمت شود"
دولتی بزرگ است این جمال دوست، تو را به خود راه دهد تا در مشاهده ی وی ،همه قهری به لطف گیری
(برگرفته از کشف الاسرار...خواجه فضل الله رشیدالدین میبدی)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2532  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


شب یلدا

شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ايرانيان نزديك به 4 هزار سال است كه شب يلدا ــ آخرين شب پاييز و آذرماه ــ را كه درازترين و تاريكترين شب در طول سال است تا سپيده دم بيدار مانده، در كنار يكديگر خود را سرگرم كرده تا اندوه غيبت خورشيد و تاريكي و نيز سردي هوا روحيه آنان را تضعيف نكند و با به روشني گراييدن آسمان (حصول اطمينان از بازگشت خورشيد در پي يك شب طولاني و سياه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب رفته و لختي بيآسوده اند پيشتر، ايرانيان (مردم سراسر ايران زمين) روز پس از شب يلدا (يكم دي ماه) را «خور روز» و «ديگان = دي گان» مي خواندند و به استراحت مي پرداختند و تعطيل عمومي بود. در اين روز عمدتا به اين لحاظ از كار دست مي كشيدند كه نمي خواستند احيانا مرتكب بدي كردن شوند كه ميترائيسم ارتكاب هر كار بد، ولو كوچك را در روز تولد خورشيد گناهي بزرگ مي شمرد. «هرمان هيرت» زبانشناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبيقي زبانهاي آريايي را نوشته است كه پارسي از جمله اين زبانها است نظر داده كه «دي» به معناي «روز» به اين دليل بر اين ماه ايراني گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشيد است. بايد دانست كه انگليسي يك زبان گرمانيك (خانواده زبانهاي آلماني) و ازخانواده بزرگتر زبانهاي آريايي (آرين( است. هرمان هيرت در آستانه «دي گان» به دنيا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشيد بود، مباهات بسيار مي كرد.
فردوسي به استناد منابع خود، يلدا و «خور روز» را به هوشنگ از شاهان پيشدادي ايران ) كيانيان كه از سيستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در اين زمينه از جمله گفته است:

فردوسي
كه ما را ز دين بهي ننگ نيست
به گيتي، «به» از دين هوشنگ نيست
همه راه «داد» است و آيين مهر
نظر كردن اندر شمار سپهر
آداب شب يلدا در طول زمان تغيير نكرده و ايرانيان در اين شب، باقيمانده ميوه هايي را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات مي خورند و دور هم گرد هيزم افروخته و بخاري روشن مي نشينند تا سپيده دم بشارت شكست تاريكي و ظلمت و آمدن روشنايي و
گرمي (در ايران باستان، از ميان نرفتن و زنده بودن خورشيد كه بدون آن حيات نخواهد بود) را بدهد، زيرا كه به زعم آنان در اين شب، تاريكي و سياهي در اوج خود است.
«خور روز (دي گان)، يكم دي ماه» در ايران باستان درعين حال روز برابري انسانها بود. در اين روز همگان از جمله شاه لباس ساده مي پوشيدند تا يكسان به نظر آيند و كسي حق دستور دادن به ديگري را نداشت و كارها داوطلبانه انجام مي گرفت، نه تحت امر. در اين روز جنگ كردن و خونريزي، حتي كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. اين موضوع را نيروهاي متخاصم ايرانيان مي دانستند و در جبهه ها رعايت مي كردند و خونريزي موقتا قطع مي شد و بسيار ديده شده است كه همين قطع موقت جنگ، به صلح طولاني و صفا انجاميده بود.
واژه «يلدا» از دوران ساسانيان كه متمايل به بكار گيري خط سرياني (الفباي از راست به چپ) شده بودند بكار رفته است. «يلدا » همان "ميلاد" به معناي زايش، زادروز يا تولد است كه از آن زبان سامي وارد پارسي شده است. بايد دانست كه هنوز در بسياري از نقاط ايران مخصوصا در جنوب و جنوب خاوري براي ناميدن بلندترين شب سال ، به جاي شب يلدا از واژه مركب شب چله ( 40 روز مانده به جشن سده ــ شب سياه و سرد ) استفاده مي شود.
مراسم شب يلدا (شب چله) از طريق ايران به قلمرو روميان راه يافت و جشن «ساتورن» خوانده مي شد. جشن ساتورن پس از مسيحي شدن رومي ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه يافت كه در همان نخستين سده آزاد شدن پيروي از مسيحيت در ميان روميان، با تصويب رئيس وقت كليسا، كريسمس (مراسم ميلاد مسيح ) را 25 دسامبر قراردادند كه چهار روز و در سالهاي كبيسه سه روز پس از يلدا (شب 21 دسامبر) است و مفهوم هر دو واژه هم يكي است. از آن پس اين دو ميلاد تقريبا باهم بر گزار مي شده اند. آراستن سرو وكاج در كريسمس هم از ايران باستان اقتباس شده است، زيراكه ايرانيان به اين دو درخت مخصوصا سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاريكي و سرما مي نگريستند و در «خور روز» در برابر سرو مي ايستادند و عهد مي كردند كه تا سال بعد يك نهال سرو ديگر كشت كنند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2533  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


قدرت اندیشه :

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدرت.

پسرش پاسخ داد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟

پسرش پاسخ داد :
پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .
در دنیا هیچ بن بستی نیست " یا راهی‌ خواهم یافت، یا راهی‌ خواهم ساخت "
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2534  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض « عجب احمقی هستی »


« عجب احمقی هستی »

روزی آقا محمد خان قاجار فرمان داد در حضورش گوش شخصی را ببرند و میر غضب سفره چرمی را گسترده و آن شخص را روی آن سفره نشانید هنگام که تیغ را برای قطع گوش محکوم تیز می کرد. و مرد بدبخت آهسته چیزی باوگفت آقا محمد خان مشکوک شده و محکوم را به پیش خوانده و گفت: به میر غضب چه می گفتی ؟ مرد جرائت نکرد چیزی بگوید.
آقا محمد خان میر غضب را احضار کرد و گفت : اگر حقیقت را نگوئید امر می دهم گردن هر دو را بزنند میر غضب که با اخلاق سر سلسله قاجار آشنا بود و می دانست هر چه بگوید عمل می کند. ناچار گفت : این شخص التماس می کرد که اگر گوشش را از بیخ نزنم در عوض 5 ریال بمن خواهد داد. آقا محمد خان رو به طرف محکوم کرد و گفت : عجب احمقی هستی 5 ریال به خودم بده تا بگویم اصلا گوشت را نبرند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2535  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عشق یعنی ...


عشق یعنی ...

عشق یعنی شاعری دلسوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله برخرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم، یک نماز

عشق یعنی عالمی رازو نیاز

عشق یعنی با پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور، یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2536  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض چه بسا در زیر هر سنگ قبر یک تاریخ خفته باشد


چه بسا در زیر هر سنگ قبر یک تاریخ خفته باشد

توجه به تاريخ ، انسانيت ما را به سوي راز انسان بودن رهبري مي کند . اين واقعيت كه ما آدميان تاريخ دارم و به واسطه تاريخ ، آن شده ايم كه هستيم و اينكه تاريخ تا امروز ، زمان بسيار كوتاهي را گذرانده است ، پرسشي را پيش مي آورد كه تارخ از كجا مي آيد ؟ به كجا مي رود ؟ و چه معنايي دارد ؟

بسياري از برجستگان جوامع بشري كوشيده اند پاسخي براي اين سوالات بيابند اما به نظر مي رسد : بهترين پاسخ را لئوتولستوي نويسنده بزرگ روس داده است كه مي گويد
:

چه بسا در زیر هر سنگ قبر یک تاریخ خفته باشد !
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2537  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


خلاصه ای از تاریخ عالم در سه کلمه

جواني سعادتمند به قدرت رسيد و چون بي اندازه شوق داشت که به تاريخ دنيا و گذشت كار جهان آشنا بشود از مردي پر تجربه خواست كه خلاصه اي از تاريخ عالم را براي او تدوين كند تا هر وقت فراغتي دارد آن را مطالعه نمايد
مرد مورخ ، اطاعت كرد و بعد از 10 سال با يك قطار شتركه بر پشت هر يك از آنها ده ها جلد كتاب قطور و سنگين بود به حضور شاه رسيد و گفت اين مجلدات خلاصه از تاريخ جهان است و از اين خلاصه تر كردن آن ميسر نبود .
شاه از ديدن آن همه كتاب بزرگ به وحشت امان آمد وگفت من با اين مشغله هايي ، كه در كار سلطنت دارم هرگز به خواندن آنها موفق نخواهم شد ، ولي چون تشنه دانستن خلاصه تاريخ دنيا هستم تقاضا دارم كه باز هم آن را خلاصه كني و از آن چيزي ترتيب دهي كه وقت من به خواندن آن وفا كند و معرفتي كه طالب آنم ، مرا حاصل آيد .
دانشمند كه جز فرمانبرداري چاره اي نداشت به خانه بازگشت و بعد از چندين سال در حالي كه قدش چون كمان خميده و برف پيري بر سر و رويش نشته بود با دو جلد كتاب متوسط الحجم به خدمت پادشاه رسيد و آنها را تقديم كرد . شاه كه بر اثر مشغله زياد و ملالت روزگار ف نشاط گذشته خود را از دسته داده بود و بر لب بام بودن آفتاب عمر خود را احساس مي كرد به پيره مرد گفت ، كه ديگر ايام حيات من معدود است و اميد آنكه به مطالعه اين دو جلد كتاب هم برسم ، در پيش نيست و افسوس مي خورم كه مي ميرم و از دانستن خلاصه تاريخ جهان محروم مي مانم ؛ اگر عنايت و لطفي شود كه ازاين خلاصه تر چيزي در دسترس من بگذاري آبي بر آتش سوزان درون من ريخته اي و نفسي را در اين ايام آخر حيات ، آسوده خاطر ساخته اي . پيرمرد مورخ ، باز اطاعت كرد و بعد از 1 سال عصا زنتن و افتان و خيزان خود را به خدمت شه رساند و يك جلد كتاب كوچك كه آخرين خلاصه تاريخ عالم بود به حضور شاه آورد در حالي كه شاه به علت بيماري گوناگون و لاعلاج بر بالين اختضار بود . شاه محتضر به زحمت چشم باز كرد و پير مرد و كتاب كوچك او راديد و گفت : افسوس كه ديگر دقايق آخر عمر من است و مجال آنكه حتي چشمم بر يك صفحه بيفتد فراهم نيست ، اي پير مرد روشن ضمير جاي هزار دريغ است كه مردم و بلاخره خلاصه سرگذشت ابناي بشر را ندانستم ! آيا اين شرگذشت را نمي شود در چند كلمه خلاصه كني تا من از دار دنيا بي نصيب نرفته باشم ؟ پير مرد مورخ ، كه شاه را در ان حال ديد و تضرع و تمناي اور ار مشاهده كرد گفت : حال كه اصراري در اين باب هست ، تاريخ نوع بشر را در يك جمله مختصر مي كنم : « آمدند و رنج بردند و مردند !»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2538  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


خاطره قاضی

مرحوم لطفي ( وزير سابق دادگستري )از سالهاي طولاني کار و قضاوت در محاكم دادگستري خاطرات جالبي را نقل كرده است .
آن مرحوم مي گفت : روزي يكي دزد جوان و در عين حال دست و پا چلفتي را كه در اولين سرقت خود ، به دام ماموران شهرباني افتاده بود براي محاكمه پيش من آوردند . دزد به محض آنكه جلوي من ايستاد شروع به عجز و لابه كرد و گفت :
- آقاي قاضي ! به پدر و مادرم رحم كنيد .
گفتم آن وقت كه به خاطر دزدي وارد خانه مردم شده بودي هيچ فكر پدر و ماردت بودي ؟ و دزد جواب داد :
- بله آقاي قاضي . ولي هرچه گشتم چيزي كه درد آنها بخورد پيدا نكردم .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2539  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مهدی بلیغ آرسن لوپن ایران



مهدی بلیغ آرسن لوپن ایران

برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم

سيد مهدي بليغ يکي از باهوش ترين و زبده ترين و در عين حال ، جسور ترين سارقين و كلاهبرداران ايران است كه پس از انقلاب اسلامي ايران سال 1357 توسط آيت الله خلخالي اعدام گرديد .

سيد مهدي بليغ ، در طراري و كلاهبرداريتا آنجا پيش رفته بود كه يكبار ساختمان كاخ دادگستري تهران را به يك شيخ عرب فروخت و كلاهش را برداشت ! او حتي از كلاهبرداري از اعضاي خانواده شاه و دربار او هم ابا نكرد !
يكبار موقعي كه در كويت دستگير و به ايران منتقل مي شد در وسط خليج فارس خود را به دريا انداخت و موفق شد از دست شرطه هاي كويتي و كوسه هاي هولناك و خونخوار آب هاي خليج فارس بگريزد .
سيد مهدي بليغ به زبان هاي عربي و انگليسي كاملا مسلط بود . او كه از نبوغ و هوش سرشاري برخوردار بود در اعمال كلاهبرداري و دزدي از ترفندهاي بسيار زيركانه و ابتكاري استفاده مي كرد و خودش مي گفت از انجام دزدي ها و كلاهبرداري هاي پيچيده و برنامه ريزي شده لذت مي برد . در واقع بيشتر اين كارها را براي ارضاي روحي و رواني خود انجام مي داد .
سيد مهدي بليغ سالهاي زيادي از عمر خود را در نوبتهاي مختلف در زندان بسر برد و پس از پيروزي انقلاب كه سالهاي پيري خود را در خانه محقري در خيابان اميريه جنوبي مي گذرانيد به واسطه اعتياد و به همراه داشتن مواد مخدر دستگير و توسط آيت الله خلخالي اعدام گرديد .
بدون شك سيد مهدي بليغ يك دزد و كلاهبردار تاريخي و منحصر به فرد ( حداقل در تاريخ دزدان ايران! ) است و ماجراي مربوط به كلاهبرداري ها و دزدي هاي او بسيار جالب و خواندني مي باشند . به عنوان نمونه ماجراي سرقت يك جواهر فروشي در خيابان فردوسي تهران كه در سال 1333 توسط سيد مهدي انجام گرفته است را بخوانيد تا پي به نبوغ مرحوم بليغ ببريد كه چطور بدون اطلاع از علوم پزشكي يك مرد ميانسال ارمني را ختنه كرد !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2540  
قدیمی 08-30-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


هوش آغامحمد خان قاجار


مي گويند آغا محمد خان قاجار معمولا نصف مرغ بريان را موقع ناهار و نصفه ديگر را شام مي خورد . تصادفا يک روز عصر نصفه ديگر مرغ بريان را گربه خورد . آشپز بيچاره از ترس غضب سلطان اخته! مرغ ديگري را با پول خود خريداري كرد و نصفه آن را موقع شام به حضور آغامحمد خان برد تا متوجه مطلب نشود .
آغامحمدخان ضمن صرف شام گوشه چشمي هم به آشپز انداخته گفت : « نصفه ديگر را فردا ناهار بياور !»
آشپز يكه خورد و عرض كرد : قربان ! نصفه اولي را امروز ناهار ميل كرديد . ديگر چيزي باقي نمانده است !
آغامحمدخان با عصبانيت گفت : « فضولي موقوف ! نصفه اي كه امروز آوردي قسمت راست مرغ بود اين نصف هم قسمت راست آن است . معلوم مي شود جرياني رخ داده كه مرغ ديگري خريداري كرده اي !
آشپز را فراست و تيز هوشي آغامحمدخان چنان مبهوت كرد كه تا مدتي دهانش باز و چشمانش خيره مانده بود !

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها