تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اولین عملیات آبی خاکی رزمندگان اسلام
اولین عملیات آبی خاکی رزمندگان اسلام
عملیات خیبر در سوم اسفندماه سال 1362 در منطقه هور در جزایر مجنون آغاز شد، این عملیات،اولین عملیات آبیخاکی رزمندگان اسلام در طول دوران دفاع مقدس بود .در این عملیات 1180 کیلومتر از زمینهای منطقه آزاد شد. اما حاج محمد ابراهیم همت ، اکبر زجاجی، حمید باکری و یاغچیان در این عملیات به شهادت رسیدند.
منبع : شبکه صبح
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خیبر؛ حیرت جهان از اراده پولادین ایران
به بهانه سوم اسفند ماه سالگرد عملیات خیبر
خیبر؛ حیرت جهان از اراده پولادین ایران
مقاومت و از جان گذشتگی ملت ایران به غرب نشان داد که با منطق زور و استعمار و تحریم، نمی توان در مقابل اراده استوار ایرانیان ایستادگی کرد.
با توجه به این که عراق در سالهای سوم و چهارم جنگ تجارب زیادی در نبرد خشکی بدست آورده بود، ایران بر آن شد تا تاکتیک های جدیدی را در مقابله با دشمن به کار گیرد. بر همین اساس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اثنای عملیات والفجر مقدماتی با تشکیل یک قرارگاه، منطقه هور را انتخاب کرده و در پی آن و بمنظور برهم زدن معادله نظامی جنگ به نفع جمهوری اسلامی ، عملیات خیبر را با توجه به موقعیت جغرافیایی، از سمت شرق دجله و داخل هورالهویزه و از سمت شمال العزیزو از جنوب قرنه-طلائیه که از دو نوع طبیعت متفاوت خشکی و هور تشکیل شده است ، طراحی و اجرا کرد.
به خاطر جو کلی جنگ که در کشور حاکم شده بود و همچنین تهدید و اقدامات وحشیانه ارتش عراق در جبهه ها و بدنبال آن بمباران شهرهای دزفول و باختران و ایلام و رامهرمز و... ، نیروهای رزمنده که در غالب نیروهای مردمی و بسیجی آمادگی حضور در جبهه را پیدا کرده بودند با وسعت و انسجام خاصی وارد این عملیات شدند و همین وسعت نیروهای عمل کننده باعث شکسته شدن خطوط دفاعی دشمن در جزایر مجنون و منطقه هور الهویزه شد.
با پیش روی مراحل مختلف عملیات خیبر ضرورت مقاومت در جزایر شمالی و جنوبی مجنون و همچنین منطقه طلائیه بیشتر شد که در این راه سپاه اسلام تنی چند از فرماندهان رشید خود همچون حاج محمد ابراهیم همت و اکبر زجاجی ، فرمانده و جانشین لشگر 27 محمد رسول الله و حمید باکری جانشین لشگر 31 عاشورا و تعداد زیادی از بهترین و مخلص ترین نیروهای خود را از دست داد.
جدای از پیروزی رزمندگان اسلام و رشادتهای وصف ناپذیرشان در طول عملیات خیبر، تغییر و تحولات خاصی پس از این عملیات در جنگ روی داد که قسمت اعظم آن فشار اقتصادی و تحریم فروش سلاح به ایران از سوی کشورهای غربی بود - که چنین اقداماتی نشانگر تاثیر پذیری غرب از مقاومت چشمگیر رزمندگان در عملیات خیبر محسوب می شد- طی این مدت متقابلا از سوی جمهوری اسلامی تحرکتی برای مقابله با وضعیت به وجود آمده صورت گرفت.
در مقطع یاد شده تلاش غرب که به تبع هراس و نگرانی نسبت به ابعاد و ویژگی های عملیات خیبر صورت می گرفت ، بعدی تازه به جنگ بخشید، به این ترتیب که پس از ناتوانی نظامی عراق در مقابل حرکتهای غیر قابل پیش بینی و عمدتا تاکتیک های ویژه رزمندگان ، استکبار جهانی بمنظور ممانعت از به هم خوردن معادله نظامی حاکم بر جنگ ، اقدام به تقویت عراق با تکنولوژی پیشرفته ، خصوصا نیروی هوایی نمود، به عبارت دیگر در این مرحله سیاست تاکتیک در مقابل تاکتیک از جانب دشمن اتخاذ شد.
متعاقبا عراق تلاش فزاینده ای را بمنظور تحت الشعاع قرار دادن پیروزیهای ملت ایران انجام داد. بهمین منظور جنگ نفتکشها را در خلیج فارس به راه انداخت تا با حربه نفتی بتواند بر اقتصاد ایران فشار وارد ساخته و بدین صورت بتواند مقدمات تاثیرگزاری ضعف اقتصادی بر صحنه جنگ را فراهم آورد و با توجه به تحریم های اقتصادی ایران از جانب غرب و موج تبلیغاتی آنان علیه جمهوری اسلامی ، کفه ترازوی جنگ را به نفع عراق سنگین کند.
غافلگیری دشمن در عملیات خیبر و نا توانی او در عقب راندن نیروهای خودی از جزایر مجنون، مجددا توانایی های دفاعی عراق را مورد تردید قرار داد و متقابلا شگفتی ناظران را از قابلیت های طرح ریزی عملیات تهاجمی ـ دفاعی جمهوری اسلامی برانگیخت.
به گزارش رادیو امریکا پس از پیروزی خیبر دیپلماتهای غربی، عرب و آسیایی ، تاکتیکهای جدید ایران را مورد ستایش قرار دادند. ناظران بر این عقیده بودند که نتیجه نبرد در جزایر مجنون هرچه باشد تاکتیک نظامی ایران از نظر جسارت و شهامت در تاریخ ماندگار خواهد شد و این عملیات به مثابه اقدامی جسورانه از سوی ایران ، ارزیابی شد.
عراق به دلیل نگرانی از نتایج عملیات برای نخستین بار، نوعی از سلاحهای شیمایی محصول کارخانه سامره ـ به نام گاز خردل ـرا با استفاده از هلی کوپتر های ساخت شوروی و فرانسه به کار گرفت. پس از عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران ، عراق به صورت محدود از گاز شیمیایی استفاده کرده بود ولی آنچه در عملیات خیبر صورت گرفت بسیار گسترده و فاجعه آمیز بود، گاز خردل با ایجاد تاول های بزرگ روی پوست بدن و اختلال دردستگاه تنفسی آثار مخرب روحی و جسمی فراوانی را به رزمندگان اسلام به صورت کوتاه مدت و بلند مدت وارد آورد.
شورای امنیت سازمان ملل در واکنش به این اقدام عراق در تاریخ 10/1/1363 با صدور بیانیه ای استفاده از گاز های شیمایی را محکوم کرد اما مسئولیت استفاده از آن را متوجه هیچ یک از طرفین جنگ، نکرد.صدور بیانیه به جای قطعنامه و آنهم بدون ذکر نام کشور متخاصم از سوی شورای امنیت بار دیگر انگشت اتهام را به سوی این نهاد نشانه رفت و نشان داد، متولی ایجاد امنیت جهانی چقدر دست آویز کشورهای غربی و مخصوصا امریکا است.
مسلما دست یابی به تمامی اهداف عملیات خیبر می توانست جنگ را به وضعیت تعیین کننده ای نزدیک کند، نشریه نیویورک تایمز پس از آشکار شدن نتایج خیبر طی تحلیلی در مورد ادامه بن بست جنگ و دلائل آن به نقل از تحلیلگران آمریکایی و غربی نوشت : ناتوانی ظاهری ایران در اجرای یک تهاجم تعیین کننده تنها یکی از عوامل ادامه جنگ است، دلیل دوام و ادامه این بن بست شکست مداوم ارتش عراق در ادامه دفاع و عدم استفاده از برتری کمی و کیفی نیروهای عراقی علیه هدفهای مهم در جبهه و پشت جبهه است.
تاریخ هشت سال دفاع مقدس نشانگر این موضوع است که دشمن با آنکه از حمایت بی حد و اندازه غرب در تمامی زمینه ها برخوردار بود هرگاه با مقاومت و پیروزی های سپاه اسلام مواجه می شد از ابزار های نا متعارف مثل بمباران شیمیایی استفاده می کرد که چندین نمونه آن را در عملیاتهای خیبر و والفجرهشت و... می توان مشاهده کرد و در کنار آن از حربه فشار اقتصادی ایران توسط کشورهای غربی بهره می برد. البته مقاومت و از جان گذشتگی رزمندگان و تمامی ملت ایران در مقابل این فشارها به غرب نشان داد که در مقابل اراده استوار و محکم ایران نمی توان با منطق زور و استعمار و تحریم ایستادگی کرد، زیرا ایران ملتی است که بر حق خود تا آخرین نفس پافشاری کرده و خواهد کرد و هیچ گاه در بدست آوردن و دفاع از مطالبات قانونی خود عقب نشینی نمی کند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دوشكا همچنان طعمه مى جست
دوشكا همچنان طعمه مى جست
از میدان مین تا خاكریز فاصله چندانى نبود. اما دوشكاى عراقى امان همه را بریده بود. لحظه اى نواى بد آهنگش قطع نمى شد. نمى توانستیم به راحتى سربلند كنیم. شب قبل عملیات خیبر در جزایر مجنون و هور آغاز شده بود و بچه هاى واحد ما توانسته بودند، خاكریز دشمن را به تصرف درآورند.
در شب اول عده اى از بچه هاى مجروح در میدان مین جا مانده بودند و نمى شد آنان را تخلیه كرد. از جمله در میدان مین روبروى خاكریز ما یكى از بچه ها در حالى كه هر دو پایش از مچ قطع شده بود، تك و تنها چشم انتظار كمك ما بود. من بهیار بودم.
پشت خاكریز همه بچه ها آماده بودند به هر طریق كمك كنند اما دوشكا تمام نشدنى بود. همه آرزو داشتند كه به طریقى خفه شود تا بچه هاى امدادگر بتوانند به میدان مین بروند و به آن بسیجى كمك كنند.
در حال و هواى چه كنم بودیم كه یكى از بچه هاى بهیار اعلام آمادگى كرد تا به میدان مین برود.
لحظات سختى بود. دوشكا همچنان طعمه مى جست. همه منتظر یك فرصت كوچك بودیم. بالاخره بهیار در یك فرصت مناسب دور از چشمان دوشكا راهى آن سو شد. بین راه گلوله هاى مدام در كنار او اصابت مى كردند.
اما او همچنان مصمم مى رفت و ما هم نظاره گر بودیم. چند مترى بیشتر فاصله نمانده بود. نفسها همه در سینه حبس شده بود.
آن چند متر تمام شدنى نبود. اما لحظاتى بعد بالاخره آن دو به هم رسیدند. بهیار با چفیه اى كه همراه داشت پاهاى او را بست تا جلوى خونریزى گرفته شود. حالا موقع برگشت بود.
كارى به ظاهر نشدنى و محال! هر دو به هم نگاهى انداختند و یك على گفتند. سینه خیز و درازكش بهیار باید هم خودش را مى كشید هم آن بسیجى از دوپا محروم را! بالاخره تلوتلو خوران زیر آتش سنگین هر دو به پشت خاكریز رسیدند. امدادگرها آمدند و آن بسیجى مجروح را به عقب منتقل كردند. داود اسماعیل زاده
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
راستی که دلت تنگ شده بود...
راستی که دلت تنگ شده بود...
سلام سردار! یادت هست! یادت هست آن زمان تو گوش آقا مهدی باکری چی گفته بودی؟ آره! گفتی «آقا مهدی شما هرجا بروید من آن جا کنار شما هستم ! »سردار راستی که حرف مرد یکیه !
می دانم که این روزهای آخر دلت دیگر تنگ شده بود. آسمان برایت کوچک شده بود. زمین دیگر برایت خیلی کوچک شده بود.
می دانم که خلوتت را با جشن حنابندان شب های عملیات پیوندی بود، یاد بچه هایی می افتادی که با قهقهه ی مستانه می چرخید و می چرخیدند.
صحنه خون بود و آتش. سرخ در سرخ. دستی آن سوی فلک دف می زد، دستی نورانی که شعشه اش شب را کور می کرد و در رگهای خاک شور می پاشید. سماع بود. سماع پروانگی در ضیافت آتش. یاد بچه هایی بودی که گلوله ها سرود خوانی شب های شهادتشان را با صفیری که تمامی نداشت کامل می کردند، بچه های شبهای عملیات، بچه های«حلالم کنید»های از ته دل و مستانگی های شهادت.
سکوت کرده بودی وسرت به کار گرم بود، اما مگر دلت ساکت می نشست؟ موج های سرکش می آمدند و می رفتند. ساکت بودی ولی صدای محمد ابراهیم همت، مهدی باکری و همه بچه های کفن پوش لشکر 8 نجف اشرف در خلوتت طوفان کرده بود. می گفتند: آخر تو را چه به این خاک؟ بال تو آسمانی است. بال تو رهاتر از آن است که در قفس های کوچک، درقفسه های اداری، در سقف های آیینه کاری بگنجد. بال بال بزن، بالاتر بالاتر. بیا اینجا،اینجا که طوفان های دلت در آرامش مطلق غرق شود.
رفته بودی پیش آقا، آرامشت پیش او پرده درید، بغضت ترکید، رها شدی که : دعا کنید برای شهادتم. گفتی دلم، دلم تنگ شده! آره دلت تنگ شده بود دل مهدی و حاج همت هم برایت تنگ شده بود. راستی که دل به دل راه دارد.
دیگر سخت بود، محال بود. طوفان ها دست از سرت بر نمی داشتند. یاد خط شکنی هایت افتادی، باید می رفتی،همین سالها هم اگر مانده بودی برای آن بود که دست های یخ زده بچه های بم را به گرمای محبت و گرمای مردم پیوند بزنی، بارهای بر زمین مانده را بلند کنی و آماده شوی تا جهان پس از تو کمتر دریغ بخورد؛ که البته محال است. اسماعیل روحت را سالها بود به منا برده بودی، مست«قربان»بودی که این بار معجزه ای نیاید و شهادت دستت را بگیرد و رها در رها بالا روی و در ضیافت بچه ها، در سماع پروانگی هایشان، شمع جمع باشی. عید قربان امسال را جشن گرفته اید، می دانم: چه حنابندان دلبرانه ای. تو و همه خط شکن های لشکر 8 نجف اشرف، چه عید قربانی به پاست در ملکوت...
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بیستمین سالگردعملیات غرورآفرین والفجر 8
بیستمین سالگردعملیات غرورآفرین والفجر 8
قدرت معنوی رزمندگان اسلام یك ابرقدرت
را به پای میز خواستههای ملت كشاند
در حین اقداماتی كه به آنها اشاره كردید اتفاق نگران كنندهای رخ نداد؟
به خواست خداوند متعال، عملیات ساعت 10 شب 20/11/1364 با رمز یا «زهرا (س)» باید شروع میشد. نیم ساعت مانده به عملیات همه غواصهایمان را هدایت كردیم تا بدون اینكه دشمن آنها را ببیند، برای آغاز عملیات در نقطه رهایی مستقر شوند. در همین حین، یكدفعه دیدیم صدای تیراندازی شدید و شلیك منور روی كل رودخانه خصوصا در خط حد ما كه مقابل فاو بودیم، شروع شد. گفتیم: «یا زهرا (س) عملیات لو رفت.» حالا همه غواصان ما وسط اروند بودند، رودخانه هم عرضش حدود هزار و 500 متر و در بعضی جاها 800 متر بود و تا عملیات هم حدود نیم ساعت بیشتر فرصت نداشتیم.
دقیقا یادم هست كه عراقیهای اجرای آتش سنگین تیر مستقیم و شلیك منور داشتند. فكر كنم یك اطلاعاتی برایشان رسیده بود كه امكان دارد ایران از اینجا حمله كند، بر همین اساس اینها آمده بودند كه اگر احتمالا در آینده ایران از اینجا حمله كرد، بتوانند جلوگیری كنند كه دقیقا مانور و تمرین آنها مصادف شده بود با نیم ساعت قبل از عملیات ما. واقعا یك آزمایش الهی بود كه آن شب برای ما پیش آمد و همه را متزلزل كرد. یعنی این همه زحمت پنج ماه آموزش و تلاش، همه و همه مستاصل شد.
گفتیم: «یا زهرا (س)، غواصهایمان؟» لشكر ما حدود 700 نفر غواص داشت كه در وسط آب بودند. یگانها و لشكرهای دیگر چون 41 ثارالله، 31 عاشورا، 5 نصر، 7 ولی عصر (عج)، 14 امام حسین (ع)، 8 نجف و 19 فجر كه در چپ و راست ما مستقر بودند، نیز حدود پنج شش هزار غواص داشتند و اینها در داخل آب بودند. چون همه این لشكرها خط حد داشتند. حدود 25 كیلومتر خط حد بود كه همه باید خود را به ساحل شبه جزیره فاو میرساندند. خلاصه در این آتش سنگین و پرحجم تیر مستقیم روی آب و منور به عزت و جلال خداوند تبارك و تعالی كه حدود 12 یا 13 دقیقه ادامه داشت، یك نفر از نیروهای ما هم آسیب ندید. بعد یكدفعه این آتش قطع شد.
یك نم نم باران هم میآمد كه خداوند این نم نم باران را به عظمت آن همه زحمات شبانهروزی و سختیهایی كه بچهها در آب كشیدند و بعضیها مریض هم شدند و طاقت آوردند و تحمل كردند، فرستاد تا بوسیله این نم نم باران پلك چشمهای عراقیها باز نشود. البته یادآور میشوم به توفیق الهی و عنایت اهل بیت (ع) اصلا عجله نكردیم و تصمیم عجولانه نگرفتیم، اگرچه صدها قبضه توپ و تانك استتار شده داشتیم ولی هیچ عكسالعملی انجام ندادیم و سعی كردیم عین شبهای قبل وضع را عادی جلوه دهیم و دادیم.
گفتم سرما؛ باور كنید در آن ماههای سرد زمستانی گاهی اوقات بچهها به خودشان میلرزیدند و گاهی دستهایشان از سرما باز نمیشد، ولی همه اینها را تحمل كردند و خداوند هم با این رحمت جوابشان را داد.
پس این باران را هم میتوان نوعی امداد غیبی به حساب آورد؟
بله. این نم نم باران اعتماد عراقیها را مبنی بر اینكه حملهای در اینجا انجام نمیگیرد صد در صد كرد و بچهها سر ساعت 10 كه رمز عملیات باید خوانده میشد، در ساحل دشمن مستقر شدند، یعنی تمام 12 ستونی كه در آب بودند. اعلام آمادگی كردند. اعلام آمادگی هم با رمز و مرس بود. چون كسی حق نداشت در بیسیم صحبت كند بلكه با زدن ضربه به گوشی باید اعلام آمادگی میكردند.چرا كه دشمن سراپا گوش بود و ما نیز باید احتیاط میكردیم. بعد از اعلام آمادگی نیروها در نقطه رهائی، پیام از قرارگاه خاتم (ص) رسید. پیام كه ابلاغ شد ما نیز پیام را به همراه رمز مقدس «یا زهرا (س)» برای همه عزیزانمان كه حدود 40 واحد به گوش بودند، خواندیم و فرمان اجرای آتش و حمله صادر شد و به حمدالله همه عزیزانمان توانستند در عرض یك ربع و یا نیم ساعت همه خط را بشكنند و از این اسكلههای آهنی و بتنی، سیمهای خاردار، موانع، خورشیدیها، مینها و بشكههای آتشزا عبور كنند و متاسفانه چند تا از فرماندهان گردان و گروهان ما در همان صحنه به شهادت رسیدند.
از این طرف هم اجرای آتش طوری تنظیم شده بود كه هر تیربار و هر سلاح جمعی از دشمن را در همان دم اول خفه میكرد؛ آتشهای خودی كه من نامش را گذاشته بودم «نارالله» و همان طور كه عرض كردم در عرض نیم ساعت خطوط اول و دوم دشمن پاكسازی شد، اصلا معجزه تمام عیاری بود كه با نام مقدس حضرت زهرا (س) به رزمندگان اسلام كرامت شد و توانستیم عملیات را با رمز حضرت زهرا (س) به پیروزی برسانیم.
نیروهای عملكننده چگونه باید وارد عمل میشدند؟
نیروهای غواص، موج اول عملیات بودند كه به محض ورود آخرین غواص به ساحل دشمن، نیروهای موج دوم كه سوار بر قایق بودند خود را به ساحل دشمن رساندند و وارد عملیات شدند. علتش هم این بود كه غواصان خاص باید كار تخریب را انجام میدادند و بوسیله تجهیزاتی كه از قبل آماده كرده بودند، مینهای خورشیدی و سیم خاردارها را در حدود پنج تا 10 دقیقه خنثی كرده و راه قایقها را باز میكردند، سپس قایقهای ما خود را به ساحل رسانده و وارد عمل میشدند كه این كار با موفقیت انجام شد.
از حال و هوای شب عملیات بگویید و این كه شما چه زمانی وارد منطقه و شهر فاو شدید؟
من دقیقا سه ساعت بعد از آغاز عملیات وارد فاو شدم. یادم میآید هوا هنوز تاریك و رودخانه اروند در حال جزر و یك تلاطم سنگینی پیدا كرده بود و ما باید حدود هزار مترمربع عرض رودخانه را با قایق طی میكردیم و بعد از آن 100 مترمربع در داخل لجنهای ساحل راه میرفتیم تا به ساحل برسیم. لذا وارد باتلاقهای لب ساحل شده و وارد فاو شدیم. آن شب من كل قرارگاه تاكتیكی لشكر را بردم آن طرف آب تا كاملا به عملیات مسلط و مواضب باشم تا خدای ناكرده بچه ها در محاصره نیفتند كه الحمدالله بچههای ما تا ساحل خورعبدالله پیش رفتند و جادههای اصلی و اساسی را تصرف كرده و دور تا دور شهر را محاصره كردند و یك خط مستحكمی بوجود آوردند. بعد گردانهایی كه باید شهر را پاكسازی میكردند، وارد شهر فاو شدند و شهر را به طور كامل پاكسازی كردند.
چه زمانی بر روی اهدافتان مستقر شدید؟
ظهر روز بیست و یكم بهمن ماه سال 1364 یعنی دقیقا 14 ساعت بعد از آغاز عملیات، همه محورهای عملیاتی را تصرف كرده بودیم و روی اهدافمان مستقر شدیم. البته در همان ساعات اولیه عملیات نیروهای لشكر 17 علی بن ابیطالب (ع) و لشكر 27 محمد رسول الله (ص) كه باید به سمت بندر امالقصر میرفتند را از لشكر 25 كربلا عبور دادیم. یعنی آنها جزو نیروهای موج دوم بودند كه باید به سمت امالقصر میرفتند كه به حمدالله رفتند و موفق هم شدند.
ماموریت بعدی ما تصرف پایگاه موشكی در دهانه خورعبدالله بود كه به آن سمت حركت كرده و پایگاه موشكی را به كمك نیروهای لشكر 41 ثارالله (ع) تصرف كردیم و همه تجهیزاتش را به غنیمت گرفتیم و به حمدالله توانستیم ماموریتمان را با موفقیت انجام دهیم. یادش بخیر در پایگاه موشكی، بچههای بسیجی مازندران و كرمان بر سر غنائم سر و صدا راه و شوخی راه انداخته بودند كه با حضور بنده و فرمانده لشكر 41 (سردار حاج قاسم سلیمانی) این بحث خاتمه یافت.
چه زمانی پرچم بارگاه مقدس حضرت امام رضا (ع) را بر مناره مسجد فاو به اهتزاز درآوردید؟
دقیقا صبح روز همان عملیات، بعد از اینكه منطقه تثبیت شد، این پرچم مقدس را بر مناره مسجد برافراشتم و زمانی كه خبرش از رادیو و تلویزیون پخش شد، یك صفا و معنویت دیگری به منطقه عملیاتی فاو بخشید كه در حقیقت نور قدسی اهل بیت (ع) در بالای سر رزمندگان دلاور قرار گرفت.
عكسالعمل ارتش بعث بعد از این عملیات چگونه بود؟
زمانی كه به اهدافمان رسیدیم و فاو را كاملا در اختیار گرفتیم، لشكر گارد عراق اولین لشكری بود كه برای بازپس گیری فاو وارد عمل شد و این در حالی بود كه در این طرف ما قرار داشتیم، با نیروهایی كه از ظهر روز قبل تا حال نخوابیده بودند؛ ضمن اینكه از آب اروند وحشی عبور كرده و شهدای زیادی تقدیم كرده بودند و فشار زیادی به آنها وارد شده بود. جا دارد در اینجا یك خاطرهای از آن زمان نقل كنم.
ظهر روز عملیات من با پای برهنه در ساحل خورعبدالله در حال خواندن نماز ظهر و عصر بودم كه دیدم سردار سرلشكر پاسدار كاظمی (شهید حاج احمد كاظمی)؛ فرمانده پیشین نیروی زمینی سپاه كه در آن زمان فرمانده لشكر 8 نجف اشرف بود، با موتور به منطقه آمد و مرا پیدا كرد و به من گفت: «لشكر گارد دارد میآید.» من همینطور پابرهنه سوار بر موتور 250 شدم و سریع خودم را به پنج تانكی كه از عراقیها به غنیمت گرفته بودیم، رساندم. به بچهها گفتم تانكها را آماده كنید. بچهها هم توانستند دو تا از تانكها را آماده كنند. چون معمولا عراقیها تجهیزات تانكها به ویژه كپسولهای باد را منهدم میكردند و كاری میكردند كه تانك مورد استفاده ما قرار نگیرد، ولی خب بچهها دو دستگاه از تانكها را آماده كردند.
به شهید حبیبالله ثنایی از برادران اصفهانی و شهید حاج رضا امانی گفتم: «من میروم جلو بعد از من شما تانكها را بفرستید.» وقتی رفتم جلو دشمن را در حدود سه كیلومتری دیدم كه با یك ستون عظیمی از طرف بصره در حال پیشروی به طرف ما هستند، لذا به سمت تانكها رفتم و نشستم داخل تانك و آمدیم به طرف دشمن تا در یك نقطهای با آنها درگیر شویم. از سمت راست ما نیروهای خودی، (لشكر 31 عاشورا) تا تانكها را دیدند شروع كردند بوسیله آر پی چی و تیربار شلیك كردن به طرف تانكهایی كه من و سردار كاظمی روی برجك آنها بودیم. آنها فكر میكردند عراقیها داخل تانكها هستند. چون ما در فاو تانكی نداشتیم و همه تانكها متعلق به دشمن بود و براین اساس آنها فكر میكردند تانك دشمن است كه به آنها حمله میكند.
در آن لحظه مجبور شدم زیر پیراهنیام را درآورده و شروع به تكان دادن آن كنم تا اینكه یكی از فرماندهان لشكر 31عاشورا ما را شناخت و به ما ملحق شد و ما با هم از یك طرف و بچههای لشكر امام حسین (ع) و دیگر لشكرها از طرف دیگر مانند باران رحمت الهی بر 2 كیلومتر ستون نظامی لشگرگارد هجوم آوردیم و خداوند در آنجا چنان عنایتی كرد كه در عرض نیم ساعت لشكر گارد را به آتش كشیدیم، به طوریكه یك نفر از فرماندهان و نیروهای این لشكر نتوانستند زنده از معركه فرار كنند. لشكری كه به عنوان قویترین لشكر عراق محسوب میشد، و عراق این لشكر را در پاتكهای سنگین استفاده میكرد كه در اینجا صددرصد منهدم شد.
یادم میآید وقتی برای پاكسازی رفتیم، دیدیم نیروهای گارد در اتوبوس و یا نفربر به هلاكت رسیدهاند، یعنی حتی به آنها اجازه ندادیم از وسیله نقلیهشان پیاده شوند. بعد بلافاصله در همان شام عملیات آمدیم استحكاماتمان را قوی كردیم و با تمام توان در مقابل لشكرهایی كه یكی پس از دیگری وارد معركه میشدند، ایستادیم.
تلاشهای عراق برای بازپس گیری فاو به كجا انجامید؟
مقاومت بچهها در مقابل پاتكهای عراق هشتاد روز طول كشید و عراق همچنان تصمیم گرفته بود كه فاو را پس بگیرد. چون اقتصاد، توان نظامیاش، نیروی دریایی، روحیه نیروهایش، روحیه سران كشورهای منطقه خلیج فارس، روحیه هم پیالهایها و مدافعان صدام همه و همه سقوط كرده بود و او راهی جز پذیرش شكست و كمك گرفتن از آمریكا و كشورهای حاشیه خلیج فارس نداشت.
ملت ایران فراموش نكرده است، روز سوم عملیات و تصرف فاو را كه كشورهای حاشیهنشین خلیج فارس طرح قطعنامه 598 را به سازمان ملل پیشنهاد دادند. ملت ایران فراموش نكردهاند كه «مك فارلین» دقیقا دو ماه پس از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام بدون هیچ هماهنگی به ایران آمد و درخواست صلح و آشتی با آمریكا را آورد. بدون شك این قدرت معنوی رزمندگان اسلام بود كه توانستند یك كشور ابرقدرت را به پای میز خواستههای ملت ایران بكشاند، نه برای چای و قهوه خوردن و یا گپ سیاسی زدن و با آبروی ملت ایران بازی كردن.
البته ما با تصرف فاو قصد تعرض به خاك عراق را نداشتیم، بلكه میخواستیم به صدام و مدافعانش ثابت كنیم كه ملت ایران ملت با شرافتی است كه قصد تجاوز ندارد، ولی قدرت آن را دارد و میتواند از حقش دفاع كند.
عراق در این مدت هشتاد روز از هر سلاحی كه داشت، استفاده كرد، فقط روزی با 30 فروند هواپیما بمب شیمیایی میریخت، روزی شاید با 50 فروند توپولف میآمد و منطقه را بمباران میكرد. گاهی اوقات هواپیماهای ترابری میآمدند بر فراز منطقه و برای تضعیف روحیه بر سر رزمندگان اسلام، تخته پاره، سنگ، آهن، نبشی، عروسك، آجر و فرقون میریختند، اما نتوانستند به جبهه رزمندگان اسلام كوچكترین خدشهای وارد كنند و به عظمت حضرت بقیهالله (عج) و عنایت حضرت زهرا (س)، آن پیروزی بزرگ برای ملت شریف و بزرگ ایران به دست جوانان برومند پاسدار و بسیجی یكبار دیگر رقم خورد.
این عملیات چه دستاوردهایی برای ایران داشت؟
ما، هم دستاوردهای نظامی داشتیم و هم دستاوردهای سیاسی. در حقیقت به اهدافمان رسیدیم و این خود قسمتی از دستاوردهای مهم این عملیات بود. از طرفی، عملیات والفجر هشت اولین عملیات بزرگی بود كه سپاه به تنهایی انجام داد و موازنه قوایی یكبار دیگر به نفع جمهوری اسلامی تغییر یافت و دنیا از پیام نظامی فاو وحشت كرد و سازمان ملل و ابرقدرتها به سمت این رفتند كه برای ختم جنگ حقوق ملت ایران را تامین كنند؛ یعنی اگر عملیات نظامی فاو به آن صورت قدرتمند انجام نمیگرفت، دنیا به فكر این نمیافتاد كه حقوق ملت ایران را بپرازد، لذا پیام نظامی فاو وحشت را در دل دشمنان اسلام انداخت و مجبورشان كرد كه بیایند سر میز مذاكره.
یعنی میتوان گفت عملیات والفجر هشت زمینهای شد برای قطعنامه تا اینكه عملیات كربلای پنج و رسیدن ما به 10 كیلومتری بصره، وحشت دشمن و حامیان صدام را بیشتر كرد و صدام و حامیانش را به سمت قطعنامه 598 برد. چون دشمن تا آن زمان در خاك ما بود و عمدهای از خاك ما را در اختیار داشت و در منطقه ادعای ابرقدرتی میكرد كه ما با عملیات والفجر هشت هم نفتشان را برای صادرات و ورودش را به خلیج فارس قطع، نیروی دریاییاش را ساقط كردیم و اسكلههایش را در دست گرفتیم كه یك بخش عظیمی از توان نظامی، اقتصادی و سیاسی عراق شكست خورد و موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران تمام شد.
و نكته آخر؟
لازم میدانم نكتهای را متذكر شوم. یادم میآید سال اول جنگ یك تفكر كلاسیكی بر جنگ حاكم بود كه ما یك فرصت كامل به این تفكر كلاسیك دادیم، یعنی از مهرماه 59 تا عملیات فرمانده كل قوا كه توسط شهید خرازی انجام شد، این فرصت را به تفكر كلاسیك بنیصدر كه یك عده روشنفكر دورش را گرفته بودند، دادیم تا اینكه آنها ناكام ماندند. مثلا در عملیات هویزه و یا عبور از رودخانه كرخه همهمان دیدیم كه آنها شكست خوردند.
آن زمان بنی صدر وقتی میآمد به جنوب به ما محل نمیگذاشت، چون اعتقاد نداشت كه بچههای سپاه میتوانند یك تحول عظیم در جنگ ایجاد كنند، لذا ما را پشت درها نگه میداشتند و اجازه نمیدادند در جلساتشان شركت كنیم. اما به حول و قوه الهی بعد از یكسال، مدیریت انقلابی حزبالله حاكم بر جنگ شد و همه عزیزان ارتش و سپاهی در كنار هم توانستند یك تفكر حزباللهی و تدین و اعتقاد بر اصل ولایت فقیه در كنار هم قرار گیرند و افرادی چون «سپهبد شهید علی صیاد شیرازی»، «امیر سرلشكر شهید حسن اقارب پرست»، «امیر سرلشكر شهید مسعود منفرد نیاكی» و فرماندهان شهید ارتش با یك تفكر حزباللهی و انقلابی ناب آمدند در كنار سرداران شهید سپاه همچون شهیدان «باكری»، «خرازی»، «همت» و «زینالدین» و برادران بسیج و آن تفكر روشنفكر مابانه را كنار زدند.
این فضای معنوی و روحیه شهادت طلبی و خدمت خالصانه برای خدا و اطاعت از ولایت فقیه سبب شد كه ما در عملیاتهای مهمی كه اولین آنها بعد از سقوط بنیصدر بود (عملیات فرمانده كل قوا؛ خمینی روح خدا) و در جبهه دارخوین انجام شد، موفق شویم. بعد از آن نیز عملیات ثامنالائمه (ع) (شكستن محاصره آبادان) بود كه آن هم توسط لشكرهای 25 كربلا، 14 امام حسین (ع) و لشكر 8 نجف اشرف با موفقیت انجام شد و عملیاتهای مهم دیگر تا والفجر هشت و بعد از آن.
در درجه اول اصل این تفكر متعلق به امام بود و امام راحل این خط را به ما داد و بعد فرماندهان و نیروهای مخلصی كه در جنگ حضور داشتند و نقش برادرمان شهید «حسن باقری»، «شهید حاج حسین خرازی»، «سردار محسن رضایی» و «رحیم صفوی» و «رشید» و نقش «سپهبد شهید صیاد شیرازی» در این معركه بسیار زیاد بود و امیدواریم كه قدردان آن زحمات بوده و باشیم. خلاصه اینكه تمام موفقیتها و دستاوردهای ما به خاطر توكل به خدا، توسل به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و مدیریت حزباللهی و انقلابی حاكم بر جنگ بود و بس.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آلبوم تصاویر شهید همت (2)
آلبوم تصاویر شهید همت (2)
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آلبوم تصاویر شهید همت (3)
آلبوم تصاویر شهید همت (3)
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شهید همت و حر زمان
شهید همت و حر زمان
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . حاج همت کیست ؟!))
سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است . گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند . وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : ((اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو!))
گفت : ((من حاج همت را می خواهم!))
گفتیم : ((بیا تا ببریمت پیش حاج همت))
با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد . وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد . فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت . او را پیش همت بردیم . پرسید : ((حاج همت شما هستید))
همت گفت ((بله خودم هستم .))
آن مرد کرد پرید جلو و دست همت را گرفت که ببوسد .
همت دستش را کشید و اجازه نداد . آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید : ((شما ارتشی هستید یا سپاهی؟))
همت گفت : ((ما پاسداریم .))
او گفت : (( من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه میکردم . رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم .))
همت گفت (قبلا از ما قهر کرده بودی . حالا هم که آمدی خوش آمدی . ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه میدهیم .))
و بعد همت او را در آغوش کشید و بوسید و گفت : ((فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.))
آن مرد , مسلح بود . همت اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست .
شب , همت با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند .
آن مرد گفت : ((راستش خیلی تبلیغات میکنند . میگویند که پاسدارها همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .))
همت گفت : (( نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . همه ما پاسدار هستیم و صحبت می کنیم))آن مرد محو صحبت های همت شده بود . وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد . همت پرسید : ((برای چه گریه می کنی ؟))
گفت : ((به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی میکردم . ))
همت گفت : ((دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد .))
او گفت : ((من هم میخواهم پاسدار شوم.))
همت گفت : ((اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .))
آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی خوشحال شد . رفتار و برخورد همت چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت . او بعد از مدتی در عملیات (( محمد رسول الله (ص) )) شرکت کرد و شهید شد . بچه ها به او لقب (( حر زمان )) داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ حاج همت را می گرفتند .
منبع: وبلاگ حاج ابراهیم همت
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-04-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همت نام اتوبان است
همت نام اتوبان است
همت انگار از ازل نام اتوبان بوده استبردن نام بزرگش سهل و آسان بوده است اصلا امروز همت انگار آن دلاور نیست که .. خواب اهل ظلم از نامش پریشان بوده است همت ما کم شده ، همت و گر نه همت است روزگاری را میان خلق مهمان بوده استشهرمان در زیر دین نام اهل همت است کوچه ها مان رنگ با خون شهیدان بوده است حزب ها باید ز جیب خویشتن احسان کنند .. ! خون اینان در مصاف عشق احسان بوده است الغرض اینقدر دنیا دور خود گردیده که همت انگار از ازل نام اتوبان بوده است ..
گذری بر زندگی همت
محمد ابراهیم همت درسال 1334در شهر قمشه اصفهای به دنیا آمد.خانواده محمدابراهیم از راه كشاورزی امورات می گذراندو او نیز از همان كودكی به نوبه خود در كارها به پدر و مادر كمك می كرد. بعد از تحصیلات ابتدایی وارد دانشسرای تربیت معلم شد و پس از آن به خدمت سربازی رفت. شغل باارزش معلمی درروستارابعداز سپری شدن سربازی برگزید. این سالها مصادف بود با اوج گیری قیام مردم ایران علیه استبدادو استكبارپادشاهی. همت كه خود از خانوادهای رنج كشیده و مستضعف بود همپای دیگر مردم ستمدیده پا در عرصه مبارزه پنهان و آشكار با رژیم ستمشاهی گذاشت و با توجه به نیروی جوانی و هوشیاری و شعور انقلابی كه داشت و به واسطه مبارزه آشكارش با رژیم ،حكم اعدام او صادر شده بود اما دست از مبارزه نكشید تا طعم شیرین پیروزی را بامردم تجربه كند.
پس از انقلاب و با شروع جنگ،احساس كرد كه باید در جبههها حضورپیداكندو او كردستان را برای مقابله و مبارزه با دشمنان پیدا و پنهان این مرزو بوم برگزید و به دنبال رشادتها و لیاقتهایی كه از خود نشان داد به فرماندهی سپاه پاسداران پاوه منصوب شد.همت به خاطرضربات مهلكی كه به دشمنان وارد آورده بود به یكی از سرداران بزرگ جنگ تبدیل شد. معاونت تیپ رسول الله (ص)و فرماندهی این تیپ را به تدریج به عهده گرفت.
همت در سن 26سالگی به توفیق زیارت حج مشرف شد از آن پس لقب حاجی برازنده نامش شد. او در سال 1360ازدواج كرد و ثمره این وصلت تولد دو پسر به نام هان مهدی و مصطفی بود هرچند این فرزندان سایه پدر را چند صباحی بیش روی سرخود احساس نكردند.
همت در سن28سالگی و درهنگام مقاومت در برابر تهاجم های پی درپی دشمن برای باز پس گیری جزیره مجنون كه چندی پیش از آن به دست نیروهای اسلام آزدشده بود،در روز شانزدهم اسفند ماه شصت و دو به آرزوی همیشگیاش نایل شد و با شهادتش به خیل مقربان الهی پیوست.
منابع :
شعر از سید مصطفی فهری- تبیان
سایت نوید شاهد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-17-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شهیدی با نمره ی 21
شهیدی با نمره ی 21
طریقه آشنایی رهبر با شهید چمران :
طریقه آشنایی من با ایشان این بود: كمیته ای در نخست وزیری تشكیل شد كه درباره مسئله ارتش بحث و مشورت می شد و در مواردی هم تصمیم گیری می كرد كه من و ایشان هر دو عضو این كمیته بودیم. در بدو تشكیل این كمیته اولین روزی كه ایشان دعوت شده بودند، من وارد شدم و قیافه مهربان و صمیمی و متواضع و دوست داشتنی چمران را اول بار در آنجا دیدم، یعنی قیافه ای كه با ترسیم ذهنی من از چمران بكلی متفاوت بود و در آنجا خیلی گرم از من و یک برادر دیگری كه با هم بودیم استقبال كرد.
وقتی نشستیم، دیدم مثل این كه او هم با من آشنا بوده و خیلی زود احساس كردم كه یک انسان اهل ذوق و معنویت و علاقه مند به هنر و هنرمند است، چنان كه در همه حركات و سكنات او این حالات محسوس بود.
آنچه مشاهده خواهید کرد کلیپ زیبایی از شهید چمران به همراه بیانات شیوای رهبری در مورد ایشان است .
برای مشاهده کلیپ ، کلیک کنید .
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 07:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|