زندگي ...
چون گل سرخیست ...
پر از خار... پر از برگ و پر از عطر لطيف ...
يادمان باشد اگر گل چيديم ...
خار و عطر و گلبرگ ...
هر سه همسايه ي ديوار به ديوار همند ...
زندگي چشمه ي آبي است ... ما رهگذريم ...
بنشين بر لب آب ...
عطش تشنگيت را بنشان ...
صفايي بده سيمايت را ...
و اگر فرصت بود ...
كفش ها را بكن و آب بزن پايت را ...
زندگي ...
غير از اين چيزي نيست ...
زندگي آينه اي شفاف است ...
تو اگر شاد و يا غمگيني ...
تو اگر زشت و يا زيبايي ...
هر چه هستي تو در آينه همان ميبيني ...
پس شاديت را درياب ...
چون گل عشق بتاب ...
تا در آينه ي هستي گل هستي باشي ....