|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#2551
10-24-2009
|
||||
|
||||
می بایست با د شروع میشد
 تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#2552
10-24-2009
|
||||
|
||||
|
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!!
|
|
#2553
10-24-2009
|
||||
|
||||
|
تو عهد کرده ای که به خون نشانی مرا
من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی
__________________
ــــــــــــــــــ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست 
|
|
#2554
10-25-2009
|
||||
|
||||
|
یاد بان آن کاو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیزهم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2555
10-25-2009
|
||||
|
||||
|
مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم ------------------------------------------------------- حافظ از جور تو حاشا كه بگرداند روي من از روز كه در بند توام، آزادم
|
|
#2557
10-25-2009
|
||||
|
||||
|
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2558
10-25-2009
|
||||
|
||||
|
سلام/یک گهر بودیم همچون افتاب/بی گره بودیم وصافی همچو اب
|
|
#2559
10-25-2009
|
||||
|
||||
|
بوی یکرنگی از این نقش نمی آید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2560
10-25-2009
|
||||
|
||||
|
یوم دین که زلزلت زلزالها/این زمین باشد گواه حالها
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 35 نفر (0 عضو و 35 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 05:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.