شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
01-02-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند...
هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱ میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرنسه منتقل کند.
جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.
رئیس این گروه تحقیق و ترمیم حسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و تقریبا در حدود ۲۰۰ سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟!
لذا بعد از اتمام کار به کشورهای اسلامی سفر کرد و به تحقیق پرداخت تا بالاخرة آیه ۹۲ سوره یونس را برایش خواندند.به این صورت بود که به دین مبین اسلام مشرف شد
منبع: (نشریه فرهنگی مادبه- دانشگاه علوم و فنون قرآن کریم)
گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
01-02-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قصه برده سخن چين
مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عيبى ندارد جز سخن چينى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خريد، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پيش همسر مولايش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفيانه تو را رها كند پس يك تيغى بگير و از پشت سر او چند تار موئى بتراش و بياور تا من سحر و جادو كنم تا او تو را دوست بدارد، سپس رفت پيش مولايش و گفت : زن تو، براى خودش دوست گرفته ، و مى خواهد تو را بكشد پس خود را به خواب در آور، تا بفهمى ، پس مرد خود را به صورت خواب در آورد، زن با تيغ آمد، مرد خيال كرد زن مى خواهد او را بكشد، پس بلند شد و زنش را كشت ، پس خويشاوندان زن آمدند و اين مرد را كشتند و جنگ بين دو طائفه در گرفت و ادامه پيدا كرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-02-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لطيفه شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او رارفع و جبران كند، گفت : ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او را به قتل برساند، آن شخص گفت : اين عرب را به خاطر من ببخش و او را نكش ، حجاج هم عرب را ببخشد، آن عرب بيرون كه آمد، مقعد اين شخص را مى بوسيد و مى گفت : پدرم به فداى مقعدى كه ماليات را بردارد و يك اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح و ثنابر هيچ كس سزاوار نيست جز بر اين مقعد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-02-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عمرهاى بعضى از پيامبران به سالهاى شمسى
آدم 930 سال ، حوا 937 ، شيث 712 ، ادريس كه به آسمان رفت 350 سال ، نوح 950 ، هود 800 سال ، صالح 136 سال ، حضرت ابراهيم 175 سال ، اسماعيل 137 ، اسحق 180 سال ، حضرت يعقوب 147 ، يوسف 110 سال ، موسى 120 سال ، هارون 117 سال ، سليمان 52 سال ، حضرت داود 100 سال ، حضرت زكريا گفته اند 97 سال.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاهشان خواند:
«نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.»
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست. یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکهی مساوی تقسیم کرد.
سپس سیبزمینیها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و این بار به این فــکر میکردند که آن زوج پیــر احتمالاً آن قدر فقیــر هستند که نمیتوانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.
پیرمرد شروع کرد به خوردن سیبزمینیهایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیرمرد قبول نکرد و گفت:
«همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.»
مردم کمکم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را میخورد، پیرزن او را نگاه میکند و لب به غذایش نمیزند.
بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیرزن توضیح داد: «ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.»
همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت:
«میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»
پیرزن جواب داد:
«بفرمایید.»
- چرا شما چیزی نمیخورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟»
پیرزن جواب داد:
«منتظر دندانها!»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زنجیر محبت
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود .
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم .
زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟ "
و او به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی .
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه !"
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!".
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت:
"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه..."
به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک
میکنه و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وفادارترین مرد
از شیوانا عارف بزرگ پرسیدند وفادارترین مــــردی که دیدی که بود؟ او گفت: جوانـــی که هنوز ازدواج نکـــــرده بود و هنوز نمی دانست همســــــرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت ،اما با این وجود هــــرگاه با دختـــــری جوان برخورد می کرد شــــرم و حیا پیشه مـــی کرد و خود را کنار می کشید. او وفادار تــــرین مـــردی بود که در تمام عمــــــرم دیده بـــــودم!!
معنای واقعی دوست داشتن
شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید. همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:" عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!"
شیوانا رو به شاگرد کرد و گفت:" این دوست ما از یک لحاظ حق دارد. عشق یعنی انجام کارهایی که محبوب را خوشحال می کند. اما این همه عشق نیست. بلکه چیزی مهم تر از آن هست که این رفیق دوم ما که در طول سفر به همسر خود وفادار است و حتی در غیبت او خیانت هم نمی کند، دارد به آن عمل می کند. بیائید از او بپرسیم چرا همچون همکارش پی عیاشی و عشرت نمی رود؟"
مرد دوم که سربه زیر و پابند اخلاقیات بود تبسمی کرد و گفت:" به نظر من عشق فقط این نیست که کارهایی که محبوب را خوشایند است انجام دهیم. بلکه معنای آن این است که از کارهایی که موجب ناراحتی و آزردگی خاطر محبوب می شود دوری جوئیم. من چون می دانم که انجام حرکتی زشت از سوی من ، حتی اگر همسرم هم خبردار نشود، می تواند روزی روزگاری موجب آزردگی خاطر او شود و چه بسا این روزی روزگار در آن دنیا و پس از مرگ باشد، بازهم دلم نمی آید خاطر او را مکدر سازم و به همین خاطر به عنوان نگهبان امانت او به شدت اصول اخلاقی را در مورد خودم اجرا می کنم و نسبت به آن سخت گیر هستم. "
شیوانا سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت:" دقیقا این معنای عشق است. مهم نیست که برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایه می گذاری و چقدر زحمت می کشی و چه کارهای متنوعی را انجام می دهی تا خود را برای او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را به سوی خود بگردانی. بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی که محبوب ناراحت شود. این معنای واقعی دوست داشتن است
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
صداي پاي بهار و نوروز
در ولوله و شادی فراراه بهار قرار داریم که زمان یک سال دیگردر دفترچه عمر ما خواهد نوشت و سیمای آغازین لحظه نوین سال دیگر حیات خود را در جلوه شگوفه های گل و ناله شور انگیز بلبل و پوشیــدن قبای سبزچمــن و ده ها شگفتی هـــای طبیعت رنگیــن شده بهــــــاری مشاهـــده خواهیــــــم نمــــود.
اگـــر بهــاربیایــد ترانه ها خواهم خــوانــــد
ترانه های خوش عاشقانه خواهم خواند
بـــــه گهــــواره آغـــوش مــن چو آیی تـــــو
بگوش خــاطر تو منفسانه ها خواهم خــواند
گشــوده لانه عشق و فشانــده دانهء مهــــــــر
تــراپــرنــدهء غمگین به آشیانه خواهم خواند
باز عالم و آدم و پوسیده گانخزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد ونشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را برگذار می نمایند.
جشن فـــرخنده فـــرودیـن است
روز بازار گـــل و نسرین است
و باز گرمای ملایم و فرحبخش روزهای آفتابی بهار در باغ و راغ و کشتزار ها به سبزه و گلها و درختان بشارت میدهد تااز خواب سنگین زمستان بیدار شوند و روح تازه بخود گیرند و آنگاه این نوای جانبخش راساز بدارند .
دی شد و بهمـــن گذشت فصل بهاران رسید
جلوهء گلشن به باغ همچو نگاران رسیـــــد
و باز نسیم گوارای گیسوان مشک بوی بته های گلاب را با آهنگ موزون تکان میدهد تا با لالهء خوش عذار و نرگس و ریحان و گل های دشتی همزمان جوانه زنند و ترانه عشق را به گوش عشاق برسانند و آنگاه در چمنها و دشت و دمن طوفان برپا کنند ـ
باز هم صداي پاي بهار
و باز هوای شاداب به عشرتگاه باغ و لاله زار هاراه میگشاید و گلهای سرخ و زرد و نیلوفری را که در سبزه زار ها می رویند نوازشمیدهد و آنگاه آبستن چمن را به نظاره می نشیند و همین که در مرغزاران حریر پوش به میزبانی مردان پاکدل دشت می شتابد نالهء نی را می شنود و وظیفه دار این پیام میگردد.
رونق عهـــد شبابست دگــر بوستان را
میرسدمـــژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمـن بـاز رسی
خدمت مابرسان سرو گل ریحـــان را
و باز فرزندان خورشید در دره ها وادیها کوهپایه ها و باغ های خندان به بشارت عید بهار و خوشحالی جوانه زدن شاخه های پرنقش و نگار فاخته ها و کبک دری و عتدلیان را به نغمه سرایی می طلبد و پروانه ها رابه پذیرایی عطر شگوفه ها دعوت می نماید و غزلان دلفرین را که عشاق سرگردان به یادچشم مست معشوقه بی وفا و دل آزار خودشان بیابان در بیابان می پرستند فرا میخواند تاسختی های زمستان را به فراموشی بسپارند و عید رابا دیدار دو باره با فصل باران تجلیل کنند و با شنیدن این سرود دلنشین همراز و هم صحبت با آنهای گردند که دل به عشق زنده دارند.
ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیــــدی
چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـــدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریــدی
و اما درآریانای کهن در نزد آباء و اجداد مان رسم و آئین استقبال از بهار و سال نو و تجلیل از عید نوروز چگونه بود؟ خبرگان ادب و فرهنگ آورده اند که مردم در شب نوروز آتش میافروختند و دنیا را چراغان میکردند و در بامداد بر سبیل خوشحالی آنگونه که شبنم برپای لاله میریخت و غبار غم را از صفحهء سفید گل نسیرین می شست بر یکدیگر آب میپاشیدند و کدورت ها را می زدودند و آنگاه به شکرانهء نعمت های بهار به همدیگر شکرهدیه می دادند و سال نو را با شادکامی و خرسندی استقبال می نمودنداکنون نیز بهار و نوروز با شور و هیجان در وطن عزیز ما با سنتهای دیرینه آبایی که مملوءاز نیکها بود با شادمانی جشن گرفته می شود. دید و بازدیدها و رفتن به زیارت سخی وبختن حلوا و ده ها رسم و آیین های دیگر هنوز هم برپا می شود و یادشان نسل به نسل درمیان مردم ما جاودانه می گردد
بلبلا مــژدهء بهـــاربیــار
خبر بد به بوم و باز گذار
صدای بوسه بهاران
صدای بوسه باران صدای خنده ی گل صدای کف زدن لحظه ها برای بهار. دوباره معجزه ی آب و آفتاب و زمین شکوه جادوی رنگین کمان بهاری شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود دوباره چهره ی نوروز و شادمانی عید دوباره عشق و امید... دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار. غم زمانه به پایان نمی رسد، برخیز.. به شوق یک نفس تازه در هوای بهار.
درباره نوروز از سعدی شیرازی:
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
شعری درباره بهار از حافظ شیرازی:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
شعری از نظامی گنجوی درباره بهار
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو ، را نبوید ، آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد ، باد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 01-07-2014 در ساعت 01:45 PM
|
01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بهار" و "عید نوروز" در آئینه ی شعر فارسی
"بهار" و "عید نوروز" در تاریخ شعر فارسی تجلی پر شمار و انعکاس فراوانی داشته است.شعرا و سرایندگان شعر فارسی
تحت عنوان "بهاریه"سروده های زیادی از خود بر جای گذاشته اند."بهار" بعنوان احیاگر طبیعت و "عید نوروز "ایام پاسداشت این گردش لیل و نهار با شور و شوقی که در اقوام آریایی از گذشته هایی دور ایجاد کرده است درحقیقت زندگی تازه و نویی را برای انسانها به دنبال خود می آورد.
نگاه شاعرانه به این زیبائی ها و شور و شوق رستن و دوباره رنده شدن نگاهی توصیفی در آغاز و نگرشی درونی و معنی گرا در پایان است.بطوریکه دربعضی ازاوقات توصیف بهار وسیله ای برای بیان مقصود و اندیشه های دیگر قرار میگیرد.
این مقصود بسته به جهان بینی و تفکر شاعر نوع نگاه او را در این مقطع زیبای دگرگونی طبیعت به درون گرایی و برون گرایی نشان می دهد.به عبارت دیگر بهار می تواند نماد عدم پایداری دنیا و نعمات آن باشد نعمت هایی که شایسته ی دلبستگی نیست یا اینکه نشان از گشایش و آرامش پس از تحمل سختی وسردی ها قرار گیرد و ایجاد امید و شوق برای حرکت به سوی آینده و شروعی دوباره نماید.
در این روند بررسی هر چه از شعر کلاسیک گذشته به سوی شعر امروز فارسی گام برداریم بیان حالت ها و مضمون ها از طریق وصف بهار و عید نوروز به گفتمانی غالب تر تبدیل میگردد که شاعر با مخاطب قرار دادن مضمون بهار فکرو اندیشه ی درونی و فلسفی خود را بیان می کند.
از قرن چهارم هجری به بعد با شکل گیری قصیده و رواج آن تغزل و تشبیب بسیاری ازقصاید در وصف بهار بود ولی با وسعت یافتن انواع شعر فارسی و تولد غزل بهاریه ها منحصر به قصیده نماند و به ندریج به قالب های دیگر شعر مانند غزل و مثنوی نیز سرایت کرد. نخستین بهاریه ی مشهور در این دوره از رودکی پدر شعر فارسی است که سرتاسر آن وصف بهار است.به چند بیت آن اشاره می گردد:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار زینت و آرایش عجیب
شایدکه مردپیربدین گه جوان شود
گیتی بدیل یافت شباب ازپی شبیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
یک چند روزگار جهان دردمند بود
به شدکه یافت بوی سمن رادوای طیب
بلبل همی بخواند بر شاخسار بید
سار از درخت سرو مر او راشد مجیب
پایه گذاری نوروز
نوروز و آمدن بهار و طراوت دوباره طبیعت موردتوجه همه شعرای فارسی زبان بوده و هر یکی با توجه زمینه فکری خود به نوعی به وصف نوروز و جلوه های زیبای طبیعت پرداخته اند.
از آن پس ، چون جشن نوروز همزمان با نو شدن سال و تحول در طبعیت بوده است تقریبا همه سرایندگان و شاعران به این تغییر و دگرگونی توجه ویژه نموه اندو هر یک مطابق با زمینه فکری خود در وصف نوروز ، بهار ، چمن ، گلستان و شکوفه ،استادانه و با نازک خیالی ، شعر سروده اند . گویندگان توانای شعر فارسی ، بازبردستی تمام دیبائی نگارین در کارگاه ذوق و اندیشه می بافند که تار و پود آن الفاظ منسجم ، روان و نقش و نگار دلفریب آن ، آفریده طبع لطیف و قدرت ابداع آنها در تصویرجمال هستی است.
به روایت شاهنامه فردوسی ، جمشید نام پادشاهی است از پادشاهانقدیم خراسان زمین و چهارمین پادشاه ، بعد از پایه گذاری سلسله پادشاهی توسط کیومرث بود که پس از پدرش تهمورث ، به پادشاهی رسید . وی در اول «جم» یعنی سلطان و پادشاه بزرگ ، نام داشت . سبب « جمشید » نامیدن آن شد که او سیر عالم می کرد و چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب به نقطه حمل آمده و بهار آغاز شده بود ، دستورداد که تخت مرصعی را در جای بلند گذاشتند و تاج جواهر نشان بر سر نهاد و بر آن تخت نشسته و چون آفتاب طلوع کرد و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد ، شعاعی در نهایت روشنی پدید آمد و چون به زبان پهلوی شعاع و انوار نور را « شید » میگویند ، این لفظ را بر جم افزودند و وی را « جمشید » گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی عظیم برپا کردند و آن را روز را « نوروز » نام نهادند .
جهان انجمن شد بر تخت اوی
فرومانده از فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
زمزمه های بهاری
در ایامی که بهار به کوی و برزن آمده وطبیعت زنده شده و زیبایی های خود را به رخ می کشد، می توان دقایقی را به سیرو سیاحتدرکوه دامن ها و دشت های سر سبز کشور عزیز مان سپری نمودد و از گوهر بهاری و نورزی لذت برد، خاصتا در دشت ها و کوه های سر سبز سرزمین بدخشان که که تماشا مناظر دلکش این دیار بننیده را در عالم خیال دیگر میبرد مثال زد.
شاعران بزرگ و مفاخر گنجینه های ادبیات این سرزمین به فراخور حال در اشعار خوداز نوروز یاد کرده اند و هر یک از منظری دلنشین و متفاوت به آن پرداخته اند.
تعدد و تنوع این اشعار و نیز محتوا و مضامین بکر آن به اندازه ای است که فراهمآوردن همه آنها در یک جا ممکن نیست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-07-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تـاریـخ نــوروز
برخی از ایرانیان بنابر افسانه ها و ادب فولکلورشان که بیــــــا ن کنندهء اعتقادات عوام الناس است نوشته اند. وقتی جمشید زمام کشور را بدست گرفت از منطقهء دماوند تا شهر با بل را در یک روز طـــــی کرد. از این سبب اشـــــراف و در باریان او این روز را روز نویا نوروز خواندند که مصادف بود به اول حمل و تا ختم دورهء زمام داری وی همه در اول ســا ل خورشیدی این روز را بخاطر سفر طولانی جمشید ازدماونـد تا با بـــل با جشن و سرور تجلیل میکردند که با گذشت زمان تجلیل از این رو ز به شکل عنعنه و رسوم مردم در آمد. گرچه در بعضی اوقات این جشن هاکم رنگ جلوه کرده اسـت ولی بآن هم طبق عادات از جانب بیشماری از کشور ها ی مختلف کـه درفوق تذکر داده شده درروستا ها و محلات تجلیل و برگزارمیگــردد چه عده از نویسندگان افغانستان نوشته اند. جشـن نوروزدر پا میـــــــر واقع در قلمرو افغانستان بنام ( خدیر ایام) یاد میگردد که بمعنی عیــــد بزرگ است.
در کتاب اوستا آمده است که روز یازدهم ماه خورشیدی( خیـرروز) نامیده میشود زیرا آفتاب به زبان آریایی (خور) . به زبـــــــا ن اوستا یی ( خیر ) آمده است . دوکتور خوش نظر یکی ازنویسند گا ن سمت شمال افغانستان نگاشته است . طبق تحلیل های جغرافیوی,محـل پادشاهی جمشید رادرشمال افغانستان در ( بخدی) یا بلخ امروز دانسته اند. یک تعداد مسلمانان را در ایران و بعضی از کشور های دیگر عقیده برآن است که حضرت علی (رض)خلیفه ء چهارم در ســال او ل خورشیدی بر کرسی خلافت نشست و عدالت را در قلمروش برقرار نمود از آن رو به یاد و بود این عدالت گستری , اول هر سا ل باجشن و سرور استقبال میگرددکه همین گونه نظریات مختلفی در زمینـــه وجود دارد.
در افغانستان نوروزدر سایر ولایات کشور تجلیل میگــــردد که هموطنان عزیز مان با تفاوت های کم و بیش از این روزاستقبــا ل نموده جشن و سروررا بر پا میدارند .در شهر مزارشریف در جوارآرام گاه حضرت شاه او لیـــــا که روضه شریف گفته میشوددر روز نو روز علم مبارک ( جنــده ) با شورو هلهلهء تما شا چیان برافراشته میشود که تعداد زیـــــــاد ی از مــــردم کشورو حتا توریست ها از گـــوشه وکناردر این مراســـم اشتراک مینمایند که این روز راروز جنـــده بالا مینامندو مـــــرد م مهمان نواز مزارشریف از مهمانان با پذیرائی گرمی استقبال میکننـد که در شب نوروز هیچ خانهء از شهر مزارشریف بدون مهمان نمــی با شــــــد و مرا سم جنده بالا تا مدت چهل روز ادامه میداشته با شــد زایرین که برای زیارت بدرگاه شاه ولایتمآب می آیند روح اخــــو ت و همدلی بآنها دمیده میشودو کدورت های شانرا نسبت به یک دیگـر بیاد فراموشی میسپارند . زیرا روز نوسال را ایام به فراموشی سپردن تمام کدورت ها تلقی میکنند. و همچنان اینروز را بنام میلهء گل سرخ نیز مینماند چه دراین موقع که اول بهار است در دشت و دمن و حتا روی بام خا نـــــه های کاه گلی لاله های سرخ میروید وبیننده را با تماشـای خو یـــش شاد میسازد . در دیگر ولایات کشور مردم نیز برای تـفریح بخــاطر لذت بردن از هوای گوا را ی بهار به بیرون از منزل رفته در دامنـه های سر سبز وگلهای زیبای بهاری به سیر و تماشا میپردازند . عدهء از مردم کشور را عقیده برآن است که شب اول سا ل نــــو غذا های را آماده بسازند که حرف اول غذا آماده شده (س) با شــد مثــــل سبزی ,سیر ,سماروق, سیب و غیره و در شب اول سال یعنی شب نوروز سبزی چلو با گوشت مرغ سفید میپزند .
جوانان برای تفریحی و سر گرمی در هوای آزاد آتش می افروزند واز بالای آتش باالنوبه میگذرند و حین گذشتن از آتش سرودی را زمزمــه میکنند (غمهای من از تو + روشنی تو از من ) زنان و دختران جوان قبل از فرا رسیــــدن نو روز به صـــفا یی منازل شان میپردازند و با وسا یل دسته داشته خویش خانه های خـود را می آرا یند .هفت میوه تر کرده نیز یکی از میوه های سا ل نــــوونورو ز است که برای آماده کردن هــفت میوه از مــیوه های خشـــک عبارت ازکشمش , خسته,پسته,چارمغز,سنجد,زردآلوی خشک وبادام استفاده میکنند و در روز اول سا ل یعنی نوروز فامیل ها هفت میوه را صرف میکننــد در بعضی از شهر ها و روستاها برای دختران وپسران نامـــزده شده از جانب فامیل های شان تحفه های لباس , با ماهی و جلبی هــا ی رنگــه تدارک و به خانه های آنان فرستاده میشود و این اقدام را یک اقدام نیــک و آغاز خوشبختی دوجوان نامزد شده میپندارند . در بعضی از ولایات کشور جوانان به استقبال ازاینروز به اسپ سواری , کشتی گیری, توپ بازی و غیره تفریحی میپردازند . نا گفته نباید گذاشت که این سه دهه جنگ روستا ها وبعضــی از شهر هارا ویران کرده است که تعداد از مردم خانه بدوش ودرزیر خیمه ها بسر میبرند و توان خرید غذای لازم را ندارد . و هموطنان که از نعمـــا ت مادی برخوردارند مردم بی بضاعــــت خویش را در چنــین حالات کمــک ویاری رسا نند و نگذارند که لحظات خوش طبیعت را سر بی شام وچشــم گریان سپری نمایند . زمانیکه دلی را بدست آوریم و مستمندی را شـــــا د بسازیم آنوقت است که خود بخود احساس خوشی برای ما دست میدهد وازخوشیهای بهار و نوروز دوچند لذت میبریم .
در ایامی که بهار به کوی و برزن آمده و طبیعت زنده شده و زیبایی های خود را به رخ می کشد، می توان دقایقی را به سیرو سیاحت در گلزار ادبیات ایران پرداخت و چه مناسبتی بهتر از نوروز!
شاید در ادبیات کمتر کشوری به اندازه ایران آمیختگی شعر و ادبیات با سنت های کهن وجود داشته باشد.
شاعران بزرگ و مفاخر گنجینه های ادبیات این سرزمین به فراخور حال در اشعار خود از نوروز یاد کرده اند و هر یک از منظری دلنشین و متفاوت به آن پرداخته اند.
تعدد و تنوع این اشعار و نیز محتوا و مضامین بکر آن به اندازه ای است که فراهم آوردن همه آنها در یک جا ممکن نیست.
پس به مصداقِ »آب دریا را اگر نتوان چشید، هم به قدر تشنگی باید چشید«، مجموعه کوچکی از شعر شاعران درباره نوروز و بهار را تقدیمتان می کنیم.
تـاریـخ نــوروز
نـوروز جشن شکوهمند آریایی و آیین کهن یادگار سلسله ها وتمدنهایی است که گــویای پیـشینه تابناك سرزمینهای ( اریانا بزرگ ) و جلوه ای مهم از فرهنگ غنی این اقـوام است. نوروز كه چند هزار سال و سده هاست؛ بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن روسـت كه یك جشن تحمیلی سیاسی نیست. آیین زمینی و جهان باوراست. نوروز را هم میتوان آیین دانست، هم میشود تقویم پذیرفت و هم تاریخ آنرا که با تاریخ اساطیر و افسانه ها نسبت دارد، روایتنامه ی دوران پیش از تاریخ تلقی نمود.
نوروز آیین آشنایی انسان با طبیعت است. ازژرفای این باور دانشهایی پدید می آید، که رازناکی و سردر گذشته داشتن این رسم پرشکوه را بررخ نسلها و نحله های گوناگون می کشد. آیین نوروز خاطره های خویشاوندی انسان با جهان و آفرینش رادردل طبیعت بر میتابد. برای همین است که پور سینا آنرا راز آمیز بودن شناسنامه انسان در طبیعت میخواند و دانشنامه بیرونی نیز پراز معانی بکر در ژرفای این باور است.
ابوریحان در آثار الباقية، می نویسد: " برخی از علمای ایران می گویـند: سبـب این كـه ایـن روز را نـوروز می نامند این است كـه در ایـام تهمورث صـائبه آشكار شدنـد و چون جمشید بـه پادشاهی رسید دین خود را تجدید كرد و این كار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز را كه روز تازه ای بود، جمشید عید گرفت".
در آثار پیشینیان آمده است كه، این جشن را نــخست جمشید برپا كرد. گویند در این روز جمشید بـه جنگ دیـوان رفت و آنان را فرمانبردار خویش ساخت. جمشید در این روز بر تختی نشست كـه دیوان آن را می بردند و بـا آن به یك روز راه از دماوند به بــابـل رسید. مردم در تعجب شدند و آن روز را جشن گرفتند. میگویند جمشید که همان یما نخستین پادشاه ازاساطیر بلخ باشد، تخت شاهی آراست وخود برجایگاه نشست. آنگاه همه دانشمندان، فلکشناسان، موبدان کیشها و باورهای گوناگون، افسانه گویان، بزرگان اندیشه در دستگاه پادشاهی و همه نخبگان دوران خویش را فراخواند، تااز سنتها و باورهای گوناگون رسم مشترکی بیرون بیاورد.
خیام نویسنده نوروز نامه دراین باره میگوید: " سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چـون دانستند كه آفتاب را دو دور بـوده یكی آن سیصد و شست و پنج روز و ربــعی از به اول دقیـقه حمـل باز آید، بـه همان وقت هر روز كه رفته بود بدین دقیـقه نتواند آمدن چـه هـر سال از مدت همی كم شود. چون جمشــید این دو را دریـافت انرا نوروز نام نهاد و جشــن آیـین آورد. پـس از آن پادشاهـان دیـگر مردمان بدو اقتدار كردند.
پایه گذاران ادبیات فارسی نیز در سده های سوم وچهارم خورشیدی، همانند دانشمندان و نوروز شناسان سرگذشت آیینهای نوروزی را رسم جمشیدی خوانده اند وجم را آغاز گرآن آیینها میشناسند. سرایندگانی چون: رودکی، دقیقی، فردوسی، عنصری، خسرو قبادیانی و دیگران نسبت جشن کهن ودیرپای نوروز راچنین یافته اند و برتافته اند:
جهان انجمن شد برتخت او
ازآن برشده فره بخت او
سرسال نو هرمز فرو دین
برآسوده ازرنج تن دل زکین
بزرگان بشادی بیاراستند
می ورود ورامشگران خواستند
به نوروزنوشاه گیتی فروز
برآن تخت بنشست فیروز روز
به جمشیدبرگوهر افشاندند
مرآن روز را روز نو خواندند
آیینهایی چون جشن مهرگان، یلدا، سده، سوری و ... هنگام برگزاری از یکشبانه روز بیشتر نیستند، این جشنهارا یونانیان و مردم آسیای میانه نیزبرگزارمیکنند. اماجشن وآیینهای نوروز، دست کم از دوهفته بیشتر ادامه دارد. فلکشناس معروف ابوریحان بیرونی، برگزاری نوروز در زمان جمشید را یکماه میداند. او چنین مینویسد:
" چون جم درگذشت، پادشاهان همه این ماه را عید گرفتند. عیدهاراشش بخش کردند، پنج روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، پنجه دوم رابه اشراف وبزرگان، پنجه سوم را به خادمان پادشاهی، پنج روز چهارم رابه ندیمان ودرباریان، پنجه پنجم را به توده مردم وپنجه ششم رابه برزگران، رعایا و تهدیدستان اختصاص داده بودند".
آیین های نوروز یکباره و ناگهان رسم نشده اند، درهم آمیزی و امتزاج فرهنگی ملل ونحل گوناگون سبب شده است که در این آیین ها نیز دگرشده ایی پیش آید ونسلهادرآن تحولات شگرفی بیارند. برگزاری آینهای نوروز بر روزهای مذهبی و رسم دیگران نیز اثرنموده است، بسیاری از مراسم مذهبی در کسوت نوروز و رسم کهن آریایی درامده اند. اینکه پیش از ظهور اسلام چه رواجهایی از نوروز تاثیر پذیرفته اند وبه آن یکی شده اند، در کنار آینهای نوروز ی فهمیدنی اند. اما همین اعیاد اسلامی نیز در قلمرو اقوام آریایی و فرهنگ زبان فارسی، بگونه نوروز برگزار میشوند. مثلا عید رمضان و عید قربان، در ملت عجم همانند نوروز سفره و ترتیبات سه روزه دارد، اما در عرب زمین چنین نیست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 8 نفر (0 عضو و 8 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|