استان کرمانشاه در این تالار به بحث و بررسی مطالب مرتبط به استان کرمانشاه میپردازیم. |
07-11-2013
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اگه پوریا نمیرفت مسافرت تاپیکمان میخوابید
5 روز پیش خودم آخرین ارسال کننده بودم
وربپرین
ایشاله سالم برمیگردی
خیالت راحت
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
5 کاربر زیر از فرانک سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-12-2013
|
|
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Mar 2013
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 58
سپاسها: : 34
197 سپاس در 63 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام به همه دوستان و همشهرياي گلم
شايد اين آخرين باري باشه كه ميام تو سايت. احساس غريب و عجيبي دارم و نميدانم خوشحال باشم يا ناراحت!
دلم خيلي برا شهرم و مردمش تنگ ميشه، قسمت منم انگار رفتنه و تقديرم اينه.
چند روز ديگه بيشتر اينجا نيستم، دارم برا هميشه از ايران ميرم. شايد روزي برگشتم و بازم آمدم تو سايت، نميدانم........
همه تانه به خدا ميسپارم و روزهاي خوشي كه اينجام داشتم يادم نميره حالا مخواد هر جا باشم.
خداحافظ...
|
2 کاربر زیر از hiva57 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-12-2013
|
|
مدیر کل سایت کوروش نعلینی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382
7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مهدي جان ددددد اين چه حرفيه خو مگه خارج چجور جاييه درسته اينترنتشان قد ما سرعت نداره ولي فك مكنم بلاخره ايقدي هست كه سايتمانه باز بكنه
دلتنگيت براي كرماشا درس
ولي خو سايت و حال و هواشو پيگيري كن
ان شاالله كه خيره و به سلامت ميري .
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|
3 کاربر زیر از دانه کولانه سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-15-2013
|
|
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: كرمانشاه،
نوشته ها: 168
سپاسها: : 283
533 سپاس در 155 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام
سلام
سلام
حال شما؟
یعنی وجدانن ای رسمشه؟ آباجی فرانک دسگد درد نکنه برای حرفی که زدی!
ولی کرماشان خودمان خیلی نسبت به جاهای دیه از بعضی مواضع عقب مانده! من سالی میشد پامه نزاشته بودم بیرون از شهرگمان ولی....
هی بگذریم
خوبید شما؟
|
3 کاربر زیر از pourya haghighi سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-17-2013
|
|
مدیر تالار انگلیسی
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750
4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هر وقت ازت پرسیدن: "بچه کرمانشاهی؟"
با صلابت نگاش کن و بگو:
"کرمانشاه بچه نداره، همه شون مَردن"
به افتخار خودمون که
اهل کرمانشاهیم . شهر مردان غیور ..
__________________
|
7 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-22-2013
|
|
تازه کار
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
نوشته ها: 9
سپاسها: : 1
36 سپاس در 8 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
|
6 کاربر زیر از ali.jamali سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
7 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-23-2013
|
|
مدیر تالار انگلیسی
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750
4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آنا قربانت قابلی نیاشتی
اما درباره چیزی که تعریف کردی
اول بذار قیلی بخندم بشت
دوم بازم بذار قیلی بخندم بشت
خیلی بامزه بود!
دیدی حیاطه و هوا خوبه و خلاصه جا راحته و اینا، به پرواز درآمدی تو خواب رفتی تا زیر درخت انجیر
یه بار هم -البته خدا کنه نصیب نشه هیچ وقت- شاید دبستان یا اول زهنمایی بودم، بعد نصمه شو مامانم آمد من و خواهرمه بیدار کرد .. با هیجان و ترس فراوان گفت زلزله آمده .. پاشین بریم تو حیاط بخوابیم ..
من و خواهرم بیدار شدیم، واقعا ترسیده بودیم! اولین چیزی که دوتامان به مامانم گفتیم ای بود: تو کی هستی؟
__________________
|
7 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-23-2013
|
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2013
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 23
سپاسها: : 96
104 سپاس در 30 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام به همه دوستان همشهری
راسش اناهیتا خانم یه داستانییه بریتان تعریف کرد در مورد خواو خواویدن یه دفه ای یاد یه جریانی اوفتادم از دوران شیرین سروازی حیفم امد بریتان تعریفش نکنم:
اقا داستان از قرار ه که مه یه شو تو اسایشگاه دوران اموزشی نگهبان اسایشگاه بودم یه سرواز بنده خدایی بود از طبقه پایین تخت خواوش میوفتاد پایین ای مورد خیلی دیه عجیب بود اخه همیشه سربازا از طبقه بالا میوفتادن پایین بگذریم اقا ای بنده خدا تو ای دو ساعتی که مه نگهبان بودم دو سه دفه عه تختش اوفتاد پایین منم که دلم براش سوخت امدم خوبی کردم پتوشه رو زمین بریش پهن کردم بشش گوفتم داداش تو رو زمین بخاو عاغا سرتانه درد نیارم یه دفه بعده نیم ساعت دیدم یهو قیره از سربازه گه بلند شد منم که بدو بدو رفتم بینم چه شوده تو نگو سرباز طبقه بالا عه تختش اوفتاده پایین اوفتاده رو ای سرباز بنده خدا که رو زمین خاویده بود خلاصه او شب تا صب همه اسایشگاه به ای دوتا هی خندیدیمان.عجب دورانی بود جان تو.......
|
4 کاربر زیر از mostafa.mm سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-24-2013
|
|
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: كرمانشاه،
نوشته ها: 168
سپاسها: : 283
533 سپاس در 155 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام علیک
آقاا ما سر ای اشتراک اینترنتگمان ای کردیم دلتان بگیره!
الان دنبال اشتراک جدیدم!
اینرنت معمولی میمانه حلزون! چیزه ای...............
فعلا تا اشتراک جدید
|
3 کاربر زیر از pourya haghighi سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|