بازم جمعه اس، بازم یه عالمه کار، بدون کوچکترین انرژی!
هفته قبل که تمام روزاش به نوعی افتضاح بود، شنبه اش از همه بیشتر!
خیلی جالب بود ها! اون روز هرکی رو میدیدم انگار من یه بخش از زندگیشو داغون کرده بودم، کسایی که اصلا توقع نداشتم رفتارایی داشتن که کلا ازشون انتظار نمی رفت! از اون روزا بود که آدم حاضر جوابی مث من به جای اینکه چیزی برای جواب دادن داشته باشه، چنان شکه می شد که فقط پیش خودش می گفت
چرا؟
نه یه دقه وایسا: چی شد؟
اینقدر همه چی بد بود که الآن که فکر می کنم فردا شنبه اس دلم میریزه!از اینکه شروع هر روزی باعث بشه آخرش بری خونه و پیش خودت فکر کنی امروزم اونجور که می خواستی نشد، متنفرم! دیگه خیلی تکراریه این وضعیت!
اینقدر تو دلم سرده که هوای بیرون به نظرم گرم میاد!
ولی بازم توکل به خدا!
شما هم دعا کنین این هفته من مثل قبلی نشه!
راسی! این هفته فردا ادمینم میاد باشم مکنه جنگ احتمالا برای ای همه شری که براش گذاشتم!
الآن که فکرشه می کنم بچه ها برم خودمه بکشم راحت بشم،ولی نه قبلش با بقیه دوستامم که باهاشان مشکلی نداشتم جنگ بکنم حداقل کیف داشته باشه، هیجانش بیشتر بشه!
ولی خو خدایی کیف داره برای مردم شر بذاری!
بودن یا نبودن مسئله این است ....