بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 07-27-2008
kalantar48 آواتار ها
kalantar48 kalantar48 آنلاین نیست.
یاد رضای مرحوم در میان ما جاویدان است
 
تاریخ عضویت: Dec 2007
محل سکونت: وطن من به وسعت دلهاییست که در آنها جایی دارم
نوشته ها: 392
سپاسها: : 0

35 سپاس در 32 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مصدرهای به درد بخور زندگی يک روح ...

این نوشته متن کوتاهی از میان یادداشتهای دکتر علی شریعتی است که پیش از این در مجموعهء آثار وی منتشر نشده است. بخشهایی از این متن پیشتر در کتاب یادگاران مانا آمده بود. در ضمن در متن زیر بجای اسامی افراد ... گذاشته شده است.

مصدرهای به درد بخور ِ زندگی ِ يک روح
دکتر علی شريعتی

انديشيدن، خواندن، نوشتن، پرستيدن، ارادت ورزيدن، عصيان کردن، تنها بودن، رنج کشيدن، ايثار کردن، قربانی کردن، گريختن، صبر کردن، خيالات فرمودن (اصطلاح ناصرالدين شاه)، به استقبال آمدن (برخلاف به بدرقه رفتن)، درستی مطلق بودن و دروغ های شيرين يا سودمند گفتن (ملامتيه)، صلح کل بودن و جنگ زرگری کردن، همه را هيچ انگاشتن و همه را محترم داشتن، مهاجرت کردن، توی تاريکی اتاق در يک نيمه شب زمستان تنها به سيگار پک زدن، نشستن و رقص شعله های جادویی آتش بخاری را تماشا کردن، شمعی را در کنار آينه ای روشن کردن، نيمه شب های باران خورده در خيابان های خلوت شهر تنها رانندگی کردن، توی راه پله ها به جناب آقای ... يک اُردنگی جانانه زدن، با آقای دکتر ... دست دادن، هر چند سال يک بار چند ماهی را به قزل قلعه رفتن. غروب خورشيد را در آن سوی سن تماشا کردن، به آواز عبدالوهاب شهيدی، اديت پياف ، بيکو، آزناوور و خواجه آدامو گوش دادن. آقای دکتر ... را که مثل دم جنبانک (صعوه) راه می رود يکهو پخ کردن، در هر شبانه روز دو ساعت يا سه ساعت به خلوتی پناه بردن و به خود انديشيدن، دچار نصايح مشفقانهء عقلای خاطرجمع ابله نشدن. محبوب تيپ های سوزناک احساساتی جواد فاضلی قرار نگرفتن، از ديد و بازديد و دعوت و منقل از زير کرسی برداشتن و گذاشتن و برای منزل خريد کردن و برای اقوام سوغات تهيه کردن و شرفياب شدن و در برابر شوخی هاي خنک آقای رئيس مجبور به لبخند شدن و نظام وظيفه خدمت کردن و خانم آقای دکتر ... را ديدن و مبتلا به ترشا شدن و با آدم خسيس دو پولی مثل دکتر ... همسفر شدن و جزوه های درس های آقای ... را نوشتن و سخنرانی های علمی آقای دکتر ... را گوش دادن و افتتاح کردن جلسه را به وسيلهء دکتر ... و ... ديدن و با آب و نمک و صابون يک دست تنقيه کردن و با بچه مزلف های لوس نجس خنگ بی شعور بيسواد بيمزه بی همه چيز که يعنی موج نو، يعنی آنارشيست، بحث علمی کردن، گير سوال های پسرهای ... افتادن و ïرسîت را گرفتن و کشيدن و مبتلای تعريف های خانم ... شدن و بالاخره از ... معاف شدن، تا ديدی که يک مرتبه اين دکتر ... است که راجع به مقام حيرت در عرفان با تو صحبت می کند و تو هم هيچ راه گريزی نداری، خود را يکهو تو حوض آب انداختن. اگر يک سال ديگر هم به آخر عمر نمانده باشد آن را در لاکروای پاريس، کنار کليسای زيبا و آسمانی دولاشاپل زندگی کردن و بار ديگر طعم آزادی را و آزادی را و آزادی را چشيدن، نم اشکی و با خود گفت وگویی داشتن، به ماسينيون عشق ورزيدن، آن فرشته تنها را در اعماق سنگين گور آبی اش تنها نگذاشتن، گاه گريستن و هيچ گاه نناليدن، بی نياز بودن، خود جزيره خويش شدن. از کنار پنجره ات جنب نخوردن، به زور و زر و زن از راه برنگشتن. در راه نماندن، با بودا و لو و ارنست گالوا و عين القضات همدانی و کلود برنارد خودم و آناتول فرانس فرانسوی و رزاس سوئدی رفيق بودن، محشور بودن، هرگز تسليم روزمرگی نشدن، هرگز کارمند دولت نشدن، ناظم نبودن، هر وقت دستت رسيد يک پس کله ای چنان به جناب آقای دکتر ... نواختن که چشم هايش راست شدن، به کتاب و قلم و تنهايی و غم و بی نيازی و پارسایی و بی باکی و غرور و فلسفه و شرف و بزرگواری و ايمان و آزادی و مردم و هنر و عرفان و خدا و دوست و تامل و سکوت و تحمل و ... وفادار ماندن، از تاريخ علی، از جغرافی کوير، از آسمان ماه، از نقاشان لاکروا، از مجسمه سازان رودن، از شاعران مولوی، از عارفان عين القضات و حلاج، از شهرها پاريس، از جنگل ها بولونی، از ساختمان ها معبد، از صداها اذان، از موسيقی ها سونات مهتاب گاستون دفين، از صفحه ها رين دو رين و از گل ها هوما و از اشياء شمع و از پرندگان طوطی تاگور و از غذاها بيفتک و از نعمت ها قلم و از رنگ ها خاکستری و از بازيچه ها فندک و از مخاطب ها دفتر و از آرزوها آزادی را برگزيدن، وطنی چون غربت من و پناهی چون خلوت من و بيهودگی چون زندگی من و خواهری چون بتول مزينانی من داشتن و آيندهء او را که چون آيندهء برادرش است به نيروی دعاهای نيم شبان از باران استجابت های خدایی سيراب کردن. اينهاست مصدرهای ساده و مرکب دستور زبان زندگی کردن من. والسلام

شب پنجشنبه 21 خرداد 1348


__________________
.


.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.

«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»

تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 06-02-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و ...

دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدم‌ها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند
شگفت‌انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 08-12-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند... ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي .... براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ... در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ... او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني...او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد .... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر .....
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Setare به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #24  
قدیمی 08-12-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 08-28-2010
fada آواتار ها
fada fada آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: قم
نوشته ها: 120
سپاسها: : 1

3 سپاس در 3 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نگاه کنجکاوانه و بدیع شریعتی در زمان خودش بسیار تحسین برانگیز بوده است

از نظر من دکتر نه تنها ادیب و فیلسوف زمان خودشون بلکه بزرگ زمان ما هم هستن


چه رنجي بزرگ تر از اينکه ملتي عاشق علي باشد و عاقبت يزيد را داشته باشد؟ و چه رنجي بالاتر از اينکه کساني که مي­بينيم در چه سطحي از معنويت، از آگاهي، از منطق و از انصاف هستند بايد از علي و از مکتب علي سخن بگويند و مردم را با مکتب علي آشنا کنند؟ و چه رنجي بالاتر از اينکه در اين دنيا يک ملتي، يک گروهي هست که مارک علي بر پيشاني سرنوشتش خورده و از فقر، از خواب، از تخدير، از تفرقه و از کوتاه انديشي، و از بدبيني، ضعف و ذلت رنج ببرد؟ و چه رنجي بالاتر از اينکه الان مي­بينيم نسل قديم ما که به علي و به مذهب علي وفادار مانده، قدرت زايندگي خودش و حرکت خودش را از دست داده، به جمود و توقف دچار شده و نسل آينده را نمي­تواند به تاريخ و فرهنگ و مذهب علي پيوند دهد و آنچه را که شهداي بزرگ شيعه و علماي بزرگ شيعه و بزرگان و فداکاران و مردم عاشق شيعه به اين نسل سپرده­اند نمي­توانند به نسل بعد از خود انتقال دهند.

ویرایش توسط دانه کولانه : 08-28-2010 در ساعت 10:11 PM
پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 09-01-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Lightbulb دست نوشته ای خواندنی از دکتر شریعتی درباره شب قدر

نوشته ای که در پی خواهد آمد در مجموعه آثار 2-خودسازی انقلابی منتشر شده است.


« بسم الله الرحمن الرحیم
اناانزلناه فی لیله القدر
و ماادریک ما لیله القدر
لیله القدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه والروح، فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر »

« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود می‌آیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان می‌شکافد! »

تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!

ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شب‌های پیوسته، آشوبی، لرزه‌ای، تکان و تپشی که همه چیز را بر می‌شود و همه خواب‌ها را برمی‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسان‌ها، همه اسکلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.

این شب قدر است.

شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد می‌کند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!

و تاریخ همه این ماه‌های مکرر است، ماه‌هایی همه مکرر یکدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی که هیچ چیز نمی‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر می‌کنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندیشبی پدیدار می‌گردد که تاریخ می‌سازد، که انسان نو می‌آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می‌گیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان می‌دمد، شب قدر!
شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود می‌آید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟
شبی که باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناک مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن!

هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماه‌ها همه تکراری و سرد و بی معنی میگذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی برتو نازل می‌شود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌آمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر می‌توان شنید.

سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلب‌های فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !


__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 09-06-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آخ این تاپیکو آوردین بالا دلم خون شد
کلانتر ........
__________________
پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 09-06-2010
سالومه آواتار ها
سالومه سالومه آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 292
سپاسها: : 0

17 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
دکتر علی شریعتی



انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد
علی شریعتی



"زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید :
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست"

__________________
هرچه زدم بی تو دلم وا نشد / جز تو کسی باب دل ما نشد / هرچه پرستو شدم و پر زدم / همنفسی مثل تو پیدا نشد .
(عاشقتم پی سی سیتی)
پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 09-09-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مي خواهم بگويم ......
فقر همه جا سر مي كشد .......
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......
فقر ،چيزي را « نداشتن » است ، ولي آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتاب هاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد مي كند ......
فقر ، كتيبه سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته مي شود .....
فقر ، همه جا سر مي كشد ........
فقر ، شب را« بي غذا » سر كردن نيست ..
فقر ، روز را « بي انديشه» سر كردن است ..
دکتر شريعتي
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 09-25-2010
fada آواتار ها
fada fada آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: قم
نوشته ها: 120
سپاسها: : 1

3 سپاس در 3 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمی خواهم بدان کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ؟
ولی بسیار مشتاقم ،
که از خاک گلویم سوتکی سازد .
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی ،
دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بدین سان بشکند در من ،
سکوت مرگبارم را.
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها