شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
12-01-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2009
نوشته ها: 919
سپاسها: : 0
72 سپاس در 71 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آواز عاشـقانه ی مـا در در گــلو شـکست
حق با سکوت بود، صدا در گــلو شـکست
دیـگـــر دلــم هـوای ســرودن نـمــی کنـد
تـنها بـهـانـه ی دل مــا در گـلـو شـکسـت
سـربسته مانـد بـغـض گره خـورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گـلو شکست
ای داد، کــس بــه داغ دل بـــاغ، دل نـــداد
ای وای، هـای هـای عـزا در گلو شکست
آن روزهــا ی خــوب که دیدیـم، خــواب بـود
خـــوابم پــریـد و خاطره ها در گلو شکست
بـــادا مـباد گــشــت و مــبـادا بــه بـاد رفـت
آیـــــا ز یــاد رفــت و چــرا در گلـو شکـست
فرصــت گــذشــت و حـرف دلم ناتمام مـاند
نـــفـرین و آفــریــن و دعــا در گلـو شکست
تــــا آمــدم کـــه بــا تــــو خداحافظی کنــم
بــغــضـم امان نداد و خدا ... در گلو شکست
__________________
Chera Donya Mano Mikhay Tak o Tanha?!..Mano Dadi Be Dastaye Shabaye Sarde Tanahaii..CHera Rahmi To Ghalbet Nist Akhe Donya! Che Donyayiii..Chera Hishki Nemidoone Che Boghzi Tooye Shabhame..CHe Zakhmaii Azat Donya Rafighe Ghalbe Tanhame
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-03-2010
|
مدیر روانشناسی
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وقتی می خندی همه با تو می خندند اما وقتی که گریه می کنی این بار همه به تو می خندند
|
12-03-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لحظه ای بنشین
نگاهم کن
نگردان روی
نچرخان چشم
نخواهم ریخت حتی قطره ای هم اشک
نرنج از گرمی احساس
ببین ... بنگر
وجودم عشق
نگاهم رنگ
صدایم نرم
و دستانم ...
دلم سنگ صبور درد
فقط بنشین ... نگاهم کن
بهشت اینجاست
درون من
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
12-03-2010
|
مدیر روانشناسی
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک
لحظه ای بنشین
نگاهم کن
نگردان روی
نچرخان چشم
نخواهم ریخت حتی قطره ای هم اشک
نرنج از گرمی احساس
ببین ... بنگر
وجودم عشق
نگاهم رنگ
صدایم نرم
و دستانم ...
دلم سنگ صبور درد
فقط بنشین ... نگاهم کن
بهشت اینجاست
درون من
|
گفت بگونه ای زندگی کن گویا بهشت همین جاست..
منم گفتم بهشت رو با تو تجربه خواهم کرد ولی افسوس که بهشت رو تنهایی باید تجربه کنی
|
12-08-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-10-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلخوشم با غزلي تازه . همينم كافيست
تو مرا باز رساندي به يقينم . كافيست
قانعم . بيشتر از اين چه بخواهم از تو
گاه گاهي كه كنارت بنشينم كافيست
گله اي نيست . من و فاصله ها همزاديم
گاهي از دور تو را خوب ببينم كافيست
آسماني ! تو در آن گستره خورشيدي كن
من همين قدر كه گرم است زمينم كافيست
من همين قدر كه با حال و هوايت . گهگاه
برگي از باغچه ي شعر بچينم كافيست
فكر كردن به تو يعني غزلي شور انگيز
كه همين شوق مرا . خوب ترينم! كافيست
|
12-10-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کوک دلت را،
به دست هر تازه کار ِ مدعی نسپار؛
تا فردا
به بد آوازگی،
شهره ی خیال ها نشوی..
...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
12-17-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مطرب
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد!
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد!!!
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد!!!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-17-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پرکن پیاله را
پرکن پیاله را
که این آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها
که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
پر کن پیاله را
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلوده دور دست
پرواز کن
به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این که ناله میکشم از دل
که آب ....آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را..........................................
مشیری
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-17-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شمس سه ساله!!!
دشمن خویشیم و یار آنکه ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیم
کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا میکشد
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید
کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشد
آن بلیس بیتبش مهلت همیخواهد از او
مهلتی دادش که او را بعد فردا میکشد
همچو اسماعیل گردن پیش خنجر خوش بنه
درمدزد از وی گلو گر میکشد تا میکشد
نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا میکشد
کشتگان نعره زنان یا لیت قومی یعلمون
خفیه صد جان میدهد دلدار و پیدا میکشد
از زمین کالبد برزن سری وانگه ببین
کو تو را بر آسمان بر میکشد یا میکشد
روح ریحی میستاند راح روحی میدهد
باز جان را میرهاند جغد غم را میکشد
آن گمان ترسا برد مؤمن ندارد آن گمان
کو مسیح خویشتن را بر چلیپا میکشد
هر یکی عاشق چو منصورند خود را میکشند
غیر عاشق وانما که خویش عمدا میکشد
صد تقاضا میکند هر روز مردم را اجل
عاشق حق خویشتن را بیتقاضا میکشد
بس کنم یا خود بگویم سر مرگ عاشقان
گر چه منکر خویش را از خشم و صفرا میکشد
شمس تبریزی برآمد بر افق چون آفتاب
شمعهای اختران را بیمحابا میکشد!!!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 03:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|