بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > زبان ادب و فرهنگ کردی

زبان ادب و فرهنگ کردی مسائل مربوط به زبان و ادبیات و فرهنگ کردی از قبیل شعر داستان نوشته نقد بیوگرافی و .... kurdish culture

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 02-10-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اورامان سرزمين مهر

سرمايه-نگاه مسافر-محمد قدمعلي:به روايتي سرزمين ايران، صد روستاي منحصر به فرد دارد كه هر كدام جاذبهء ارزشمندي است براي گردشگران بومي و غيربومي ايران زمين. بعضي از اين روستاها، روستاهاي كوهستاني و پلكاني است كه سرآمد همهء آن‌ها، دست كم از منظر شهرت، ماسوله است. اين روستا چنان شهرتي ميان ايرانيان دارد كه برخي از ديگر روستاهاي ايران نيز با لقب ماسوله شناخته مي‌شوند. مثل روستاي «دوان» كه به ماسولهء فارس مشهور است و مسافر ما چند هفتهء ‌پيش از آن‌جا گذشت و امروز قصد عبور از ماسوله‌اي ديگر دارد. عبور از «هزار ماسوله». هزار ماسوله لقب روستاي بسيار زيبايي در دل پهنهء اصيل كردستان است با نام «اورامانات»، يعني «سرزميني اهورايي هور».
روستايي كه علاوه بر زيبايي دل‌انگيز طبيعت و معماري خاص روستايي‌اش به آيين ديگري به نام پيرشاليار مشهور است.
آيين سنتي پيرشاليار دوبار در سال در «اورامانات تخت» برگزار مي‌شود. يك بار در بهار (ارديبهشت ماه) و ديگر بار در زمستان و سومين جمعهء ماه بهمن.
در اين روز مردان نان‌هايي را كه از آرد گندم و مغز بادام كوبيده پخته و با ريحان و سياه دانه تزيين شده را بر سر مزارهاي پيرهاي هورامان و پيرشاليار مي‌برند و پس از جمع‌شدن، همگي نان را روي هم مي‌ريزند و به كساني كه نان آورده‌اند ناني درسته مي‌دهند و باقي نان‌ها را خرد كرده و با ماست بين مردم تقسيم مي‌كنند و سپس دعا و ذكر و مراسم دف‌زني به جاي مي‌آورند.
اين آيين قدمتي حدود 800 تا 900 ساله دارد كه در واقع در چلهء زمستان و چلهء بهار برگزار مي‌شود. پيرشاليار هم شخصيت مذهبي و عرفاني قرن پنجم اورامان است كه مردم منطقه ياد او را در اين آيين گرامي مي‌دارند.
شخصيتي زرتشتي كه با وجود تغيير مذهب مردمان اين منطقه در طول زمان به اسلام، همچنان برايشان عزيز است. آيين باستاني پيرشاليار ميان مردمان اين سرزمين جاري است كه اين جريان در قالب دين اسلام درآمده است.
در چند سال اخير اخبار و تصاوير اين مراسم بيش‌تر منتشر مي‌شود كه همين امر باعث شده افراد بيش‌تري براي ديدن اورامان و زيبايي‌هاي آن‌جا و ديدن اين مراسم يا آيين به آن‌جا سفر كنند. مراسم بهارهء اورامان با استقبال بيش‌تري از سوي مسافران همراه است و زمستان شايد كم‌تر مسافري قصد سفر به آن‌جا را داشته باشد.
بهار اورامان بسيار زيبا‌ست و شايد دسترسي به آن‌جا ساده‌تر، چرا كه زمستان برف‌گير اورامان هم همچون فصل بهار آن زيبا و دلربا‌ست.
اما جادهء كوهستاني، باريك و پرپيچ و خم مريوان تا روستا،سفر به آن‌جا را در اين فصل كار سخت و دشوار كرده است. همين جادهء پرپيچ‌وخم و برف‌گير امسال شش عكاس خبري و رسانه‌اي را زخمي كرد و يكي از آن‌ها را روانهء بيمارستان كرد.پس حتماً مراقب همه‌چيز باشيد، اگر قصد داريد كه اورامان پوشيده از برف را ببينيد.
اما موقعيت جغرافيايي اورامانات تخت كه در جنوب غربي شهرستان مريوان است با كوه‌ها، دره‌ها، حيات‌وحش متنوع، پوشش گياهي و سرسبزي خاص منطقه و از همهء اين‌ها مهم‌تر مردمان مهربان و مهمان‌نواز فضايي بسيار مناسب را براي يك مسافرت چند روزه مهيا كرده است. مردم منطقه معتقدند اورامانات تخت، زماني شهري بزرگ بوده و به همين دليل از آن با عنوان تخت يا مركز (حكومت) ناحيهء اورامان نام مي‌برند.
در مسافرت بهاره هم به منطقه حتماً لباس گرم و كيسه‌خواب همراه داشته باشيد. اگر قصد نداشته باشيد كه مزاحم خانواده‌اي شويد، اورامانات تخت جايي براي اتراق ندارد، يا بايد خانه‌اي كه سكنه‌اش آن‌جا را به مقصد شهر ترك كرده‌اند را براي چند شب امانت بگيرد‌ويا بايد چادر اقامتي خود را علم كنيد كه در هر دو صورت نياز به وسايل شخصي (مثل كيسه‌خواب) كامل داريد.
هرچـنـد كـه اورامـانـات تـا مـريـوان 75 كيلومتر بيش‌تر فاصله ندارد اما حقيقتاً حيف است كه تا كردستان برويد و دست‌كم شبي را در اورامانات تخت بيتوته نكنيد. در مريوان هم البته علاوه بر وجود درياچهء زيباي «زريبار» يا «زريوار» نيز بازارچهء مرزي كه معمولاً ميان مسافران طرفداران خاص خود را دارد، هتل جهانگردي مشرف به درياچه، محل مناسبي براي اقامت در اين شهر زيبا‌ست.
جادهء مريوان به اورامان آسفالت است، اما از روستاي اورامانات تخت به بعد تا شهر پاوه به شكل خاكي ادامه مي‌يابد. مسير پياده‌روي از اورامان تا پاوه از ميان كوه‌ها هم، مسير بكر و زيبايي است كه براي اجراي اين برنامه نيازمند راهنماي محلي و مطمئن هستيد.
اگر به منطقه سفر كرديد دست‌كم يكي از وعده‌هاي غذايي خود را خريد كباب از قهوه‌خانهء كوچك روستا در نظر بگيريد. ظاهراً طبيعت بكر و كم‌تر دست خوردهء كردستان با احشام منطقه كاري كرده كه طعم كباب برهء آن بسيار متفاوت با آن چيزي است كه مثلاً در جايي مثل تهران به اسم كباب بره ميل مي‌كنيد. باور كنيد كه مسافر امروز ما شكم‌پرست يا شكمو نيست و تنها اين طعام روستايي لذيذ اورامان است كه او را چنان سرشوق آورده تا بخشي از نگاه خود را هم به غذا بيندازد.
در هر حال كردستان سرزمين رنگ‌هاي زيبا لباس‌هاي كردي زنانه‌ ومردانه، سرسبزي و طراوت كوهستاني و مردمان مهمان‌نوازي است كه كم‌تر در برنامه‌هاي گردشگري ايرانيان قرار مي‌گيرد. در اولين فرصت بهاري، حتماً سري به آن‌جا بزنيد.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
جدید تفسیری بر شمشال در اورامان


تفسیری بر شمشال در اورامان






بدیه شمشال شیوه نش تا کو مه شو هه ر ده مش سه د حه سره ته ن سه د ئاهو رو
تا به هه شتش په ر جه وه شتی تالیه ن هه شت یانه ش ئایره ن زوخالیه ن

آنجا که سخن ازشمشال به میان می آید زیباییها ونواهای اهورایی این ساز اصیل آنگونه که شایسته آن است مورد توجه قرار
نمیگیرد واین ساز همیشه مورد کم لطفی وبی مهری قرار گرفته ومی گویند ساز چوپان است ، بله ساز چوپان است چون یادگیری
آن احتیاج به تمرین ودقت زیادی دارد . شمشال دراورامان جدای از فرهنگ آن نیست، اورامانی باغنای فرهنگی ، آنچنانکه دوست
ودشمن هم به آن اذعان دارند واز جنبه های مختلف مورد تحقیق و توجه مستشرقان و محققان داخلی وخارجی بوده است ، حفظ
اصالتهای فرهنگی از جمله زبان ، لباس آواها ، موسیقی وسنتهای نیک گذشته دلیل روشنی بر این مدعاست . اگرچه موسیقی
کردی شامل تمام دستگاها می باشد ولی موسیقی محلی اورامان که جزئی از موسیقی کردی است بیشتر با شمشال نواخته می شود هرچند تجربیات جدیدی توسط هنرمندان مختلف در جهت آمیختگی با سازهای دیگر به عمل آمده اما هیچگاه رنگ وبوی اصلی و جذابیت آواهایی که بصورت اصیل اجرا شده اند را نداشته است . صدای شمشال به لحاظ طبیعی بودن وهماهنگی با صداهای آن منحصر به فرد است .
طریقه ی ساختن : شمشال سازی است بادی که از نی ساخته می شود در جاهایی که به نی دسترسی نباشد آن را از آلیاژ برنج وسایر فلزات می سازند ، در گذشته از استخوان بال عقاب نیز ساخته می شده است واما طرز ساختن آن از نی بدین صورت است که ابتدا چهل الی پنجاه سانتیمتر نی تر را بریده داخل آن شیر ریخته اند ، بعدازجذب شدن شیر داخل نی ، نی را روی لانه مورچه ای گذاشته تا محتویات داخل آن راکاملا می خوردند پوسته ی بسیار سبک و نا زکی از آن باقی می ماند . برای زیبایی واستحکام نی تکه چوب تری ازجنس آلبالوی وحشی را به ضخامت شمشال تهیه میکردند ، پوست آنرا بصورت حلقه هایی به اندازه های مساوی در می آوردند وحلقه ها را به تناسب سلیقه ی خویش به فاصله های مورد نظر بر نی سوار می کردند ، به
اینصورت شمشال را ظاهری زیبا می دادند و استحکام آن چند برابر می شد .البته ناگفته نماند چون هوا بصورت حلقه هایی داخل نی میرود تاثیر بسزایی در صدای شمشال می گذارد . سپس ازچهار سانتیمتر مانده به انتهای نی به قطر نیم سانتیمترتعداد شش الی هفت سوراخ به فاصله های سه سانتیمتر تعبیه می شود . اگرچه امروز سازهایی چون تار ، سه تار ، ویلن ، کمانچه ، سنتور را باید در کارگاههای اختصاصی با زحمات بسیار ساخت به عبارت دیگرلزومابهترین نوازنده های این سازهای موسیقی بهترین سازنده های آنها نیستند ولی عالیترین ومرغوبترین نوع شمشال را نوازنده ی آن می سازد . طریقه ی نواختن شمشال : شمشال رابطور مورب روی لب گذاشته بادمیدن نفس درداخل آن صدای صاف ودلنوازی ایجاد می شود . دمیدن در داخل دهانه ی استوانه ای این ساز برای تغییر یاعوض کردن ملودیها هیچ تاثیری ندارد ،بلکه بطور کامل توسط تکان دادن انگشتها با مهارتی خاص مقام یاملودیهاعوض میشوند . نوازنده طوری آنرامینوازد که بیننده یا شنونده متوجه نفس کشیدن او نمی شوند . نفس را درداخل دهان حبس کرده بوسیله ی فشار ماهیچه های دهان هوارا درون ساز می دمند ، دراین هنگام بوسیله ی بینی نفس را تازه میکنند بدین ترتیب صدای آن بطور مداوم ادامه دارد وهنگام نواختن هیچگاه قطع نمی شود دراصطلاح به این عمل ( بین وارده ی ) می گویند .

هرچه قطرساز بیشتر باشد صدا بم وهرچه کمتر صدای زیردارد . نوع دمیدن به داخل شمشال درصدای زیروبم تاثیر دارد .
موسیقی کردی درتمام دستگاههاوآوازها قابل اجرا است ولی موسیقی محلی اورامان بیشتر باشمشال نواخته میشود . موسیقی محلی هرمنطقه ای مانند موسیقی اصیل یاکلاسیک همان منطقه ی وسیع نمی باشد . ساز شمشال بیشتردردستگاه شور وگاهی شور عربی هم نواخته می شود و حالتهایی از مویه را اجرا می کند . در سازهای مضرابی و کششی برای هر دستگاهی کوک مناسبی در نظر گرفته می شود ولی در شمشال بهتر است نوع آن عوض شود چون فواصل نتها و سوراخها در هر سازشمشال فرق می کند . البته این زمانی است که بخواهیم موسیقی اصیل یا علمی بنوازیم برای اجرای موسیقی محلی از یک ساز شمشال میتوان استفاده کرد.

مقامهای شمشال :
طبق تحقیقاتیکه به عمل آمده فعلا تعدادی از مقامهای آن شناخته شده اند که در اورامان هنوز به صورت علمی به آن پرداخته نشده است . لذا در مورد مقامها ، دستگاهها و آوازها نمی توان نظر قاطعی بیان کرد ، در عین حال این موسیقی دارای دستگاهها ومقامها و آوازهای منحصر به فرد و شناخته شده است . هر مقام و ملودی در شمشال معنی ومفهوم خاصی دارد .
مقامها را در سه بعد در نظرمی گیریم.( حزنی ، عرفانی ، شاد ) مقامهای حزنی خود شامل مقامهای سحری ، ده ره ای ، هه را له زه رده ، مه ی گه لی ، چه مه ری و حصبه می باشند.


سحری : این مقام به صورت ملودی های مختلف که هر کدام معنی و مفهوم خاصی دارند نواخته می شود . همانطور یکه از نامش پیداست صبح سحر زمانی که هوا گرگ و میش است نواخته می شود و در گذشته رابط افراد اجتماع بوده و اطلاعات وسیعی از این طریق به دیگران منتقل شده است و گاهی همچون جرس کاروان ، حرکت را اعلام کرده است .

مقامهای عرفانی : این مقامها خودبه چندین دسته تقسیم میشوند ودر تکایا ومولودخوانیها همراه دف وطاس و آواز نواخته میشوند . معمولا دراویش هفته ای یک یادوبار شبهای سه شنبه و اغلب جمعه ، جمع شده بطور دسته جمعی به ذکر وسماع میپردازند . دراویش هنگام ذکر کردن ، که یک نوع رقص موزون است ودرآن ازحرکات دست وسر استفاده میشود ، ازمقامهای عرفانی شمشال که هماهنگی خاصی با حرکات آنها دارد استفاده میکنند .

چه مه ری : دارای دو مقام بوده که هر کدام دارای سه ملودی می باشند . مقام اول همراه دف با (ضرب آهنگ )یا هارمونی خاصی مخصوص جنازه ای است که آن را سر خاک می برند . هنگامیکه جنازه را همراهی می کنند راه رفتن افراد طبق نظم خاصی است که با صدای دف و شمشال هماهنگ است مثل دسته ی نظامی که با صدای موزیک رژه می روند ، در این حالت مقام اول ، و زمانی که جنازه را به خاک می سپارند مقام دوم نواخته می شود.

ده ره ای : دارای چندین مقام و ملودی است که بیشتر برای کسانی نواخته می شود که سنی از آنها گذشته ، در حین نواختن این مقام فرد به گذشته ی خود می اندیشد و قوت قلبی تازه به او می بخشد البته مخصوص هر شخصی که سنی از او گذشته نیست بلکه برای کسانی است که در سن پیری خودشان را باخته اند و به اصطلاح ، خود را برای مرگ آماده کرده اند.

حصبه : ( موسیقی درمانی ) ، این مقام دارای چهار ملودی است و در موسیقی درمانی کاربرد بسزایی دارد . نواختن این مقام مخصوص بیمار مبتلا به حصبه است. مصداق این مقام ، ضرب المثل معروف ( اگر نی زنی چرا بابات از حصبه مرد؟ ) می باشد تاثیر علمی نوای ساز شمشال بربدن انسان بویژه بدن بیمار حصبه ای که کاهی درایام گذشته ازسوی طبیبان وقت جواب رد ولاعلاج داده میشد میتوان به تاثیرنت های این سازبادی وصوتی اشاره نمود .که هنگام نواختن این نت ها (مثلا تاثیر نت فاکرون ولاکرون ودیگر کرونها ) که درسایر سازها یاوجود ندارند و یا بسیاراندک درلابلای شیرین کاریهای آهنگسازان گاهی شنیده می شود ، موجب حرکت گلوبولهای سفید ازسایر نواحی بدن به سمت دستگاههای داخلی بویژه گوارش ازجمله روده وکبد و ریه و کلیه میگردد
به تجربه اثبات شده است که تب ناشی ازحصبه مخصوصا زمانیکه کاملا دربدن مزمن شده (په تا ، سیاپه تا ) واحتمال مشرف به موت بودن بیمارمی رود ، تاثیر مثبت ایجاد نموده وتب را ازبین برده وبیمار احتمالا شفا می یابد . برای بیمار مبتلا به حصبه به مدت دو روز و در هرروز سه بار نواخته می شود . البته امکان دارد در جلسه ی اول بیمار شفا یابد . زمانی که برروی بیمار اثر می گذارد مقداری خون ازبینی بیمار خارج میشود و بیمار تا80 درصد شفا می یابد .

هه راله زه رده : دارای یک مقام و سه ملودی و مخصوص گل و گیاه است . هه راله یعنی شکوفه همانطوری که میدانیم سمپاشی درختان بیشتر زمانی انجام میگیرد که درخت، شکوفه می دهد و در رابطه با این مقام نشان داده شده که زمانی این مقام نواخته می شود درخت از خود مقاومتی نسبت به آ سیب پذیری در مقابل شته ها و آفت ها نشان میدهد.

مه ی گه لی : دارای یک مقام وسه ملودی می باشد ، معمولا چوپانها آن را برای گله ی خود می نوازند وخاص حیواناتی چون میش وبز است . نواختن این مقام تاثیر قابل توجهی روی حیوانات دارد . گاها ثابت شده چوپانی که نوازنده شمشال باشد با چوپانی که نوازنده نیست ، گله ی آنها چه از لحاظ شیردهی وچه ازلحاظ گوشتی باهم فرق دارند .

مقامهای شاد : این دسته از مقامها که دارای شور وشعف خاصی هستند عده ای آن رابه اشتباه تفسیر کرده ومقامهای شاد رامردود میشمارند ولی همانطوریکه میدانیم ازهرشیئی به هرنحوی میتوان استفاده نمود . آهنگهای شاد دراورامان برای رقص که یک ورزش ملی است بکار گرفته میشوند . چنانچه بصورت علمی وصحیح ازآن استفاده شود همان ورزش و تمرینات رزمی است که درسرتاسر دنیا وجود دارند . وشامل بیش ازصدها مقام وآهنگ میباشند .

برای مثال :

مقامهای گه ریان : ( گیلای ) موسیقی ریتمیک برای ایجاد تحرک بیشتر استفاده می گردد و بیشتربر روی حرکات فیزیکی بدن تاثیر می گذارد ولی در نواختن این ساز اصیل ، روح وروان شخص در نظر گرفته میشود . از آنجایکه حرکات نرمش وورزش ورقص درافراد مسن وجوان باهم فرق دارد به تبع موسیقی آنهم باهم فرق دارد . بعداز نواختن آهنگهای گه ریان زمانیکه بدن گرم وآماده میشود آهنگهای شاد که بیشتر از سه ملودی تشکیل شده اند نواخته می شوند . هر ملودی درشمشال مخصوص حرکت قسمتی از بدن است .

ازنرمش عضلات پا گرفته تادست وشکم وگردن ، آ ن دسته ازمقامهایی که دارای سه ملودی هستند بیشتر برای رقص فتاح پاشای نواخته میشوند ومعنی ومفهوم آن بجای مانده اززمان زردشت است که در هر شرایطی پایبند به سه اصل مهم دین زردشت یعنی کردار نیک پندار نیک گفتار نیک باشیم .
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
جدید هورامان و ديـــــــــــن در گستره تاريخ

بسم الله الرحمن الرحيم
هورامان و ديـــــــــــن در گستره تاريخ / ابراهیم شمس



پيوند دين و انسان، پيوندی ديرين و پايدار بوده بر اساس نظريه پژوهشگران دين پس از ملييت، دومين عامل احساس هويت در جهان به شمار می‌رود. تاريخ نشان ميدهد که تمدن درهورامان ريشه دراعماق قرون واعصاردارد. يعنی قبل از ورود آريائيها به ايران اين منطقه داراي تمدن وزندگی اجتماعی بشري بوده است.وبا حضور انسان در اين منطقه ، دين هم وجود داشته است.

با توجه به غنای تاريخی ودينی وفرهنگی هورامان ، مي توان تاريخ دين درهورامان را به مراحل مختلفی تقسيم کرد.

1-اديان باستانی قبل از ورود آريائيها

2- آئين ميترائيسم وزردشتی ومانوی دردوران مادها وهخامنشيان

3- تفکرات وانديشه های يونانی وتاثير هلنيزم پس از حمله اسکندر

4- نفوذ مسيحيت در دوره اشکانيان

5-دين زردشتی وزند اوستای پير شهريار

6- اسلام

۱-اديان باستانی قبل از ورود آريائيها

همانگونه که در منابع تاريخی مسطور است، قبل از ورود آريائيها به ايران، چهار تمدن دراين سرزمين وجود داشته اندکه عمدتاً در نواحی کوههاي زاکرس زندگی کرده اند : عيلاميها درنواحی جنوب غربي(خوزستان) ، کاسيها درنواحي لرستان وکرمانشاه ، لولوبيها در کرمانشاهان وايلام، وبالاخره گوتيها در کردستان. اين تمدنها تاثير گرفته از تمدنهای بين النهرين داراي غنای سياسی وفرهنگی بودند. هورامان در مقاطع تاريخی به يکی از اين تمدنها تعلق داشته وگاهی نيز آشوريان که از تمدنهای بين النهرينی بشمار مي روند، تاخت وتازهايي به اين منطقه داشته اند. طبيعتاً انديشه وتفکرات دينی اين ملل در هورامان تاثير گذار بوده است. امير امينی در کتابش بنام فرهنگ آرام درباره دين هوراميها دراين دوران می نويسد:« کاسی ها که در کوه های زاگرس و بويژه اورامان می زيستند خدايان متعددی روی قله ی کوه ها به صورت بت طلا يا سنگ داشتند که می پرستيدند مثل خدای سورياش که در نزديکی پاوه محلی به نام سرياس(۱) شايد بازمانده از نام اين خدای کاسی ها باشد و خدای ديگر آن ها کاژو نام داشت که در شمال پاوه کوهی به نام کاژه(۲) که احتمالا بنام همان خدای کاسی است که هنوز سينه به سينه نامش آمده و به له بزان(۳) در اوستا به معنی مکان ستايش ايزد مقدس آمده و پروفسور مينورسکی نام Naisana نيسانه(۴)را آشوری دانسته و می گويد : خدای نيسان که امروزه به لفظ رومی و يهودی هم نيسان گفته می شود، در دوره ی آشوريان به همراه خدای شمش يهود پرستش می شده اند و در شمال نوسود(۵) و نودشه (۶)هنوز نام خدای شمش قوم يهود و آشوری و بابلی بنام که لو شه مشی(۷) پابرجا بوده چون اين اقوام بت خدايان خود را روی نوک کوه های بلند گذاشته و مراسم ساليانه ی شکرگذاری بر پای می داشتند.»

۲- آئين ميترائيسم وزردشتی دردوران مادها وهخامنشيان

آثار فراوان به جامانده حاکی از زردشتی بودن مردم هورامان است مردم هورامان به نور وروشنايی اعتقاد داشتند وآن را مقدس می شمردند ومظهر قدرت اهورامزدا می دانستند. در اکثر روستاهای هورامان آثار بجا مانده از آتشکده ويا معبد زردشتی ديده می شود. کوه آتشگاه در پاوه نمادی از تقيد مردم هورامان به آيين زردشتی وآتش پرستی بوده است. درکوه آتشگاه آتشکده ای قرار داشته که حدود هزار سال آتش مقدس فروزان بوده که با آمدن اسلام درهمان قرون اوليه اسلامی بوسيله مسلمان تخريب شده است. با اين حال هنوز بقايای آتشکده موجود است.

مردم هورامان به سه عنصر آب وخاک وآتش اعتقاد داشتند. مرده را نمی سوزاندند وآن را در خاک دفن نمی کردند ودر آب نمی انداختند تا مبادا سه عنصر مقدس آتش وخاک وآب را آلوده کنند.بلکه مرده را به بالای کوهی می بردند تا پرندگان وحشی وکرکسها ولاشخورها گوشت اورا بخورند وپس از از بين رفتن گوشت، استخوانها را دفن می کردند. معمولاً کوه « دالانی »(۸)جايگاه خوبی برای اين کار بود. دالانی به معنای مکان دالها يا کرکسهاست و در نزديکی دالانی محلی ديگر هست که به آن « کله به ره ودالا »(۹) يا گذرگاه کرکسها می گويند وگمان می رود اين مکان نيز محلی برای گذاشتن لاشه مردگان بوده است.

امير امينی نظريه های جالبی دارد اگر چه خالی از ايراد نيست اما با مقايسه گفته های او درباره گذشته وآنچه که امروز وجود دارد ومتداول است، پی به تاريخ کهن روستاهای هورامان ووجه تسميه آنها خواهيم برد:

"اوستا کتاب دينی زرتشت در اورامان و پاوه به ويژه (Roware- رووه ری)در شمال پاوه و اورامان تخت و که مالاو(۱۰)- وه يسيا (اوستای دوم زردشت) هنوز سراييده می شود و نوشتن کتاب اوستا بار اول در مشکين شهر فعلی آذربايجان که نام اوليه اش اورامی بوده و بار دوم در ئاويسه ر(۱۱) Awesar) در شمال شهر اورامی (ته ويله (Tawele در غرب پاوه که روی پوست آهوی زرد حکاکی و نوشته شده و در آتشکده ی فروزان پاوه به همراه 300 جلد کتاب پوست نوشته پزشکی و نجوم نگهداری می شده، ليکن در حمله ی اعراب در سال23 هجری به پاوه و کشته شدن سکنه ی بومی، تخريب و همه ی کتابها به آتش کشيده شدند و حتی مانی پيامبر کرد اورامانی در سال265ميلادی کتاب «باينگام» را که امروز باينگان (۱۲)گفته می شود و به معنی شعله ی نور می باشد به آتشکده ی پاوه هديه کرده و خود در هيروی(۱۳ ) که به معنی هيربد است به پرورش مغان و موبدان و هيربدان می پرداخته و در محل نه يسانه و به له بزان معابد زردشتی برای ستايش اهورامزدا و خدای نوريا به قول مانويان نروی(۱۴) وجود داشته اند که يکی از اين معابد آثار آن با همان نام زردشتی در روستای نه روی در شمال غرب پاوه هنوز به چشم می خورد.چون مردم اورامان به خورشيد اعتقاد داشتند به آن جايگاه خورشيد پرستان يا هورامان مي گفتند. اوريعنی ئاهير يا آتشين ومان يعنی خانه . ووقتی کسي مي مرد مردم با گريه وزاری به اطرافيان می گفتند باوکه رو يعنی پدرم به خورشيد يا نور يا اشعه خورشيدکه مقدس بود ملحق شد.ويا برا رو يعنی برادرم به رو(ray ) يا اشعه پيوست اين کلمه درزبان اورامانی وانگليسي وارمنی به يک معنی همان اشعه يا پرتو معنی مي دهد.ومردم مي گويند روچن يعنی سوراخی درپشت بام دراورامان که نور را به داخل خانه هدايت می کرد تابتوانند درخانه تاريک وبدون پنجره بهتر ببينند. رو يعنی اشعه وچن(chn) يعنی جذب کننده وگيرنده نور پس رو همان (ray ) به معنی پرتو است ومردم هنوز درهورامان می گويند برا رو يعنی برادرم به جانب اهورامزدا يا خورشيد شتافت واين زردشتی بودن مردم اين سامان را درقديم واکنون که زوال يافته نشان می دهد.

۳- تفکرات وانديشه های يونانی وتاثير هلنيزم پس از حمله اسکندر

سپاه اسکندر مقدونی وسپس سلوکيان سلوکی بعد از تسخير ايران وتسلط برمنطقه درصدد محوکردن آثار تمدن ايران وجايگزينی فرهنگ يونانی برآمدند .تمام آتشکده ها را ويران ساختند ومردم را به پرستش الهه ها واصنام مجبور کردند.اگر چه هيچ نشانه ای از پرستش بت در اين منطقه موجود نمی باشد اما گويا بل(۱۵) (الهه بل خدای آبها ) يکی از الهه های يونانی بوده که مورد پرستش قرار می گرفته است. وامروزه هنوز آثاری از آن باقی مانده ويکی از بزرگترين چمشه های آب معدنی دنيا درهورامان به نام چشمه بل نمودی از اعتقاد به اين الهه دربين هوراميان است. البته انديشه هلنيزم آنچنان که درغرب برجامعه تسلط پيدا کرد،نه تنها درهورامان بلکه درهيچ جای ايران تاثيرآنچنانی از خود برجاي نگذاشت. وخيلی زود با انقراض سلوکيان تفکر يونانی وانديشه يونانی از اين سرزمين رخت بربست.

۴- نفوذ مسيحيت در دوره اشکانيان

تاريخ مکتوب هورامان به دوران اشکانيان باز مي گردد.قباله هاي هورامان يا سه سند چرم نوشته که درهورامان کشف شده اند قسمتی از تاريخ مجهول اشکانی را برای ما آشکار مي سازد. اين اسناد اجاره نامه هايی بوده که يکی از آنها به زبان پهلوی وخط سريانی نوشته شده(88ق.م) . دونسخه ديگر با خط وزبان يونانی نگاشته شده اند ومضمون هردويکی است. اين دونسخه درزمان فرهاد چهارم از پادشاهان اشکانی نوشته شده اند.(22 و 21 ق.م) . اين قباله ها درواقع خريد وفروش تاکستان می باشد .همچنين اين اسناد دلالت براين دارند که درآن ايام منطقه هورامان تحت حکومت ارمنستان بوده است. با انتشار مسيحيت درهمان قرون آغازين آن درارمنستان ، هورامان نيز که جزئي از ارمنستان بود، به آئين مسيحيت گرويد.(البته ارمنستان نيز جزئي از ايران وتابع پادشاهان اشکانی بود ) .

يادداشتهاي آقاي امينی در کتاب فرهنگ لغت آرام خالی از لطف نيست:

در عهد فرهاد چهارم اشکانی اسقف مطران از ارمنستان همراه فرمانداری ارمنی به نام پاونی برای ترويج کيش مسيح به پاوه واورامانات مهاجرت کردند ونام طايفه ميتران يا متران هنوز درپاوه شنيده مي شود که بازماندگان آن اسقف مسيحی اندودرمحل فعلی مسجدجامع پاوه کليسای مرکزي را ساختند ودراطراف اين کليسا سردابه هاي زيادي براي غسل تعميد ايجاد کردند که دراين سردابه هاي مقدس با آب خود را غسل مي دادند ونام يک محله پاوه به نام محله سردابه ها هنوز برسر زبانهاست وسه ردی(sarde)می گويند يعنی محل سردابه هاي مقدس مسيح ودو کليسای ديگر درهمين زمان که حدود سال 50 ميلادي مي شد،درپاوه درمحله شيشو(shishow) و پشته(pshta) ساخته شدند که به ترتيب نام يکی از حواريون مسيح وکليسای محکم گفته مي شد.ومردم اورامان برای محکم کردن در خانه می گويند: پشکولش بنيه يعنی چوب پشت در را بگذار.که پشته ازهمين محکمی درعظيم آن گرفته شده وکليساها برای جمع آوری اعانه وکمک ازمردم که درباغهايشان گردو ی زيادی داشتند تقاضا کردند که برای درآمد کليساها کمک کنند وهرکس کمی گردو به کليسا کمک مي کرد وحتی درزمستان نان خاصی به نام نيمه فيس (Nimafis) درکليسا بين مردم تقسيم مي شد وهرکس برای جمع کردن گردو به باغ می رفت به ته کيسه خود يک گردو مي بست ومي گفت ئينه بنه پيته نهIna bna pitana واين کلمه هنوز دربين مردم آريايي انگلستان وارمنستان واورامان يک ريشه داشته وبه کار می رود ومعادل انگليسي وارمنی برای اين کلمه Benefice مي باشد يعنی درآمد کليسايي که کلمه نيمه فيس از همين کلمه ريشه دارد وکلمه بنه پيته از کلمه benefit ريشه دارد که به معنی سود واحسان کردن مي باشد .

۵-دين زردشتی وزند اوستای پير شهريار

با مقايسه اين نظريه امير امينی مبنی بر انتشار مسيحيت درقرن اول ميلادی با کتاب تاريخ کردستان ماموسا مردوخ وسيرالاکراد عبدالقادر بگ بابان اينگونه برمي آيد که هورامان قسمت پاوه در طول تاريخ ساسانيان به دين مسيحيت بوده اند البته اين به آن معنا نيست که به يک باره همه اهالی مسيحی شده باشند بلکه قسمت اعظم مردم به آئين آباو اجدادی خود يعنی زردشتی باقی مانده اند.

مغ ها:

دراواخر عهد ساسانی يکی از سپهسالاران ايرانی به نام پاو برای جمع آوری لشکر به منطقه هورامان وشهرزور می آيد ومدت چند ماهی در پاوه مي ماند ودگر بارمردم را به آئين زردشتی باز مي گرداند وکليساها را خراب وبه جای آنها معبد وآتشکده مي سازد وآتشگاه مشهور پاوه را بعد سالها خاموشی بارديگر روشن مي کند.البته بعداً به اين بحث پرداخته خواهد شد.

مُغان (مفرد آن مُغ) بنا به روايتی در اصل طايفه‌ای از مادها بودند که اجرای امورات مذهبی را بر عهده داشتند. در ايران باستان متوليان رسمى اديان و مذاهب قبل از زرتشت را مغ مى گفتند. هرودت مى گويد: مغ ‌ها طايفه اى از طوايف ششگانه قوم ماد بوده اند. پادشاهان ماد در اقتدار مغ ‌ها و سلطه آنان كوشيدند. نفوذ و پايگاه اجتماعى مغ ‌ها به حدى بود كه پس از انقراض ‍ سلسله مادها، باز هم اين صنف روحانى همچنان مقتدر بود با روی کار آمدن هخامنشيان مغان همچنان توليت امور مذهبی را حفظ کردند و عرصهٔ فعاليت آنها ديگر منحصر به ماد نبود. در دوران ساسانيان مغ در سلسله مراتب روحانيت زرتشتی جايگاه مخصوص خود راداشت. همانگونه که می دانيم کردها از طوايف ماد هستند وهوراميها ازخالصترين اقوام کرد محسوب مي شوند وبا گذشت قرنها از اضمحلال حکومت ماد ، اين منطقه همچنان ماد باقی ماند منطقه هورامان مکان مناسبی بود برای زندگی مغها.

پيرشاليار:

يکی از مغهای مشهور پير شاليار يا پير شهريار زردشتي است كه در دوران ساسانيان (احتمالاَ دراواخر اين سلسله) درمنطقه هورامان مي زيسته است. كتابي دارد به نام (ماريفه تو پير شالياري ) يا معرفت پير شاليار كه نوعي زند اوستا بوده وبه زبان هورامي نگاشته شده است.اين كتاب شامل پند واندرز وجملات حكمت آميز درقالب شعربوده وپيشگوييهايي نيز در آن يافت مي شود. مردم هورامان قرنها اشعار پيرشاليار را حفظ بوده اندوبه كتابش احترام فوق العاده اي گذاشته اند .

اين احترام به پير وکتابش قرون بعد وحتی قرنها بعد از اسلام همچنان پابرجا بوده بطوری که نقل است مردم هورامان تخت (موطن پيرشاليار)برخلاف پاوه خيلی دير به اسلام گرويدند .زيرا موقعيت جغرافيايي باعث شده بود که سپاه غازی اسلام از آن منطقه عبور نکند وقرنها همچنان برآئين زردشتی باقی بمانند. وکتاب ماريفت برای آنان درس زندگی وبرنامه زندگی وشريعت بوده است. نقل است مولانا گشايش( از اجداد ماموسا مردوخ)که يکی از مبلغين اسلام بوده ، درقرن هجری به هورامان می آيد ومردم را بسوی قرآن می خواند. مردم ساده وبدور از هرآلايشی چنان به ماريفت معتقد وپايبند بوده اند وچنان نسبت به آن تعصب داشته اند، هنگاميکه يکی از جوانان از ريش سفيدی می پرسد : ((قوئان قه ديما يا ماريفه توو پيرشالياري؟)) فرآن قديمی تر است يا معرفت پيرشايار.پير جواب می دهد : (( ماريفه توو پيرشالياري قه ديما قوئان هيزگه گوشايشه کوري ئارده نش))معرفت قديمی تر است، قرآن به تازگی توسط (گوشايش کور) آورده شده است.( گويا مولانا گشايش يکی از چشمانش نابينا بوده است).

کتاب معرفت بصورت منظوم بوده وبعد از هردوبيت اين بيت تکرار شده است

گوشت جه‌ واته‌ی پيرشاليار بو هوشت جه كياسته‌ی زانای سيميار بو
(‌به گفتا پيرشهريار گوش فرا ده ، و ذهن وهوشت را برای درک تعاليم زردشت به کار ببر)


از نوشته های حکمت آميز پير شاليار:

داران گيان‌داران ، جه‌رگ و دل به‌رگه‌ن

گاهی پر به‌رگه‌ن گاهی بی به‌رگه‌ن


كه ره‌گه جه ‌هيله ، هيله جه كه‌رگه‌ن


رواس جه رواس ورگه‌ن جه ورگه‌ن

درختان جان دارند ،‌ جگر و دلشان برگ است (عمل فتوسنتز دربرگ گياه همانند کار کرد جگر وقلب است)

(درختان)گاهی پر برگ و گاهی بی برگ هستند(فصول سال وتغييرات آن) .

مرغ از تخم مرغ است ، و تخم مرغ از مرغ (يکی از حکمتهای آفرينش)

روباه از روباه است و گرگ از گرگ(سرشت وطبيعت هرچيزی به اصل خودش برميگردد.)

* * * *
از پيشگوئيهای مشهور


وه‌رويوه‌وارو ، وه‌روه‌وه‌رينه

وريسه ، بريو چوارسه رينه

كه‌رگی سياوه هيليه چه‌رمينه

گوشلی مه ميريو دوي درينه

( برفی می باره كه برف خوره است ، و رسن كه پاره شود چهارسر پیدا می‌كند ، ماكيان سياه ، تخمش سفيد است ،‌ديگچه كه سوراخ شد ، دودر پيدا می كند )

نکته هايی از کتاب معرفت پير شاليار

+محل زندگی و خانه بايد تميز باشد و گرنه فرشته نور به آن خانه وارد نمی شود.(اعتقاد به نور وروشنايي)

+هنگام خميازه با پشت دست جلو دهان را بگيريد.(منطبق با آموزه های اسلامی)

+در ظرف بسته و شکسته چيزی نخوريد

+برای کفش و لباس هرگز از رنگ سياه استفاده نکنيد، رنگ سفيد و سبز آبی بهترين رنگها هستند

+در هر شرايطی هرگز آب را کثيف نکنيد.(اعتقاد به عنصر آب)

+سعی کنيد برای تهيه لباس و زير انداز از پشم حيوانات استفاده کنيد، نه از پوست شان

+سعی کنيد هر جا که هستيد محل زندگی تان را روشن نگه داريد.(اعتقاد به روشنايي)

سعی کنيد در شبانه روز يا در هفته حداقل يک بار با سر دادن ترانه يا سرود مذهبی آنچه در درون داريد بيرون دهيد..(رقص وسماع)

+سعی کنيد موقع ازدواج، برگشتن مسافر از سفر، تولد فرزند، باران به موقع، محصول خوب، شفایمريض و به هر بهانه ای جشن بگيريد و در هر جشن و سرور پايکوبی (هور پرای) را فراموش نکنيد.

مطالب فوق درمورد پيرشاليار اول بود اما يك پيرشاليار ديگر نيز وجود داشته كه به پيرشاليار دوم مشهور است. ايشان درقرن پنجم هجري مي زيسته وهم عصر شيخ عبدالقادر گيلاني موسس طريقت قادريه بوده است.گفته مي شود كه از نسل پيرشاليار اول بوده وداراي دين زردشتي كه بعداَمسلمان مي شود ونام خود را به مصطفي تغيير مي دهد وكتاب معرفت رانيز دستكاري كرده وهر آنچه با دين اسلام سازگارنبوده را برداشته است.

مراسم جشن عروسي پير شاليار مربوط مربوط به پير شاليار دوم است كه ماجراي ازدواجش با حكاياتي جالب وعجيب وغريب همراه است.اما آنچه قابل توجه است اينست كه اين جشن باگذشت حدود نه قرن همچنان هرساله در اواسط بهمن ماه در روستاي هورامان تخت از توابع مريوان ودرخانه اش كه همچنان باگذشت قرنها دست نخورده باقي مانده است برگذار مي گردد وهزاران نفر از سراسر ايران دراين جشن شركت مي كنند. اين جشن سه روز به طول مي انجامد ومردم روستا به قدر توانايي خود در فراهم كردن خورد وخوراك جشن وپذيرايي از ميهمانان سهيم هستند.

درآخراين مقاله نظر يکی از نويسندگان مشهور کرد را در مورد پير شاليار مي آورم:بابا مروحانی درکتاب تاريخ مشاهير کرد می نويسد: برخی دانشمندان کرد معتقدند که پير شاليار دراواخر زندگی دين اسلام را قبول کرده وکوشيده است مردم اين سامان را با اين آيين مبين آشنا سازد اما توفيقی حاصل نکرده ودراواخرقرن پنجم رودرنقاب خاک کشيده است. اما ازقرائن اين پيرشاليار دراواخر قرن اول می زيسته وبرهمان عقيده وآيين کهن تا واپسين دم حيات باقی مانده است. زيرا اولاً در قرن پنجم وپنجم وحتی قرن سوم دين اسلام درسراسر منطقه اورامان گسترش پيدا کرده وهمه اهالی اين ديار گرويده دين مقدس اسلام شده اند. من (نويسنده وبلاگ) نيز براين عقيده هستم که داستان مولانا گشايش شايد ساختگی باشد وشايد آنگونه نباشد که نقل شده است

۶- اسلام

انشاالله درمورد دين مبين اسلام درهورامان درآينده به تفصيل خواهم نوشت

پی نوشتها:

۱-سرياس: محلي ييلاقی وبسيار باصفا دردامنه کوه عظيم شاهو درده کيلومتری پاوه کنار جاده پاوه - کرمانشاه که اکنون روستايي به همين نام درآن محل واقع شده است.

۲-کاژه: کوهی در شمال شهر پاوه از سلسله کوههای شاهو

۳- به له بزان: روستايي در جنوب غربی پاوه . سر راه دوآب به مرخيل .در دامنه جنوبی کوه آتشگاه (کله قندی )واقع شده است واز توابع نوسود بشمار می رود.

۴-نيسانه: روستايي در 5 کيلومتري شهر نوسود برسر جاده نوسود به پاوه

5-نوسود: يکی از بخشهای شهرستان پاوه که درمجاورت مرزعراق واقع شده است

۶-نودشه: يکی از شهرهای شهرستان پاوه که دارای طبيعتی بسيار بکر وزيبايي مثال زدنيست.

۷- شه مشی: کوهيست در شمال نودشه ودرمجاورت مرز هورامان عراق

۸- دالانی:تفريحگاهی بسيار باصفا که درارتفاعات کوه بلند تخت ودرسر راه جاده پاوه به مريوان قرار گرفته وهرساله درفصل بهار صدها نفر برای تفريح وحتی برگزاری مجالس شادی وسرور در اينجا گردهم مي آيند.

۹-کله به ره ودالا : گردنه اي است در نزديکی دالاني مشرف بر روستاهای کيمنه وهانی گرمله ودشت شهرزور

۱۰-که مالا: از روستاهای هورامی زبان شهرستان مريوان

۱۱-ئاويسه ر: محلی ييلاقي وخوش آب وهوا در شمال شهر اورامی ته ويله (خاک عراق)در غرب پاوه

۱۲-باينگان : يکی از بخشهای شهرستان پاوه که دارای طبيعتی زيباست.

۱۳-هيروی: روستايي در 20 کيلومتری غرب پاوه درکنار رود سيروان

۱۴-نروی : روستايي در 7 کيلومتری شرق نوسود واز توابع اين بخش

۱۵-بل: چمشه بزرگ آب معدنی در کنار رود سيروان درنزديکی روستای هجيج. قبلاً اين چمشه دارای آسياب بود وبه آسياب بل اشتهار داشت. اما بعد از آزمايشهايي که روی آب قرارگرفته مشخص شده است که يکی از بزرگترين وخالصترين آب معدنی های دنياست واکنون کارخانه آب معدنی درکنارچشمه به بسته بندی آب می پردازد.



منابع:

۱- تاريخ کردستان : ماموسا مردوخ

۲- سير الاکراد :عبدالقادر بن رستم بابان

۳- فرهنگ آرام: امير امينی

۴- تاريخ مشاهيرکرد :بابا مردوخ روحانی

۵- يادداشتهای خودم
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
جدید اورامی لهجه است یا زبان؟


اورامی لهجه است یا زبان؟ / احمد شريفي





شاید حدود چهل پنجاه سال پیش، بعضی از خیرخواهان كُرد كه چشم دیدن زبان و فرهنگ، ادبیات و موجودیت، كردایتی و هویت كُردی را نداشتند، طی - به اصطلاح - كُردشناسی خود این موضوع توطئه و تفرقه برانگیز را علم كردند كه اورامی ها در ایران و عراق و زازاكی ها در استان پرجمعیت، كوهستانی و جنگلی استان‌ «درسیم» در كردستان تركیه كُرد نیستند. سال ها از این ترهات گذشت و دانشمندان كُرد و كُرد شناسان دولت كُرد كم و بیش به این ذهنیت غیر علمی پاسخ ها دادند و چنان مدعیانی نیز خاموش گشتند.
ولی متاسفانه در این اواخر و چندسال گذشته، این تز نامیمون این بار گریبانگیر بعضی از به اصطلاح نویسندگان كُرد به ویژه در اورامان ایران شده است و بدون كنكاش و پژوهش در زبان و لهجه های كُردی، به دنبال هویت غیركُردی برای اورامانی ها و لهجه ی همیشگی كردی اورامی برآمدند كه شاید آخرین نمونه آن نوشتار «زبان هورامی به دنبال هویت دیرین» از كورش امینی در سیروان شماره ۳۹۰ شنبه ۲۴ تیر ۸۵ باشد.اگر چه من در این نوشتار در صدد پاسخگویی به كاك كورش نیستم، اما در سراسر مقاله وی سندی دال بر هویت مستقل لهجه اورامی نیافتم. گذشته از این اشاره و استناد به منابع و كسانی چون دهخدا و محمدرضا باطنی«كُردی ندان» چه دردی را دوا می كند و چه نا انگاره‌ای‌ را انكارخواهد كرد؟ چنان كسانی كه حاضر به پذیرش و پذیرفتن هویت و موجودیت كرد و كردها نبوده و نیستند، به نوشتارشان هرگز نمی توان اطمینان و بسنده كرد. چنان كسانی را باید جزو نژادپرستان مردودی دانست كه حتی چند قدمی خود را نمی بینند و ندیده اند،‌بلكه از هویت و موجودیت ملی خود نیز بی خبر بوده اند و بر بی خبران نیز كشكك صلوات.
شیخ ورجاوند آیت الله «مردوخ» اورامی را جزو لهجه ی كردی به حق معرفی كرده اند (۱)، و زبان شناس نامور روس «ای.م. ارانسكی» نیز اورامانی را لهجه ای از گورانی كردی میدانند و پای را فراتر نهاده و همه‌ی لهجه های مركزی ایران (سمنانی) و سرزمین فارس و سیوندی و هم چنین كرانه های خزر را در همین دایره ارزیابی می كنند (۲) و عالمانه لهجه های لری و بختیاری را در سیطره زبان كردی می دانند و بسیاری دیگر از زبان شناسان اروپایی نیز اورامی را لهجه محض كُردی دانسته اند.
واقعیت این است كه به دنبال گسترش آیین ها و باورداشت های كردی یاری و یارسان، كاكه ای و اهل حق و برگزیده شدن لهجه ی اورامی به عنوان زبان متون مقدس و به ویژه در دوران حضرت «سلطان سهاك» (سلطان اسحق برزنجی) در قرن هشتم، دوران شكوفایی این لهجه فرا رسیده بود و اكنون ده ها و صدها متون مقدس آن آیین ها به لهجه ی اورامی در دسترس است. در عصر فرایندتری با شكل گیری امارت مستقل و نیمه مستقل اردلان، لهجه ی اورامی در سراسر جنوب كردستان ایران و كرمانشاه و لرستان فرا گسترتر گردید، بر همه ی لهجه های دیگر جنوبی تسلط یافت و صدها تن از شعرای لك و لر، اورامی و جاف، بختیاری و خوزیانی شاهكارهایی به این لهجه ی كردی سروده و خق كردند و هیچ كدام از آن شعرا نیز، اورامی را لهجه ی مستقل و غیر كردی ندانستند. در همین راستا باید به سروده معروف «خانای قبادی» اشاره كرد كه در حدود سال ۱۱۵۳ هـ.ق مثنوی شیرین و خسرو را به لهجه‌ی اورامی سروده و با افتخار بر كرد بودن اشاره كرده و می فرمایند:
راسته ن مواچان فارسی شه كه ره ن
كوردی جه فارسی بل شیرین ته ره ن
په ی چیش، نه ده وران ته ی دنیای به ركێش
مه خفوره ن هه ر كه س به زبان وێش (۳)
جه لای عاقلان ساحب عه قل و دین
دانا بزورگان كوردستان زه مین
به له فز كوردی كوردستان ته مام
پیش بووان مه حفوز باقی وه سه لام (۵-۴)
گذشته از این، اندیشمند بزرگ كُرد دكتر «سعید خان كردستانی»‌كه خود اهل اورامان بوده و كتاب وزینی به نام‌»نزانی مزگانی« به لهجه ی اورامی سروده و از خود باقی گذاشته اند و در مقدمه ی كتاب به زبان فارسی به جستاری زبان شناختی كردی پرداخته و به نكات بسیار جالبی درباره سنندج سال ۱۳۰۰، اشاراتی دارند و می نویسند:
«سنندج دارالعلوم به دار الجهل مبدل گشته، دیدن این اوضاع مرا بسیار پریشان نمود، خلاصه چون دیدم خانقه معمور درویشان خراب و .... لهجه نرم و شیرین اورامی از میان رفته، شاید چند نفر پیرزن در گوشه و كنار هنوز به آن متكلم باشند ... اشعار آبدار شاعران قدیم را فراموش كرده اند، نه »صیدی قدیمی«‌معروف صحبتی و نه از »صیدی ثانی« حرفی در میان است و«بیسارانی» را به طاق نیسان گذارده اند، شفیع و شهاب، اشعار«امان الله خان ثانی» و «حسین قولی خان» و »مولوی معنوی« خبر ندارند و از «خانای قبادی» كه در آزادی خیال و تنفیذاتش بر خیام رجحان دارند اطلاعاتی در بین نیست، حتی از اشعار «مصطفی دلی دلی»‌كه مقداری كثیری از شاهنامه را به كردی درآورده بی اطلاعند واز شعرای شمال حتی اسمی هم نشنیده اند و اشعار ملا پریشان و ملا حق علی به گوششان نخورده است». (۶)
دكتر «كردستانی» ساكنان دامنه های دماوند، سمنان، دامغان و غیره را كردانی می دانند كه پراكنده شده اند، به این وصف نیز لغات كردی خود را حفظ كرده اند. (۷) اشعار «باباطاهر» و «سلطان سهاك» و یارانش یعنی «پیر بنیامین» و «داوود ورزوار» را كردی می خوانند (۸)، و قدیمی ترین شكل الفبای كردی قدیم را ارائه می دهند كه «احمد نبطی» در سال ۱۰۶۰ سال قبل آن را انتشار داده (۹) و سپس می نویسند:
مخفی نماناد اورامان به ملاحظه سختی و صعوبت عبور از جنگل ها، اسكندر كبیر آنجا را زندان قرار داده بودند،‌مقصرین بزرگ را به آنجا تبعید می نمود و فردوسی می گوید:
سكندر بهر كس غضب در گشود
اشاره به زندان اورامن نمود (۱۰)
دكتر سعید خان كردستانی درباره دیوانش كه به لهجه ی اورامی است، می نویسد: در اوقات مسترقه و تعطیل از كار مطالبی به شعری كردی نوشتم، اولا باید عرض كرد و عذر خواست كه شاعر نیستم و ادعایی هم ندارم ... و اشعار مرا اگر در ردیف اشعار آبدار شعرای كرد بگذارند. (۱۱)
دكتر سرانجام می نویسد: اگر این نمونه جزیی اسباب تشویق اذهان جوانان با ذوق اكراد بشود به كمال برسانند تشجیعیات بنده ضایع و بی ثمر نشده است. (۱۲)
دكتر سعید خان كردستانی در دیوان اشعار ۵۱۵ صفحه ای و ۵۷۰۵ بیتی كه به لهجه اورامی سروده اند و نیز در مقدمه ی ۲۰ صفحه ای به زبان فارسی، بارها و كرارا اورامی را لهجه ای از زبان كردی دانسته و معرفی كرده است. این را نیز باید خاطرنشان كنم كه دكتر سعید خان كردستانی در دانشگاه های سوئد و انگلستان تحصیل كرده و با كرد شناسان عصر خود رابطه ی نزدیكی داشته است و در انتقال و خواندن قواله و قباله های اورامان نقش اساسی داشته است و هرگز هم فراموش نكرده اند كه ایشان یك كرد اورامی لهجه می باشند و در دیوانش به كرات به این مسئله اشاره ورزیده اند.
گذشته از این، صدها تن از پیران و رهبران آیین یاری و یارسان، رهبران و شاعران اورامی گوی آنان، در شعر و سروده های خود، خود را از كردان جدا ندانسته و به كرد بودن خود نیز افتخار كرده اند.
بهلول ماهی در سال ۲۱۹ هـ.ق به لهجه ی اورامی می فرمایند:
چه نی ئیرمانان، مه گه لێم هه وردان
مه كۆشم پری، ئایین گردان (۱۳)
«شاه ویس قولی»‌ متولد ۸۱۰ هـ.ق در كوهستان شاهوی اورامان خود را چنین معرفی می كنند:

ئه سلمه ن جه كورد، ئه سلمه ن جه كورد
بابۆم كوردنانه ن، ئه سلمه ن جه كورد (۱۴)
اگر در این راستا به نامه ی سرانجام و دیكر كتب و متون مقدس یارسان نگریسته شود، مشاهده خواهد شد كه صدها تن از شاعران و رهبران كرد یاری كه اغلب اورامی تبار و به لهجه ی اورامی شعر سروده اند،‌ همگی خود را كرد معرفی كرده و زبان خود را كردی دانسته و اورامی را جدا از كردی ندانسته اند كه یكی از معروف ترین آنان «مصطفی بن محمود گورانی» است، هم چنان كه دكتر سعید خان نیز اشاره كرده اند، بخش اعظمی از شاهنامه را به كردی و لهجه اورامی سروده اند كه برادر ارجمندم دكتر «ایرج بهرامی» كه خود نیز از پیروان آیین یاری هستند آن را به نام شاهنامه كردی به چاپ رسانیده اند. (۱۶-۱۵)
حال این سئوال پیش می آید كه جناب كورش امینی و اگر هم اندیشانی داشته باشند چرا و چگونه اورامی را جدا از زبان كُردی می دانند؟ و در صدد تراشیدن هویت مستقلی برای آن هستند؟ از دگر سوی منطقه اورامان تخت و لهون و دربند در قلب كردستان جای دارند و اورامان را نمی توان جدا از كردستان دانست. در همین راستا ضروری است كه اشاره شود اكنون در كردستان تركیه به دو لهجه ی رسای و اصلی كرمانجی و زازاكی تكلم می شود. متكلمین بی سواد و روستایی به این دو لهجه گاهی مجبورند و ناچار برای بیان مطالب خود با همدیگر به تركی سخن بگویند، چون این دو لهجه از نظر ساختار و واژگان با همدیگر تفاوت های گویشی و تلفظی دارند، با این وصف نیز آنها خود را كرد می دانند و تفاوت لهجه مانع از آن نخواهد بود كه خود را جدا از یكدیگر قلمداد كنند. اگرچه كلام حضرت پیرولات (سید رضای درسیمی علوی) و «پیر سلطان ابدال» و «پیر سلطان بگتاش» كه به لهجه درسیمی هستند در بسیاری از موارد برای ساكنان آمید، وان، موش، شمزینان، چولیك، جولمرگ و بدلیس و ... تا حدودی غیرقابل فهم و درك است، ولی هرگز گویشوران این دو لهجه خود را جدا از هم نمی دانند و خواست خیر نخواهان كرد اهمیت نمی دهند و این لهجه ها را جدا از زبان كٌردی تلقی نمی كنند.
بگذارید در همین راستا به خاطره ای اشاره كنم. من حدود ۱۸ سال در كرماشان زندگی كرده ام و تقریبا به همه ی روستاهای اورامان،‌ گوران و كرند،‌ هرسین و صحنه،‌ كنگاور و نهاوند و ملایر و بروجرد و ... رفت و آمد داشته ام و هرگز در هیچ شهر و روستای آن سامان دیار مرا از خود جدا ندانسته و من نیز خود را از آنان جدا نپنداشته ام. در بهار سال ۱۳۶۴ مرحوم استاد «هیمن» به كرمانشاه آمده بودند و كاك «هادی ضیاءالدینی» نیز شاهد هستند. عصر یكی از روزها كه می خواستیم به طاق بستان برویم، جلو پارك شهرك مسكن، پیر مرد لكی خیار چنبر می فروخت و داد می زد: «خیار شینگ سه گله میدوم یه تومن». استاد هیمن رحمتی كه از این جمله سر در نیاوردند ودرك نكردند خطاب به مرد لك گفت: «چه هرا هرایه كته ده لێ چی؟» مرد لك نیز چیزی از جملات سورانی مامه هیمن نفهمیدند، من دخالت كردم و جمله ی مام هیمن را برای مرد لك بیان كردم، مرد لك عصبــــــانی شدند و با صدای بلند داد زدند: بچــه و بچـــه و خالــــو كوردی نه‌مزانی.
جملات مرد لك را هم به سورانی به مام هیمن گفتم. مام هیمن رحمتی پیر مرد لك را در آغوش گرفت و بوسید و فرمودند راست می گویی موقعی كه من لهجه ی شما را نمی دانم معلوم است كه كردی نمی دانم و حق با توست.
آری مردمی كه هویتش در كتمان است، اجازه نمی دهند به زبان خود تحصیل و تدریس نمایند، زبان متحده ای ایجاد نمی شود و لهجه ها به دلایل دوری مسافت و رفت و آمد كمتر، برای گویشوران ناآشنا می نمایند و اگر سورانی و كرمانجی لهجه ای به درستی لهجات اورامی، لكی و لری و بختیاری را درك نكنند و نفهمند دلیل بر استقلال و مستقل بودن هیچ یك از این لهجه ها نیست. لهجه ی اورامی نیز جدا از این رویكرد نیست و نباید آن را زبان تلقی كرد. بلكه این لهجه مدت های مدیدی زبان سرایندگان اغلب شاعران كرد اعم از لك و لر، جاف وسوران، اورامی و گوران، كلهر و فیلی بوده است و سرایندگان به این لهجه اورامی نیز هیچ یك خود را از كردها جدا ندانسته اند و نخواسته اند هویت غیركردی برای لهجه اورامی بتراشند.


-------------
منابع و پای نوشته ها:
۱- آیت الله مردوخ كردستانی - تاریخ كرد و كردستان ج ۱ ص ۴۱ چاپ سنندج ۱۳۵۱
۲- ای . م. ارانسكی، مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه كریم كشاورز، ص ۳۱۱ چاپ تهران ۱۴۵۸
۳- شیرین و خسرو،‌خانا قبادی، چاپ مه حمه دمه لا كه ریم لاپه ره ۱۰ به غدا ۱۹۷۵
۴- شیرین و خسرو، خانا قبادی، م. اورنگ با همكاری صدیق بوره كه ی ص ۲۰ چاپ تهران ۱۳۴۸
۵- شیرین و خسرو،‌ خانا قبادی، دكتر صدیق بوره كه ای (صفی زاده) ص ۲۰ چاپ تهران ۱۳۶۹
شماره های ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱ و ۱۲ دكتر سعیدخان كردستانی مقدمه ی كتاب نزانی مزگانی چاپ لندن ۱۳۰۹ هه تاوی ۱۹۳۵ زایینی
۱۳- دكتر ایرج بهرامی، اسطوره ی اهل حق، ص ۸۹ چاپ تهران ۱۳۷۸
۱۴- دكتر صدیق بوره كه ی، دانشنامه نام آوران یارسان ص ۳۰۲ چاپ تهران ۱۳۷۶
۱۵- شاهنامه ی كردی سروده مصطفی بن محمود گورانی به اهتمام ایرج بهرامی چاپ تهران ۱۳۸۳
۱۶- چندین نسخه خطی از شاهنامه كردی به لهجه اورامی سروده ی مصطفی بن محمود گورانی و سرهنگ الماس خان كنوله ای در آرشیو این جانب وجود دارد و سرایندگان آنها نیز خود را كُرد دانسته و در صدد هویت جعلی زبان و ملت اورامی درنیامده اند. نگارنده در این راستا در كنگره ی جهانی فردوسی به معرفی چندین نسخه خطی شاهنامه به لهجه اورامی پرداخته است.


__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
جدید اورامان را بهتر بشناسیم

اورامان را بهتر بشناسیم / محمد رشید امینی - پاوه





مطالب زیادی در رابط با اورامان نوشته شده است ، این مطالب از کارهای تحقیقی و پژوهشی توسط افراد خبره وآگاهی داخلی وخارجی گرفته ،تا اثاروگفتارنویسنده گان وعلاقمندان بومی ، که هرکدام در حد توانایی خود دراین راستا اعمال نظر ودیدگاهای خودرا ارائه نموداند ،که در این قسمت وارد آن نمی شویم ، این هم خود یک واقعیت است من اورامانی از هرکسی دیگربهتر وبیشتر اورامانات را می شناسم ، حال اگر توانایی آنرا نداشته باشم از دیدگاه علمی شناسهای آنرا به دیگران منتقل نمایم ، حد اقل می توانم همانند علاقمند بومی آنچه را که سالهاست درباره آن شنیده ودیدام ، باآمیخته ای از تجربیات دیگران به رشته تحریر درآورم وتقدیم حضور علا قمندان نمایم .

امید است بتوانم نکات مبهم وتحریف شده در مورد جغرافیا واسامی اماکن این دیار اهورایی را همانگونه که هست ارائه دهم .

اورامان ومناطق اطراف آن به دلیل آنکه در دل زنجیر کوهستان زاکرس شمالی قرار گرفته، به مناطق کوهستانی ، سخت ، دشوار وناهموار شناخته شده ، به همین سبب کسی نتوانست است به خوبی تصویری از واقعیتهای طبیعی آنرا بخوبی باز گو وبشناساند .
دراین مقطع اززمان هم برای شناساندن این مناطق احتیاج به امکانات علمی وکار شناسان خبر است تابتوان به خوبی ازعهده این کار برآیم، که آن هم هیچ کدام در دسترسمانیستند.


من خود بر این باوروآن را لازمه زندگی می دانم که هر کس در هر گوشه وکنار این جهان پهناور است باید در حد توانایی وبار علمی خود آگاهی از اطراف وجغرافیای مناطق خود داشت باشد وبه خوبی بداند که درکدام نقطه ازاین گوی خاکی قرار دارد.

این آگاهی ودانستها در افرادی از آن جامعه به حدی میرسد ، که دیگران از دانش او بهره ای می برند ، من هم با آگاهی ودانستنیهایی از علوم گذشتگان ونوشته نویسنده گان ومحققین داخلی وخارجی واندیشه های بومی در خصوص تصویری از اورامان ومناطق اطراف آن ، برآن شدم در حد توان خود مطلبی را دراین راستا تحریر وارایه نمایم ، هدف ار نوشتن این مطلب هم آن است که بصورت گذرا نگاهی به جغرافیای (اورامان ، جوانرود، ثلاث ، روانسر ، ) داشته باشم، این نگا هم درمورد شناساندن صورت واقعی کوهستانها ، رودخان ها ، چشمهای خروشان ودرحد امکان شناساندن شهرهاو روستاهای آنهاست ، به امید آنکه توانایی آنرا داشته باشم که آنچرا هست همانند خود آن معرفی نمایم .

ریشه یابی واژه اورامان
می خواهم قبل از آنکه مطلب خودرا در مورد جغرافیای اورامانات و مناطق اطراف آن ادامه دهم ، چند سطری درباره ریشه یابی واژه یا کلمه اورامان داشته باشم .

این واژه نویسنده گان ومحققان درباره آن بسیار نوشته ولی تابه حال نتوانسته اند ریشه اصلی آنرا برابر روشهای علمی وزبان شناسی ثبت وتائید نمایند.

ما هم قبل از هرچیز از استادان وسروران زبان شناس تقاضای بخشش داریم از اشکالات ونارسائیهای دراین خصوص ، اگر ماهم درکاری که تخصص مانیست دخالت مینمائیم خودرا به صاحب نظر درآن نمی بینیم ، تنها همانند کسی که دراین منطقه چشم به جهان گشوده وپرورش یافت ام ، وطرفی از قضایای این دیار که بربعضی ازآنا اشراف دارم درآن وارد می شوم .

درچندجایی واژه اورامان یا (هه ورامان) بابرداشتهای محلی ازاینها برگرفت است.
(هورئامان) یعنی بالا آمدن یا سر بلند کردن، که آن هم به این معنی که کوهای سربه فلک کشیده این دیارسروگردنی از مناطق اطراف خود بالاتردارند .
(هه ورئاما) (هه ور) به معنی ابر (ئاما) به معنی آمد ،یعنی ابرآمد که آن هم به دلیل بلندی کوهایش که بیشتر سال ابر برروی آنها دور می زند .
(هوور ئاما) که (هوور) درزبان کهن به معنی (خور) یا آفتاب (ئاما) یعنی آمد ،که میشود آفتاب آمد .
اینها از زبان عامیانه گرفته شده است ،به گمان من هیچ کدام قابل قبول وجای بحث هم نیستند .

واما درکتاب تاریخ وجغرافیای کردستان به نویسندگی جناب آقای عبدالقادربن رستم بابان ،در باره واژه اورامان اینگونه می نویسد، درگویش اورامی به گرسنه می گویند آورا (ئاورا) وآن عده که دراین منطقه زیسته اند ، بیشتر اوقات گرسنه بوده اند به این دلیل به آنها گقته اند آورامی .

این صحیح است در گویش زبان اورامی به گرسنه می گویند(آورا) به کسانی که بیشتر اوقات گرسنه می باشند می گویند (آوراله م) یعنی شکم گرسنه ، ولی آیا چه کسانی به آنها گفته اند (آورا ، آورامی) ، اگر خود اینها گفته اند مغایرت دارد، اگر کسی دیگری این اسم رابه آنها نسبت داد است باید غیره اورامی بوده باشد ،که اینهم با واژه ای که بیان شد مغایرت دارد ، به دلیل اینکه قبل ازهرچیزی باید به این دوموردتوجه داشته باشیم .

یک : دراطراف اورامان جدا از اورامیها هیچ زبان وگویشی وجود نداردکه گرسنه را (آورا) بنامد آنهم از شعور ملتی به دوراست که چنین اسمی را برای خود انتخاب نمایند .

دو: تنها چیزی که در اورامان روی نداده است مسائیل گرسنگی بوده ، حتی درمواقع قحط سالی هم به دلیل کوهستانی بودنش ، زخیره سازی میوهای خشک شده خوراکات زمستانی در تابستان برای خود ودامهایشان کمتر در معرض قحطی قرار گرفته اند ، حتی دراین گونه مواقع از مناطق دیگر به طرف اورامان روی آورده وبیشتر آنها از مرگ رسته اند .

بس این برداشت ونظریه خود بخود رد وقابل قبول اهل علم وپژوهش نمی باشد .

بنظر میرسد نامبرده این واژه را از دو زبان جداگانه گرفت است ،(آورا)را از گویش اورامی از زبان کردی و( آورامی) را اززبان فارسی ، معنی لغوی آنها هم از یکدیگر دورند ، حال اگر معنی فارسی آنرا ریشه یابی کنیم برابر شرح برهان قاطع وبیشتر فرهنگ لغتهای زبان فارسی ( اور)(اورا) یا (آورا) به معنی قلعه وحصار محکم آمده است، (مان) هم به معنی مامن ومسکن یاخانه ومکان آمده است، که روی هم رفته میتوان گفت قلعه یاحصار مسکونی امن یا مامن وحصین محکم ، حال می بینیم که شرح ونظریه جناب آقای عبدالقادر از واقعیت به دورواز لحاظ علمی ومنطق هم قابل قبول نیست .

در چند جایی دیگربه معنی (اهورامین) یا( اورامن) آمده است که اورامن را یک آهنگ کهن فارسیان یا پارسیان خواند اند که اشعار آن به زبان پهلوی یا گویشهای محلی فهلویات میخواندند .

این درست است که اورامن یا اهورامین یک آهنگ کهن است ،اما نه یک آهنگ فارسی ، بلک یک آهنگ کرد است که امروز هم درمناطق کرد نشین مخصوصا" در اورامان وکرمانشاه باتغیراتی وجایگزین نمودن اشعار جدید انرا می خوانند ، خیلی هم رایج وپایگاه وجایگاه محکم واصیلی دارد که دراورامان اورا(سیاچه مانه ) ودر کرمانشا (هوره) خواند میشود ،که یکی از نویسندگان باسابق بئ اسم شمس قیس رازی در کتاب (المعجم ف الشعارالعجم ) به آن اشاره وشعرهای آنرا لحن اورامی خواند است ،که درجای از آن میگوید.
لحن اورامی بیت پهلوی زمخ رودو سماع خسروی

که عده ای از هنرمندان و پژوهشگران محلی براین باورن که باربد آوازه خوان دربار خسرو پرویزیکی از بهترین آوازهایش خواندن همین (سیاچه مانه ) باسبک مخصوص خود درآن زمان باچنگ نواخته است .

دراینجا این مطلب روشن میشود که اورامن یا اهورامین همین آواز سیاچه مانه وهوره امروزی است که از آهنگهای کهن اهورایی گرفته شده است ، (اهورا) در آئین کهن این سرزمین به معنی خدای بزرگ واهورائیان یا اهورامیان به معنی طرفداران خدای بزرگ یاخداپرستان می باشد .

این تا اندازه ای به واقعیت نزدیکتراست که (هه ورامان ) یا اورامان از همان (اهورا) یا (اهورایی)گرفته شده باشد .

برای اثبات این مطلب به نظریه ی دیگر از نویسنده توانای کرمانشاهی مپردازیم که آن هم از کتاب جغرافیای غرب ایران یا کوههای ناشناخت غرب در اویستا، به نویسندگی آقای عمادالدین دولتشاهی که این مطلب را به خوبی روشن می نماید که اورامان از {اهورا} گرفته شده است.

اینک عین نوشته جناب آقای عماد الدین دولتشاهی را مینویسم که همانند سند گویایی است بر همین نظریه....
ایشان بعد از توضیح مفصلی در این باره مینویسند (من هم تصور میکنم که طایفه اورامی ها که اهورایی نامیده میشده اند رفته رفته نام اهورائی تبدیل به اورامی گردیده این دسته از مردمان همان مردمانی بوده اند که در زمانهای خیلی دور به علت اختلافات خانوادگی قهر کرده و چون قهر کرده گان را تور میگفتند نام حقیقی این طایفه (اورا) که مخفف نام (اهورا) است بوده و واژه (مان) در کردی به خانواده و طایفه گفته میشود پس طایفه اهورائی را اهورمانی یعنی خانواده اهورائی نامیده اند)

این نظر به واقعیت نزدیکتر و ما هم اعتقادمان بر این است که اورامان از همان واژه اهورائی گرفته شده ات و دقیقا میتوان گفت که آن آواز و آهنگ (اورا من)را هم همین طایفه ابداع نموده اند و چون یک آواز مذهبی بوده و در تمام مناطقی که اعتقاداتی به آیین کهن زردتشت داشته اند رایج گردیده است.

در کتاب (ره سه نایه تی زمانه که ت بناسه)اصالت زبانت را بشناس به نویسندگی استاد محمدامین اورامانی در این رابطه میگوید نظریه دیگری هست که گفتن آن بیهوده نیست ،آن هم این است در دیر زمان (هوریه کان)طوایف هوری در منطقه اورامان زیسته اند که بیشتر در اورامان لهون بوده اند سندی برای این گفته هم (سراب هولی) پاوه است که ازنام این تیره گرفته شده است پس میتوان اورامان را از مکان هوری ها گرفته شده باشد؟

و یا (آورومان)که عده ای از محققین مطالبی در این خصوص آورده اند که یاد آوری آنها خارج ار بحث ما نیست،جورج کامرون در کتاب ایران از ابتدای تاریخ صفحه (108)میگویددر دوران آشور بانی پال یعنی در سالها(860تا 885) قبل از میلاد سربازهای آشوری به زنجیره کوههای (آورومان)در شرق شهرزور رسیدندوآن مناطق را بعد ازسه جنگ خونین به تصرف خود در آوردن که امروز هم در قسمت شرق شهرزور کوهی وجود دارد به نام کلاه آشور که گویا در آن زمان از کله سر کلاهی برای این کوه درست کردن پس خیلی دور نیست (اورامان)رااز همان (آورومان)گرفته شده باشد به معنی مکان آتش یا نگاه دارندگان آتش که همان آتش مقدس یاآتش طبیعی را شامل میشود.

یکی دیگر از نظریه ها برای مکان آتش آن است که در زمان کهن در بلندترین نقطه کوههای اورامان که همان شاه کوه است آتش فشانی وجود داشته،اگر چه تا کنون این نظریه به صورت علمی ثابت نشده است ولی دور از عقل هم نیست برای اینکه باوری به این هم داشته باشیم یکی از نویسندگان دوره قاجاریه در این خصوص به بیان مطلب میپردازد می گوید (این جانب علی اکبر کردستانی نویسنده این رساله در سال( 1380 ه_ق) برای گردش علمی به کوه شاهو رفتم در بلندترین نقطه این کوهستان دهانه هایی وجود داشت که در گوییش محلی به آنها میگفتن (نور)،که بی شک زمانی دهانه آتش فشان بوده اند هنگامی برای اثبات این فرضیه شروع به کاووش نمودم سنگهای آذرین یا سنگ پایی را یافتم که از بقایای همان آتش فشان میباشد)بدون شک اگر این فرضیه از لحاظ علمی ثابت شود میتوان گفت اورامان از همان آورومان یعنی مکان آتش گرفته شده است.

برای آتش مقدس هم برابر آثارهایی که در اورامان وجود دارد برای مدت طولانی مکان طرفداران آئین زردشت آتش مقدس بوده اند که آتشکده جنوب پاوه نمونه ای از این بقایا است، بس می توان (اورامان) را از اهورامان به معنی یزدان پرستان یا طرف داران اهورامزدا که همان خدای بزرگ آئین کهن این دیاراست ،یا از (آورومان) به معنی مکان آتش که هم آتش طبیعی وهم آتش مقدس نام برد هرکدام ازاینها وغیره باشد امروز بنام اورامان (هه ورامان)شناخت می شود.

__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 02-10-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زکریای عزیز

دمت گرم عالیست،

نوشته ای از همکار محققمان کاک احمد شریفی که فعلا باز نشسته صدا و سیماست.
سالها بود که افتخار همکاری را با ایشان داشتم.

موفق باشی


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
جدید در باب عرفان، طربقت نقشبندي و مشايخ هورامان

شرح حال حضرت شیخ محمّدعثمان نقشبندی (سراج‌الدّین ثانی)









الف) خاندان



عارف برگزیده و پیر به حق رسیده، شیخ محمّدعثمان، فرزند شیخ محمّد علاءالدّین، فرزند شیخ عمر ضیاءالدّین، فرزند قطب‌العارفین شیخ عثمان سراج‌الدّین نقشبندی تویلی است.

شیخ عثمان سراج‌الدّین تویلی، فرزند خالد آغا فرزند عبدالله آغا است و بنا بر آنچه فرزند ارشدش شیخ محمد بهاءالدّین در پشتِ نامه‌ای به برادر خود شیخ عمر ضیاءالدّین نوشته است، عبدالله آغا فرزند سیّد محمّد فرزند سیّد درویش فرزند سیّد مشرف فرزند سیّد جمعه فرزند سیّد ظاهر است. این سیّد ظاهر، از ساداتِ نعیم و سیّد حسینی است؛ او در حدود 700 سال پیش از این، از بغداد به چیای حمرین و از آنجا به اورامان كُردستان عراق مهاجرت كرده و در آنجا ساكن شده و از او فرزندانی به جا مانده است كه بعدها، از احترام و اكرام فراوانی برخوردار و به «آغا» مشهور شده‌اند.



ب) تولّد و كودكی



شیخ محمّدعثمان در سال 1314 هـ.ق.(= 1896 م. و 1275 ش.)، در روستای «صفی‌آباد» واقع در 5 كیلومتری شهر «جوانرودِ كرمانشاه» از عفیفه زنی به اسم «نوریجان خانم» ـ كه دختر «حاج شیخ محمّدصادق وزیری سروآباد، ملقب به نایب‌الحكومه» بود ـ به دنیا آمد. چند سال پیش از تولّد محمّدعثمان، پدرش، شیخ علاءالدّین، به امر شیخ ضیاءالدّین، به روستای مذكور(صفی‌آباد) ـ كه در آن زمان ملك خانقاه بیاره بود ـ مهاجرت كرده و پس از مهاجرت، چند سال در آنجا ماندگار شده است.



ج) تحصیلات و عرفان



محمّدعثمان از همان آغاز كودكی همراه با برادرش مولانا خالد به امر پدرشان به تحصیل علوم دینی آغازید. وی از پنج سالگی، در مراسم ختم صوفیان شركت می‌جست و به همین دلیل، در اوایل نوجوانی، شیخ علاءالدّین، نظر به علاقه‌ای كه در او می‌بیند، وی را وارد كسب و سلوك می‌كند و تحت نظر خاص خویش قرار می‌دهد و از آن زمان به بعد، محمّدعثمان مدارج روحی را اندك اندك، طی می‌كند.

شیخ محمّدعثمان ادبیات عربی و فارسی را در مدارس دینی بیاره و دورود آموخت. تجوید و قراءت قرآن را از قاری مشهور« مصطفی اسماعیل مصری» و تفسیر را از « علامه سید حسین طاربوغی ساوجبلاغی» فرا گرفت و نیز « استاد شیخ ملا عبدالكریم خانه‌شوری» از اساتید علمی وی بوده است.

محمّدعثمان، در عرفان بیشتر تحت نظر والد خویش بوده اما چنانكه خود گفته است حضرت علی شیخ حسام‌الدّین هم به او نظری داشته؛ شیخ، مصاحبت خود را در یك ماه رمضان با شیخ حسام‌الدّین از بهترین اوقات عمر خود دانسته است. شیخ محمّدعثمان، در ایّام سلوك، در طول یكسال، فقط آب و نان خورده است.



د) مسافرتها و وقایع زندگی



شیخ محمّدعثمان پس از آنكه از تحصیل و سلوك فراغت یافت و مدارج علمی و روحی را طی كرد، به دستو ر پدر ـ كه در بیاره بود ـ به ادارة امور خانقاه‌ها و مدارس بیاره و دورود مأمور شد و سرگرم وعظ و تبلیغ و رهنمایی مردم و كارهای طریقه گردید تا آنكه شیخ علاءالدّین، به علت پیری و ناتوانی و بیماری، در سال 1373 هـ.ق.(= 1332 ش. و 1945 م.) او را به بیاره بازخواند؛ پس از مدّتی، شیخ علاءالدّین، در روز یكشنبه 15 رجب همان سال(= 1/1/1333 ش.)، وفات كرد و به امر و وصیت او، شیخ محمّدعثمان به جای او، بر مسند ارشاد نشست و پس از چند ماه با شركت در یك امتحان از اوقاف سلیمانیه، حكم پُست نشینی دریافت كرد؛ این روال، تا سال 1378 هـ.ق.(= 1337 ش. و 1958 م.) ادامه یافت، در این سال شیخ محمّدعثمان به علّت آشفتگی اوضاع سیاسی عراق به دورود برگشت و پس از چندی، زمینهای روستای محمودآباد را خرید و در آنجا باغی وسیع و آباد بنا كرد و همزمان با این كار، خانقاه و مدرسة دورود را نیز توسعه داد و بعد از آن تا سال 1400 هـ.ق. (= 1358 ش. و 1979 م.) در كمال نفوذ و محبوبیت به ارشاد و خدمت به طالبان علم و عرفان پرداخت؛ در این زمان علما، علاقه‌مندان، مریدان و افراد بسیار دیگری از سایر اقشار مردم، از سراسر نقاط ایران و كشورهای همجوار اسلامی، به دورود و خدمت او می‌شتافتند و دورود جامعیت بی‌نظیری یافته بود، این وضع در كنار مدرسة علوم دینی دورود بود كه علما و فضلا و طلاب بسیاری ـ تحت حمایت شیخ ـ در آنجا به افاضه و استفاضه مشغول بودند.

شیخ محمّدعثمان در همین سالها، چند بار به مسافرت رفت كه از آنها، سفری بود به همراه جمع زیادی از علما، مریدان، اقوام و امرای منطقه برای سركشی از مریدان «طوالش» و «تركمن صحرا» ( در پاییز 1346 شمسی). مشروح این سفر، در مجموعه‌ای به نام «نقشبند و نقشبندیه» به چاپ رسیده است.

ونیز یكی از مسافرتهای شیخ در این سالها، سفری بوده است به مناطق جنوبی كردستان ایران(استان كرمانشاه) برای سركشی از علاقه‌مندان، اقوام و مریدان این مناطق در سال 1353 شمسی(= 1974م.).

پس از وقوع انقلاب ایران در سال 1357 شمسی و آشفتگی احوال مرزهای غربی ایران، شیخ، در سال 1358 شمسی(= 1979 م.) به بیاره بازگشت و پس از مدت یكسال و با وقوع جنگ عراق علیه ایران، در سال 1359 ش.(= 1980 م.) به بغداد كوچ كرد و در خانقاه خود در آنجا، به ارشاد و خدمت به مردم پرداخت. از آن پس در حدود سال 1368 ش. (= 1989م.)، شیخ به «عمّان» در «اردن» نقل مكان كرد و بعد از نزدیك به دو سال، به «استانبول» در «تركیه» رفت و تا زمان وفات در خانقاه خود در آنجا، به ارشاد در طریقه و خدمات دینی و اجتماعی پرداخت.

شیخ محمّدعثمان، در سالهایی كه در تركیه بود نیز، گاهی تابستانها به مسافرت (به كشور اردن) می‌رفت.

وی در ایام عمر چندبار توفیق سفر حجاز و ادای فریضة حج را نیز یافته است و همچنین به چند كشور دیگر مسافرت كرده و افراد بسیاری به بركت حضور ایشان و تحث تأثیر نفوذ روحی و معنوی او به اسلام گرویده‌اند.



هـ) وفات:



شیخ محمّدعثمان سراج‌الدّین ثانی، سرانجام، پس از عمری طولانی و پر بركت ـ كه در ارشاد و تربیت طالبان طریق و خدمات اجتماعی و دینی و علمی به مسلمانان سپری شد ـ در نخستین ساعات بامداد روز پنجشنبه، 21 ماه رمضان المبارك 1417 هجری قمری، برابر با 11 بهمن ماه 1375 هجری شمسی و 31 ژانویة 1997 میلادی، پس از حدود 10 روز بیماری، در یكی از بیمارستانهای شهر استانبول تركیه، خرقه تهی و جان به جانان تسلیم كرد. وفات او ضایعه‌ای جبران ناپذیر و حادثه‌ای دردناك بود و دل خیل مشتاقان و علاقه‌مندان به عرفان و طریقه و دوستداران و مریدان وی و قلوب قاطبة مسلمین را به درد آورد و در رسانه‌های خبری تركیه و جهان بازتاب یافت.

پیكر پاك ایشان پس از یك هفته با حضور هزاران نفر از ارادتمندانش ـ كه روزها پیش در استانبول گرد هم آمده بودند ـ در خانقاه و دارالإرشاد او در همان شهر به خاك سپرده شد.

وفات شیخ باعث تأثر و تأسف مسلمانان گردید، به طوری كه در بسیاری از شهرهای كشورهای اسلامی، مجالس ترحیم، بزرگداشت و یادبود او برگزار شد؛ علما، سخنرانان، ادبا و شعرای بسیاری، دربارة شخصیت، خدمات و شخص او، خطابه و مقاله و شعر ارائه كردند( در كتاب «بر پهنة یاد» 32 شعر از شاعران كردستان كه در رثای ایشان سروده شده، آمده است).







و) خانواده:



شیخ، سه بار ازدواج كرده است. بار اوّل، با «رابعه خانم» دختر « حسین خان رزاو » كه از او صاحب دو پسر و یك دختر شده‌اند و بار دوم با «كافیه خانم» مشهور به «سید زاده» دختر شیخ محمّد ابو عبیده (عه‌بابه‌یلی)» كه از او سه پسر و یك دختر زاده شده‌اند؛ این همسر شیخ پیش از او، همسر عمویش حضرت «شیخ محمّد نجم‌الدّین» بوده است.

همسر سوم شیخ، « آمنه خانم» دختر « سیّد محمّد گُل چه‌رموو» است. شیخ، از این همسر، فرزندی نداشته است و از او بسیار راضی بوده و در وصیتنامة خود، او را مأمور خانقاه و مریدان كرده است.



ز) مناقب:



شیخ محمدعثمان سراج‌الدّین ثانی، مردی بود كه زبدة خصایل اخلاقی و انسانی در او دیده می‌شد؛ به قول برادرزاده‌اش، مرحوم «دكتر محمّد عابد سراج‌الدّینی»: « حضرت سراج‌الدّین نقشبندی، پیشوای طریقة نقشبندیة كشورهای اسلامی، شخصی است... پیرمرد در عین حال، شاداب، با اراده، حلیم، سخی، خوش‌ذوق، عالم، ادیب، شاعر و نویسنده و عارف، الحاصل پارسا ، مدبّر، خوش‌اخلاق، خوش سیما، متواضع، بی‌تكبّر، رئوف، مهربان و جامع اوصاف حسنه می‌باشند».

از ادب او حكایت شده است كه هرگز در اتاقی كه پدر، خوابیده یا استراحت كرده است، نخوابیده و این ادب را در سفر و حضر مراعات كرده است.

خود شیخ گفته است كه در زمان جنگ جهانی اوّل ـ وقتی كه هنوز نوجوانی بیش نبوده ـ در روستای «صلوات آباد سنندج» ـ همزمان با شیخ حسام‌الدّین و شیخ نجم‌الدّین در «سقز» ـ در برابر اشغالگران روسی جهاد كرده است.

مجالس شیخ، در طول زمان ارشاد او و در هرجا كه بوده است، مجلس تلاوت قرآن، ذكر و فكر و ادب و اخلاق، مدیح پیامبر (ص) و توجه به مشكلات مراجعه‌كنندگان و سعی در حل و فصل آنها بوده است.

شیخ، در طب سنّتی، ید طولایی داشت و به این صفت نامبردار بود و نیز از پزشكی جدید آگاهیهای مفیدی داشت و برای بسیاری از بیماریهای صعب‌العلاج، نسخه‌های ابتكاری و مؤثّر و شگفت‌انگیز نوشته است.



ح) آثار:



شیخ محمّدعثمان ـ چنانكه پیشتر گفتیم ـ همراه با سلوك و كسب روحی كه داشته، بسیاری از مدارج علمی را هم طی كرده و از وی آثاری به جا مانده است. هنگامی كه شیخ، در سال 1359 شمسی، از بیاره به بغداد نقل مكان كرد، امر به انتقال كتابخانه و مكتوباتش به آنجا فرمود، بعد از انتقال، متوجه شدند كه بسیاری از نوشته‌ها و اشعار از میان رفته و جز مقداری اندك باقی نمانده است. از این آثار باقی‌مانده غیر از نامه‌ها و جوابیه‌ها ـ كه هنوز به طور كامل جمع‌آوری نشده ـ كتابی به نام «سراج‌القلوب»، «تفسیر سور‌ة تین» و «دیوان اشعار» در دو جلد است كه با همّت مرحوم «ملا عبدالله كاتب فنایی» و جمعی از مریدان شیخ چاپ شده‌اند.

شیخ محمّدعثمان، به سه زبان عربی، فارسی و كردی شعر می‌سروده است. كتابهای «سراج‌القلوب»، «تفسیر سور‌ة تین» او به زبان عربی نوشته شده و هردو به همّت مریدان اروپایی شیخ به زبان انگلیسی ترجمه شده و در كشور «كانادا» به چاپ رسیده‌اند. ترجمة فارسی سورة تین نیز به همراه كتاب «برپهنة یاد» چاپ و منتشر شده است.



...............................
منبع: برپهنة یاد، نوشتة عثمان نقشبندی،چاپ اول، انتشارات كردستان 1379؛ صفحات 39 – 31 (با اندكی تصرّف).
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض




جوانی حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی









جوانی حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی









حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی و استاد نظری








حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی









حضرت شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی








حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین و شیخ جمال نقشبندی









حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی










حضرت شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی










حضرت شیخ و حضرت مولانا خالد نقشبندی (برادر حضرت شیخ)









حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی









حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی









حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی


حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی ـ استاد عبدالکریم مدرسی ـ حضرت مولانا خالد نقشبندی (برادر حضرت شیخ)










حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی










حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی










جوانی حضرت شیح محمد عثمان سراج الدین نقشبندی










حضرت شیخ محمد عثمان سراج الدین نقشبندی قدس الله سره










شیخ محمد علاء الدین نقشبندی قدس الله سره
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی


ویرایش توسط زکریا فتاحی : 02-10-2010 در ساعت 10:22 PM
پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اندرزنامۀ حضرت شيخ محمّدعثمان سراج‌الدّين ثاني

اشاره: آنچه در پي مي‌آيد، ترجمۀ اندرزنامۀ حضرت شيخ محمّدعثمان سراج‌الدّين ثاني است به همۀ مسلمانان و پيروان طريقت نقشبندي، آن مرشد بزرگوار اين اندرزنامه را يك سال و چند ماه پيش از درگذشت خويش به زبان كُردي نوشته است، اين متن در همان ايّام منتشر شده ، از آنجا كه اين توصيه‌نامه حاوي اندرزهايي بسيار ارزشمند و اسلامي و انساني است بر آن شديم تا ترجمۀ آن را در اختيار مريدان و علاقه‌مندان قرار دهيم. شايان ذكر است كه حضرت شيخ محمّدعثمان در پايان اين پيام تأكيد كرده است كه هركس اين پندها را پذيرا شود و به آنها عمل كند، ما «هرگز او را فراموش نمي‌كنيم و در قبال او مسئول خواهيم بود».

پيام حضرت شيخ محمّدعثمان سراج‌الدّين به همۀ مريدان و منسوبان طريقۀ شريف نقشبندي

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

هَذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ (ابراهيم / 52).

به قاطبۀ علاقه‌مندان و مريدان راه خداشناسي و طريقۀ مباركۀ نقشبنديّه و علما و حلقه‌داران ختم و همۀ پيروان طرايق؛
السّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
در روزگاري كه عامۀ مسلمين در تنگنا و وضعيّتي سخت قرار دارند و دين اسلام غريب شده و هزاران توطئه‌گر جهنّمي، براي ايجاد اختلاف و فتنه و با شكست مواجه كردن نقشِ مسلمانانِ حقيقي؛ نقشه‌هاي شوم مي‌كشند، در چنين حالتي آن كس كه بر روش و سنّت حضرت محمّد(ص) برود و با نفس امّارۀ خويش جهاد كند و اخلاق نيك‌مردان را مدّ نظر قرار دهد و ثروت و طمعِ دنيوي، وي را پريشان حال نكند، چنين كسي در مسابقۀ زندگي برنده خواهد بود و نور خدا دل و درونش را روشن خواهد كرد: « مَنْ كانَ لِلّهِ فَقَد كانَ اللهُ لَه » و « مَن عَمِلَ بِما يَعْلَم أورَثَهُ اللهُ علم ما لَم يعلَم »: هر كه بدانچه كه مي‌داند رفتار كند، خداوند چيزي را كه نمي‌داند به وي مي‌آموزد.
در اين زمان، ملّت كُرد نيز، در وضعيّتي است پر از خطر و نگراني: از هر سو راهِ بي‌ديني و مكاتب و برنامه‌هاي دور از حقيقت، احاطه‌اش كرده‌اند و هر شخص،گروه و طرفي به گونه‌اي وعنواني اين مردم را مي‌فريبد. فقر و جهل و بي‌سواديِ بسياري از مردم و عدم فهمشان نسبت به حقيقتِ اسلام كاري كرده است كه آنان به هرسازي مي‌رقصند و سر و صداي اين رقص ناشيانه هم جلوي بينايي و بصيرت آنها را مي‌گيرد و به مسئوليّت خود در درگاهِ پروردگار نمي‌انديشند، به همين دليل است كه بر مريدان راه تصوّف و طريق نقشبندي لازم است كه با دلسوزي و اخلاص و با همۀ وجود، دين خدا را ابلاغ كنند « أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ (زمر/3)‌» و هر وعده‌اي كه دادند صادقانه بر آن پايدار بمانند: « وَ أَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً (اسراء/ 34)» و در موضوعات و بحث‌هايي كه حقّي و مسئوليّتي در آن ندارند و از آن آگاه نيستند، دخالت نكنند: « وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء/ 36) ». مريدان ما بايد كه با حكمت و دورانديشي بزيند و با عصبانيّت و تندخويي با مردم زندگي و برخورد نكنند، زيرا [در صورتي كه با جهل و تعصّب رفتار كنيد] ، افراد ملّت از شما دوري خواهند گزيد: « وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ (آل عمران/ 159)»، و بايد كه با مخالفان و دشمنان راه شريعت و طريقت هم بدين شيوه رفتار كنند كه قرآن مي‌فرمايد: « ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل / 125)».
به هيچ وجه نبايد بدگويي،تكفير و فاسق دانستن آنان بر زبانتان جاري و يا در دلتان ماندگار شود؛ چرا كه آنان اگر بي‌باور باشند، بدگويي از آنها و فكر و برنامه‌هايشان، كاري مي‌كند كه آنان نيز به اسلام و مقدّساتِ آن بي‌ادبي كنند و آن گاه شما هم در اين كار مسئول خواهيد بود: « وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام / 108)» و اگر هم مسلمان باشند، مطابقِ حديثِ پيامبر(ص)، اگر مسلماني،مسلمان ديگر را تكفير كند و تهمتش راست و درست باشد، تنها خبر از واقعيّتي داده، ولي اگر كافر نباشد يا حتّی كافر تمام نباشد، در آن صورت آن كلمه و اتّهامِ كفر، به كسي بر مي‌گردد كه گفته است ـ اعاذنا الله! : « إذا قالَ الرَّجلُ لأخيه يا كافر، فَقَد باءَ بِها اَحَدُهُما، فَإن كانُ كما قال وَ الّا رَجَعَتْ عَلَيْهِ » ـ مُتُّفقٌ عَلَيه. از همين روست كه اين لفظ و امثال آن به هيچ روي نبايد در ميان مريدان و منسوبان طريقۀ نقشبندي، به كار برده شود، اگر نه، چنين كسي از راه و دستور ما كناره گرفته است.
راه تصوّف، يك نعمت بزرگ خداوندي است براي افرادي مخصوص و ويژه و برگزيده از ميان مسلمانان و آن كس كه آمادگي در بر كردن چنان خلعت والايي را نداشته باشد، نمي‌تواند آن را با زور و فشار تصاحب كند، زيرا كه اسلام ـ كه سرچشمۀ اين طريقه است ـ نمي‌خواهد كه مردم به زور و اجبار از آن پيروي كنند: « لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره / 256) ».
برادران و خواهران مسلمان! مريدان طريقۀ نقشبنديه!
كاري كنيد كه مردم از طريق رفتار والاي شما، عاشق راه اسلام شوند، نه اين كه به علّت عملكرد افراد بدكردار، دوستان را هم بگريزانيد و مخالفان را بيدار و دشمنان را زنده كنيد و با رفتار و انديشۀ نادرست، مردم را در سنگر دشمني طريقۀ خودتان به صف كنيد. طريقۀ ما، خودنمايي و كرامت‌بافي و پرورش نفس و فريب دادن مردم نيست؛ طريقۀ ما نقشه كشيدن و حزب گرايي نيست كه فقط عدۀ مخصوصي را در برگيرد و آن كه با ما نيست بد و دشمن قلمداد شود.
ما، بايد بر راه و روش حضرت پيامبر(ص) برويم كه مي‌فرمايد: « أنزِلُوا النّاسَ مَنازلَهُم»: (مردم را در جايگاه خود بنشانيد) و « خالِقِ النّاسَ بِخُلق الحَسَن»: ( با مردم به نيكي رفتار كنيد) و « خاطَبُوا النّاسَ عَلی قَدَرِ عُقُولِهِم »با مردم در خور فهم آنان سخن گوييد). آن رهبر [بزرگ]، رحمت است براي همۀ عالم، بنابراين طريقت ما هم نبايد از آن راه مستقيم كنار بزند و [بايد] همۀ افراد را با ديدي يكسان نگاه كند، چنان كه قرآن مي‌فرمايد: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (حجرات/ 10)» و با خوب و بد آنان دلسوزي ورزند تا نور خدا با دل آنان آشنايي يابد و همّت اوليا و دلسوزي و اخلاص شما، آنان را گرد هم آورد و جامعه‌اي خدا پرست و راستگو و دلير و توانا از آن ايجاد شود كه در كنار عزّت اسلام، زندگي را به سر برند و اسلام و مسلمانان به وسيلۀ آنان سربلند و مفتخر و شادمان شوند، چنان كه حضرت عمر ـ رضي‌الله عنه ـ مي‌فرمايد: « نَحنُ قَومٌ أعزّنا اللهُ بِالإسلام فَمَهْما ابتَغَيْنا العِزَّةَ مِن غَيْر الله أذلّنا الله »: ( ما گروهي بوديم كه خداوند ما را با اسلام عزّت بخشيد، پس هرگاه از غير خداوند عزّت و سربلندي طلب كنيم خداوند ما را خوار و ذليل مي‌كند).
تمام آنان كه تمسّك كرده‌اند،بايد عاقلانه و با هوشياري و منطق اسلام حركت و زندگي كنند و از فرمايش خدا و پيغمبر خدا (ص) و راه اسلام منحرف نشوند و بايد به يكي از چهار مذهب[معروف] اسلامي پايبند باشيد، بدون هرگونه انحراف و تلفيق[بين مذاهب] و تتبّع رُخَص(جستجو و اِعمال قواعد و احكام ساده در مذاهب). و امام مذهب ما، حضرت شافعي ـ رضي الله عنه ـ است و آنها كه [از اين مذاهب و دين اسلام] كنار زده‌ و گمراه شده‌اند، زياني به شما نمي‌رسانند:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ يَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ (مائده/ 105)».
خداوند صاحبِ اين سخن صحيح را رحمت كند كه ما هم با او مي‌گوييم: « مَنْ تَفَقَّهَ وَ لَم يَتَصَوّف فَقَد تَفَسَّقَ وَ مَن تَصوَّفَ وَ لَم يَتَفَقَّه فقَد تَزَندَقَ و مَن جَمَعَ بَينَهُما فَقَد تَحَقّقَ». حضرت امام شافعي،رضي‌الله عنه، هم مي‌فرمايد:
فَقيهاً وَ صُوفيّاًَ فَكُن لَيْسَ واحِداً
فإنّي وَ حَقّ اللهِ ايّاكَ اَنْصَحُ
فَذلِكَ قاسٍ لَمْ يَذُقْ قَلبُه تُقَیً،
وُ هذا جُهولٌ، فَكَيفَ ذُوالجَهلِ يَصلَحُ ؟
يعني: هم فقيه و هم صوفي باش، نه فقط يكي از آن دو، به خدا سوگند، من پند دهندۀ تو هستم ؛ زيرا آن (فقيه بي‌تقوا)، قساوت قلب دارد و مزۀ پرهيزكاري را نچشيده است و اين(صوفي بي‌علم)،جاهل است، چگونه اصلاح مي‌پذيرد ؟

مسلمانان ارجمند!
راه تصوّف، پايبندي به شريعت اسلام است و [شريعت و طريقت] هرگز از همديگر جدا نخواهند شد و اينجانب هم، خود را خدمتگزار اسلام و شريعت مقدّس آن مي‌دانم و مطمئن هستم كه طريق نقشبندي سالم‌ترين و آسان‌ترين و نزديكترين راه به سوي خداوند است و خود را علاقه‌مند و دلسوز امّتِ پيامبر(ص) مي‌دانم و به همين خاطر است كه بسيار صميمانه از شما درخواست مي‌كنم كه خود را به اين راه درست نزديك سازيد تا با نور خدا آشنا شويد. [مراسم] ختم و عبادت خود را گرم‌تر و با رونق‌تر كنيد و ذكر و ياد خداوند را وردِ شبانه‌روز خود سازيد، دلهاي خويش را با ياد و رابطه، آباد و گشوده كنيد و با حرام‌خواران و اهل دنيا آن‌قدر رفت و آمد نكنيد كه به جاي آن كه شما، آنها را اصلاح كنيد،آنان شما را تغيير دهند و در شما تأثير بگذارند. هركس كار و درس و وظيفۀ خود را ـ كه به او سپرده شده ـ به خوبي انجام دهد و نصيحت و پند مرا هم به نيكي بپذيريد: «اللّهمَّ اشهَد فَقَد بَلَغْتُ». آن كس كه از اين[وصيّت و نصيحت] سر باز زند، من از او تبرّي مي‌جويم و هركس بدان پايبند باشد و همه‌اش را اجرا و عملي كند، به حول و قوّت و ياري خدا، هرگز او را فراموش نمي‌كنيم و در قبال او مسئول خواهيم بود.
وصيّت نهايي من هم اين دو نكته است كه مريد راستين بايد آن را عملي سازد:
  • [مريد] در حالت جذبه، تا مي‌تواند بايد خويشتن‌دار باشد و جلوي خود را بگيرد و از حيله و فريب نفس و شيطان پيروي نكند و بايد كه از ـ به اصطلاح ـ جذبۀ غير حقيقي دور باشد، زيرا صاحبِ آن، از آن، زيانِ فراوان مي‌بيند [اين جذبه] در مجلس ختم هم سردي ايجاد مي‌كند. مريدان علما و سرحلقه‌هاي ختم نيز بايد با آگاهي و حكمت و نصيحت دلسوزانه اين كسان را از آن كار منع كنند.
  • خانواده و فرزندان مريدان، بايد از هر لحاظ محجّب‌تر و مؤدّب‌تر و موقّرتر باشند و در جهت اصلاح آنها، از هيچ كوششي دريغ نشود.
  • دنيا و سياست و سياستمداران،همه، مي‌آيند و مي‌روند و در گذارند،[امّا] دين خدا، پيوسته با حال خود باقي مي‌ماند، و بر همين اساس، هدف ما، هيچكدام از اينها [و چيز ديگري] نيست جز به جا آوردن مسئوليّتهاي بارگاه خداوند و كسب رضايت پروردگار.
در خاتمه، شما را به خداوند بزرگ مي‌سپارم. همّت اولياء و نيك‌مردان مددكارتان باد!

هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (آل عمران/ 138).

و صلّی الله علی سيّدنا محمّد و آله و صحبه و سلّم.

خادم العلماء و الفقراء
الشّيخ محمّد عثمان سراج‌الدّين النقشبندي
استانبول 5/5/1995
4 ذي الحجة 1415
[۱۵/۲/۱۳۷۴ش].


ــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
۱.استاد شيخ محمّدسعيد نقشبندي اين دو بيت را اينگونه به فارسي ترجمه كرده است:
« فقيهي باش و صوفيي، نه از آنها يكي، جانا !
كه هستم ناصحت، حتماً به حقّ ايزد دانا !
چه، آن، قاسي بود، قلبش ز تقوا دور و بي‌بهره،
و اين، جاهل، چه سان صالح شود؟ اي عاقل بينا! ».

نگاه كنيد به: كتاب چهل مقاله، ص 145.
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

متن كُردي همين اندرزنامه:

ئاگاداريه‌ك له حه‌زره‌تي شێخ محمّد عوسمان سراج‌الدّينه‌وه بۆ هه‌موو موريد و مه‌نسووبان

ئاشێره: حه‌زره‌تي شێخ محمّد عوسمان ئه‌م ئاموژگاريانه‌ي ساڵێك و چه‌ند مانگ پيش له وه‌فاتي نووسيوه. ئه‌م ئاگاداريه هه‌ر له‌و كاته‌دا بڵاو كراوته‌وه. حه‌زره‌تي شێخ سه‌باره‌ت به‌م ئاموژگاريانه نووسيويه‌تي:
«ئه‌وه‌ي لێي لا بدا من ته‌به‌ڕڕا ئه‌كه‌م لێي ئه‌وه‌ش پابه‌ندي بێت وه هه‌مووي ته‌تبيق بكات به حه‌ول و قووه‌تي خوا هه‌رگيز فه‌رامووشي ناكه‌ين و لێي به‌رپرسيارين».

ئاگاداريه‌ك له حه‌زره‌تي شێخ محمّد عوسمان سراج‌الدّينه‌وه بۆ هه‌موو موريد و مه‌نسووباني ته‌ريقه‌ي پيرۆزي نه‌قشبه‌ندي

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

هَذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ (ابراهيم / 52)

بۆ هه‌موو دڵسۆزان و موریدانی ڕێگای خوداناسي و ڕێبازي پيرۆزي ته‌ريقه‌ي نه‌قشبه‌ندي، زانايان و سه‌رحه‌ڵقه‌ي خه‌تمه و شوێنكه‌وتواني ته‌ريقه‌ت؛
السّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
له كاتێكدا موسوڵمانان به گشتي وه‌زعيان له ته‌نگژي و ناڕه‌حه‌تي‌دايه و ئاييني ئيسلام غه‌ريب بووه‌ته‌وه، ده‌يان پيلاني جه‌هه‌ننه‌مي نه‌خشه‌ي كێشاوه بۆ دووبه‌ره‌كێ و فيتنه‌يي و په‌كخستني ده‌وري موسوڵماني ڕاست ئا له‌م كاته‌دا ئه‌وه‌ێ له سه‌ر سوننه‌تي حه‌زره‌تي موحه‌ممه‌د ـ صلّی الله عليه و سلّم ـ ڕه‌فتار بكات، جيهادي نه‌فسي ئه‌مماره بكات و ئه‌خلاقي پياوچاكان له به‌رچاو بگرێ و ماڵ و مه‌تاعي دونيا سه‌رگه‌رداني نه‌كات، ئه‌وا گره‌وي ژيان ئه‌باته‌وه و نووري خودا دڵ و ده‌رووني رووناك ئه‌كاته‌وه « مَنْ كانَ لِلّهِ فَقَد كانَ اللهُ لَه » ره‌فتار به‌وه بكات كه ئه‌يزانێ خوا فێري ئه‌كات ئه‌وه‌ش كه نايزانێ له زانستي: « مَن عَمِلَ بِما يَعْلَم أورَثَهُ اللهُ علم ما لَم يعلَم ».
ميلله‌تي كورديش له حاليكايه پڕ مه‌ترسي، له هه‌موو لايه‌كه‌وه ڕێبازي بي‌ديني و به‌رنامه‌ي دوور له ڕاستي ده‌وري لێ داوه و هه‌ر تاك و كومه‌ڵ و لايه‌ك به ناوێكه‌وه فريوي ئه‌و خه‌ڵكه ئه‌ده‌ن. هه‌ژاري و بي‌سوادي و تێ‌نه‌گه‌يشتني زۆربه‌ي خه‌ڵك له حه‌قيقه‌تي ئيسلام واي كردوه به ده‌م هه‌موو ڕه‌شه‌بايه‌كه‌وه ياري ئه‌كه‌ن و له هه‌ر كوێ بايێ هه‌بێ شه‌ني خويان ئه‌كه‌ن و پرووشه‌ي شه‌نه‌كه‌يش ئه‌ونده‌ي تر به‌رچاويان ئه‌گرێ و نابينايان ئه‌كات و بير له مه‌سئوولييه‌تي لاي خوا ناكه‌نه‌وه؛ بۆيه پيويسته موريداني ڕێبازي ته‌سه‌ووف و نه‌قشبه‌ندي به دڵسوزي و لێ‌‌بڕانه‌وه ديني خوا ڕابگه‌يه‌نن « أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ (زمر/3)‌» هه‌ر په‌يمانێ كه دايان به ‌ڕاستي له سه‌ري به‌رده‌وام بن : « وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً (اسراء/ 34)» خۆيان نه‌خه‌نه ناو بابه‌ت و باسێ وا كه لێي به‌رپرسيار نه‌بن و شاره‌زا نه‌بن: « وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء/ 36) ». پيويسته موريداني ئێمه به حيكمه‌ته‌وه بجووڵێنه‌وه و به گرژي و توندي هه‌ڵس و كه‌وت له گه‌ڵ خه‌ڵكدا نه‌كه‌ن، چونكه ئه‌فرادي ميلله‌تتان لێ ئه‌ته‌كێته‌وه: « وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ (آل عمران/ 159)». پيويسته له‌گه‌ڵ نه‌يار و ناحه‌زاني شه‌ريعه‌ت و ته‌ريقه‌تيشدا هه‌ر به‌م شێوه ڕه‌فتار بكه‌ن كه قورئان ئه‌فرموێ: « ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل / 125)». نابێ به هيچ شێوه‌يه‌ك قسه وتن و ته‌کفير و فاسق كردني خه‌ڵكي بێت به سه‌ر زوبانتانا، يان له ناو دڵتانا جێ‌گير ببێ، چونكه ئه‌وانه ئه‌گه‌ر بێ بڕوا بن قسه وتن به خۆيان و فيكره و به‌رنامه‌يان وا ئه‌کات كه ئه‌وانيش بێ‌ئه‌ده‌بي به‌رامبه‌ر به ڕێباز و موقه‌دده‌ساتي ئيسلام ئه‌كه‌ن و ئێوه‌يش لێي به‌رپرسيار ئه‌بن: « وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام / 108)». ئه‌گه‌ر موسوڵمانيش بن به پێي فه‌رمايشي حه‌زره‌ت ـ صلّی الله عليه و سلّم ـ ته‌كفيري موسوڵمان بۆ يه‌كتري ئه‌گه‌ر ڕاست كات ئه‌وا به‌ري ئه‌كه‌وێ، ئه‌گه‌ر كافر نه‌بێ يان كافري ته‌واو نه‌بێ ئه‌وا كه‌ليمه‌ي كوفر ئه‌گه‌ڕێته‌وه بو ئه‌و كه‌سه‌ي كه وتوويه‌تي ـ اعاذنا الله! : « إذا قالَ الرَّجلُ لأخيه يا كافر، فَقَد باءَ بِها اَحَدُهُما، فَإن كانُ كما قال وَ الّا رَجَعَتْ عَلَيْهِ » ـ مُتُّفقٌ عَلَيه. بۆيه نابێ ئه‌م له‌فزه‌و ئه‌مسالي له ناو موريد و مه‌نسووباني ته‌ريقه‌تي نه‌قشبه‌ندي‌دا به هيچ شێوه‌يه‌‌ك به كار بهێنرێت، ئه‌ينا له ڕێباز و ده‌ستووري ئێمه لاي داوه‌. ڕێبازي ته‌سه‌ووف نيعمه‌تێكي گه‌وره‌ي خوداييه بۆ ئه‌فرادێ مه‌خسووس و هه‌ڵبژێرراو‌ي موسوڵمانان. ئه‌وه‌ي ئاماده‌يي وه‌رگرتني ئه‌و خه‌ڵاته به‌رزه‌ي نه‌بێ به زۆر بۆي ڕاپيچ ناكرێ، چونكه ئيمان و ئيسلامه‌تي كه سه‌رچاوه‌ي ئه‌م ڕێبازه‌يه نايه‌وێ به زۆر خه‌ڵكي پابه‌ندي لێ بكه‌ن : « لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره / 256) ».
براياني موسوڵمان، موريداني ڕێبازي نه‌قشبه‌ندي!
كارێ بكه‌ن خه‌لكي له ره‌وشي به‌رزي ئێوه‌وه عاشقي ڕێبازي ئيسلام ببێت، نه‌ك له كرداري ئه‌فرادي خراپه‌وه دوسته‌كانيش تار بكه‌ن و ناحه‌زان به ئاگا بهێنن و دوژمناني ئيسلام زيندوو بكه‌نه‌وه وه به هه‌ڵويستي نادروست خه‌ڵكي بخه‌نه ناو سه‌نگه‌ري دژايه‌تي له ڕێبازه‌كه‌تان، ڕێبازي ئێمه خۆ هه‌ڵكێشان و كه‌رامه‌ت لێدان و نه‌فس به خێو كردن و فريوداني خه‌ڵكي نييه، ڕێبازي ئێمه پيلان گێڕان و حيزبايه‌تي نييه، كه ته‌نها كومه‌ڵێكي تايبه‌تي بگرێته‌وه و ئه‌وه‌ێ له گه‌ڵمان نه‌بێت به خراپ و نه‌يار سه‌ير بكرێت .
ئێمه ئه‌بێ له سه‌ر ڕه‌ويه‌ي حه‌زره‌تي پێغه‌مبه‌ر، صلّی الله عليه و سلّم ، بڕۆين به ڕێوه كه ئه‌فه‌رموێ: « أنزِلُوا النّاسَ مَنازلَهُم» و « خالِقِ النّاسَ بِخُلق الحَسَن» و « خاطَبُوا النّاسَ عَلی قَدَرِ عُقُولِهِم » ئه‌و ڕابه‌ره ڕه‌حمه‌ت بۆ هه‌موو عاله‌مه، ڕێبازي ئێمه‌ش ئه‌بێ له‌و هێڵه ڕاسته لا نه‌دات. به يه‌كساني سه‌يري هه‌موو ئه‌فرادي بكات، هه‌ر وه‌كوو قورئان ئه‌فرموي: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (حجرات/ 10)» دڵسوز بن له‌گه‌ڵ خراپ و چاكيانا تا نووري خودا به دڵيان ئاشنا ئه‌بێت و هيممه‌تي ئه‌وليا و دڵسوزي و لێبڕاني ئێوه يه‌کيان بخات و كۆمه‌ڵگايه‌كي خواپه‌رستي، راستگۆي، نه‌ترسي تواناي لێ پێك بێت كه له پاڵ عيززه‌تي ئيسلامدا ژيان به سه‌ر به‌رن و ئيسلام و موسوڵمانانيش پێيانه‌وه سه‌‌ر به‌رز و شاد بن. وه‌ك حه‌زره‌تي عومه‌رـ رضي‌الله عنه ـ ئه‌فرموێ: « نَحنُ قَومٌ أعزّنا اللهُ بِالإسلام فَمَهْما ابتَغَيْنا العِزَّةَ مِن غَيْر الله أذلّنا الله » ئه‌وه‌ي ته‌مه‌سسوكي هه‌بێ به هۆشياري و به مه‌نتيقي ئيسلام بجوڵێته‌و‌ه و له فه‌رمايشتي خوا و پێغه‌ميه‌ري خوا و ڕێبازي شه‌ريعه‌تي ئيسلام لا نه‌دا، پيويسته پابه‌نديتان به يه‌كێ له چوار مه‌زهه‌بێ تيسلامييه‌وه هه‌بێ، بێ لادان و ته‌لفيق و ته‌ته‌ببوعي روخه‌س، كه سه‌ر مه‌زهه‌بي ئێمه حه‌زره‌تي شافيعييه ـ ڕه‌زاي خواي لێ بێ ـ وه ئه‌و كه‌سانه كه لايان داوه زيان له ئێوه ناده‌ن:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ يَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ (مائده/ 105)». ڕه‌حمه‌تي خوا له خاوه‌ني ئه‌و فه‌رمووده دوروسته‌يه كه ئێمه‌يش له گه‌ڵيا ئه‌ڵێين: « مَنْ تَفَقَّهَ وَ لَم يَتَصَوّف فَقَد تَفَسَّقَ وَ مَن تَصوَّفَ وَ لَم يَتَفَقَّه فقَد تَزَندَقَ و مَن جَمَعَ بَينَهُما فَقَد تَحَقّقَ». حه‌زره‌تي ئيمام شافعيش (خواي لێ رازي بێ) ئه‌فه‌رموێ:
فَقيهاً وَ صُوفيّاًَ فَكُن لَيْسَ واحِداً
فإنّي وَ حَقّ اللهِ ايّاكَ اَنْصَحُ
فَذلِكَ قاسٍ لَمْ يَذُقْ قَلبُه تُقَیً،
وُ هذا جُهولٌ، فَكَيفَ ذُوالجَهلِ يَصلَحُ ؟

موسوڵماناني به‌ڕێز !
ڕێبازي ته‌سه‌ووف، پابه‌ندييه به شه‌ريعه‌تي ئيسلامه‌وه، هه‌رگيز له يه‌كتر جيانابنه‌وه؛ منيش خۆم به خزمه‌تكاري ئيسلام و ڕێبازه پيرۆزه‌كه‌ي ئه‌زانم، دڵنيام كه ته‌ريقه‌ي نه‌قشبه‌ندي سه‌لامه‌ت و سه‌هل و نزيكترين ڕێگايه بۆ لاي خوا. خۆم به دڵسۆزي ئوممه‌تي پێغه‌مبه‌ر ئه‌زانم بۆيه زۆر به گه‌رمي تكاتان لێ ئه‌كه‌م كه خۆتان له‌م ڕێبازه دروسته نزيك بكه‌نه‌وه تا به نووري خودا ئاشنا ببن. خه‌تمه و عيباده‌تتان گه‌رمتر بكه‌ن و زيكر و يادي خودا بكه‌ن به ويردي شه‌و و رۆژتان، دڵتان به ياد و ڕابيته ئاوه‌دان و فراوان بكه‌ن. تێكه‌ڵي حه‌رام و ئه‌هلي دونيا ئه‌ونده مه‌كه‌ن كه له جياتي ئه‌وه‌ي ئێوه ئيسلاحيان بكه‌ن ئه‌وان بتانگۆڕن و كارتان تێ بكه‌ن. هه‌ر كه‌س ئيشي خۆي و ده‌رسي خۆي و فرماني خۆي كه پێي سپێرراوه به چاكي ئه‌نجام بدات. ئامۆژگاري منيش به چاكي وه‌ربگرن «اللّهمَّ اشهَد فَقَد بَلَغْتُ». ئه‌وه‌ي لێي لا بدا من ته‌به‌ڕڕا ئه‌كه‌م لێي ئه‌وه‌ش پابه‌ندي بێت وه هه‌مووي ته‌تبيق بكات به حه‌ول و قووه‌تي خوا هه‌رگيز فه‌رامووشي ناكه‌ين و لێي به‌رپرسيارين.
وه‌سيه‌تي گرنگي ئه‌خيرم ئه‌م سێ خاله‌يه كه ئه‌بێ هه‌ر موريدێكي ڕاستي ئێمه جێ به جێي بكات:
  • له حاڵه‌تي جه‌زبه‌دا تا ئه‌توانێ خۆي بگرێ،شوێن حيله‌ي نه‌فس و شه‌يتان نه‌كه‌وێ، وه ئه‌بێ دوور بێ له به‌ناو جزبه‌ي غه‌يره حه‌قيقي، چونكه خاوه‌نه‌كه‌ي زه‌ره‌ري ته‌واوي لێ ئه‌كات و ساردي ئه‌خاته مه‌جليسي خه‌تمه‌وه، په‌يڕه‌وي زانايان و سه‌رحه‌ڵقه‌ي خه‌تمه‌كان زۆر به ئاگاداري و به حيكمه‌ت و نه‌سيحه‌تي دڵسوزانه‌وه مه‌نعيان بكه‌ن.
  • ئه‌بێ ماڵ و مناڵي موريد له هه‌موو بارێكه‌وه پۆشته و به حورمه‌تتر بن و ئه‌و په‌ڕی هه‌وڵي ئيسلاحيان له گه‌ڵدا بدرێت.
  • هه‌موو دونيا و سياسه‌ت و سياسه‌تمه‌داران دێن و ئه‌ڕۆن، ديني خوا هه‌ر وه‌ك خۆي ئه‌مێنێته‌وه، بۆيه ئێمه مه‌بستمان ئه‌مانه هيچي نييه جگه له به جێ‌هێناني مه‌سئوولييه‌تي لاي خوا و وه‌رگرتني ره‌زامه‌ندي په‌روه‌ردگار نه‌بێ.
ئيتر به خواي گه‌وره‌م سپاردن، هيممه‌تي ئه‌و‌ليا و پياوچاكان مه‌ده‌دكارتان بێت.

هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (آل عمران/ 138).

و صلّی الله علی سيّدنا محمّد و آله و صحبه و سلّم.

خادم العلماء و الفقراء
الشّيخ محمّد عثمان سراج‌الدّين النقشبندي
اسطنبول 5/5/1995
4 ذي الحجة 1415.


__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها