گوته مي سرايد:
سخن را عروس ناميده اند
و انديشه را داماد،
قدر اين پيوند را آن كس مي شناسد
كه حافظ را بستايد .
اين سروده گوته آشكارا به اين بيت حافظ اشاره دارد:
كس چو حافظ نكشيد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
سرانجام گوته با تأثيراتي كه از حافظ گرفت، نام ديوان خود را كه در سال 1819 انتشار داد، الديوان الشرقي و للمؤلف الغربي گذاشت و احساس حيرت آور خود نسبت به شعر فارسي را به نمايش گذاشت. اين كتاب كه فصول مختلفي با عناوين حافظ نامه، عشق نامه، رنج نامه، زليخانامه، تيمورنامه و... دارد، به روشني از حافظ و فرهنگ شرقي او الهام گرفته و به انعكاس تلقي گوته از نوع مسلماني و اعتقادات اسلامي صادقانه حافظ مي پردازد. بسياري معتقدند كتاب گوته آنچنان از نام و ذكر ياد حافظ مشحون است كه تصور مي كنيم گويي گوته براي نوشتن آن، مستقيماً از حافظ ياري جسته است. در حقيقت، گوته با يافتن اكسير عشق در اشعار حافظ، نيروي جواني را دوباره بازيافته بود و اينك تنها از ساقي معرفت، يك چيز بيشتر نمي خواست:
قدح پركن كه من از دولت عشق
جوانبخت جهانم، گرچه پيرم
گوته با معرفي حافظ نه تنها ادبيات قرن هجدهم اروپا را تحت تأثير قرار داد، بلكه زمينه ساز خلق آثار بسياري در قرون 19 و۲۰ شد.
شمار كمي از مفسران از اينكه گوته را در زمره اعجوبه هاي عالم ادبيات قرار دهند، امتناع مي ورزند زيرا به نظر آنها آثار او بيش از اندازه خود، زندگينامه دارند و به هيچ روي منعكس كننده عظمت روح صاحب اثر(يكي از شروطي كه لونگينوس براي تعالي اثر ادبي قائل است) نيستند. لكن بيشتر منتقدان به ستايش از گوته پرداخته اند؛ از جمله هاينريش هاينه مي گويد: طبيعت مي خواست تصوير خود را تماشا كند و گوته را آفريد . ماتيو آرنولد، او را حكيم ترين مرد اروپا... طبيب عصر آهن مي نامد و هرمان گريم، حرف آخر را در توصيف گوته مي زند و او را بزرگ ترين شاعر همه ملل و همه اعصار مي خواند.
با آنكه گوته پروايي نداشت كه بزرگان عرصه ادب، الهام بخش او باشند، اما هيچ گاه در طول زندگي، مقلد محض نبوده است. آنچه به ظاهر تقليد مي نمايد، الگوبرداري به معناي واقعي كلمه نيست، بلكه گوته نكته اي غيرخودي را برمي گزيند و آنگاه در ذهن و زبان خود بدان شكل مأنوس و مورد نظر خويش را مي دهد.
گوته برجسته ترين ويژگي شعر حافظ را نيز در ذهنيتي مي بيند كه بر آن است تا دور از ذهن ترين مفاهيم، آن را به هم پيوند كند.
آنچه گوته همواره در سرمشق خود حافظ را مشاهده مي كند و مورد ستايش قرار مي دهد، همانا زنده دلي است. شكل متعالي زنده دلي، شوخ طبعي است يا همان چيزي كه ما در مورد حافظ به رندي تعبير مي كنيم. ويژگي بارز ديوان نيز اين است كه گوته در اين اشعار جاويدان، در قالب نوعي كمدي الهي به والاترين شكل شوخ طبعي دست مي يازد. اين شوخ طبعي، بازتاب احساس آزادي باطني انساني انديشه گر است كه توانايي آن را دارد كه عشق به دنيا و چيرگي بر آن را به هم پيوند بزند. در نهايت، در باب تأثير و جاذبه حافظ بر گوته، شردر- محقق آلماني- مي گويد: بزرگ ترين نوآوري در نزد حافظ، جدانكردن جنبه هاي غيرروحاني از جنبه هاي روحاني آن است و اين عدم تفكيك، بالاترين درجه فهم از دنيا و جايگاه انسان در آن را نشان مي دهد. گوته اين ويژگي حافظ را تشخيص مي دهد و او را برادر دوقلوي خود تلقي مي كند .
اين گونه است كه گوته در آئينه جمال حافظ تصوير خود را مي بيند و رند شيراز را برادر دوقلوي خويش خطاب مي كند و هواي آن را در سر مي پروراند كه با وي به رقابت برخيزد. در خاتمه، بايستي گفت كه حافظ وگوته، مظهر تجلي گفت وگوي فرهنگي ميان شرق و غرب بوده اند. سخن گفتن از اين اديبان گرانقدر را نه فقط تكريم دو هنرمند، بلكه سخن گفتن از همدلي و همزباني بايد توصيف كرد كه در دو عصر و دو سرزمين متفاوت روي داده است.
شعر، عرصه گفت وگو است و همزباني و هم سخني اين دو اديب(نه به معناي كلمه)، بيانگر حقيقت مشترك وجود است. ما اگر چه ناهمزبانيم، اما حقيقت ما همزباني است. همزباني در شعر تجلي مي يابد ولي در شعر متوقف نمي شود و عرصه انديشه، رفتار و عمل اجتماعي را مي پيمايد.
....