بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #271  
قدیمی 10-31-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عاشق شیدا

شعیب یکی از پیامبران الهی است که موسی کلیم مدتی خادم و چوپان او بود و بعد نیز داماد او شد .این پیامبر خدا به عشق خدا ان قدر گریست که چشمش نابینا شد .پس از مدتی خداوند چشم او را بینا کرد .شعیب باز به عشق خدا ان قدر گریست که چشمش نابینا شد. خداوند دوباره او را بینا کرد واین موضوع چهار بار تکرار شد .خداوند به شعیب وحی کرد ای شعیب تا کی چنین می کنی /اگر گریه هایت بر اثر ترس از اتش جهنم است من تو را از ان ازاد ساختم و اگر برای به دست اوردن بهشت است من بهشت را به تو عنایت کردم.شعیب عرض کرد :ای خدای من و ای سرور من نه برای ترس از جهنم تو گریه می کنم نه برای کسب بهشت/بلکه چون عشق تو در قلبم گره خورده صبر وطاقت ندارم و بی قرارم تا دوست خالصت را ملاقات کنم.خداوند ملاقات با کلیمش حضرت موسی را به او وعده داد و به او وحی کرد :حال که این چنین شیفته و شیدای من هستی به زودی کلیم خود موسی را خدمت گذار تو می سازم و چنین شد
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #272  
قدیمی 10-31-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ملاقات دوست

وقتی خداوند اراده کرد روح ابراهیم خلیل را قبض کند ملک الموت را به سویش فرستاد.عزراییل به نزد ابراهیم امد وبه او سلام کرد .ابراهیم جواب داد و گفت :به دیدار من امده ای یا اینکه کار دیگری داری .عزراییل گفت امده ام تو را قبض روح کنم .ابراهیم گفت ایا دیده ای که دوست دوست خود را بمیراند .عزراییل برگشت .خداوند به او فرمود :برگرد و به وی بگو :ایا دیده ای که دوستی از ملاقات دوست خود کراهت داشته باشد بلکه دوست دیدار دوستش را دوست دارد.ابراهیم گفت :ای ملک الموت حال مرا قبض روح کن
پاسخ با نقل قول
  #273  
قدیمی 10-31-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خلوت انس

هنگامی که حضرت موسی ع با خداوند مناجات می کرد خداوند فرمود :ای فرزند عمران دروغ می گوید کسی که خیال کند مرا دوست دارد و وقتی شب شد می خوابد .ایا نباید هر دوستداری خلوت کردن با حبیب را دوست بدارد
پاسخ با نقل قول
  #274  
قدیمی 10-31-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض راه دوستی

رسول خداص فرمود :خداوند به موسی ع وحی کرد :ای موسی مرا دوست بدار و به مردم بگو مرا دوست بدارند.موسی عرض کرد :خداوندا من تو را دوست دارم ولی چه کنم که مردم تو را دوست داشته باشند ؟ خداوند فرمود:نعمت ها و احسان های مرا در باره انها برای ایشان بگو و بلاهایی که من می توانم نازل کنم به انان گوشزد کن زیرا انها وقتی فهمیدند مرا دوست می دارند
پاسخ با نقل قول
  #275  
قدیمی 10-31-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عشق و مبهوتی

مجنون وقتی نام لیلی را بر دیوار دید شیفته نقش نام او شد .او هفت شبانه روز در مشاهده ان نوشته نشست و هیچ اب و غذا نخورد.گفتند:ای مجنون چگونه این مدت بدون غذا و اب به سر اوردی .گفت:ای بیچاره کسی که با نام دوست خوش باشد غذا و شراب کجا به یادش می اید.اری این حال مخلوقی است در عشق مخلوق دیگر.پس اگر بر خالق که دارای کمال است عاشق شود چه خواهد شد
پاسخ با نقل قول
  #276  
قدیمی 10-31-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

بنده ای را روز قیامت می اورند که نماز خوانده است .او می گوید پروردگارا من به خاطر تو نماز خواندم .در این حال به او یاد اوری می شود که تو نماز خواندی تا گفته شود نماز فلانی چه خوب است .او را به سوی اتش ببرید

ویرایش توسط amir ahmadi : 11-01-2009 در ساعت 09:55 AM
پاسخ با نقل قول
  #277  
قدیمی 10-31-2009
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
ولی هیچکس واقعاً
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد.
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است !
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم :
خدایا، تو قلب مرا می خری ؟.
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم
ببخشید، دیگر
"برای شما جا نداریم
از این پس به جز او کسی را نداریم"
__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
  #278  
قدیمی 11-01-2009
sheida.m آواتار ها
sheida.m sheida.m آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: TeHrAn
نوشته ها: 1,485
سپاسها: : 1

54 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
sheida.m به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به sheida.m
پیش فرض


تو بيش از حد خدايي

من اما هيچ هستم

اشتباه است

تو بسياري زيادي

ولي من کوچک و کم

من و قلبي زميني

تو اما بي نظيري

تو اما نا زنيني

من اينجا آبرويِ

تو را بردم خدايا

گمانم قهر کردي

مرا مي بخشي آيا؟

اگر گفتند دنيا

چرا اينقدر زشت است

بگو تقصير اين بود

همين خاکي همين پست

بگو که کارهايش

همیشه ریا بود

بگو حتي نمازش

نمازش هم گناه

دلم بد جور تنگ

دلم ناجور تنگ است

دلم را زير و رو

ببين روحم چروک

خودت آن را اتو کن

شبيه يک کتابم

پر از ايراد و اشکال

تمام واژه ها کال

بيا و خط بزن باز

تمام صفحه ها را

مرا بنويس از اول

ولي اين بار زيبا

__________________

♥SheidA♥


تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم … می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید
!! آسمونـــ ــ منـــ ــ همیشهـــ ــ !! ابریـــ ــ !! چترتو با خودتــ ــ آوردیـــ ــ !!

پاسخ با نقل قول
  #279  
قدیمی 11-01-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض دوستی ابراهیم با خدا

خداوند به حضرت ابراهیم ع ثروت زیادی داد چنان که چهار صد سگ با قلاده زرین در عقب گوسفندان او بودند.فرشتگان گفتند :دوستی ابراهیم با خدا به جهت نعمت هایی است که به او عطا شده است .حق تعالی که می خواست به انها نشان دهد چنین نیست به جبریل فرمود :برو مرا در جایی که ابراهیم بشنود صدا کن جبریل رفت و وقتی ابراهیم نزد گوسفندان بود بر بالای تلی ایستاد وبه اواز خوش گفت (سبوح قدوس رب الملا ئکه والروح) چون ابراهیم ع نام خداوند را شنید جمیع اعضای او به حرکت در امد و فریاد بر اورد :این مطرب از کجاست که بر گفت نام دوست/تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست//////ابراهیم ع از چپ و راست نگاه کرد شخصی بر بلندی ایستاده دید به نزد وی دوید و گفت:تو بودی که نام دوست را بردی ؟جبریل گفت:بله.جبریل باز هم نام حق را تکرار کرد /ابراهیم گفت ای بنده نام حق را یک بار دگر بگو تا ثلث گوسفندانم از ان تو شود جبریل گفت/ابراهیم گفت:یک بار دگر بگو تا نصف گوسفندانم از ان تو با شد /جبریل باز گفت/حضرت ابراهیم از شدت شوق /واله و بی قرار شد و گفت همه گوسفندانم از تو یک بار دگر نام دوست مرا بگو /جبریل باز نام خداوند را بر زبان جاری کرد/ابراهیم گفت :مرا دیگر چیزی نیست خود را به تو دادم یک بار دیگر نام دوست مرا بگو /جبریل بار دگر گفت/ابراهیم گفت:بیا مرا با گوسفندانم ضبط کن که از ان تو هستیم ./جبریل گفت :ای ابراهیم مرا حاجت به گوسفندان تو نیست .من جبرائیلم .خداوند حق دارد که تو را دوست خود گردانیده است چون در وفاداری کامل و در مرتبه دوستی صادق و در طاعت مخلص و ثابت قدم هستی
پاسخ با نقل قول
  #280  
قدیمی 11-01-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض دوست بهتر

چون زلیخا ایمان اورد حضرت یوسف با او ازدواج کرد .زلیخا از یوسف ع کناره گرفت و به عبادت پرداخت و چون یوسف ع در روز او را به خلوت دعوت می کرد زلیخا شب را وعده می داد وچون شب می شد وعده روز را می داد.حضرت یوسف ع به او تندی کرد و گفت:ان دوستی و شوق و محبت های تو چه شد؟زلیخا گفت:ای پیامبر خدا من تو را وقتی دوست داشتم که خدایت را نشناخته بودم اما چون اورا شناختم همه محبتها را از دل خود بیرون کردم و دیگری را بر او اختیار نمی کنم
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها