شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد ، فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی ، رود گوشه ای ، دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان ، غزل خواند آن شب ، که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا ، کجا عاشقی کرد ، آن جا بمیرد
کجا عاشقی کرد ، آن جا بمیرد!
شب مرگ از بیم آن جا شتابد ، کز مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم ، ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد ، شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن ، که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن ، که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
شب مرگ از بیم آن جا شتابد ، کز مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم ، ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد ، شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن ، که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
تو دریای من بودی ، آغوش وا کن ، که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear