بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 06-28-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 06-28-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

به همه ی زوج های خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی حسودی می کنم ...

گرما زده می شوم ، تو را کم دارم

سرما میخورم ، تو در خونم پایین آمدی ...

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

چه مصیبتی می شود وزش باد

دلم برای موهایت هم تنگ شده...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 06-28-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یک شبی مجنون نمازش راشکست بی وضو درکوچه ی لیلا نشست

گفت یارب ازخارم کرده ای برصلیب عشق دارم کرده ای

مرداین بازیچه دیگرنیستم این تو ولیلای تومن نیستم

گفت ای بیچاره لیلایت منم دررگت پیداوپنهانت منم

سالهاباجورلیلا ساختی من من کنارت بودمونشناختی
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 06-28-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


شــــــــبگردی می‌کنــــم.

اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد. ..
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #5  
قدیمی 06-29-2011
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !



<فریدون مشیری>
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 07-03-2011
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی



تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم



تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم



پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس



تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم



و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی



و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم



همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت



حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم



نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا



شاید خطا کردم



و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه



ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید



و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت



و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد



و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت



تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد



و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود



و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت



کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد



و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد



هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد



ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد



و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید



کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت



تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم



و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید



کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست



و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل



میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر



نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز



برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #7  
قدیمی 07-04-2011
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


برای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد ...
برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی ...
گاهی هم دوستی می شوم مهربان
...
...دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو
دلم از دست من خسته است...

[ دلم از دست من زخم خورده است... مرا ببخش قلب من

__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #8  
قدیمی 07-04-2011
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض 13/4/90

نقل قول:
نوشته اصلی توسط shokofe77 نمایش پست ها

برای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد ...
برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی ...
گاهی هم دوستی می شوم مهربان
...
...دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو
دلم از دست من خسته است...

دلم از دست من زخم خورده است... مرا ببخش قلب من

دل منم زخم خورده است... نمی فهمد مفهوم صبور باش...
نمی فهمد مفهوم قوی باش
نمی فهمد مفهوم همه چیز درست می شود...
تقصیر من است که نمی دانم دل نمی فهمد ..دل با عقل کاری ندارد..دل فقط احساس می کند..می شکند..اوج می گیرد
__________________

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #9  
قدیمی 07-05-2011
bid_tanha آواتار ها
bid_tanha bid_tanha آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: تبریز
نوشته ها: 67
سپاسها: : 55

69 سپاس در 42 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



چرا مادرمان را دوست داریم



چون ما را با درد بدنیامی‌آورد و



بلافاصله با لبخند می‌پذیرند


چون شیرشیشه را قبل از اینكه توی حلق

ما بریزند ، پشت دستشان می‌ریزند





و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی



می‌کنیم آبروی ما را نمی‌برند




چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند



چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان می‌گوییم سیب می خوام، با صدای



بلند می‌گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به

این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند






چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک

بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد



غذا را با قابلمه اش بخورد



چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد



كه فلان كار را كه باید فردا در مدرسه تحویل



دهیم یادمان رفته،بعد از یك تشر خودش هم پابه پایمان زحمت میكشد كه همان نصف شبی



تمامش كنیم




چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند



چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر

و ذکرش این است که مبادا فروشندگان

بی انصاف سر طفل معصومش را

کلاه گذاشته باشند


چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم



می‌خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه



بیاورد و میوه پوست بکند


به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما،



گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان

را در هر مرخصی واکس می‌زند


چون وقتی شب عروسی ما داماد ازش خداحافظی



میكند با چشمانی پر از اشك سفارشمان را میكند



ما را به داماد میسپارد


چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب

به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند

که واقعا باور می‌کنیم شاخ غول شکانده‌ایم


چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقیقۀ



بعد در حالیكه عینكش به چشمش است



میپرسد:این عینك منو ندیدین؟


چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا



بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاییم ،حتی وقتی



که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار



را با هم بخوریم


چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است



كه وای بچم خسته شد بسكه مریض داری كرد


و چون هروقت باهاش بد حرف میزنیم و دلش



رو برای هزارمین بار میشكنیم،چند روز بعد

همه رو از دلش میریزه بیرون وخودش رو



گول میزنه كه :‌بخشش از بزرگانه


چون مادرند
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از bid_tanha سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #10  
قدیمی 07-08-2011
bid_tanha آواتار ها
bid_tanha bid_tanha آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: تبریز
نوشته ها: 67
سپاسها: : 55

69 سپاس در 42 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من در اندیشه ی آنم که روان بر تو فشانم/نه دراندیشه که خود را زکمندت برهانم"
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها