بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #281  
قدیمی 07-15-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ماجرای ازدواج سحر و عادل

سحر و عادل پس از 2 سال و نیم دوستی به اصطلاح خیابونی(البته به قول برو بچ کارشناس تلویزیون) تصمیم میگیرند- از اونجایی که طاقت دوری همدیگر رو ندارند- با هم ازدواج کنند.
برای همین عادل وپدر و مادرش و چند تا از بزرگای فامیلشون که حدودا ً30 - 40 نفری میشن ،به سمت خونه سحر اینا لشگر کشی می کنند تا دخترشون رو به کنیزی ببرند.از این طرف هم یک قشون 50-60 نفره متشکل از سحر و خانواده اش و ریش سفیدای قوم و قبیله شون منتظر رسیدن مهمون ها هستن تا عادل رو به غلامی قبول کنند.
وقتی دو خانواده به هم میرسند در میدانی به نام خانواده عروس ، جنگی سخت شروع میشه به نام خواستگاری و هر طرف سعی در پیروز شدن داره و این در حالیه که سحر و عادل تصمیمشون رو گرفته اند و میخواهند همدیگر رو خوشبخت ترین زن وشوهر دنیا بکنند و به هم قول داده ان که چه در خوشی و چه در سختی و چه حتی در جدایی! کنار هم باشند!(جوونن دیگه چرت و پرت زیاد می گن!)
به هر حال بعد از کشمکش های فراوان و به وجود آمدن تلفات سنگین از هر دوطرف ، نتیجه این میشه که :عادل جان تعهد بده سربازی بره و خونه و زندگی راحتی برای سحر جون فراهم کنه و سحر و خانواده اش هم توقعاتشون رو کمتر کنند تا این دو تا جوون بتونن هر چی زودتر برن سر خونه و زندگیشون.
تعداد سکه مهریه هم طبق رابطه S+ Π¾ + ²k=½mv برابر با 17367 عدد میشه که در آن :
m= مجموع مربع تاریخ تولد عروس خانوم و تعداد دفعاتی که ایشون در نوزادی پوشک خودشون رو خراب کرده اند
V= مقدار میلی لیتر شیر هایی که سحر خانوم در دوران کودکی از اونجای مامانشون برداشت کرده اند.
Π=همون عدد پی برابر با 14/3
r= زاویه ای که موقع شیر خوردن ، از امتداد پای سحر خانوم با خط افق بدست میومده .
S=عداد ثابت که مقدار ان 1000 است(به نیت 1000 غیر معصوم!)
خوب به سلامتی همه چی ختم به خیر شد و تاریخ عقد و عروسی هم تعیین شد و همه با هم خداحافظی می کنند و به خونه های خودشون بر می گردند تا به خودشون افتخار کنند که دست دو تا جوون رو گذاشتن توی دستای هم و ایشالله خدا اجرشون بده!
در اینجا ما قصد داریم یک برسی چهره به چهره داشته باشیم تا کمی یشتر در مورد مصائب و شیرینی های یک ادواج ایرانی آشنا بشیم:
سحر و عادل
اتفاق خاصی براشون نمیفته و مثل قبل با هم بیرون میرن تا به خیال خودشون(منظور از خودشون خانواده های سحر و عادل می باشد) با خلقیات و ایده آل های همدیگر آشنا بشند! از فردای روز عقد سحر جان و عادل جان مشغول جمع آوری اطلاعات از نقاط پر تردد گشت های انتظامی می شوند تا بتوانند در جهت برآورده شدن یک آرزوی قدیمی(:وای خدا یعنی میشه یه روز بدون ترس از مأمور با هم بریم خیابون؟) قدم بردارند و بدین منظور در حالیکه در یک دست عقد نامه و در دست دیگر ، دست همدیگر را گرفته اند با اعتماد به نفس کامل از جلوی این ماشین های سفید و زبونم لال سبز رد می شوند!
سعید(برادر سحر)
مشغول آماده سازی درونی و بیرونی می شود و روزانه 50 بار جمله «از غیرت خود بکاهیم» را تکرار می کند تا از این به بعد به سمت مردی که دست خواهرش را می گیرد و او را می بوسد با کله حمله نکند!
سیما جون(مامان سحر)
او در حالیکه همچنان از پیروزی بدست آمده بر سر جنگ مهریه سرمست است ، مشغول تهیه لیستی از بهترین و گرانترین مارک های لوازم خانگی موجود در بازار جهت تهیه جهیزیه می باشد.در این میان فراموش نمی کند که سری به چمدان های خاک خورده و قدیمی اش هم بزند و یادگارهای عروسی خودش را که برای روز عروسی دخترش نگه داشته(از جمله انگشتر زنگ زده ای که چهار نسل است در خانواده شان از مادر به دختر می رسد.)در می آورد و احیاناً دو قطره اشک هم با یادآوری خاطرات خوش شب عروسی اش از چشمان این بزرگوار سرازیر می شود.
فخری خانوم(مادر عادل)
به تمام دوستان و آشنایان و حتی آنهایی که چشم دیدنشان را هم ندارد زنگ می زند و مخصوصاً سعی می کند هر 8 ساعت یکبار قبل از غذا به سیمین دوست صمیمی اش زنگ بزند و این خبر میمون را بدهد و از تصور قیافه ناامید و عصبانی سمین ، دلش آرام گیرد.زنیکه مزخرف چه فکری کرده؟ یعنی فکر کرده عادل دسته گلم که هم خوش تیپه و هم تحصیلکرده ست رو بدم به اون دختر کک مکی دماغ عملیش ؟واه واه واه با اون سینه های پلاستیکی!
نکته:دختری که شرح آن در بالا رفت و طبق گفته فخری خانوم دماغ عملی و سینه پروتز کرده است همان نسترن معروف به پانته آ دختر فیس و افاده ای سیمین جون می باشد.
لیلا (خواهر عادل که 36 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره و در ضمن مجرد )
لیلا جون که کم کم گرد پیری به چشماش نشسته و همچین بفهمی نفهمی یه مقداری چشماش کم سو شده ، در مدت زمان باقی مانده تا مراسم عروسی تمام سعی خودش رو میکنه تا تمهیدات لازم جهت جوان شدن و کاهش سن از جمله :کشیدن پوست صورت ،لیپو ساکشن و ... را انجام دهد و بتواند شتر خوشبختی اش را در عروسی برادرش پیدا کنه.در همین راستا او روزانه 50 بار جمله «من زیبا ، جوان و دلربا هستم » را با خودش تکرار می کند و همچنین در کلاس های «مثبت اندیشی» و نیز کلاس «چه کار کنیم تا جنس مخالف از ما آویزان شود»(با تدریس دکتر آزمندیان)شرکت می کند!
آقا رضا(پدر عادل ) و بهروز خان(پدر سحر)
اتفاق خاصی برای این دو بدبخت نمی افتد و کما فی السابق صبح زود سر کار می رن و شب خسته و کوفته به خانه می آیند و کماکان خدا را به خاطر این زندگی آرام شکر می کنند!!!
و اما شب عروسی
یک باغ در یکی از مناطق شمالی تهران همراه با 433 نفر مهمان و گروه ارکستر شاسی گورکن و جیغ و کف و داد و فریاد و عربده ، همراه با مخلوطی از نیناش ناش و عاشقی دد بردیه علیش گرفتارش شدم و شیوا شوهر کرده وجمالو جمالو جمالو جمالو بلو! و ....در پایان هم اجرای مراسم رقص به اصطلاح تانگو توسط عروس و داماد و سایر زوج های جوگیر در حالیکه اگر در این لحظه دوربین روی چهره خسته لیلا جون (که امشب حسابی مجلس رو گرم می کرد و حتی با پسر های 6-7 ساله هم می گفت و میخندید ) زوم کنه به وضوح حسرت و نا امیدی رو میشه در چهره اش دید! در این هنگام که همه یا در حال چت زدن یا دید زدن یا اماده شدن برای رفتن به خانه هستند ،ناگهان یه نامردی (که الهی زیر تریلی 18 چرخی بره که راننده اش سعید جانه!) از یه جای سالن داد میزنه :داماد عروسو ببوس و به یکباره تمام 433 نفر مهمان به غیر از یک نفر فریاد میزنند:بوسش کن! داماد هم که سعی می کنه خودش رو شرمنده و با حجب و حیا نشون بده یواش یواش به صورت عروس خانوم نزدیک میشه و .....سعید جان به سرعت محل حادثه رو ترک میکنه و از سالن یرون میره تا این صحنه فجیع رو نبینه!
*****
عروسی تمام میشه و هر کس به خانه خودش میره در حالیکه زنها و دختر های فامیل داماد موقع خداحافظی تمام سعیشون رو می کنن تا یه عیب و ایراد کوچیک از آرایش و لباس عروس رو برای هم بازگو کنند و زنها و دختر های فامیل عروس هم موقع خداحافظی با شیطنت خاص و در آوردن شکلک قیافه ناامید خواهر داماد رو برای هم بازگو می کنند و وقتی دیگه موضوع خاصی برای غیبت کردن باقی نموند همه رهسپار خونه هاشون میشن........
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #282  
قدیمی 07-15-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چند روز در سال كار ميكني

يك مرد پس از ۲ سال خدمت پي برد كه ترفيع نمي گيرد، انتقال نمي يابد، حقوقش افزايش نمي يابد، تشويق نمي شود. بنابراين او تصميم گرفت كه پيش مدير منابع انساني برود. مدير با لبخند او را دعوت به نشستن و شنيدن يك نصيحت كرد: «از تو به خاطر ۱ يا ۲ روز كاري كه تو واقعاً انجام مي دهي، تقدير نمي شود.»
مرد از شنيدن آن جمله شگفت زده شد اما مدير شروع به توضيح نمود.


مدير : يك سال چند روز دارد؟
مرد: ۳۶۵ روز، بعضي مواقع ۳۶۶.
مدير: يك روز چند ساعت است؟
مرد: ۲۴ ساعت
مدير: تو چند ساعت در روز كار مي كني؟
مرد: از ۱۰صبح تا ۶ بعدازظهر؛ ۸ ساعت در روز.
مدير: بنابراين تو چه كسري از روز را كار مي كني؟
مرد: ۳/۱
مدير: خوبت باشه!! ۳/۱ از ۳۶۶ چند روز مي شود؟
مرد: ۱۲۲ روز.
مدير: آيا تو تعطيلات آخر هفته را كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: در يك سال چند روز تعطيلات آخر هفته وجود دارد؟
مرد: ۵۲ روز شنبه و ۵۲ روز يكشنبه، برابر با ۱۰۴ روز.
مدير: متشكرم. اگر تو ۱۰۴ روز را از ۱۲۲ روز كم كني، چند روز باقي مي ماند؟
مرد:۱۸ روز.
مدير: من به تو اجازه مي دهم كه در تا ۲ هفته در سال از مرخصي استعلاجي استفاده كني .حال اگر ۱۴ روز از ۱۸ روز كم كني ، چند روز باقي مي ماند؟
مرد: ۴ روز.
مدير: آيا تو در روز جمهوري (يكي از تعطيلات رسمي مي باشد) كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: آيا تو در روز استقلال (يكي ديگر از تعطيلات رسمي مي باشد) كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: ۲ روز آقا.
مدير: آيا تو در روز اول سال به سر كار مي روي؟
مرد: نه آقا.
مدير :بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: ۱روز آقا.
مدير: آيا تو در روز كريسمس كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: هيچي آقا.
مدير: پس تو چه ادعايي داري؟
مرد: !!!
نتيجه اخلاقي: هرگز از مديريت منابع انساني كمك نخواهيد.

پاسخ با نقل قول
  #283  
قدیمی 07-15-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روش شكار شوهر توسط دخترها



- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.
2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!

نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!

3-روش بچه خر خونی:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی.

نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!

4-روش خرکی:

جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.

5-روش مذهبی خفن:

چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.

نکته:خواهر التماس دعا

6-روش از ما بهتران:

لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

7-روش بچه مثبت:

طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.

نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

8-روش عرفانی:

میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیستپات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه:

اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

خلالصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!

نکته:

این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده.

9-روش لوس گری:

یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلال از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست.



10-روش شهرستانی:

یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!


نکته: اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.
پاسخ با نقل قول
  #284  
قدیمی 07-20-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



آدامس : تنها چيزي كه توي دهان خانم ها بند مي شود
احمق: كسي كه دختر همسايه را در تاريكي نبوسد
ادب : يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد

ازدواج : قمار زندگي است و در قمار معمولا برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند
الكل : مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را
اوراقچي : تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميداند
ايده آل : شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد اتومبيل تازه اش دارد رفتار كند

بزبيار : فلك زده اي كه زنش زشت و كلفتش بيريخت باشد
بوسه : تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند
بيست سالگي : دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر
خسيس : كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود
خوش بين : مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت
دوران تجرد : دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود
رفيق : كسي كه هميشه به شما مقروض است
زوج ايده آل : شوهر كر و زن لال
سوءظن : سعي در دانستن چيزيكه بعدا" انسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست
سرخ پوست : مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود
سنجاق قفلي : تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود
مرد مجرد : كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند
معجزه : دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود
هالو : شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد!


ازخدانخواه
که تمام دنیاروبهت بده،
فقط بخواه کسی روبهت بده
که توروبه تمام دنیا نده


پاسخ با نقل قول
  #285  
قدیمی 07-20-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

صداي پيغام گير تلفن برخي از شاعران ايراني



پيغام گير حافظ :

رفته ام بيرون من از كاشانه ي خود غم مخور
تا مگر بينم رخ جانانه ي خود غم مخور
بشنوي پاسخ زحافظ گر كه بگذاري پيام
زان زمان كو بازگردم خانه ي خود غم مخور



پيغام گير سعدي :

از آواي دل انگيز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پيغام تو خواهم گفت پاسخ
فلك گر فرصتي دادي به دستم



پيغام گير فردوسي :
نمي باشم امروز اندر سراي
كه رسم ادب را بيارم به جاي
به پيغامت اي دوست گويم جواب
چو فردا بر آيد بلند آفتاب



پيغام گير خيام :
اين چرخ فلك ، عمر مرا داد به باد
ممنون توام كه كرده اي از من ياد
رفتم سركوچه ، منزل باده فروش
آيم چو به خانه پاسخت خواهم داد



پيغام گير منوچهري :
از شرم ، به رنگ باده باشد رويم
در خانه نباشم كه سلامي گويم
بگذاري اگر پيام ، پاسخ دهمت
زان پيش كه همچو برف گردد رويم



پيغام گير مولانا :
بهر سماع از خانه ام ، رفتم برون ، رقصان شوم
شوري برانگيزم به پا ، خندان شوم ، شادان شوم
برگو به من پيغام خود ، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم ، جان تو را قربان شوم !



پيغام گير بابا طاهر :
تليفون كرده اي جانم فدايت
الهي مو به قربون صدايت
چو از صحرا بيايم ، نازنينم
فرستم پاسخي از دل برايت
پاسخ با نقل قول
  #286  
قدیمی 07-20-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حافظ در خواب

نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
! گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتی
پاسخ با نقل قول
  #287  
قدیمی 07-20-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

علت قبول نشدن در كنكور؟!!!!!!!!!!!!!!
اگر داوطلبي در كنكور قبول نشد هيچ تقصيري نداردچرا كه سال فقط 365 روز است.
در حالي كه:

1) سال 52 جمعه داريم و ميدانيد كه جمعه ها فقط
براي استراحت است
به اين ترتيب 313 روز باقي ميماند.

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطيلات تابستاني
است كه به دليل گرماي هوا مطالعه ي دقيق
براي يك فرد نرمال مشكل است.
بنابراين 263 روز ديگر باقي ميماند.

3) در هر روز 8 ساعت خواب براي بدن لازم است
كه جمعا" 122 روز ميشود. بنابراين 141 روز باقي ميماند.

4) اما سلامتي جسم و روح روزانه
1 ساعت تفريح را ميطلبد كه جمعا" 15 روز ميشود.
پس 126 در روز باقي ميماند.

5) طبيعتا" 2 ساعت در روز براي خوردن
غذا لازم است كه در كل 30 روز ميشود.
پس 96 روز باقي ميماند.

6) 1 ساعت در روز براي گفتگو و تبادل
افكار به صورت تلفني لازم است.
چرا كه انسان موجودي اجتماعي است.
اين خود 15 روز است.
پس 81 روز باقي ميماند.

7) روزهاي امتحان 35 روز از سال را به خود
اختصاص ميدهند. پس 46 روز باقي ميماند.
8) تعطيلات نوروز و اعياد مختلف دست
كم 30 روز در سال هستند.
پس 16 روز باقي ميماند.

9) در سال شما 10 روز را به بازي ميگذرانيد.
پس 6 روز باقي ميماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بيماري
طي ميشود و 3 روز ديگر باقي است.

11) سينما رفتن و ساير امور شخصي
هم 2 روز را در بر ميگيرند. پس 1 روز باقي ميماند.

12) 1 روز باقي مانده همان روز تولد شماست.
چگونه ميتوان در آن روز درس خواند؟!!

نتيجه ي اخلاقي: پس يك داوطلب نرمال نميتواند
اميدي براي قبولي در دانشگاه داشته باشد

ویرایش توسط ابریشم : 07-20-2010 در ساعت 05:00 PM
پاسخ با نقل قول
  #288  
قدیمی 07-21-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

درد دل نی نی ها

خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باچنگال غذابخور»
خدا به ما صدا داده – مامان میگه،«جیغ نزن»
مامان میگه،«کلم بخور،حبوبات و هویج بخور»
ولی خدا به ما هوس بستنی شیره‌ای داده
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«دستمال بردار»
خدا به ما آب گل آلود داده – مامان میگه،«شالاپ شولوپ نکن»
مامان میگه،«ساکت باش،خوابه بابات»
اما خدا به ما درسطل آشغال داده که میشه باهاش شترق صدا داد
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باید دستکش هات رو دست کنی»
خدا به ما بارون داده – مامان میگه،«مبادا خیس بشی»
مامان میخواد که ما مراقب باشیم وزیاد نزدیک نشیم
به اون سگ های قشنگ غریبه ای که خدا بهمون داده نوازششون کنیم
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«برو دستت رو بشور»
ولی آخه خدا به ما جعبه های پر اززغال. تن های سیاه شده قشنگ
داده،چه جور!
من چندان باهوش نیستم،ولی یه چیز رو مطمئنم بخدا
یا مامان داره اشتباه می کنه،یا اگه نه،خدا.
پاسخ با نقل قول
  #289  
قدیمی 07-21-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مفهوم بازاریابی

در دانشگاه استنفورد، استاد در حال شرح دادن مفهموم بازاریابی به دانشجویان خود بود

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و

می گین: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"،

به این میگن بازاریابی مستقیم

شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد،

بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره،به شما اشاره می کنه و می گه: “اون پسر ثروتمندیه،

باهاش ازدواج کن"،

به این می گن تبلیغات

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و

شماره تلفنش رو می گیرین، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین: "من پسر ثروتمندی هستم، با

من ازدواج کن"،

به این میگن بازاریابی تلفنی

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله کراواتتون رو

مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین، وقتی کیفش می افته

براش از روی زمین بلند می کنین، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک

سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین: “در هر حال،من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج می

کنی؟”،

به این میگن روابط عمومی

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه: "شما پسر

ثروتمندی هستی، با من ازدواج می کنی؟”،

به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و

می گین: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما

می کنه،

به این میگن پس زدگی توسط مشتری

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و

می گین: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی

می کنه،

به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که حرفی

بزنین، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”

به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که بگین:

"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن "، همسرتون پیداش میشه،

به این میگن منع ورود به بازار
پاسخ با نقل قول
  #290  
قدیمی 07-21-2010
amir-m آواتار ها
amir-m amir-m آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: خراسان
نوشته ها: 8
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض عشق از زبان معلمان


دبیر انگلیسی:
عشق تنها کلمه ای است که ed نمی گیرد و به گذشته باز نمی گردد

دبیر ادبیات:
عشق آن نیرویی است بین دو انسان. مثل لیلی و مجنون

دبیر تاریخ:
عشق تنها قراردادی است که از کشورهای دیگر وارد نمی شود

دبیر دینی:
عشق نیرویی الهی و خدادادی است

دبیر ریاضی:
عشق رابطه ی دو انسان است و رابطه ی دو انسان مانند رابطه ی سینوس و کسینوس است

دبیر جغرافی:
تیرهای عشق از بلندایی به بلندی قله ی آلپ بر قلب وارد می شود

دبیر زمین شناسی:
عشق تنها فسیلی است که اثرش هیچگاه از بین نمی رود

دبیر ورزش:
عشق تنها توپی است که اوت نمی شود

دبیر فیزیک:
عشق همانند نیروی کشش آهن رباست که قلب انسان ها را به سمت خود می کشد

دبیر شیمی:
عشق تنها بازی است که بر روی قلب اثر می گذارد و آتشی که از این طریق بر قلب وارد می شود از اسید سوزناکتر است

دبیر هندسه:
عشق همانند هاله ای از نور دایره ی قلب انسان را فرا می گیرد

دبیر علوم:
میکروب عشق از راه چشم وارد می شود

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها