پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هيهات، هيهات
داستان:
عبارت بالا که جنبه افسوس و ندامت دارد هنگامي به کار برده مي شود که از انجام کاري نادم و متاسف شده باشند و يا بخواهند کسي را از ارتکاب به اعمال غير معقول که ناشي از علت جهالت يا جواني است بر حذر دارند.
عبارت بالا که جنبه افسوس و ندامت دارد هنگامي به کار برده مي شود که از آيه 36 از سوره مبارکه المومنون است که پس از شرح مقدمه اي به عبارت: هيهات، هيهات لما توعدون ختم می شود. خدای تعالی در اين سوره از قرآن کريم پس از آنکه از کيفيت خلقت بشر به وسيله نطفه و علقه ( خون منعقد شده) و گوشت و استخوان بحث می کند و آيه فتبارک الله احسن الخالقين را با خلقت زيبای آدمی نازل می فرمايد آن گاه راه سعادت و درستکاري را از رهگذر طاعت و تسليم و توحيد و فروتني و انجام فرايض موضوعه مي آموزد و با ارسال مثل از طوفان نوح و ساير گرفتاريهايی که دامنگير اقوام ضاله نظير ثمود و عاد و لوط و... شده است آدمي را از طريق شرک و ضلالت برحذر مي دارد و جداً نهی مي کند که جز خداي يگانه را پرستش نکند و از صراط مستقيم توحيد و يکتاپرستي منحرف نشود:
اعبدوالله مالکم من اله غيره افلاتتقون، آيه 24.
زيرا از اصنام چوبي و بتهاي سنگي و بشر ضعيف و زبون نظير فرعون کاري ساخته نيست تا خدايي کنند و نياز مخلوق را از هر حيث برآورند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هر كه چاهی بكنه بهر كسی اول خودش دوم كسی
داستان:
چون كسی به دیگری بدی كند یا در مجلسی یك نفر از بدی هایی كه با او شده صحبت كند مردم می گویند آنكه برای تو چاه می كند اول خودش در چاه می افتد.
در زمان پیامبر اسلام شخصی كه دشمن این خانواده بود هر وقت كه می دید مسلمانان پیشرفت می كنند و كفار به پیامبر اسلام ایمان می آورند خیلی رنج می كشید. عاقبت نقشه كشید كه پیامبر اسلام را به خانه اش دعوت كند و به آن محمد بن عبدالله آسیب برساند. به این منظور چاهی در خانه اش كند و آن را پر از خنجر و نیزه كرد آن وقت رفت نزد محمد بن عبدالله و گفت : «یا رسول الله اگر ممكن میشه یك شب به خانه من تشریف فرما بشید» حضرت قبول كرد، فرمود : «برو تدارك ببین ما زیاد هستیم.»
شب میهمانی كه شد محمد بن عبدالله با علی بن ابی طالب و یاران دیگرش رفتند خانه آن شخص. آن شخص كه روی چاه بالش و تشك انداخته بود بسیار تعارف كرد كه محمد بن عبدالله روی آن بنشیند. پیامبر اسلام بسم الله گفت و نشست. آن شخص دید حضرت در چاه فرو نرفت خیلی ناراحت شد و تعجب كرد. بعد گفت حالا كه حضرت در چاه فرو نرفت در خانه زهری دارم آن را در غذا می ریزم كه پیامبر اسلام و یارانش با هم بمیرند.
زهر را در غذا ریخت آورد جلو میهمانان، اما محمد بن عبدالله فرمود : «صبر كنید» و دعایی خواند و فرمود: «بسم الله بگویید و مشغول شوید» همه از آن غذا خوردند. موقعی كه پذیرایی تمام شد پیامبر اسلام و یارانش به راه افتادند كه از خانه بیرون بروند. زن و شوهر با هم شمع برداشتند كه محمد بن عبدالله را مشایعت كنند. بچه های آن شخص كه منتظر بودند میهمانان بروند بعد غذا بخورند، وقتی دیدند پدر و مادرشان با محمد بن عبدالله از خانه بیرون رفتند پریدند توی اتاق و شروع كردند به خوردن ته بشقاب ها. پیغمبر كه برای آنها دعا نخوانده بود همه شان مردند.
وقتی كه زن و شوهر از مشایعت پیغمبر و یارانش برگشتند دیدند بچه هاشان مرده اند. آن شخص ناراحت شد دوید سر چاه و به تشكی كه بر سر چاه انداخته بود لگدی زد و گفت: «آن زهرها كه محمد بن عبدالله را نكشتند، تو چرا فرو نرفتی؟» ناگهان در چاه فرو رفت و تكه تكه شد. از آن موقع می گویند: «چه مكن بهر كسی اول خودت، دوم كسی.»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همه ی راه ها به رم ختم می شوند
داستان:
عبارت بالا را باید از مثل های سائره در قاره اروپا دانست كه در رابطه با افراد قادر و توانا در كلیه شئون و مسایل مهم به كار می رود و در این گونه موارد مختلف امتحان حل مشكلات داده باشد اصطلاحاً گفته می شود: به خود زحمت ندهید و مغز و فكرتان را خسته نكنید همه راهها به رم ختم می شوند. یعنی: فلانی را ببینید تا مشكلات شما را فیصله دهد.
بنابر یك ضرب المثل قدیمی همه راه ها به رم ختم می شوند. راه تاریخ و راه بشر نیز به رم می-انجامد. در آن زمان كشور به جایی اطلاق می شد كه یك رود و چند كوه آن را احاطه كرده باشد. اعتلای رم از آن زمان آغاز شد كه دیگر كوه و دریا و رود شاخص مرزهای یك كشور نبودند و حتی رشته كوه های آلپ در ایتالیا تا شمال ادامه داشت در برابر گسترش روزافزون رم، مرز به حساب نمی آمد.
نخست مرزهایش را تا آن حد توسعه داد كه همه ایتالیا را در بر گرفت. آن گاه از رشته كوه های آلپ در گذشت و به بیشه های انبوه كشور گالیا و جنوب سیسیل رسید. از شمال تا راین، از غرب تا اسپانیا و از شرق تا بوزانتیوم. وقتی جاده ای به رودخانه ای بر می خورد، بر آن رود پلی سنگی می زدند و جاده را ادامه می دادند. پیشروی وقتی قطع می شد كه به دریا بر می خوردند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هم چوب را خورد و هم پیاز را و هم پول را داد
داستان:
در زمان قدیم شخص خطاكاری بود كه حاكم دستور داد برای جریمه خطایش باید یكی از این سه راه را انتخاب كند؛ یا صد ضربه چوب بخورد یا یك من پیاز بخورد یا اینكه صد تومان پول بدهد. مرد گفت : «پیاز را میخورم» یك من پیاز برای او آوردند.
مقداری از آن را كه خورد دید دیگر نمیتواند بخورد گفت : «پیاز نمیخورم، چوب بزنید» به دستور حاكم او را لخت كردند. چند ضربه چوب كه زدند گفت : «نزنید پول میدهم» او را نزدند و صد تومان را داد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قوز بالاقوز
داستان:
هنگامی كه یك نفر گرفتار مصیبتی شده و روی ندانم كاری مصیبت تازه ای هم برای خودش فراهم می كند این مثل را می گویند.
یك قوزی بود كه خیلی غصه می خورد كه چرا قوز دارد؟ یك شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، بلند شد رفت حمام. از سر تون حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نكرد و رفت تو. سر بینه كه داشت لخت می شد حمامی را خوب نگاه نكرد و ملتفت نشد كه سر بینه نشسته. وارد گرم خانه كه شد دید جماعتی بزن و بكوب دارند و مثل اینكه عروسی داشته باشند می زنند و می رقصند. او هم بنا كرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی كردن.
درضمن اینكه می رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. اگرچه خیلی ترسید اما خودش را به خدا سپرد و به روی آنها هم نیاورد.
از ما بهتران هم كه داشتند می زدند و می رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا رفیقش كه او هم قوزی بود از او پرسید : «تو چكار كردی كه قوزت صاف شد؟» او هم ماجرای آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز حضرات آنجا جمع شده اند خیال كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می آید.
وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و خوشحالی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد. قوز آن بابا را آوردند گذاشتند بالای قوزش آن وقت بود كه فهمید كار بی مورد كرده، گفت : «ای وای دیدی كه چه به روزم شد، قوزی بالای قوزم شد !»
مضمون این تمثیل را شاعری به نظم آورده است و در قالب مثنوی ساده ای گنجانده است كه این قطعه را آقای احمد نوروزی در اختیار ما گذاشته اند و نقل آن را در اینجا خالی از فایده نمی دانم با این توضیح كه آقای نوروزی نام سراینده آن را نمی دانستند و ما هم نتوانستیم نام سراینده را پیدا كنیم وگرنه ذكر نام وی در اینجا ضروری بود.
شبی گوژپشتی به حمام شد
عروسی جن دید و گلفام شد
برقصید و خندید و خنداندشان
به شادی به نام نكو خواندشان
ورا جنیان دوست پنداشتند
زپشت وی آن گوژ برداشتند
دگر گوژپشتی چو این را شنید
شبی سوی حمام جنی دوید
در آن شب عزیزی زجن مرده بود
كه هریك زاهلش دل افسرده بود
در آن بزم ماتم كه بد جای غم
نهاد آن نگونبخت شادان قدم
ندانسته رقصید دارای قوز
نهادند قوزیش بالای قوز
خردمند هر كار برجا كند
است آنكه هر كار هر جا كند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها
داستان:
هر گاه چند نفر از افراد فامیلی مثلا پدر و مادر و برادران و خواهران و سایر اعضای طبقه اول از یك خانواده محفل انسی تشكیل داده گرد هم آیند،
این جمعیت خانوادگی را ظرفا و اهل اصطلاح به افراد تحت الكسا تشبیه و تمثیل می¬كنند و می گویند : «عجب، اصحاب كسا تشكیل داده اند. فاطمه و ابوها و بعلهل و بنوها»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این به آن در
داستان:
گاهی اتفاق می افتد كه افرادی در مقام قدرت نمایی بر می آیند و زیان و ضرر مادی یا معنوی می رسانند. شك نیستد كه طرف مقابل هم دست به كار می شود و تا عمل دشمن را متقابلا پاسخ نگوید از پای نمی نشیند. عبارت مثلی بالا هنگام عمل متقابل مورد استفاده قرار می گیرد.
مغیره بن شعبه در سال پنجم هجرت اسلام آورد و در جنگ های حدیبیه و یمامه و فتوح شام حضور داشت و یك چشم خود را در جنگ یرموك از دست داد و در جنگ های قادیسه و نهاوند و همدان و جز آن نیز شركت داشت. مغیره اول كسی بود كه پس از رحلت پیامبر اسلام از ماجرای سقیفه بنی ساعده آگاه گشت و جریان را به اطلاع عمر بن خطاب رسانید. شاید اگر هوش و تیزبینی او نبود مسیر تاریخ اسلام عوض می شد و خلافت در قبضه انصار مدینه قرار می گرفت. بعدها از طرف خلیفه دوم به حكومت بصره منصوب گردید ولی دیر زمانی نگذشت كه به زنا متهم شده نزدیك بود حد زنا از طرف خلیفه عمر بر او جاری شود كه به علت لكنت زبان احد از شهود زیادبن ابیه از مجازات و همچنین ولایت بصره معاف گردید.
مغیره بن شعبه یكی از عوامل غیر مستقیم در قتل خلیفه دوم عمر بوده است چه اگر غلام ایرانیش ابولولو بر اثر ظلم وستم وی شكایت به خلیفه نمی برد قطعا آن واقعه رخ نمی داد مغیره سالها حكومت كوفه را داشت و چون عثمان كشته شد گوشه نشینی اختیار كرد . در واقعه جمل و صفین شركت نداشت و لی می گویند در اجماع حكمین دست اندر كار بوده است. برای اثبات حب دنیا و مادی گری مغیره ی بن شعبه همین بس كه چون تشخیص داد علی ابن ابی طالب از دنیا روی بر تافته است جانب معاویه را گرفت و به سوی شام روانه شد.
در پیمان صلح بین امام حسن مجتبی و معاویه حاضر و ناظر بود و چون معاویه خواست عبد الله عمر و عاص را به حكومت كوفه بگمارد از باب خیر خواهی ! گفت : «ای پسر سفیان پدر را به حكومت مصر و پسر را به حكومت كوفه می گماری و خویشتن را در میان دو كف شیر شرزه قرار می دهی؟» معاویه از این سخن بیمناك شد و صلاح در آن دید كه مغیره را كماكان به حكومت منصوب دارد تا خسارت انزوار و گوشه نشینی چند ساله را از بیت المال كوفه جبران كند.
پس از چندی عمرو عاص به جریان قضیه و سعایت مغیره واقف شد و برای آنكه خدعه و نیرنگ مغیره را بلاجواب نگذارد به معاویه فهمانید كه پول در دست مغیره به سرعت ذوب می شود، مصلحت در این است كه دیگری عهده دار امر خراج كوفه گردد و مغیره فقط به كار نماز و اجرای احكام و تعالیم اسلامی بپردازد ! معاویه نصیحت امرو عاص را بكار بست و مغیره را تنها مسئول و متصدی كار جنگ نماز كرد.
دیر زمانی نگذشت كه بین عمرو عاص و مغیره بن شعبه اتفاق ملاقات افتاد. عمرو عاص نیشخندی زد و گفت : «هذه بتلك» یعنی «این به آن در ! »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ايراد بني اسرائيلي
داستان:
هر ایرادی كه مبتنی بر دلایلی غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی می گویند. اصولا ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرك ندارد زیرا اصل بر ایراد است - خواه مستند و خواه غیر مستند - برای ایراد گیرنده فرقی نمی كند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، گاهی از حدود متعارف تجاوز كرده و به صورت توقع نابجا در می آید.
بنی اسرائیل همان پسران یعقوب و پیروان فعلی دین یهود هستند كه پیغمبر آنها حضرت موسی و كتاب آسمانیشان تورات است. بنی اسرائیل اجداد كلیمیان امروزی و نخستین ملت موحد دنیا هستند كه از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین فلسطین سكونت داشته به چوپانی وگله چرانی مشغول بوده اند. بنی اسرائیل به چند قبیله قسمت می شدند و هر قبیله رئیسی داشت كه او را شیخ یا پدر می گفتند. از معروفترین شیوخ آنها حضرت ابراهیم بود كه پدر تمام اقوام عبرانی محسوب می شود.
بنی اسرائیل در زمان یعقوب به مصر مهاجرت كردند و بعد از مدتی به راهنمایی حضرت موسی به شبه جزیره سینا عازم شدند. چهل سال میان راه سر گردان بودند، موسی در گذشت و یوشع آنها را به كنعان رسانید. بعد از فوت سلیمان (974 قبل از میلاد) دو سلطنت تشكیل دادند یكی دولت اسراییلی و دیگری دولت یهود. دولت اسراییلی را سارگن پادشاه آسور و دولت یهود را بخت النصر یا نبوكدنزر پادشاه كلده منقرض كرد و عده كثیری از آنها را به اسارت برد كه بعد از هفتاد سال كورش كبیر شهر زیبای بالا را فتح كرد همه را به فلسطین عودت داد. باری پس از آنكه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و آنها را به قبول دین و آئین جدید دعوت كرد، اقوام بنی اسرائیل به عناوین مختلفه موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار می دادند و هر روز به شكلی از او معجزه و كرامت می خواستند.
حضرت موسی هم هر آنچه مطالبه می كردند به قدرت خداوندی انجام می داد ولی هنوز مدت كوتاهی از اجابت مسئول آنها نمی گذشت كه مجددا ایراد دیگری بر دین جدید وارد می كردند و معجزه دیگری از او می خواستند. قوم بنی اسراییل سال های متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شكنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها می شد. حضرت موسی با شكافتن شط نیل آنها را از قهر و سخط آل فرعون نجات بخشید.
ولی این قوم ایرادگیر بهانه جو به محض اینكه از آن مهلكه بیرون جستند مجددا در مقام انكار و تكذیب بر آمدند و گفتند : «ای موسی، ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنكه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شكل و صورت دیگری بر ما نشان دهی.» پس فرمان الهی بر ابر نازل شد كه بر آن قوم سایبانی كند و تمام مدتی را كه در آن بیابان به سر می بردند برای آنها غذای ماكولی از من و سلوی فرستاد. پس از چندی از موسی آب خواستند . حضرت موسی عصای خود را به فرمان الهی به سنگی زد و از آن دوازده چشمه خارج شد كه اقوام و قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.
آنچه گفته شد شمه ای از ایرادات عجیب وغریب قوم بنی اسرائیل بر حقیقت و حقانیت حضرت موسی بود كه گمان می كنم برای روشن شدن ریشه تاریخی ضرب المثل ایراد بنی اسراییلی كفایت نماید.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-30-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امروز كار خانه با فضه است
داستان:
هرگاه كسی گاه گاه كاری غیر از وظیفه خود را بر عهده گیرد یا كاری به تساوی اشتراك بین دو یا چند نفر انجام پذیرد، هر یك از افراد كه نوبت انجام كار به وی رسد در پاسخ افراد از باب شوخی و مطایبه می گوید :«امروز كارخانه با فضه است.» یعنی امروز تمشیت امور خانه بر عهده وی قرار دارد.
چون فاطمه بنت رسول الله به سن بلوغ رسید پدرش محمد بن عبدالله در سال اول هجرت او را در میان همه خواستگاران صاحب عنوان و ثروت با پسر عم بزرگوارش علی بن ابی طالب تزویج كرد كه از مال دنیا فقط یك شمشیر و یك دست زره و یك نفر شتر آبكش داشت.
مدت یك سال علی و فاطمه در امور خانه به تساوی كار می كردند. به این ترتیب كه تهیه و تدارك خوراك وپوشاك وحمل آب مشروب و نظافت خانه به عهده ی علی بود و آرد كردن گندم وجو و خمیر كردن نان و پختن را فاطمه انجام می داد ولی از موقعی كه فاطمه دارای فرزند شد پرورش و پرستاری كودك مانع از آن بود كه به تمشیت امور منزل و وظایف محموله در امر خانه داری بپردازد. مخصوصا كه دست های فاطمه بر اثر گردانیدن دستاس پر از آبله شده بود و دیگر نمی توانست كار بكند، پس با اجازه همسرش به خدمت پدر رفت و چاره جویی كرد. میر خواند می نویسد :
«... مصطفی فرمود كه من شما را چیزی تعلیم كنم كه به از خادم باشد. باید كه به هنگام درآمدن به جامه خواب سی و چهار بار الله اكبر و سی و سه نوبت الحمدالله و سی و سه نوبت سبحان الله بگویید كه شما را بهتر بود از خدمتكار.» فاطمه به دستور پدرش چندی بدین منوال عمل كرد تا خدمتكار سیاهی به نام فضه برایش پیدا شد و بار سنگین زندگی بر دخت پیغمبر سبك گردید.
در غالب خانه ها معمول است كه كدبانو دستور می دهد و خدمتكاران كلیه كارهای خانه را انجام دهد، ولی فاطمه چنین نكرد، زیرا می دانست كه خدمتكار هم انسان است، قلب و اعصاب دارد، از كار زیاد رنج می برد وخسته می شود. رضایت و خشنودی خدا و رسول در این است كه با بانوی خانه شریك كار و زندگی در امور خانه داری باشد، به همین جهت تا زنده بود و توانایی كار داشت امور خانه را با فضه به تناوب انجام می داد یعنی یك روز خودش كار می كرد و فضه به استراحت می پرداخت، روز دیگر امور خانه را بر عهده فضه می گذاشت و خود عبادت و استراحت می كرد.
خلاصه این كار پسندیده و عمل وجدانی دختر رسول در آن عصر و زمانی كه برای تنوگر و خدمتكار ارج و مقداری قایل نبودند تا آن اندازه جلب توجه كرد كه به عنوان درس اخلاق و تربیت، در زبان فارسی و عربی معمول گردید.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-31-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امامزاده ای است با هم ساختیم
داستان:
این مثل در موردی به كار می رود كه دو یا چند نفر در انجام امری با یكدیگر تبانی كنند، ولی هنگام بهره برداری یكی از شركا تجاهل كند و در مقام آن برآید كه همان نقشه و تدبیر را نسبت به رفیق یا رفیقان هم پیمانش اعمال نماید. اینجاست كه ضرب المثل بالا مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد، تا رفیق و شریك و مخاطب نیت بر باطل نكند و حرمت و پیمان و وفای به عهده را ملحوظ ومنظور دارد.
ریشه ی این ضرب المثل از داستانی است كه با سو استفاده از صفای باطن و معتقدات مذهبی مردمان ساده لوح و بی غل و غش موجود است. در ادوار گذشته چند نفر صیاد تصمیم گرفتند ممر معاشی از رهگذار خدعه و تزویر به دست آورند و به آن وسیله زندگانی بی دغدغه و مرفهی برای خود تحصیل و تامین نمایند، پس از مدتها تفكر و اندیشه، لوحی تهیه كرده نام یكی از فرزندان ائمه را بر آن نقر كردند و آن لوح مجعول را در محل مناسبی نزدیك معبر عمومی روستائیان پاكدل در خاك كردند.
آن گاه مجتمعا بر آن مزار دروغین گرد آمدند و زانوی غم در بغل گرفتند به یاد بدبختی های خود در زندگی، به خاطر امامزاده خود ساخته، گریه را سر دادند و به قول معروف «حالا گریه نكن كی بكن !» چون عابرین ساده لوح به تدریج در آنجا جمع شدند و جمعیت قابل توجهی را تشكیل دادند شیادان با شرح خواب های عجیب و غریب با آنان فهماندند كه هاتف سبز پوشی در عالم رویا آنها را به این مشهد مقدس و مكان شریف هدایت فرموده و از لوح مباركی كه در دل این خاك مدفون است بشارت داده است.
روستاییان پاك طینت فریب نیرنگ و تدلیس آنها را خورده به كاوش زمین پرداختند تا لوح به دست آمد و دعوی آنها ثابت گردید. دیگر شك و تردیدی باقی نمی ماند كه این چند نفر مردان خدا هستند و فضیلت و صلاحیت آنها ایجاب می كند كه خدمت مزار را خود بر عهده گیرند. طبیعی است چون این خبر به اطراف و اكناف رسید و موضوع كشف و پیدایش امامزاده جدید دهان به دهان گشت، هر كس در هر جا بود با هر چه كه از نذر و صدقه توانست بردارد به سوی مزار مكشوفه روان گردید.
خلاصه كار و بار این امامزاده دیر زمانی نگذشت كه بازار مزارات اطراف را كساد كرد و هر قسم و سوگند بزرگ وحتی الاجرا بر آن مزار شریف و بقیه منیف بوده است. زایران و مسافران از سر و كول یكدیگر برای زیارتش بالا میرفتند. این روال و رویه سال ها ادامه داشته و شیادان بی انصاف به جمع كردن مال و مكیدن خون روستاییان و كشاورزان بی سواد پاكدل متعصب مشغول بودند.
از آنجا كه گفته اند «نیزه در انبان نمی ماند» قضا را روزی یكی از شیادان از همكار و دستیار خویش مالی بدزدید. صاحب مال به حدس و قیاس بر او ظنین گردید و طلب مال كرد. شیاد مذكور منكر سرقت شد و حتی حاضر گردید برای اثبات بی گناهیش در آن مزار شریف و بقعه منیف سوگند بخورد كه مالش ندزدیده است. صاحب مال چون وقاحت و بیشرمی شریكش را تا این اندازه دید بی اختیار و بر خلاف مصلحت خویش در ملا عام و با حضور كسانی كه برای زیارت آمده بودند فریاد زد :«ای بیشرم، كدام سوگند؟ كدام مزار شریف؟ این امامزاده ایست كه با هم ساختیم و با آن كلاه سر دیگران می گذاریم نه آنكه بتوانی كلاه سر من بگذاری !»
گفتن همان بود و فاش شدن اسرارشان همان.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:16 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|