پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنی یاهو .چرا بنیانگذاران این شرکت این نام خنده دار را بر شرکت خود نهادند؟
یاهو نام موتور جستجوگر !Yahoo به معنی " موجود آدم نما با رفتار حیوانی" است .
David Filo و Jerry Yang بنیانگذاران این شرکت به شوخی خودشان را این گونه صدا می زدند. بعدها با بنیان نهادن این شرکت آن را با نامی که برایشان خاطره شوخی و شادی داشت نامیدند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه واژه ساندویچ :
گفته می شود لُرد ساندویچ انگلیسی (۱۷۹۲-۱۷۱۸میلادی،) دیوانه ی قماربازی بود و نمی خواست از سر میز ورق برای غذا خوردن برخیزد . برخی هم می گویند آدم پر مشغله و پرکاری بود . به هر حال او برای غذاخوردن غذایش را میان نان می گذاشت و در حالت سرپا آن را گاز می زد و به کار دیگری نیز مشغول می شد . کم کم این کار او معروف شد و در میان دیگران نیز محبوبیت یافت .
به تدریج این غذا را به نام او ساندویچ نامیدند . سان در نام «سان د ویچ » احتمالاً به معنی مقدس است .مانند سانفرانسیسکو ، سان مارینو ، سان دیگو ، سان ماری
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نام بیشتر پیامبران عربی نیست ؛ بلکه عبری است .
نام های پیامبران جز هفت نام عِبری هستند. این هفت نام عبارتند از :
شیث ، شُعَیب ﺓ صالح ، لوط ، نوح ، محمّد ، هود
برای اینکه یادتان بماند حرف نخست این هفت کلمه را در شش صلنمه بگذارید .
بقیه ی نام ها عبری و یا زبان دیگر هستند . نام های چون زکریّا، یعقوب ، اسماعیل ، ابراهیم ، الیاس ، ادریس ، یوسف و... همه عبری هستند . عبری نام زبان قوم یهود است که برخی هم میهنان کلیمی ما با آن آشنا هستند.بیشتر پیامبران معروف که نامشان در تاریخ آمده از بنی اسرائیل هستند.
زرتشت و کورش دو پیامبر ایرانی اند . نام این دو فارسی است . موسی نیز قبطی است . مو یعنی آب و شا ( سا) درخت است . موسی یا موشا یعنی آب و درخت ( داراب ) . نام موسی اشاره به نجات او در آب و گیر کردن صندوقچه حاوی موسی در رود نیل است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سابون با صاد« صابون » غلط است ولی همه ندانسته با صاد می نویسند.
صابون را همه با صاد می نویسیم و نوشتن آن با سین غلط فاحش است . حال آنکه فارسی اش در اصل باید با همین سین باشد صابون با صاد عربی یا در اصطلاح مُعَرَّب است یعنی شکل عربی شده ی آن است . سابون ( صابون ) از ریشه ی ساییدن ( سابیدن ) و یک واژه ی دارای ریشه فارسی است که به بسیاری از زبانهای جهان رفته است درست مانند الکحول یا الکل که کاشف آن زکریای رازی بود و این بزرگوار البته به جای نامی فارسی نامی عربی برایش برگزید.
مگر نه اینکه باید دستها را به هم سابید تا کف کند .سابون یعنی سابیدنی. در همه ی فرهنگ های لغت عربی آنرا فارسی دانسته اند و عربی اش غاسولة است که کاربرد رایج ندارد و تنها واژه ی فصیح و عربی آن در برابر سابون ( صابون ) است .در انگلیسی و بسیاری از زباهای دیگر سابون وارد شده که ریشه ی فارسی دارد.در انگلیسی soap است .
سابون ( صابون ) در لغتنامه منتهی الارب و دهخدا
صابون معرب سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم زنند و باید سوراخی در بن ظرف باشد و مسدود کرده که بعد از ته نشین شدن ، سوراخ را باز کرده آب صافی به ظرف دیگر رود، و باز آب تازه ریخته بر هم زده و تکرار عمل کنند تا تندی در جرم او نماند، و آبها را جداگانه ضبط کرده ، و بقدر ده مثل آب اول روغن زیتون را بر روی آتش گذاشته بتدریج اول از آب آخر به خورد او دهند تا مجموع آبها تسقیه شود و مثل خمیر گردد، پس خشک کرده ریزه کنند و بعضی بجای روغن زیتون روغن دنبه و روغن کنجد و روغن قرطم و بیدانجیر و امثال آن میکنند، و بهترین همه ٔ اقسام قسم اول است .
سابون ( صابون )در فرهنگ لغت لسان العرب :
والصابون الذی تغسل به الثیاب معروف، قال ابن درید: لیس من كلام العرب.
ابن دُرَید آن را عربی نمی داند .
در المنجد لویس معلوف در صفحه 415 آن را فارسی می داند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه دو واژه تلفن و موبایل :
تلفن پیوند (تله + فون ) است .این واژه از زبان فرانسه به فارسی آمده اما ریشه یونانی دارد. تله در زبان یونانی در واژه هایی مانند تلگراف ، تلگرام ، تله کابین ، تله سی به معنی دور است و فون نیز در این زبان شنیدن است . ای کاش همان آغاز کار اختراع تلفن ما به فارسی آن را دور شنو می نامیدیم .
پس تلفن یعنی شنیدن از راه دور .
اما موبایل، یا مُبایل. تلفن همراه (نام رسمی)، تلفن بدون سیم. این واژه انگلیسی است و در این زبان بصورت «Mobile» نوشته می گردد.موبایل در واژه اتوموبیل نیز هست . جالب است که برایش نام فارسی تلفن همراه برگزیده شده ناآگاه از اینکه بخش نخست آن بیگانه است . یعنی تغییر نام از موبایل به تلفن همراه کاری بیهوده بوده است . چون دست کن موبایل تک واژه است و تلفن همراه دو واژه ای است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه واژه آشپز ، مگر آشپزها تنها آش پختن می دانند؟!
در گذشته کار اصلی آشپزها پختن آش بود و خوراکی هایی مانند پیتزا ، ساندویچ و ماکارونی همانگونه که از نامشان پیداست غربی اند و برخی خوردنی های دیگر نیز نوین هستند . مانند جوجه کباب و کوکو . خانم ها خوراکی هایی مانند آبگوشت ،قورمه سبزی، زرشک پلو با مرغ و ... را فراهم می کردند و در نشستهایی مانند مراسم مذهبی تاسوعا و عاشورا و افطاری های ماه رمضان این آقایان بودند که معمولاً آش می پختند و به آنها آشپز گفته شد . بعدها آشپزها خوراکی های دیگر نیز درست کردند . ولی نام آشپز همچنان روی آنها ماند گرچه آش نمی پختند و سرگرم خوراکیی دیگر بودند.
در عربی به آشپز می گویند الطَبّــاخ و در فارسی کهن خوالیگر می گفتند.
آشپز در لغتنامه دهخدا :
آشپز. آنکه شغلش پختن طعام است . خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. مطبخی . طباخ . پزنده . خوراک پز.
- امثال :
آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
داستان اندوهناک واژه خواجه ؛ چرا به مرد عقیم می گویند خواجه ؟
خواجه یعنی بزرگمرد و در گذشته به معنی مرد اخته یا عقیم نبوده است .معنی خواجه در فرهنگ لغت :
خواجه : کدخدا. رئیس خانه . || معظم . (برهان قاطع). سید. آقا. (یادداشت بخط مؤلف ). بزرگ :
در گذشته چه در ایران مانند دوره صفوی و چه در دوره خلفای بنی عباس بسیاری از غلامان یعنی پسرکان برده ی زیر 14 سال را که هنوز موی صورتشان در نیامده بود اخته می کردند تا در خدمت حرمسرای شاه باشند . بسیاری از این بردگان و بینوایان خردسال دور از خانواده و خویشان در اثر این کار پست غیر انسانی به گونه ای دردناک و با فریادی که گوش آسمان را کر می کرد در تنهایی و غریبی می مردند بی آنکه کسی برایشان اشکی بریزد و ارزشی قائل شود و امروزه نیز هیچ کس یاد از اینان نمی کند که چه بر سرشان گذشته است . آنان که زنده می ماندند ؛ غلام خواجه سرای می شدند . یعنی غلامی که می تواند آزادانه در حرمسرا میان زنان شاه در رفت و آمد باشد. زیرا اخته شده بود و خطری برای حرمسرای شاه نداشت . این غلامان بسیار گرانبها بودند .دردناک این است که خواهران ، مادران و خویشان همین پسرکان نیز برای ارضای غریزه ی حیوانی شاهانی مانند شاهان صفوی و نیز خلیفه های عباسی به گونه ای دیگر در حرمسرا شکنجه می دیدند .راستی چرا امروزه هیچ کس این وحشیگریها را نمی نگارد تا بدانیم بر نیاکانمان چه گذشته است و چرا این گونه شد ؟ آیا امروزه این گونه نیست و وضعیت آدمیان بهتر است یا بدتر ؟
باری ، کم کم کلمه « غلام خواجه سرای» به « خواجه » تبدیل شد و معنی « اخته » به خود گرفت و بعدها مرد عقیم را نیز به شوخی خواجه نامیدند . کم کم این شوخی از یاد رفت و گمان رفت که براستی خواجه یعنی عقیم .
نوشته ی زیر را که از لغتنامه دهخداست بخوانید تا در یابید که غلام خواجه سرا کیست.
غلام خواجه سرا؛ یا غلام سرایی ،یا غلام خانگی ،غلامان خواجه سرا، گروهی از غلامان زیبارو بودند که خصی ( اخته) شده بودند و پشت سر شاه میایستادند.
در کتاب سازمان اداری حکومت صفوی (ص107) آمده است : غلامان جوان دو نوع بودند: یکی غلامانخواجه سرا که خصی ( اخته ) شده بودند و دیگر غیر خواجگان (ساده ). شاردن در سفرنامه ٔ خود (ج5ص470و479) در توصیفمجالس رسمی میگوید: «در عقب (سلطان ) ده یا نه خواجه سرای خردسال ده تا چهارده سالهمی ایستادند. اینان از زیباترین و خوبروترین کودکان بودند و رختهای بسیار فاخرمیپوشیدند، وبه شکل نیم دایره در عقب شاه می ایستادند و به نظر چون تندیسهای مرمرجلوه میکردند زیرا هیچ حرکتی نداشتند و دست را بر سینه مینهادند و سر راست نگاهمیداشتند، و حتی مردمک چشم آنان حرکت نمی کرد.» این خدمتکاران به هنگامی که شاه برخوان می نشست بر زمین زانو می زدند. رجوع به غلام و بنده از نظر تاریخی شود.
- غلام ساده؛ غلامی که خصی ( اخته )نشده باشد. مقابل غلامخواجه سرا. در کتاب «سازمان اداری حکومت صفوی » آمده است : غلامان معمولی یا سادهاز جوانانی بودند که داوطلب خدمت سلطان شده یا خدمتکارانی که مخصوصاً جهت خدمت شاهتربیت یافته بودند. شاردن در سفرنامه ٔ خود (ج5ص308) میگوید: «قریب هزار تا هزار و دویست جوان نام افتخاری غلام شاه را داشتند. این خادمان یاپیشخدمتان خاص شاه برحسب استعداد خویش بعدها در بین ادارات مختلف توزیع می شدند، وبه تدریج به مشاغل مستقل و مهم میرسیدند. اصطلاح ترکی اواُغلی یا «خانزاد» که درزمان شاه عباس اول و جانشینانش بسیار به کار رفته بدون تردید اشاره است به این نوعغلامان که در دربار تربیت می یافتند».
- غلام سرایی ، یاغلام خانگی؛ غلامی که به اندرون و حرمخانه ٔ پادشاه یا امیر می توانست برود،ظاهراً همان غلام خواجه سراست که مقابل غلام ساده است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنی غلام
غلام نامی است که ایرانیان ندانسته بر سر نامهایی چون رضا ، علی و حسین می آوردند و گاهی نیز نام غلام را به تنهایی بر فرزندان پسر خود می نهادند . حال آنکه عرب چنین نمی کند. چون معنایش را می داند .خوشبختانه امروزه به جای نامهایی چون غلامحسین ، امیر حسین به کار می برند . انصافاً امیر حسین زیباست یا غلامحسین ؟
غلام در صفحه 1532 فرهنگ عربی فارسی لاروس :
پسربچه ، کودک ، مزدور ، بنده ، برده . جمع آن غِلمان
غلامة نیز کنیزک است که خوشبختانه در فارسی راه نیافت . غلام بیشتر به معنی پسربچه ی برده است . پسرکی که در جنگ به دست عرب اسیر و به بردگی کشیده شده است .
در کتاب قرآن نیز غلام به صورت غِلمان ( حالت جمع) آمده و همانند حوریان که مؤنثند این مذکرها نیز در خدمت بهشتیانند.
البته پیشینیان ما برای نشان دادن اندازه مهرشان به بزرگان دین چنین می کرده اند و گاهی نیز برای فروتنی چنین می کرده اند . مانند واژه ی « حقیر » در نامه نگاری های رسمی که هیچ گاه عرب به خود نمی گوید حقیر ولی ما می گوییم . حال آنکه حقیر دشنامی بس گزنده و ناسزاوار است .حقیر یعنی پست و فرومایه .چرا من خودم را چنین بنامم من که بهترین آفریدگان ( اشرف مخلوقات ) هستم.
غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا حد بلوغ . و فارسیان غلام به معنی مطلق بنده و پسر استعمال کنند خواه کودک باشد و خواه جوان و خواه پیر، لیکن بر مذکر اطلاق کنند نه بر مؤنث . (آنندراج ). ریدک . (مقدمة الادب زمخشری ). کودک نرینه . پسر خردسال . پسر. امرد. مقابل دختر. غلام بزرگتر از صبی و خردتر از شاب است و آن سنی است از چهارده سالگی تا بیست و یک سالگی . (مسعودی ) : قال رب انی یکون لی غلام و قد بلغنی الکبر و امرأتی عاقرٌ. (قرآن 40/3). فأدلی دلوه قال یا بشری هذا غلام . (قرآن 19/12). و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة. (قرآن 82/18). پس خواهر یعقوب گفت : یک ره که این غلام [ یوسف ] دزدی کرد چاره نیست تا دو سال مرا بندگی کند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری چ بهار ص 270). || پسری یا امردی که با وی عشق ورزند. پسر زیباروی . معنی اصلی غلام ، پسر و امرد است ولی چون پادشاهان و امرا و شعرا و توانگران علاوه بر استفاده از غلامان خود در مورد خدمتگزاری و جنگاوری و تجمل با بعضی ازبندگان خوبرو عشق میورزیدند از این رو غلام در ادبیات مفهوم معشوق را به خود گرفته است . رجوع به «غلام و بنده از نظر تاریخی » در مطالب بعدی شود :
غلام ار ساده رو باشد و گر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله .
عسجدی .
غلام و جام می را دوست دارم
نه جای طعنه و جای ملام است .
منوچهری .
داد در دستش آهخته حسامی را
بر لت جام نگارید غلامی را.
منوچهری .
در کف جاهل همیگوید نبید
در بر فاسق همیگوید غلام .
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 298).
می چه داری در صراحی ای غلام
جام پرکن تا به کف گیریم جام .
امیر معزی (از آنندراج ).
ملک درحال کنیزکی خوبروی پیشش فرستاد همچنین در عقبش غلامی بدیعالجمال لطیف الاعتدال . (گلستان سعدی ).
شمع نخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به شب روز نماید تمام .
سعدی .
کس ازین نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری .
سعدی (بدایع).
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه اصطلاح بی ادبانه کرسی شعر :
ببخشید که این اصطلاح را توضیح می دهم حمل بر بی ادبی نشود .
گاهی واژه ای را نادرست تلفظ می کنند و همان اشتباه بر سر زبان می افتد . تا پنجاه سال پیش مردم در زمستان برای گرم شدن دور کرسی می نشستند و برای سرگرمی و وقت گذرانی گاهی چرت و پرت هایی به هم می بافتند و می خندیدند و این سخنان کُرسی شعر نامیده شد که ما امروزه آن را بد تلفظ می کنیم.من تلفّظ درست این واژه را هنگامی که کودکی بیش نبودم از پیرمرد با سوادی شنیدم و از آن هنگام این را به یاد دارم . در آن وقت ندانستم منظور او چیست.چون همیشه به گونه ی دیگر شنیده بودم .
شایان یادآوری است که همیشه این گونه هم نبود که سخنان دور کرسی بیهوده گویی باشد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه یابی « دَمت گَرم ! » :
« دَمِت گـَـرم » یعنی « آفرین بر تو که کار بجایی انجام دادی . یا سخن زیبایی بر زبان راندی. »
« دَم » به معنای « نَفَس » و نیز « دهان » است . « گرم » نیز که آشکار است . پس « دمت گرم » یعنی : « نفست گرم بادا ! » نفس سرد کنایه از مرگ است و خوب نیست . نفس گرم نشانه تندرستی است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 10:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|