نمی خوانم و نمی گویم چون درونم هیچ بوده . . .
و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی
و به من قصه ی باران آموختی . . .
قصه ی باران ، قصه ی شستن غم هاست
و درون انسان ها پر از غم و تنهایی ست
و نگاهم به باران تو افتاد . . .
و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم . . .
و به تو
و به داشتن تو می بالم . . .