بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 10-25-2011
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

غزل این که خوبه من ی بار تو پمپ بنزین بجای کارت بنزین کارت بانک میزاشتم و هی میدیدم قبول نمیکنه
پسره که ماشین پشتیم میخواست بنزین بزنه همون طوری نگاهم کرد گفت خانم کارتتونو ی نیگا بکنین منم که خندم دم دستمه با صدای بلند طوری زدم زیر خنده که پسره هم که میخواست به روی خودش نیاره با خنده من شروع کرد به خندیدن
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
10 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 10-25-2011
اهورا آواتار ها
اهورا اهورا آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 504
سپاسها: : 5,940

1,937 سپاس در 757 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یادم میاد که یه شب سطل اشغالا رو بردم که بزارم دم در ،کیسه زباله رو در اوردم

و گذاشتم بیرون ،بعد برگشتم توی خونه ،به سمت یخچال رفتم ،درش رو باز کردم

نگاهی به دستم کردم ،تازه فهمیدم که میخواستم سطل اشغالو بزارم تو یخچال.

از کار خودم خندم گرفت وگفتم بنازم به این هوش و حواص
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند


کوروش بزرگ

javad.p سابق
پاسخ با نقل قول
7 کاربر زیر از اهورا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #23  
قدیمی 11-08-2011
Saba_Baran90 آواتار ها
Saba_Baran90 Saba_Baran90 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211

6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نزدیک بود سوتی بدم تپل!
به ادمین نگین ها همکلاسمانه، ولی الآن داشتم با کلمه "مهرگان" دنبال پست هایی می گشتم که بری اسم شرکت فیلم سازی داده بودم پیداش کردم دیدم همه کلمه های "مهرگان" قرمز شدن، خواستم از کارگر سایت شکایت بکنم که بریچه پست منه رنگی رنگی کرده آمدم جواب بدم سیاه شد تازه فهمیدم چه کردم!مهندس کامپیوتر مملکتمانه نگا!قرض خوم دامو!
(چون با کلمه "مهرگان" جستجو کرده بودم قرمز نشانش داده بود!)


------------------------
ادمین:
باش میگم بش نگن
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still

ویرایش توسط دانه کولانه : 11-08-2011 در ساعت 09:27 PM
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #24  
قدیمی 11-08-2011
Saba_Baran90 آواتار ها
Saba_Baran90 Saba_Baran90 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211

6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 نمایش پست ها
نزدیک بود سوتی بدم تپل!
به ادمین نگین ها همکلاسمانه، ولی الآن داشتم با کلمه "مهرگان" دنبال پست هایی می گشتم که بری اسم شرکت فیلم سازی داده بودم پیداش کردم دیدم همه کلمه های "مهرگان" قرمز شدن، خواستم از کارگر سایت شکایت بکنم که بریچه پست منه رنگی رنگی کرده آمدم جواب بدم سیاه شد تازه فهمیدم چه کردم!مهندس کامپیوتر مملکتمانه نگا!قرض خوم دامو!
(چون با کلمه "مهرگان" جستجو کرده بودم قرمز نشانش داده بود!)


------------------------
ادمین:
باش میگم بش نگن
بس تو نگو ای هی کار آقای ادمین بوده مه فک می کردم کارگر سایته!

-----admin:
خب جوابت درست بود سایت خودش واژه های سرچ شده رو هایلایت میکنه
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still

ویرایش توسط دانه کولانه : 11-08-2011 در ساعت 10:24 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #25  
قدیمی 12-22-2011
hossein آواتار ها
hossein hossein آنلاین نیست.
مدیر بخش موبایل
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693

7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
hossein به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دیروز یه سوتی خفن دادم . توی مرورگر هم پی سی باز بود ، هم سایت پورتال شرکت
یکی از ایمیلهای مهدی اچ ای رو که برای همه ارسال کرده بود رو خوندم
تا یه دقیقه هنگ کرده بودم ! آخه دنبال کلید تشکر میگشتم پیدا نمیکردم
__________________
گاهی حس میكنم

گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند

كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...

ویرایش توسط hossein : 12-22-2011 در ساعت 06:53 AM
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #26  
قدیمی 12-31-2011
آناهیتا الهه آبها آواتار ها
آناهیتا الهه آبها آناهیتا الهه آبها آنلاین نیست.
مدیر تالار کرمانشاه
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194

3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض سوتي -سه كاري

هفته پيش يكشنبه ساعت 8 تا 10 كلاس داشتم شب قبلش تا ساعت 3 بيدار بودم خيلي خوابم مي اومد
حال و حوصله نداشتم برم كلاس ولي رفتم غيبتام زياد بود حالا نه تنها هيچ تمريني حل نكرده بودم اصلا به كتابم يه نگاه ننداخته بودم
خلاصه دست به جيب رفتم سركلاس
قرار بود تمرين حل كنيم يه دفعه استادگفت : خانم ... مسئله 8 رو بخونش و حلشو بگو...
منو ميگين انگار برق بهم وصل كردن شوكه شدم ولي خوندم...(كشته مرده اين اعتماد به نفسمم)
"شركت ايران خودرو يك دستگاه..."
رسيدم به كلمه وانِت مغزم هنك كرده بود نميدونستم چجوري بخونمش يه كاره از دهنم در رفت گفتم وانْت (want).
بعد چند ثانيه فهميدم كه عجب سه كاري شد سه كه چه عرض كنم شش و هفت شدم رفت
حالا مگه بچه هاي كلاس بي خيال ميشدن همش نگام ميكردن و ميخنديدن منم اينطوري شده بودم
ولي خب خوب شد بچه ها بهم تقلب رسوندن خدا خيرشون بده
__________________


پاسخ با نقل قول
6 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #27  
قدیمی 07-08-2012
شابادی آواتار ها
شابادی شابادی آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2012
محل سکونت: خرمشهر
نوشته ها: 612
سپاسها: : 240

1,540 سپاس در 646 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کلاس اول ابتدایی بودم تازه رفته بودم مدرسه با یه بچه عرب دعوام شد معلم گفت چتونه بچه ها بلند تو اون کلاس داد زدم گفتم : اجازه این عرب خر شروع کرد
الان که فکر شو میکنم بابا معلم هم عرب بود( با عرض پوزش از اعراب فرم)
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از شابادی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #28  
قدیمی 07-08-2012
ماهین آواتار ها
ماهین ماهین آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241

3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خب من خدای سوتیم... از بچگیم تا همین الان ... با دوستام که جمع میشیم قبل از هر کاری میگن اخرین سوتی رو بگو تا شارژ شیم...

کلاس سوم ابتدایی بودم و از شاگردای مطرح مدرسه چون جهشی خونده بودم و حسابی سوگلی بودم .معلممون هم همسایمون بودن و خیلی هم سختگیر بودن...
فکر میکنم سال 63 یا 64 بود و قرار بود یه امتحان هوش از پایه های مختلف بگیرن...
از کلاس ما هم غیر لز من دو نفر دیگه هم بودن...
صفحه ی دوم برگه ها یه سوال بود که جای خالی داشت و باید پرش میکردیم ،دقیقا یادم نیست اما مضمونش این بود که :
غذا بعد از آماده شدن کجا میره!!! خب من کلی نشستم فکر کردم که حالا یعنی چی این ؟ بعد کلی به سر نازنین فشار آوردم و به این نتیجه رسیدم که وقتی غذا آماده میشه میره رو سفره برا خوردن خب به من چه !!! سوالشون اشتباه بود دیگه...
اما خب من شدم سوژه و کل دفتر ترکید از این همه هوش و استعداد من...
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !

عطار
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #29  
قدیمی 07-08-2012
لاوین آواتار ها
لاوین لاوین آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: بهشت ایران-کرمانشان
نوشته ها: 167
سپاسها: : 466

606 سپاس در 181 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یکی از دوستام دو سه سال پیش یه سوتی داد که هر وقت رئیس دانشگامو میبینم یاد اون روز میوفتم
با دوستم رفته بودیم پیش رئیس دانشگاه واسه یه مسئله ای
ایشونم بعد از شنیدن حرفای ما گفتن شما شماره تلفنتونو بذارین من باهاتون تماس میگیرم دوستمم گفت یادداشت کنین رئیسم تو گوشیش نوشتش بعد یه دفه دوستم برگشت به رئیس گفت میشه یه میس بندازین شماره شما هم بیوفته
من و میگی داشتم منفجر میشدم از خنده آخرشم نتونستم جلو خودمو بگیرم اومدم بیرون
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از لاوین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #30  
قدیمی 07-08-2012
Afsaneh_roj آواتار ها
Afsaneh_roj Afsaneh_roj آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 636
سپاسها: : 6,774

4,753 سپاس در 854 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afsaneh_roj به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سوتی

من چند روز پیش با برادر شوهرم و خانمش رفتیم بیرون خرید .
بین راه برادر شوهرم یه دوچرخه دید گفت خوبه برای پسرم بگیرم .
از فروشندهه قیمت پرسید ..
تا قیافه ی فروشنده رو دیدم . بیخ گوش برادر شوهرم آروم گفتم .
این سرحال نیست بی خیال .. منظورم فروشنده بود .
چشاش باز نمی شد . جون نداشت راه بره .
بعد یهو برگشت رو به من گفت آره حالم خوب نیست سرطان دارم
هم کلیه هم روده . می خوای سر حال باشم .
من هم اصلا فکر نمی کردم صدامو شنیده باشه . گفتم خدا شفاتون بده
برادر شوهرم سریع جمع و جورش کرد حرف منو .
گفت منظور خواهرم شما نبودی که ..
گفته دوچرخه ش سر حال نیست
خلاصه من موندم چجوری صدای منو شنیده بود .
__________________

پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از Afsaneh_roj سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها