تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ویل دورانت: كوروش زیبا و خوش اندام بود
ویل دورانت: كوروش زیبا و خوش اندام بود
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند . روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بیشماری نوشته اند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت .
آنچه به یقین میتوان گفت اینست که کوروش زیبا و خوش اندم بود؛ چه ایرانیان تا آخرین روزهای دوره ی هنر باستانی خویش به وی همچون نمونه زیبایی می نگریسته اند (هرودوت نیز در مكتوبات خویش كوروش را بسیار زیبا و بی همتا توصیف می كند)، دیگر اینکه وی بنیانگزار سلسله ی هخامنشی است که نامدارترین دوره ی تاریخ ایران است. کوروش سربازان مادی و پارسی را چنان منظم ساخت که بصورت ارتش شکست ناپذیری در آمد و بر ساردیس و بابل مسلط شد و فرمانروائی اقوام سامی را بر مغرب آسیا چنان پایان داد که تا هزار سال پس از آن دیگر نتوانستند دولت و حکومتی بسازند؛ تمام کشورهائی را که پیش از وی تحت تسلط آشور و بابل و لودیا و آسیای صغیر بود ضمیمه ی ایران ساخت و از مجموع آنها یک دولت شاهنشاهی ایجاد کرد که بزرگترین سازمان سیاسی پیش از دولت روم قدیم و یکی از خوش ادوارترین دوره های تاریخی بشمار می رود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اسكندر خواست از كوروش تقلید كند ولی نتوانست
اسكندر خواست از كوروش تقلید كند ولی نتوانست
پس از اینكه جهان گشایی های اسكندر به پایان رسید و بر تخت فرمانروایی تكیه زد، تازه فهمید بین رؤیای ایجاد یك امپراتوری جهانی با توفیق اداره آن تفاوت بسیار است و بی شك همین نكته بود كه او را به شیوه حكومت كوروشی كه كه وی در او به چشم یك سرمشق یا یك رقیب می نگریست، علاقه مند كرد.طرح اختلاط نژادها و ایجاد برادری جهانی بی شك الگوبرداری از شیوه های فرمانروایی كوروش بود كه وی در اجرای آن ناكام ماند. وی هرچند به عنوان یك سردار و یك فاتح به طور بی مانندی موفق بود، به عنوان یك سیاستمدار و یك فرمانروا به هیچ وجه نتوانست لیاقت از خود نشان دهد.
وقتی پس از ناكام ماندن در جلب قلوب ملت ها و در اوج عیش و عشرت و مردم كشی در سی و سه سالگی درگذشت ، دنیایی كه در این فتوحات خونین به دست آورده بود به قول اچ.جی.ولز نویسنده انگلیسی، مثل گلدان گرانبهایی كه از دست های ناشی و لرزان یك كودك بیفتد چنان بر زمین خورد كه یكباره قطعه قطعه گشت. تا حدود هشتاد سال بعد از او نیز ایران همچنان قسمتی از این اجزای گلدان شكسته بود. روح یونانی كه اسكندر برای نشر و توسعه آن تجهیز شده بود، نتوانست بر حیات ایران غلبه كند و نفوذ آن از حد سطح و ظاهر، آن هم برای مدتی محدود فراتر نرفت.
چنین است كه بین مورخان در سطح جهان، در مورد اسكندر بسیار اختلاف نظر هست و بسیاری از نوشته ها از بدبینی و بدگمانی نسبت به او حكایت می كند. در حالیكه در مورد كوروش چنین نیست و دوست و دشمن یكصدا او را می ستایند و بزرگ می دارند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آشنایی با نامهای سرزمین ایران
آشنایی با نامهای سرزمین ایران
میدیا در ادبیات اروپایی• بنا بر اسناد تاریخی، شواهد، قراین، فرهنگ شفاهی، کشفیات باستانشناسی و زبانشناسی میتوان گفت 4 نام برای کشور ایران بکار رفته است. این نامها عبارتند از :
- سرزمین پارس در ادبیات اروپا ( مملکت فارس در ادبیات عربی و فارسی )
- سرزمین جم - مملکت العجم ( در ادبیات عرب )
- کشور ایران ( آریانا، ایراک، اراک، عراق و ایلام ) از نظر زبانشناسی ریشههای واحدی دارند.
• میدیا یا ماد :
نام سرزمین وسیعی است که شامل تمام مناطق کردنشین فعلی و استانهای مرکزی ایران میشده است برای چندین سده برای سرزمین فعلی ایران بویژه بخش اصلی ایران فعلی مدیا گفته میشده است. مرکز اولین پادشاهی مقتدر ایران بنام دیا اکو ( مدیا ) مادها اکباتان یا همدان بوده است. میدیا یعنی مرکز، وسط ، میانه ، واژه میدل و میدان نیز از همین ریشه است.
• بلاد فارس مملکت فارس، پارس و پرشیا :
بر اساس کشفیات باستان شناسی که تا کنون صورت گرفت، زادگاه انسان اولیه شرق و شاخ آفریقا و یا احتمالا سواحل خلیج فارس بوده است. یک گروه از این انسانها که در سواحل دریای سرخ و دریای پارس تمدنی ایجاد نمودند با تغییر آب و هوا به شمال مهاجرت نمودند ولی در هزاره های بعد یا عصر یخبندان بسوی جنوب برگشت نمودند که آنها را آریایی میگویند.
پارسها یکی از سه شاخه اصلی قوم آریا هستند که در متون قدیم ثبت شده است که حدود 5 هزار سال پیش از شمال دریای خزر بسوی فلات ایران مهاجرت نمودهاند. گروهی که در خراسان و افغانستان امروزی ساکن شدند به پارتها و آریانها معروف شدند یک گروه نیز در شمال غربی فلات ایران ساکن شدند که به آنها ماد یا مدیا میگفتند گروه سوم که به اسب سواری و چابک سواری شهرت داشتند در ناحیه جنوب و سواحل خلیج فارس و جنوب کوههای زاگرس سکونت گزیدند و به پارسها ( اسب سواران ) شهرت یافتند این قبیله بزرگ آریایی پادشاهی قدرتمندی در جنوب ایران ایجاد کردند که بدلیل دسترسی به آبهای بین المللی بزودی شهرت جهانی یافتند و نام آنها بر تمام ایران اطلاق شد.
اروپایىها کلمه « پرشیا » را به کار مىبردند و منظور آنها همه اقوام ایرانى بود؛ ولى وقتى عربها بتدریج بهجاى کلمه عجم از کلمه فارس استفاده کردند، منظور آنها از فارس، بیشتر فارس زبانان بود و گاهى اوقات نیز کلمه فارس را فقط به استان فارس اطلاق مىکردند و گاهى نیز کلمه فارس را به معنى مجوس و یا زرتشتى به کار مىبردند.
کلمه « پارس » بعد از اسلام در ایران نیز جاى خود را به کلمه عربى « فارس » داد و مفهوم اصلى خود را از دست داد. کاربرد محدود و نادرست این عبارت باعث شد که دولت ایران در سال 1313 خورشیدى رسماً از همه کشورهاى خارجى بخواهد که بهجاى کلمه دولت فارس ( پرشیا ) و یا شاه پرشیا، از عبارت قدیمىتر "ایران" و « شاهنشاه ایران » استفاده کنند. از این زمان به بعد نام پرشیا که در ادبیات اروپایى واژهاى بسیار غنى و متضمن ارزشهاى تاریخى و هنرى زیادى بود، رنگ باخت و کلمه پرشیا به تاریخ پیوست؛ در حالىکه اصالت نام تاریخى پرشیا و پرس کمتر از نام ایران نبود.
• جم و عجم :
واژه عجم ( Ajam-Ajaam- Hajam ) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند هندی، اردو، پشتو، بلوچی، کردی، ترکی و ... معنی ایرانی و زبان فارسی میدهد اما در زبان عربی امروزه به معنی غیر عرب بکار میرود در برههای از تاریخ به معنای کسی که زبان فصیح عربی را متوجه نمیشد میگفتند. در دوره بنی امیه این کلمه کاربرد تحقیر آمیز داشت ، کاربرد تحقیر آمیز این واژه در ادبیات عرب اکنون جایگاهی ندارد.
جم برادر زاده شالخ و پسر ویوندگیهان ( جیهان ) بود. نخستین کسی که نوروز را برقرار ساخت و درجات مالکین را معین نمود و علامت حکومتی را تصویب کرد. سیم و زر و سایر فلزات را استخراج نمود وابزار و آلاتی از آهن ساخت و اسب و دیگر چارپایان سواری را رام کرد و مروارید صید نمود و مشک و عنبر و دیگر مواد خوشبو را تحصیل کرد و قصرها بنا نمود و آب انبار ساخت و قنات حفر کرد. کیا جم پسر ویوند جهان یعنی نگهدارنده صلح پسر ارفخشاد پسر سام پسر نوح بود پایه این کارها آن بود که او در نوروز دنیا را تصرف کرد و نواحی ایرانشهر یعنی اراضی بابل را آباد کرد نوروز آغاز استقرار قدرت او بود.
• ایران :
ایرانیان قدیم به سرزمین ایران، ایرانویج میگفتند که به معنای اقوام ایرانی میباشد. بنا بر افسانهها و آنگونه که در اوستا نیز آمده است سرزمین اولیه آریایی ها مکان سردی بوده است که آریاها را مجبور به ترک موطنشان نموده وجای آن در اوستا بخش وندیداد کنار رود (( ونگوهی داهیتی )) تعیین شده است که همان رود وهرود است و در جایی دیگر آمده است وهرود همان رود جیحون است.
ایران در اوستا « ائیریه airya » و در فارسی باستان « اریه ariya » آمده، این وایه در پارتی « آریان aryan » و در پهلوی ساسانی « اران » و در دوره اسلامی به « اراک » تبدیل شده است این واژه در ایرلندی کهن هم به همان معناست و به معنای شریف و نجیب است. در زمان ساسانیان ایران را ایران شهر یا سرزمین ایرانیان نیز مینامیدند و ایرانشهری همان ایرانی است این واژه در کلمات اران . آلبان . نیز دیده میشود و نام محل یکی از جمهوریهای روسیه بنام استیا بنام ایریستان است که یادگاری از قوم ایرانی در این منطقه است.
قدیمی ترین سند مکتوب با واژهی « ایران » ( Eran ) در سنگنوشتههای اردشیر یکم بنیانگذار دودمان ساسانی گواهی شده است. سنگنوشته سه زبانهی شاپور یکم در کعبهی زرتشت در استان فارس که در این موضوع فقط نسخههای پارتی و یونانیاش محفوظ مانده، اما نسخهی پارسی میانهی آن نیز با اطمینان، بازسازیپذیر است، برای نخستین بار حاوی واژهی پارسی میانهی « ایرانشهر » EranShahr ( به پارتی : Aryanshahr ) است.
آنچه به لحاظ تاریخی قابل جستجوست این است که اطلاق نام ایران پس از حمله اعراب بطور رسمی بندرت بکار رفته است و کاربرد نام ایران از دوره مغول مجددا در اسناد و منابع رسمی بر سرزمینی با این محدوده جغرافیایی، باب شده است.« منبع مطلب : برگرفته از سایت همشهری آنلاین »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بناهای تاریخی ایران : دروازه پیر شبیب
بناهای تاریخی ایران : دروازه پیر شبیب
• دروازه پیر شبیب که از آثار دوره قاجاریه است، در داخل شهر جهرم در استان فارس قرار دارد. این اثر دارای دالانی با سقف گنبدی است که عرقچین و مقرنسکاری پوشش درونی آن را تشکیل میدهد. ارتفاع گنبد تا کف ۵ متر است و بالای این دروازه کتیبهای تعبیه شده که تاریخ ۱۲۶۸ قمری روی آن حک شدهاست.
در بدنه دیوار این دروارزه 6 کتیبه وجود دارد. همچنین سکویی دو طرف این دروازه به عرض 5/4 متر و با ارتفاع یک متر تعبیه شده است. از جمله تزئینات این دروازه میتوان به کاربندیهای داخل سقف آن اشاره کرد. در سمت چپ این دروازه دو دریچه مشبککاری شده وجود دارد که آن را با قبرستان و مسجد پیر شبیب جدا کرده است. در این بنا تعداد 39 سنگ قبر و کتیبه وجود دارد که روی اکثر آنها تاریخ قمری حک شده است. عمده مصالح به کار رفته در این بنا لاشه سنگ با ملاط گچ است.
در طرف راست این اثر نیز دو فضای چلیپا شکلی وجود دارد که به امامزاده پیر شبیب مشهور است. پوشش این فضا به صورت گنبدی شکل است. در قدیم این مکان قبرستان بوده و به خاطر مدفون بودن یکی از امام زادگان به نام پیر شبیب به این نام شناخته میشود.
این دروازه دارای دو درب چوبی بزرگ و طاق میباشد که در یک طرف آن یک ایوان تعبیه شده که روی دیوارهای آن نقوش و نوشتههایی وجود دارد و طرف دیگر محل دفن امامزاده پیر شبیب است.
دروازه پیر شبیب در سال 1381 توسط سازمان میراث فرهنگی با شماره 6787 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.« منبع مطلب : سايت همشهری آنلاين »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سرداران ایران باستان : تریداتس سردار شجاع هخامنشی
سرداران ایران باستان : تریداتس سردار شجاع هخامنشی
• تریداتس در زمان يورش اسكندر فرمانده پادگان تخت جمشيد بود كه 200 سرباز از برجسته ترين سربازان را در اختيار داشت كه همگی بلند بالا، تنومند و ورزيده بودند. تریداتس آخرين پايگاه ايرانيان برای نگهداشت تختجمشيد بود و پس از شكستهای داريوش سوم آخرين شاه هخامنشی و شكست آريو برزن كه مردانگی او در تاريخ ايران غير قابل انكار هست، هرگز از جای خويش در برابر سردار فاتح و وحشی مانند اسكندر نگريخت. در حالی كه امكان پيروزی ارتش فاتح بيگانگان بر پادگان كوچك او حتمی بود نه او و نه هيچ يك از سربازانش نگريختند و مردانه در برابر دشمن جنگيدند.
ارتش اسكندر به تخت جمشيد نزديك شده يود. تریداتس نيروهای خود را در پلكان ورودی كاخ جای داد زيرا با اينكه تخت جمشيد يك دژ جنگی نبود ولی به دليل اينكه از سنگ ساخته شدن آن اگر پلكان ورودی مسدود میشد كسی نمیتوانست وارد آن شود. 20 سرباز ايرانی در مقابل صد هزار سرباز بيگانه ايستاد و هر زمان كه يك سرباز در پلكانها میافتاد سربازی ديگر جای او را می گرفت.
جنگ نگهبانان كاخ با مهاجمان از بامداد تا نيمروز ادامه يافت و تا همگی آنها كشته نشدند سربازان اسكندر نتوانستد وارد كاخ شوند.
پارمهنيون يكی از يونانيون شيفته اسكندر كه او را در جنگ همراهی میكرد در كتاب خويش می نويسد: تریداتس را كه با خوردن بيش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تختهای انداختند و به نزد اسكندر آوردند تا كليد خزانه را از او بگيرد، اسكندر به او گفت: كليد خزانه را بده،
تریداتس پاسخ داد من كليد را تنها به پادشاه خود يا فرستاده او كه فرمانش را در دست داشته باشد می دهم.
اسكندر گفت: پادشاه تو من هستم.
تریداتس گفت: پادشاه من داريوش است.
اسكندر به ياوه می گويد: داريوش كشته شد. (در حالی كه داريوش هنوز زنده بوده است)
تریداتس می گويد: اگر او كشته شده باشد من كليد را تنها به جانشين او خواهم داد.
اسكندر با خشم میگويد: آيا میدانی به سبب اين نافرمانی با تو چه خواهم كرد؟
تریداتس گويد: چه میكنی؟
اسكندر میگويد: جلادان را فرا میخوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بكنند!
تریداتس پاسخ میدهد: در همان حال يزدان را سپاسگزاری میكنم كه در نيروانا (بهشت) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد كرد و من میتوانم با سرافرازی بگويم كه به تو خيانت نكردم!
پارمهنيون در ادامه می نويسد: زمانی كه اسكندر آن پاسخ را شنيد در شگفت شد و گفت: ای كاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شكنجه او به سبب دلير بودنش گذشت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ساسانیان : پادشاهی شاپور سوم ساسانی
ساسانیان : پادشاهی شاپور سوم ساسانی
• شاپور سوم پسر شاپور دوم ( ذوالاکتاف) بود که در زمان درگذشت پدرش، به علت کمی سن نتوانست به قدرت برسد و از این رو بود که اردشیر دوم عموی او به شاهی رسید. لیکن پس از برکناری اردشیر دوم، شاپور سوم قدرت را در دست گرفت.
شاپور سوم نیز به مانند پدرش با اقوام عرب جنگها داشت و از اینرو اعراب به او لقب شاپور الجنود دادند. همچنين در سال ۳۸۴ كه شاپور سوم شاه بود، ایران و روم، ارمنستان را بین خود تقسیم کردند که بخش شرقی آن سهم ایران شد و بخش غربی که کوچکتر بود، نصیب روم گشت اما در هر دو بخش شاهزادگان اشکانی همچنان فرمانروایان دست نشانده بودند. کشمکشها در باب ارمنستان بین ایران و بیزانس از این پس هم، بارها پدید آمد اما این تقسیم بندی تا پایان عهد ساسانیان، بیش و کم، همچنان معتبر باقی ماند.
در باب سرانجام شاپور سوم برخی روایت کرده اند که روزی وی با همراهانش به شکار رفته بود. شب هنگام سراپردهای در اثر باد شدید بر سرش افتاد و بدینگونه کشته شد.
مدت حکومت شاپور سوم حدود 5 سال یعنی از سال 383 تا 387 میلادی بود.
« منبع مطلب : برگرفته از سايت ویکیپدیا و سايت ياديار »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اشکانیان : پادشاهی مهرداد سوم ( اشک دوازدهم )
اشکانیان : پادشاهی مهرداد سوم ( اشک دوازدهم )
• مهرداد سوم ( اشک دوازدهم )، دوازدهمین شاه ایران از خاندان اشکانی است ( ۵۸ یا ۵۷ - ۵۶ پ.م ). او فرزند فرهاد سوم بود و پس از اینکه به همراه برادر کوچکتر خود « ارد » پدر خود را مسوم کرد به جای او بر تخت شاهی نشست. مهرداد سوم در نخستین اقدام خود پس از رسیدن به قدرت، به فکر جنگ با ارمنستان افتاد تا کردون را پس بگیرد، مهرداد به ارمنستان لشکر کشید و اینکار را انجام داد. اما از این سو « ارد » برادر مهرداد سوم که در کشتن پدر به او کمک کرده بود، با استفاده از غیبت مهرداد و سرگرمی او در ارمنستان، با گروهی از بزرگان همدست شد و خود را پادشاه ایران خواند.
مهرداد سوم با شنیدن این خبر به سرعت دست از جنگ کشید و خود را به ایران رسانید. ارد که توان پایداری را در خود ندید از برابر مهرداد گریخت. مهرداد نیز هر کس از همراهان ارد را یافت کشت و در این راه کار را به جایی رسانید که تمام بزرگان از او رویگردان شدند و به حکم مجلس سنا او را از سلطنت خلع کردند و « ارد » را به پادشاهی انتخاب کردند و حکمرانی ماد بزرگ و کلده قدیم را به مهرداد دادند. مهرداد نزد « گابینیوس » والی روم در سوریه رفت و در ابتدا والی مزبور این موقع را بهانه مناسبی برای دخالت در امور ایران پنداشت، ولی به زودی متوجه امور مصر شده و از خیال همراهی با مهرداد که بهانهای برای دخالت در مسایل ایران بود منصرف گردید. اما مهرداد حاضر به این کار نشد و با سپاه ارد جنگیده و لیکن شکست سختی خورد.
مهرداد نزد « گابی نیوس » سردار رومی که در سوریه بود رفت. لیکن در همان هنگام پادشاه مصر از گابی نیوس یاری خواست و او که میدید در صورت یاری مصر، مال فراوان نصیبش خواهد شد، مهرداد را در سوریه حبس کرد و خود به کمک مصریها شتافت. اما دولت روم چنین رفتاری را از گابی نیوس نمیپسنديد. گابی نیوس پس از بازگشت، از ترس اینکه مبادا مهرداد از دست او به دولت روم شکایت کند، مبلغ گزافی در خفا از مهرداد گرفت، در زندان را باز کرد.
مهرداد به طرف بابل رفت و به ایالات عرب حوال بابل پناه برد و به یاری ایشان توانست شهر بابل و سلوسی را تصرف نماید. اما در همان زمان سورنا سردار معروف ارد، سلوسی را تسخیر کرد. مهرداد به بابل رفت و در آنجا متحصن شد. به روایتی سورنا و به روایتی خود ارد به محاصره بابل پرداخت. مهرداد به دلیل نداشتن آذوقه تسلیم شد، اما ارد برادرش مهرداد را نبخشید و او را کشت. مدت حکومت مهرداد سوم پنج سال از سال 60 تا 55 قبل از میلاد بود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بناهای تاریخی ایران : مجسمه هرکول
بناهای تاریخی ایران : مجسمه هرکول
• مجسمه هرکول، در کناره شاهراه جاده ابریشم یا جاده بزرگ خراسان در محوطه تاریخی بیستون نزدیک کرمانشاه از سنگ تراشیده شده است. به نظر میآید تندیسی از تجاوز اسکندر به ایران و حکومت سلوکیان باشد.
در دوران اشکانیان، ورثرغنه یکی از محبوبترین خدایان بود که اغلب به صورت پیکرههای گلی و سنگی نشان داده میشد. نمونهای از این دست پیکره هرکول/ ورثرغنه است که به صورت شخصی تنومند تماما عریان و با مو و ریش مجعد در حال استراحت بروی پوست شیر نشان داده شده است. این تندیس که بر سکویی به طول ۲/۲۰ متر به پهلوی چپ به طور نیمخیز به آرنج تکیه نموده و در دست چپ پیالهای دارد که تا نزدیک صورت نگه داشته است و نیز دست راستش برروی پای راست قرار گرفته و پای چپ را تکیه گاه پای دیگر نمودهاست. طول مجسمه ۱/۴۷ متر که به طور برجسته از سنگ کوه تراشیده شده و از طرف پشت به کوه متصل است.
در عقب مجسمه نقوش و کتیبهای به زبان یونانی قدیم بر روی سنگ نقش شده است نقوش آن شامل درخت زیتونی است که از شاخه آن کماندان و تیردانی آویزان شدهاست. در کنار این درخت گرز مخروطی شکل گره داری حجاری شده که برجستگی آن نسبت به سایر نقوش بیشتراست. در زیر تنه هرکول نقش شیری دیده میشود که درازای آن از سر تا دم ۲۰۰ سانتیمتر و بلندی دم آن ۱۱۴ سانتیمتر است. کتیبه به خط یونانی قدیم در هفت سطر بر روی لوحی به ابعاد ۳۳ × ۴۳ سانتیمتر که نمای آن به شکل معابد یونانی ساخته شده نوشتهاند كه مفهوم آن به این شرح است :
« به سال ۱۶۴ ماه پانه موی هرکول فاتح درخشان هیاکینتوس پسر پانیاغوس به سبب نجات کل امن، فرمانده کل، این مراسم برپا شد. »
زمان ساخت مجسمه سال ۱۵۳ ق.م تعیین میشود این تاریخ با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی ( اشک نهم ۱۳۶-۱۷۴ ق.م ) منطبق میباشد. سر این مجسمه در سال ۱۳۸۰ کنده و دزدیده شده بود که پس از چند سال کشف و دوباره به جایگاه اصلی خودش برگشت.
« منبع مطلب، دانشنامهی آزاد ويكیپديا فارسی »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هخامنشیان : پادشاهی اردشیر سوم هخامنشی
هخامنشیان : پادشاهی اردشیر سوم هخامنشی
• نام اصلی « او اخس » بود که پس از رسیدن به قدرت، خود را اردشیر نامید. اخس با سو استفاده از کهولت و ناتوانی پدر دست به قتل برادرانش كه اریاسپ و ارشام بودند زد، به همین سبب در میان بزرگان و مردم منفور شد، بنابرین تا مدتی با مخفی نگاه داشتن مرگ پدر، فرامین و احکام را به نام پدر صادر میکرد. بعد از مدتی در یکی از همین فرامین که تحت نام پدرش صادر کرده بود، خود را از سوی او ولیعهد مملکت خواند و پس از ده ماه چون دید که مقامش محکم شده درگذشت پدر را به اطلاع مردم رساند.
روایت است اردشیر سوم به دلیل آنکه مدعی برای قدرت نداشته باشد دست به کشتار خاندان خود زد و شاهزادههای بسیاری را به قتل رساند. پس از این کشتار اردشیر تمام کسانی را هم، که از آنها ظنین بود یا میپنداشت که از سلطنت او ناخشنود هستند، نابود کرد.
پس از آن اردشیر به فرونشاندن شورشهای درونی پرداخت. اردشیر نخست به کادوسیان لشکر کشید. زیرا این مردم در زمان اردشیر دوم شوریدند و او موفق نشد آنها را کاملاً فرمانبردار کند. کدُمان ( یعنی داریوش ) در این جنگ شجاعتها کرد و پارسیها موفق شدند. پس از آن اردشیر متوجه کشورهای دیگر که طغیان کرده بودند، گردید.
« ارتهباذ » ساتراپ « فریگیه در 356سال ق.م » بر اردشیر سرکش شده « خارس آتنی » را با گروهی از سپاهیان یونانی بخدمت خود اجیر کرد. اردشیر سپاهی مرکب از هفتاد هزار تن بقصد او فرستاد و « تیروسِتس » سردار اردشیر شکست خورد. چون در این زمان آتن با جزائر خیوس، رُدُس، گُس و بیزانس در جنگ بود، اردشیر دولت مزبور را تهدید کرد، که اگر به ارتهباذ کمک کند، بحریهای از سیصد کشتی پایه ریزی کرده بکمک جزایر مزبوره خواهد فرستاد. آتنیها ترسیده بی درنگ خارِس را فراخواندند و گفتند، که مردم آتن با خارس همراه نیستند. در این احوال ارتهباذ، که از آتنیها دلسرد شده بود، به دولت تب متوسل شده پنج هزار تن سپاهی از آنها اجیر کرد و بواسطه این قوه و سردار تبی، که پام مِن نام داشت، در دو کشمکش دیگر پیروزمند شد، ولی بعد شکست خورد.
در این زمان اهالی صیدا و دیگر قسمتهای فینیقیه، چون از حکام ایران ناخشنود بودند، شورشی بر پا کرده با مصریها بر ضد شاه همدست شدند. اردشیر که بقولی راحتطلب بود و نمیخواست از کاخ خود حرکت کند، در ابتدا اعتنايی به این رخداد نکرد و سردارهايی را برای فرونشاندن این شورش فرستاد، ولی آنها موفق نشدند و اردشیر چون دید که شورش دامنه یافته، قبرس و دیگر شهرهای فینیقی نیز با صيداييها همدست شدهاند و مصریها هم بشورشیان کمک میکنند، مصمم شد خود با سپاهی مکمل به طرف سوریه حرکت کند.
اردشیر قشون خود را در بابل جمع کرد، تا از آنجا بهطرف فینیقیه حرکت کند. بلسیس استاندار سوریه و مازاوس حاکم کیلیکیه هم به او در راه پیوسته پیش آهنگ این جنگ گردیدند. تِن پادشاه صیدا با مِنتور یونانی، قوه او و قشون خودش بقصد سرداران مزبور بیرون آمد و آنها را شکست داده از فینیقیه براند. در این احوال قبرس هم شورید، در این جزیره 9 شهر بود، که هر کدام پادشاهی داشت تابع شاه ایران و هر یک از شهرهای دیگر این جزیره جزو یکی از 9 شهر مزبور بشمار میرفت. همه این شهرها به فینیقیه تأسی کرده بیرق مخالفت بیفراشتند و هر یک از پادشاهان مزبور آگهی استقلال داد.
اردشیر در این احوال به ایدریه پادشاه کاریه، که تازه بجای پدر نشسته و مانند اجدادش تابع ایران بود، نوشت، که یک قوه بری و بحری ترتیب داده به جنگ پادشاهان سرکش قبرس برود. او در حال چهل کشتی و هشت هزار تن سپاهی جمع کرده بسرداری فوسیون آتنی و اِوُگراس، بقصد جزیره مزبور فرستاد. این قوه همین که به جزیره رسید، به سالامین، یعنی مهمترین شهر قبرس، حمله برد و سنگرهايی را ساخت و شهر را محاصره کرد. چون قبرس آباد و ثروتمند بود، قشون پادشاه کاریه در اینجا آذوقه وافر یافت، این خبر در اکناف و اطراف سوریه پیچید و مردمی بسیار بطمع سود و غنایم بقشون مزبور پیوستند، چنانکه عده آن دو برابر شد. از سوی دیگر پادشاهان سرکش قبرس، چون محصور گشتند، دچار هراس و پریشانی گردیده قوت قلب پیشین را از دست دادند.
اردشیر از بابل حرکت کرد. هنگامیکه خبر نزدیک شدن قشون سترگ اردشیر به « تن » پادشاه صیدا رسید، دانست که یاغیان نخواهند توانست پافشارند. بنابراین تسّالیون محرمترین گماشته خود را نزد اردشیر فرستاده اظهار کرد که حاضر است صیدا را تسلیم و در قشون اردشیر که به مصر خواهد رفت، خدمت کند و چون گدارهای نیل را خوب میشناسد، میتواند خدماتی بزرگ انجام دهد. اردشیر، پس از اینکه اظهارات فرستاده را با دقت گوش کرد، گفت نه تنها حاضر است تِن را از جهت تقصیراتی که کرده، عفو كند، بلکه اگر او به وعدههای خود وفا کند، پاداشی نیکو خواهد یافت. بعد تسالیون از شاه درخواست کرد که موافق عادات پارسی دست راست خود را به علامت عهد و پیمان به او، که نماینده تن است، بدهد. اردشیر از این اظهار، که نبود اعتماد را میرسانید، در خشم شده بقراولان خود امر کرد او را بیرون برده سرش را از تن جدا کنند. هنگامیکه او را بقتل گاه میبردند، تسالیون فریاد کرد : « شاها بکن هر آنچه خواهی، ولی تن که میتواند تمام تعهدات خود را اجرا کند، هیچکدام از مواعد خود را انجام نخواهد داد، مگر اینکه تو به او قول شرف بدهی ». از شنیدن این سخن اردشیر بخود آمده گفت از او دست باز دارند و تسالیون را خواسته دست راست خود را به او داد. پس از آن اردشیر از سوریه گذشته وارد فینیقیه شد و اردوی خود را در نزدیکی صیدا زد.
در خلال این احوال اهالی صیدا دور شهر خود سه خندق پهن کنده دیوارهای بلند ساختند و قشون ملی را با ورزشهای گوناگون بمشقات جنگ عادت دادند. صیدا بر تمام شهرهای فینیقیه از دید ثروت و فراوانی همه چیز برتری داشت و مهمتر از هر چیز آنکه صیدا صد کشتی سه طبقهای و پنج طبقهای بدریا انداخته بود. تن، پس از اینکه فرستادهاش از نزد اردشیر برگشت، منتور سردار یونانیهای اجیر را که از مصر به کمک صیدا آمده بودند، خواسته و نقشه خود را که مبنی بر خیانت به اهالی صیدا بود، به او اطلاع داد و این سردار را با دستهای از قشون صیدا برای اجرای نقشه خود در شهر گذاشت و خودش با پانصد تن سپاهی از شهر بیرون شد و به این بهانه که میخواهد به محل اجتماع فینقیها برود، صد تن از بزرگان صیدا را با خود برداشت.
بعد، همین که نزد اردشیر آمد، امر کرد این صد تن را گرفته به شاه تسلیم کردند. اردشیر تن را مانند دوستی پذیرفت، ولی در حال دستور کرد، این صد تن را مانند یاغیان تیرباران کردند. هنگامیکه اهالی صیدا از تسلیم گشتن تن و کشته شدن صد تن مزبور آگاه شدند، دیدند که چاره ندارند جز اینکه داخل گفتگو شده شهر را تسلیم کنند. با این مقصود پانصد تن از میان معروفین خود گزینش کرده در لباس اهل استدعا نزد شاه فرستادند. چون این نمایندگان به اردوی پارسی رسیدند، اردشیر تن را خواسته پرسید که آیا میتواند شهر را تسلیم کند؟ او پاسخ داد، بلی. جهت پرسش مزبور از این نکته بود، که اردشیر نمیخواست شهر به مسالمت تسلیم گردد و میخواست چنان زهرچشمی به اهالی صیدا بدهد که دیگر شهرهای فینیقیه تکلیف خودشان را بدانند.
بنابراین، پس از آنکه تن گفت میتواند شهر را تسلیم کند، اردشیر دستور کرد، تمام پانصد تن را از دم تیغ گذرانیدند. پس از آن تن به سپاهیان اجیر یونانی که از مصر آمده بودند، نزدیک شده امر کرد او و شاه را به شهر راه دهند و بدین نحو پارسیها وارد شهر شدند. پس از اینکه شهر تسخیر شد، چون اردشیر دیگر تن را لازم نداشت، امر کرد او را هم به قتل رسانیدند. ولی اهالی صیدا، همین که از کشته شدن نمایندگانشان آگاه شدند، فهمیدند، که چاره دیگر جز جنگ ندارند. بنابراین تصمیم به جنگ کردند و برای اینکه کسی راه عقبنشینی یا فرار نداشته از جان گذشته جنگ کند، تمام کشتیها را سوزانیدند و بعد که دیدند دشمن به شهر راه یافته و سپاهیان شاه مانند مور و ملخ دیوارها را احاطه دارند، از شدت ناامیدی تصمیم به خودکشی کرده بخانههای خود درآمدند و درها را بسته خانههای را آتش زدند و خودشان با زنان و کودکان در این حریق همگانی سوختند. پس از تسخیر شهر اردشیر خاکسترها و زمین این شهر را به چندین تالان فروخت.
اشخاصی داوطلب شدند که در خرابههای این شهر حفریات کنند و از این راه به حد فراوانی زر و نقره گداخته بدست آوردند. پس از آن دیگر شهرهای فینیقیه، که از رفتار اردشیر در برابر صیدا سخت متوحش شده بودند، همگی سر تسلیم پیش آوردند.
اردشیر پس از اینکه به کارهای فینیقیه پایان داد، با سپاه خود و یونانیان اجیر از راه خشکی به مصر عزیمت کرد. شاه که بسیار دوستدار بود که مصر را از نو تسخیر کند فرستادههايی را به شهرهای یونانی فرستاد. آتنیها و اسپارتیها پاسخ دادند که خیلی مایلند مناسبات دوستانه خود را با شاه ايران نگهداری کنند ولی نمیتوانند سپاهی بدهند. تبیها هزار تن سنگیناسحله به سرداری لاکراتس فرستادند. اهالی آرگس سه هزار تن دادند بیاینکه سرداری برای این عده معین کرده باشند، ولی بعد به درخواست شاه نیکوسترات نامی را سردار این عده کردند او شخصی بود از مردان عمل و دارای نظری صائب ولی حبهای هم دیوانگی داشت، چون قویهیکل و زورمند بود حرکات و رفتار هرکول ( پهلوان داستانی یونانیها ) را تقلید میکرد و به هنگام جنگ پوست شیری را در برکرده گرزی بدست میگرفت.
نیکوسترات سردار آرگسیها چند تن مصری را که همسر و کودکان آنها گروگان ایرانیها بودند، با خود برداشته و با بحریه خود از یکی از کانالهای نیل گذشته بخشکی درآمد و در آنجا سنگری بنا کرد. همینکه سپاهیان اجیر مصر از قضیه آگاه شدند، بعده هفت هزار تن برای جلوگیری از دشمن شتافتند و سردار آنها کلینوسکسی سپاه خود را برای جنگ بیاراست قشون ایرانی که به خشگی درآمده بوده، بدفاع پرداخت و بعد جنگی درگرفت، که یونانیها و ایرانیها شجاعتهای حيرت آوری کردند. برآیند اینکه کلینوس کشته شد و پنج هزار تن از سپاهیان او از دم شمشیر گذشتند. هنگامیکه خبر شکست این قسمت بپادشاه مصر رسید، پریشان گردید و به تصور اینکه دیگر قسمتهای قشون ایران به آسانی از نیل گذشته بهطرف منفیس پایتخت مصر خواهند شتافت، تصمیم گرفت به دفاع از آن بپردازد.
در این احوال نکتانب پادشاه مصر در منفیس بود و چون دید، که نمیتواند از پیشرفتهای اردشیر جلوگيری كند، از سلطنت دست کشیده به حبشه گریخت و ثروت خود را هم بدانجا برد. اردشیر پس از تسخیر مصر شهرهای عمده آن را ویران و به معابد هتاکی کرد سالنامههای مصری را ربود و بعد کاهنان را ناچار کرد بقیمت گزاف این نوشتهها را بخرند و غنائم بسیار از زر و نقره بدست آورد. آپیس گاو مقدس مصریها را کشت و امر کرد خری را بجای آن وادارند. در اين تاریخ دومین فتح مصر در سال 344 ق.م. روی داد. مدت سلطنت اردشير سوم بر مصر شش سال بود. پس از تسخیر مصر، اردشیر یونانیها را بسیار نواخت و پاداشهای بزرگ به آنها داده همه را به اوطانشان روانه کرد.
پس از تسخیر مصر، اردشیر به شهر بابل برگشت و در عیش و عشرت غوطهور شده زمام همه کارها را به « باگواس خواجه » سپرد. باگواس، یکی از رؤسای قراولان شاهی، به اردشير سوم زهر داد و اردشیر در سال 338 ق.م. به قتل رسيد. این خواجه جنگآور مردی بود فاسد و طبابت را آلت اجرای جنایت خود كرد. خواجه یادشده مصری بود و شدت عمل اردشیر در برابر مصریها و بیاثر ماندن درماندگی و الحاح او، درباره اینکه این قدر سختی با مصریها نکند، او را به گرفتن انتقام تحریک کرد. کینه خواجه بقدری شدید بود که پس از قتل اردشیر پیکر او را ریز ریز کرده بسگها خوراند.
اردشیر فرزندان بسیار داشته، ولی تنها نامهای یکی دو تن از آنها در تاریخ ذکر شده و و به احتمال زياد، دیگر فرزندان اردشير را باگواس خواجه نابوده کرده. نامهای فرزندان وي « آرسس، يا ارشک » که پس از اردشیر به وسیله خواجه مزبور به تخت نشست و از همه کوچکتر بود، « بیستانس » که در آینده فرار کرده نزد اسکندر رفت. « آتُسسا » زن اردشیر با سه دختر او نیز از مرگ جستند. یکی از این دختران « پروشات » نام داشت و زن اسکندر شد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ساسانیان : پادشاهی اردشير دوم ساسانی
ساسانیان : پادشاهی اردشير دوم ساسانی
• اردشیر دوم از ۳۷۹ تا سال ۳۸۳ میلادی، پادشاه ساسانی بود. او برادر شاپور کبیر یا شاپور دوم بود که بعد از او به تخت پادشاهی نشست. اردشیر دوم برادر بزرگ شاپور دوم بود و به هنگامی که پدرش « هرمزد » کشته شد، او می توانست به شاهی برسد. در اين زمان شاپور دوم در شکم مادرش بود. با این همه بزرگان اردشير دوم را به شاهی نشناختند و تاج را بر شاپور كه هنوز به دنيا نيامده بود نهادند. اردشیر دوم برای این امر از بزرگان کینه به دل گرفت.
زمانی که اردشیر به قدرت رسید بیش از هفتاد سال از عمرش میگذشت. او شاهی بود بسیار سست ولی نیک فطرت. همچنين او هرگونه باج و خراجی را از مردم برداشت و به همین دليل بود که به اردشیر نیکوکار شناخته شد. در روی سکههای این پادشاه عبارت « کَرپ کَرتار » دیده میشود که به معنی نیکو کردار است.
اردشير دوم به دلیل کینهای که از اشراف و بزرگان داشت بسیاری از آنها را كشت و همین امر به همراه توجه بیش ار حد او به مردم، سبب شد که او را پس از 4 سال از قدرت برکنار کنند .
در نقش اردشیر دوم که در طاق بستان است ( تصوير بالا )، اهورامزدا حلقه سلطنت به پادشاه عطا میکند. در پشت سر شاه « مهر » ایستاده است و از انوار اشعه که بر گرد سرش هاله بسته شناخته میشود.
« منبع : سايت ویکیپدیا و ياديار »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 03:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|