تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
10-04-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آموزگاران ما
آموزگاران ما
به آتوسا دختر کورش گفتند : مردی پنج پسرش در راه ایران شهید شده اند او اکنون در رنج و سختی به سر می برد و هر کمکی به او می شود نمی پذیرد دختر فرمانروای ایران با چند بانوی دیگر به دیدار آن مرد رفت خانه ایی بی رنگ و رو ، که گویی توفانی بر آن وزیده است پیرمردی که در انتهای خانه بر صندلی چوبی نشسته است پیش می آید و می گوید خوش آمدید
آتوسا می گوید شنیده ام پنج فرزندت را در جنگ از دست داده ای ؟ و آن مرد می گوید همسرم هم از غم آنها از دنیا رفت .
آتوسا می گوید می دانم هیچ کمکی نمی تواند جای آنچه را که از دست داده ای بگیرد اماخوشحال می شویم کاری انجام دهیم که از رنج و اندوهت بکاهد .
پیرمرد بی درنگ می گوید اجازه دهید به سربازان ایران در باختر کشور بپیوندم .
می خواهم برای ایران فدا شوم . آتوسا چشم هایش خیس اشک می شود و به همراهانش می گوید در وجود این مرد لشکری دیگر می بینم .
دو ماه بعد به آتوسا خبر می دهند آن پیر مرد مو سفید هم جانش را برای میهن از دست داد .
آتوسا چنان گریست که چشمانش سرخ شده بود . او می گفت مردان برآزنده ایی همچون او هیچگاه کشته نمی شوند آنها آموزگاران ما هستند .
و به سخن دانای ایرانی ارد بزرگ : برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
آن پیرمرد هم ارزش میهن را می دانست و تا آخرین دمادم زندگی برای نگاهبانی از آن کوشید .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
10-04-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آژی دهاگ آخرین فرمانروای دودمان مادها
آژی دهاگ آخرین فرمانروای دودمان مادها
رایزن نخست آژی دهاگ ( آستیاگ ) آخرین فرمانروای دودمان مادها و پدر بزرگ کورش بزرگ در صبح روز جشن مهرگان سال 540 پیش از میلاد به فرمانروای ایران گفت بهتر آنست گزارشی از کارکردهای دربار ایران به بزرگان و ریش سفیدان مردم داده شود . آژی دهاگ گفت ماه پیش هم همین حرف را زدی و من مواردی را گفتم اما آنچه از یاد برده ایی این است که مردم از من گزارش نمی خواهند آن ها کارهای ما را باید به چشم خویش و در شهرها و روستاها ببینند نه آنکه سخنرانی های ما را بشنوند و کاری نبینند. این سخن آژی دهاگ همانند این سخن ارد بزرگ اندیشمند والامرتبه ایران که می گوید : مردم به دنبال گزارش روزانه فرمانروایان نیستند! آنان دگرگونی و بهروزی زندگی خویش را خواستارند !! .
تاریخ مردان پر مدعای کم کار بسیار داشته است و مردان اهل کار که سبب دگرگونی شده اند بسیار اندک .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-04-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بازیهای ورزشی تیس کوپان 291 سال پیش از المپیک در ایران
بازیهای ورزشی تیس کوپان 291 سال پیش از المپیک در ایران
اونتاش گال پادشاه سرزمین ایلام ( نام قدیم سرزمین ایران ) در 1265 سال پیش از میلاد ، دو فرزند داشت به نامهای تیس و کوپان این دختر و پسر که دو قلو بودند همواره بر سر تواناییهای خویش جنگ و ستیز داشتند .
پدر یک دوره مسابقات ورزشی بین این دو برگزار نمود . پس از آن مسابقه پادشاه اونتاش گال بر آن شد این کار را به شکل بسیار گسترده تری انجام دهد و از این رو در همان محل که امروزه به نام تیس کوپان ( در نزدیکی بندر چابهار ) شهرت دارد مسابقات جهانی تیس کوپانرا هر ساله برگزار می نمود یعنی 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان .
نکته مهم این است که این مسابقات ۷۱۵ سال یعنی تا پایان دودمان مادها در ایران ادامه یافت .
مسابقات تیس کوپان ( 1265 تا 550 پیش از میلاد مسیح )
اونتاش گال پادشاه ایران که در آن زمان ایلام نامیده می شد و حکومتش از شهر نیمروز (درافغانستان کنونی ) بود تا رود دجله ، پس از رسیدن به قدرت در سال 1265 پیش از میلاد دو کار بزرگ انجام داد اول آنکه شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت ، دیگر آنکه مسابقات و آوردهای ورزشی برگزار می نمود که ورزشکاران از خاور و باختر جهان بهتیس کوپان ( محلی در نزدیکی چابهار کنونی ) می آمدند تا آورد جانانه ایی را برگزار نمایند .
مسابقات تیس کوپان در سرزمین ایران باستان 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان برگزار می شد . و البته نکته اساسی در اینجا این بود که مسابقات تیس کوپان صرفا ورزشی بود اما در بازیهای المپیک یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن مربوط به او برگزار میشد . و شرکت کنندگان آن مسابقات همه اهل شهر آتن بودند و حتی در حد کشور یونان هم نبود . اینجاست که به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته بیشتر پی می بریم که : ایران زایشگاه تمدنهاست .
آوردهای تیس کوپان هر سال در فصل پاییز از پانزده مهر آغاز و تا سوم آبان ماه ادامه می یافت . باستانشناسان معتقدند پایان فصل تابستان و کشاورزی باعث می شد همه با خیالی آسوده در این مسابقات شرکت کنند این آوردها در نه دسته ، در رشته های کشتی ( تنها برای مردان ) ، تیر و کمان (زنان و مردان ) ، شنا ( فقط مردان )، چوگان (مردان و زنان ) و شمشیربازی ( تعدادی از شمشیر های چوبی آن مسابقات امروزه از تپه باستانی تیسکوپان بدست آمده ، شمشیر بازی هم برای زنان و هم مردان بود است ) ، وزنه برداری ( فقط برای مردان و به شیوه ای خاص ) ، دو ( زنان و مردان ) ، اسب دوانی ( مردان و زنان ) و پرتاب نیزه ( مردان و زنان ) برگزار می شد .
جوایز تنها به نفرات نخست داده می شد البته جوایز آن آوردها در نوع خود بی نظیر بوده است چرا که به هر یک از قهرمانان صدفی پر از مروارید اهدا می گشت صدف ها را از جزیره لاوان می آوردند .
* تیس کوپان را به این شکل هم می نویسند طیس کوپان
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-04-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فاجعه اتمی هیروشیما
فاجعه اتمی هیروشیما
68 سال پیش در روز 6 اوت سال 1945 میلادی نخستین حمله اتمی جهان علیه شهر هیروشیما صورت گرفت. با این حمله عصر هسته ای جهان آغاز گشت و لکه سیاهی در تاریخ بشریت ثبت شد.
جامجم آنلاین: 68 سال پیش در روز 6 اوت سال 1945 میلادی نخستین حمله اتمی جهان علیه شهر هیروشیما صورت گرفت. با این حمله عصر هسته ای جهان آغاز گشت و لکه سیاهی در تاریخ بشریت ثبت شد.
به گزارش جام جم آنلاین، در روز 26 ژوییه سال 1945 میلادی آمریکا به ژاپن یک اولتیماتوم می دهد: یا تسلیم یا نابودی. در روز 28 ژوییه ژاپن اولتیماتوم آمریکا را رد می کند.
آمریکا که به طور مخفیانه به بمب اتمی دست یافته بود و دست به آزمایش هسته ای زده بود از قدرت تخریب وحشتناک این سلاح جدید مطلع بود اما ژاپن نمی دانست چه فاجعه ای در انتظارش است.
پس از اینکه هری ترومن رییس جمهور امریکا تصمیم به بمباران اتمی هیروشیما گرفت دستور داد بمباران این شهر متوقف شود تا آثار مخرب بمب اتمی کاملا مشهود باشد.در آن زمان تمام شهرهای بزرگ ژاپن آماج بمباران های هوایی آمریکا بودند.
در روز 6 اوت سال 1945 میلادی در ساعت 2و30 دقیقه بامداد به وقت محلی شرایط جوی هیروشیما ایده آل بود.
بمب افکن بی 29 انولا گای(به افتخار مادر خلبان تیبتس این نام به هواپیما داده شده بود) از فرودگاه نظامی آمریکایی تینیان در مجمع الجزایر ماریان واقع در اقیانوس آرام به هوا برخاست.
خلبان تیبتس تنها فردی در این هواپیما بود که از ماهیت بمب 4.5 تنی به نام «لیتل بوی» که حمل می کرد ، باخبر بود. در ساعت 8 و 9 دقیقه شهر هیروشیما از ورای ابرها پدیدار می شود.
در ساعت 8 و 15 دقیقه و 17 ثانیه بمب رها می شود.
در این روز تابستانی بسیاری از مردم شهرهای نزدیک به هیروشیما آمده بودند تا به پاکسازی ویرانی های ناشی از بمباران چند روز پیش بپردازند.جمعیت شهر در آن روز حدود 350000 نفر تخمین زده می شد ، با این که تابستان بود و دانشگاه ها و مدارس تعطیل بودند، اما هیچ یک از دانشجویان یا دانش آموزان به تعطیلات نرفته بودند.
دانش آموزان دختر و پسر به دلیل جنگ هر روز در کارخانه های نظامی کار می کردند ، یا به پاکسازی ویرانی های ناشی از بمباران ها می پرداختند. آنها از همه جا بی خبر نمی دانستند که تا ثانیه هایی دیگر چه فاجعه ای در انتظارشان است.
خلبان تیبتس پس از رهاکردن بمب اتمی به سرعت از محل دور شد و از فاصله ای دور از لحظه انفجار عکس گرفت و به پایگاه خود بازگشت.
انفجار 43 ثانیه بعد در ارتفاع 600 متری برفراز مرکز شهر هیروشیما رخ می دهد.پس از انفجار بمب اتمی 3 تاثیر ویرانگر آن نمایان می شوند.
در نخستین میلیونیم ثانیه انرژی حرارتی در فضا آزاد شده و هوا در محوطه ای به شعاع یک کیلومتر به گلوله آتش مبدل می شود و حرارتی معادل چند میلیون درجه برای چند ثانیه برفراز هیروشیما آسمان را به آتش می کشد.
در زمین هنگام رسیدن هرم گرما درجه حرارت چندین هزار درجه سانتی گراد است. در شعاع یک کیلومتری ناگهان همه چیز بخار شده و به خاکستر تبدیل می شوند.
در محوطه ای به شعاع 4 کیلومتر ساختمان ها و انسان ها ناگهان آتش می گیرند و در شعاع 8 کیلومتری مردم دچار سوختگی های شدید درجه 3 می شوند.
پس از حرارت ، نوبت موج انفجار است که تاثیر ویرانگر خود را نشان دهد به دلیل آزاد شدن گازهای بسیار گرم موج انفجار با سرعت 1000 کیلومتر در ساعت مشابه یک دیوار جامد هوا است که در شعاع 2 کیلومتر همه چیز را به غبار تبدیل می کند.
از مجموع 90 هزار ساختمان شهر هیروشیما 62 هزار ساختمان به کلی از میان می روند.
سپس نوبت تاثیر سوم انفجار اتمی می رسد که در سال 1945 میلادی هنوز چندان شناخته شده نبود ، در حالیکه شاخصه ویژه انفجار هسته ای است ، تاثیر تشعشعات رادیواکتیو که موجب انواع سرطان ها ، بیماری های خونی و... می شود. این یکی از همه وحشتناک تر است زیرا آثار آن روزها ، ماه ها و حتی سال ها پس از انفجار خود را نشان می دهند.بمب اتمی که برفراز هیروشیما منفجر شد را آمریکایی ها «لیتل بوی» نامیده بودند و قدرت آن معادل انفجار 13 هزار تن تی ان تی بود.
در انفجار بمب اتمی 80 هزار نفر از مردم هیروشیما کشته شده و 70 هزار نفر مجروح می شوند که اغلب آنها نیز اندکی بعد جان خود را از دست می دهند.
این تلفات جدا از هزاران انسانی است که ماه ها و سال های بعد به دلیل تاثیر مواد رادیواکتیو در اثر ابتلا به بیماری سرطان و دیگر بیماری ها جان خود را از دست می دهند. حتی تا سال ها بعد از انفجار هزاران کودک ناقص الخلقه متولد شدند که سالهای زندگی را با رنج و درد به پایان رساندند.
روز بعد ،در روز 9 اوت سال 1945 میلادی نوبت شهر ناگازاکی ژاپن می شود تا این بلای ساخته دست بشر را تجربه کند.
مخوف ترین سلاح جهان تاثیرات مخرب خود را در هیروشیما و سپس در ناگازاکی نشان می دهد.
در روز 6 اوت سال 1945 میلادی شهر هیروشیما هدف بمباران اتمی قرار می گیرد و نخستین بمب اتمی برفراز این شهر منفجر می شود و عصر هسته ای جهان آغاز می گردد.
بلافاصله پس از انفجار بمب اتمی ، کاخ سفید در چند کلمه خبر بمباران هیروشیما را به مردم آمریکا اطلاع داد: ما هم اکنون بمبی را روی هیروشیما در ژاپن رها کردیم که قدرت خورشید در آن نهفته است ، ما موفق به مهار انرژی عظیم عالم شده ایم.
در جریان ماه ها و سال های بعد هزاران نفر دیگر علاوه بر کشته های روز بمباران به دلیل تاثیر تشعشعات رادیواکتیو با درد و رنج جان خود را از دست می دهند.
فاجعه ای که در پی انفجار این بمب اتمی رخ داد ، لکه سیاهی را در تاریخ جنگ های جهان ، در تاریخ بشریت و در تاریخ آمریکا ثبت کرد که حتی با گذشت قرن ها پاک نخواهد شد.
جامجم آنلاین
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-04-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تیرداد قهرمان ملی ناشناخته ایرانیان
تیرداد قهرمان ملی ناشناخته ایرانیان
بدبختانه نام (تیرداد) ً تری داتس ً برای بیشتر ایرانیان بیگانه است، ًتری داتس ً در زمان یورش گجستک ( اسکندر) فرمانده پادگان تخت جمشید بود که 200سرباز از برجسته ترین سربازان را در اختیار داشت که همگی بلند بالا،تنومند و ورزیده بودند. ًتری داتس ً آخرین پایگاه ایرانیان برای نگهداشت تخت جمشید بود و شگفتا پس از شکستهای آخرین شاه هخامنشی و شکست آریو برزن که مردانگی او در تاریخ ایران غیر قابل انکار هست، هرگز از جای خویش در برابر سردار فاتح و وحشی مانند
گجستک نگریخت در حالی که امکان پیروزی ارتش فاتح بیگانگان بر پادگان کوچک او حتمی بود نه او و نه هیچ یک از سربازانش نگریختند و مردانه در برابر دشمن جنگیدند...
ارتش گجستک به تخت جمشید نزدیک شده بود،ً تری داتس ً نیروهای خود را در پلکان ورودی کاخ جای داد زیرا با اینکه تخت جمشید یک دژ جنگی نبود ولی به دلیل از سنگ ساخته شدن آن اگر پلکان ورودی مسدود میشد کسی نمی توانست وارد آن شود.در همین پلکانی که امروزه ما برای ورود به تخت جمشید از آن بالا می رویم 200 سرباز ایرانی در مقابل صد هزار سرباز بیگانه ایستاد و هرزمان که یک سرباز در پلکانها میافتاد سربازی دیگر جای او را می گرفت...جنگ نگهبانان کاخ با مهاجمان از بامداد تا نیمروز ادامه یافت و تا همگی آنها کشته نشدند سربازان گجستک نتوانستد وارد کاخ شوند،پارمه نیون یکی از یونانیون شیفته گجستک که اسکندر را در جنگ همراهی می کرد در کتاب خویش می نویسد:ً تری داتس ً را که با خوردن بیش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تختهای انداختند و به نزد گجستک آوردند تا کلید خزانه را از او بگیرد،اسکندر به او گفت:
کلید خزانه را بده!
ًتری داتس ً پاسخ داد من کلید را تنها به پادشاه خود یا فرستاده او که فرمانش را در دست داشته باشد می دهم.گجستک گفت:پادشاه تو من هستم. ًتری داتس ً گفت:پادشاه من داریوش است. گجستک به یاوه می گوید:داریوش کشته شد...(در حالی که هنوز زنده
بوده است) ًتری داتس ً می گوید:اگر او کشته شده باشد من کلید را تنها به جانشین او خاهم داد. گجستک با خشم می گوید:آیا می دانی به سبب این نافرمانی با تو چه خاهم کرد؟ ً تری داتس ً می گوید:چه می کنی؟
گجستک می گوید:جلادان را فرا میخانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بکنند!! تری داتس ً پاسخ میدهد:در همان حال یزدان را سپاسگزاری میکنم که در نیروانا(بهشت)روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخاهد کرد و من می توانم با سرافرازی بگویم که به تو خیانت نکردم!!!! پارمهنیون در ادامه می نویسد:زمانی که اسکندر آن پاسخ را شنید در شگفت شد و گفت:
ای کاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شکنجه او به سبب دلیریش گزشت...این بود سرگزشت یکی دیگر از دلیر مردانی که برگی زرین برای ما به یادگار گزاشت!دلاوران ما این چنین مردانی بودند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-06-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
«پری بلنده»؛ مشهورترین زن بدکاره تهران
«پری بلنده»؛ مشهورترین زن بدکاره تهران
سکینه قاسمی مشهور به «پری بلنده» مشهورترین زن اوباش تهران بود که با همراهی شعبان بیمخ، در بازگرداندن «محمدرضا پهلوی» به قدرت و ساقط کردن دولت مصدق به خوبی ایفای نقش کرد.
به گزارش فارس ؛ سکینه قاسمی مشهور به «پری بلنده» از اوباش مشهور در ساقط کردن دولت مصدق بود که پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 در ایران، در 21 تیر 1358 به اتهام فساد فیالارض، اعدام شد.
وی از جمله افراد فعال ـ سلطنت طلبهای چاقوکش، ارازل و اوباش ـ در کودتا، که در بسیج تودههای ناآگاه مردم علیه دکتر مصدق نقش مهمی داشت.
متاسفانه اطلاعات زیادی از زندگی او وجود ندارد ولی از عومل سرکوب رژیم شاهنشاهی بود که به همراه شعبان جعفری مشهور به شعبان بیمخ در در بازگرداندن «محمد رضا پهلوی» به قدرت و ساقط کردن دولت مصدق به خوبی ایفای نقش کرد. همچنین وی یکی از مشهورترین زنان اوباش تهران بود که باندهای گستردهای در اغفال دختران روستایی و به کار گیری آنان در خانههای فساد خود داشت.
پری بلنده چماق بدست در کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد
او زنی شاهدوست و دیکتاتورطلب بود که باند مافیایی فحشا و فساد را در طول دهها سال رهبری میکرد. پری بلنده چندین خانهٔ فساد در محلهٔ بدنام تهران «شهر نو» و منازل متعددی در سایر نقاط تهران داشت و از طریق تهیه کردن مواد مخدر و دخترکان کم سن و سال برای محافل مقامات دولتی و دربار ستمشاهی، سر و سری هم با رجال به هم زده و به قول معروف دارای تیغ برندهای بود! سکینه قاسمی؛ زنان و دختران زیادی را به فساد و گمراهی کشاند، بخصوص دختران روستایی که از سواد کمتری برخوردار بودند. عوامل باند پری بلنده؛ زنان و دختران روستایی را میربودند و یا اغفال میکردند و به «شهر نو» منتقل میکردند. بازی روزگار اما چنان بود که «پری بلنده» که نقش مهمی در سرنگون کردن دولت محمد مصدق ایران داشت، پس از دو دهه از وقوع کودتای 28 مرداد و با وقوع انقلاب اسلامی، به حکم قاضی شرع انقلاب،به جرم فساد فی الارض اعدام شد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-06-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ترورهایی که ناکام ماند
فارس: ترورهای سیاسی که برای از میان برداشتن مخالفان طرحریزی و اجرا میشود، همیشه موفق نبوده و گاهی اوقات این برنامهها با شکست مواجه میشود.
روزنامه جامجم نوشت: ترورهای سیاسی که برای از میان برداشتن مخالفان طرحریزی و اجرا میشود، همیشه موفق نبوده و گاهی اوقات این برنامهها با شکست مواجه میشود.
مروری میکنیم بر تعدادی از ترورها و سوءقصدهای نافرجامی که در طول تاریخ چهرههای سرشناس دنیای سیاست را هدف گرفت، اما به نتیجه نرسید.
* آدولف هیتلر
جای تعجبی ندارد اگر بشنویم برای دیکتاتوری همچون هیتلر نیز نقشه ترور طرحریزی شده باشد. بیستم جولای 1994 طرحی برنامهریزی شد تا آدولف هیتلر را در مقرش در راستنبورگ ترور کند. پشت پرده این طرح ترور، یکی از ژنرالهای ارتش به نام کلاوس فون اشتافنبرگ بود که قصد داشت با ترور هیتلر از طریق بمب، دولت نازی را سرنگون کند، اما آن روز شانس با هیتلر بود و کنفرانسی که قرار بود هیتلر در آن شرکت کند به یک مکان مجهز نظامی منتقل و طرح ترور وی با شکست روبهرو شد.
* ولادیمیر لنین
در پشت پرده ترور نافرجام رهبر انقلابی و بنیانگذار شوروی سابق، زنی کمونیست به نام فانیا کاپلین قرار داشت. سیام آگوست 1918 فرصتی بود تا فانیا بتواند نقشه خود را برای ترور لنین عملی کند. لنین هنگام سوارشدن بر خودروی خود به منظور شرکت در یک سخنرانی، مورد اصابت سه گلوله از سوی فانیا قرار گرفت. اگرچه او در این حادثه بشدت آسیب دید، اما حالش بسرعت خوب شد و از این ترور نجات یافت. گفته میشود این ترور نافرجام باعث شد محبوبیت لنین در جامعه روسیه بیش از پیش شود.
* فیدل کاسترو، رکورددار ترورهای ناکام
اگر بخواهیم از ترورهای ناکام علیه سیاستمداران سخن بگوییم، نمیتوان براحتی از کنار نام فیدل کاسترو، رهبر سابق کوبا گذشت. مخالفان و دشمنان فیدل بخصوص مقامات آمریکایی بر این باور بودند انقلاب کوبا به میزان بسیار زیادی به شخص وی بستگی دارد و از سر راه برداشتن او بسیاری از مشکلات آنها را حل خواهد کرد.
از این رو بارها قصد ترور او را کردند. طرح و نقشه آمریکا برای ترور فیدل کاسترو به حدی بود که یک بار فابیان اسکالانته، رئیس سابق سرویسهای امنیتی کوبا تعداد آنها را 638 مورد ذکر کرد. اسکالانته که بتازگی بازنشسته شده در کتابی با نام «638 راه برای کشتن کاسترو»، تعدادی از این نقشهها را توضیح داد. برای همین است که خیلیها عقیده دارند نام فیدل کاسترو باید از نظر تعداد دفعاتی که به جانش سوءقصد شده، در کتاب رکوردهای گینس ثبت شود. شاید معروفترین تلاش برای ترور کاسترو همان سیگار برگ معروف او باشد؛ سیگار برگی که دانشمندان سازمان سیا ساخته بودند و به جای تنباکو از مواد منفجره پر شده بود و قرار بود در صورت کاسترو منفجر شود، اما تیم محافظان کاسترو این طرح را مثل خیلی طرحهای دیگر کشف و خنثی کردند. جان به در بردن از این همه نقشه ترور طی 50 سال باعث شد برخی کاسترو را رویینتن و برخی دیگر او را خوششانس بنامند.
* پاپ ژان پل دوم
پاپ ژان پل دوم را میتوان یکی از رهبران تاثیرگذار دنیا در قرن بیستم دانست که به مدت 26 سال و 168 روز رهبری مسیحیان کاتولیک را به عهده داشت. سیزدهم می 1983 یک فرد مسلح ترک به نام مهمت علی آقچا هنگام ورود پاپ به میدان سنپیتر برای ایراد سخنرانی، به سمت او شلیک کرد. پاپ از ناحیه شکم بشدت آسیب دید و دو گلوله نیز به بازویش خورد. پاپ از این سوءقصد نجات یافت و جان سالم به در برد. مهمت نیز پس از دستگیری درایتالیا به حبس ابد محکوم شد.
* تئودور روزولت
روزولت، بیست و ششمین رئیسجمهور آمریکا، هنگام ایراد سخنرانی در سیزدهم اکتبر 1912 مورد سوءقصد قرار گرفت. البته این حادثه زمانی اتفاق افتاد که روزولت سه سال پیشتر کاخ سفید را ترک کرده بود. ضارب روزولت فردی به نام جان اف اسچرانک بود که مسئولیت حفاظت یک سالن در نیویورک را به عهده داشت. خوششانسی روزولت این بود که متن سخنرانی 50 صفحهای و حفاظ فلزی مقابل او موجب شد سرعت گلولهها کمتر شده و با شدت کمتری به سینه روزولت بخورد.
* بنیتو موسولینی
سال 1926 سالی پر مخاطره و جنجالی برای رهبر فاشیست ایتالیا بود. زیرا موسولینی در کمتر از هفت ماه با چهار طرح ترور مواجه شد که همه آنها ناکام ماند. به این دلیل موسولینی را باید یکی از خوششانسترین دیکتاتورهای جهان نامید. روز هفتم آوریل یک خانم پنجاه ساله ایرلندی که به تائید پزشکان اختلالات روانی داشت، به سمت موسولینی حمله کرد. اما فقط بینی او در این حادثه آسیب دید. در همان سال دو بار نیز آنارشیستهای ایتالیایی به موسولینی حمله کردند که در هردو مورد ناکام بود. طرح ترور چهارم نیز که قرار بود توسط فردی به نام میشله اسچیرو انجام شود، پیش از وقوع با شکست مواجه شد.
* رونالد ریگان
سیاستمدار دیگری که نامش در میان ترورهای ناکام قرار دارد، رونالد ریگان چهلمین رئیسجمهور آمریکاست. او در حال سخنرانی در ساختمان کنفرانس ملی در واشنگتن بود که مورد حمله جان هینکلی قرار گرفت. گرچه گلوله شلیک شده وارد سینهاش شد و در فاصله چند سانتیمتری از قلبش جا خوش کرد، اما ریگان از این حادثه جان سالم به در برد.
* اندرو جکسون
سیام ژانویه 1835 یکی از جنگ طلبترین روسای جمهور تاریخ آمریکا مورد ترور و حمله نافرجام قرار گرفت. این حادثه زمانی اتفاق افتاد که جکسون در مراسم تشییع یکی از اعضای کنگره آمریکا در واشنگتن شرکت کرده بود. در طول مسیر تشییع جنازه ناگهان فردی به نام ریچارد لورنس از پشت ستونی بیرون آمد و به سمت جکسون شلیک کرد. البته تیر لورنس به خطا رفت و همان جا نیز دستگیر شد.
* جمال عبدالناصر
رهبر جریان ملیگرای اعراب و نیروی محرک پشت صحنه جنگ مصریها با رژیم صهیونیستی نیز توانست از سوءقصدی علیه خود جان سالم به در برد. ناصر در اکتبر 1954 در حال ایراد یک سخنرانی زنده رادیویی بود که فردی قصد ترور او را داشت، اما موفق به انجام نقشهاش نشد.
* جورج بوش پسر
بوش، رئیسجمهور اسبق آمریکا در گرجستان حضور داشت که با یک نارنجک دستی ساخت روسیه مورد حمله قرار گرفت. خوششانسی وی این بود که نارنجک مذکور پس از پرتاب و قرار گرفتن در چند متری محل سخنرانی بوش عمل نکرد. پشت پرده این حمله فردی به نام آروتونیان بود که گرچه توانست از آن صحنه فرار کند، اما بعدها توسط نیروهای ویژه گرجستان دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-06-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مرگ فوزیه، اولین همسر محمدرضا پهلوی
مرگ فوزیه، اولین همسر محمدرضا پهلوی
ماجرای طلاق خبرساز او از همسرش را دوباره داغ کرده است.
به گزارش حریم یاس به نقل از مهر:
«راز طلاق ملکه غمگین». این شاید یکی از نکات پنهان زندگی زنی بود که تنها ۹سال همسر شاه مخلوع ایران بود و بعد به زادگاهش برگشت.«» زنی که همسر اول محمدرضاشاه پهلوی بود، دیروز در سن ۹۲ سالگی و درشهر اسکندریه مصر درگذشت.
فوزیه فرزند ملک فواد پادشاه اسبق مصر بود که در یک ازدواج سیاسی و برای تحکیم روابط ایران و مصر، با مقدمه چینی انگلیسی ها وارد دربار ایران شد. «شهناز»، نخستین فرزند شاه سابق ایران حاصل این ازدواج است . فوزیه اولین همسر از ۳ همسرمحمدرضا پهلوی بود که در دوران ولیعهدی محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۱۷ به عقد او درآمد و ۹ سال بعد در دوران سلطنت محمدرضا، در شرایطی که مدت ۳ سال ایران را ترک کرده بود وبا انتشار نامه ای، از او طلاق گرفت. طلاقی که یکی از نکات مبهم در زندگی او با محمدرضا پهلوی است و روایت های مختلفی درباره آن شده است. از پسردار نشدن فوزیه برای ولیعهدی محمدرضا تا حسادت های خواهرشوهرش «اشرف پهلوی». اما دلیل واقعی طلاق او چه بود؟
فوزیه در شرایطی وارد دربار ایران شد که مشکلات زیادی روبه روی خود می دید. از تبار دوگانه «مصری – آلبانیایی» اش تا اختلاف های جدی با خانواده همسرش. فوزیه مصری بود و طبیعی بود که نتواند به زبان فارسی صحبت کند. تنها راه ارتباط کلامی او با محمدرضا هم زبان فرانسوی بود. روابط او نیز منحصر به میهمانیهای پر تکلّف درباری بود. تنها میهمانانی که مرتباً به دعوت فوزیه به کاخ میآمدند، سفیر مصر و همسرش بودند.
از طرف دیگر طبق متمم ۳۷ قانون اساسی وقت ایران، او نمی توانست ملکه ایران و مادر ولیعهد باشد. چون تابعیت ایرانی نداشت. تنها راه ممکن، دورزدن قانون بود که با اضافه کردن صفت «ایرانی» به نامش توسط پدر همسرش یعنی رضاخان و تصویب تابعیت ایرانی او در مجلس، این مشکل برطرف شد و فوزیه «ملکه ایران» لقب گرفت. اما این پایان ماجرا نبود.
مردی که به همسرش قانع نبود
نزدیکان دربارپهلوی و مورخان، علاقه به داشتن روابط با زنان و دوشیزگان را یکی از عادت های محمدرضا پهلوی می دانستند. موضوعی که خود محمدرضا هم به آن اذعان کرده بود:«هنگامی که در کشور سوئیس به تحصیل اشتغال داشتم ندرتاً فرصت آن را پیدا میکردم که با دوشیزگان آشنا شوم و سرپرست من یا به عقیده و سلیقه شخصی خود و یا به اطاعت از دستورهای پدرم از معاشرت من با بانوان ممانعت میکرد. پس از بازگشت از اروپا در اواخر دوره تحصیلات من در دانشکده افسری، پدرم به فکر افتاد که همسر شایستهای برای من انتخاب کند…ظاهراً در این ایام پدرم عکس شاهزاده خانم فوزیه را دید…»
اما رابطه نامحدود و مداوم محمدرضا با زنان دیگر، پس از ازدواجش با فوزیه هم ادامه پیدا کرد. تا جایی که فوزیه درچند مورد، مغازله محمدرضا با زنان دیگر را دیده و شکایت او را پیش رضاخان می برد. رضاخان هم با تحکم، محمدرضا را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد و او را حتی به محرومیت از ولیعهدی تهدید می کند.
در کتاب «دخترم فرح» که منسوب به «فریده دیبا» مادر فرح دیبا و همسرسوم محمدرضا پهلوی است هم اشاره ای به این ویژگی محمدرضا شده است. در صفحه ۱۵۰ این کتاب می خوانیم:« ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺭﺳﻤﻲ ﺧﻮﺩ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. «ﻓﻮﺯیه» ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﻳـﻦ ﻭﺿـﻊ ﺭﺍ ﺗﺤﻤـﻞ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻱ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺖ. »
دختری که نمی توانست ولیعهد باشد
شاید بتوان مهم ترین عامل جدایی فوزیه از خاندان پهلوی را تولد دخترش یعنی شهناز دانست. «نیلوفر کسری» در مقاله «عقدکنان محمدرضا با فوزیه» که توسط موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر شده می نویسد:« رضاشاه که قصد داشت از طریق این وصلت در سطح جهانی اعتباری بیابد، به داشتن فرزند پسر (با تابعیتی مصری و ایرانی) بسیار دلبسته بود. اما تولد شهناز در ۵ آبان ۱۳۱۹ نقشه او را برهم زد و فوزیه را با آن روی سکه آشنا کرد. چه شاه پیر پس از شنیدن خبر تولد فرزند دختر اخمهایش را درهم کشید و ناخشنودی خود را ابراز کرد. او در جایی شنیده بود که ولادت اولین نوزاد دختر در خانواده سلطنتی شگون ندارد و شوم است. سالها پیش به او گفته بودند اگر اولین نوزاد سلطنتی دختر باشد آن پادشاه کشته و یا تبعید میشود و عجیب اینکه این پیشگویی عوامانه در سال ۱۳۲۰ به تحقق پیوست. در این میان اوقات تلخیها، گفتوگوها و حرف و حدیثهای افراد گوناگون و از همه مهمتر طعنههای تاجالملوک(همسر رضاشاه) و خواهران محمدرضا حالت روحی فوزیه را بدتر کرد.»
خواهرشوهری که چشم دیدن عروس را نداشت
خیلی ها «اشرف پهلوی» را عامل اصلی جدایی فوزیه و محمدرضا می دانند.«اردشیر زاهدی» که با دختر فوزیه و محمدرضا یعنی «شهناز» ازدواج کرده بود درباره نقش اشرف پهلوی در طلاق فوزیه می گوید:« اشرف، فوزیه را متهم به هرزگی میکند.» شمس، خواهر اشرف هم مانند اردشیر زاهدی اشرف را عامل از هم گسیختگی پیوند از دواج فوزیه و شاه دانسته است، به طوری که شمس بعدا به ثریا زن دوم شاه، هشدار میدهد که مواظب اشرف باشد چون وی زنی خودخواه و توطئهگر است.
«محمدناصر صولت قشقایی» هم در بخشی از کتابش درباره دلایل طلاق فوزیه، به نقل از «قاسم غنی» یکی از نزدیکان دربار پهلوی به ماجرایی اشاره می کند که تا به حال کمترکسی به ان اشاره می کند:«بعد از آنکه یک شبی در حضور خود شاه والا حضرت اشرف،شمعدانی نقره را به طرف سر فوزیه پرتاب کرد که اگر فوزیه رد نکرده بود،یا سرش میشکست یا کور می شد، والا حضرت اشرف خواست نقشهی خودش را عملی کند،بدین قسم که اول فوزیه را از دربار طرد کند و بعد هم، ولایت عهدی خودش را پابرجا کند. به خانم علاء وعده داد که دخترش را برای شاه خواهد گرفت و ملکه ایران می شود. خانم علاء هم یک خانم حقّه بازیست، فورا باور کرد و این نامه را آورد. عرض کردم در این نامه ها چه بوده است؟ جواب داد که در هر دو نامه فوزیه را تهدید کرده بودند که اگر به ایران آمدی به وسیله زهر تو را خواهند کشت و مسمومت می کنند و از این قبیل چیزها و امضا هم خیرخواه شما بوده.»
سرانجام ملکه غمگین
فوزیه در ۱۳۲۴ طبق قوانین مصر از شاه تقاضای طلاق کرد و در ۱۳۲۷ نیز طلاق وی در ایران جاری شد. روز دوشنبه ۱۹ مهر ماه ۱۳۲۷ روزنامه قیام ایران که مدیر آن حسن صدر بود و ارتباط نزدیکی با محافل سیاسی تهران داشت در ستون اخبار مخصوص خود اطلاع داد: «در آخرین ساعات دیشب اطلاع یافتیم که سفارت مصر در تهران اثاث ملکه فوزیه را تحویل میگیرند که به قاهره ارسال دارد… دوم مهر ماه دکتر قاسم غنی به سفارت ایران در آنکارا منصوب شده است و باید قاهره را ترک گوید. زیرا بودن او در قاهره پس از جریان طلاق فوزیه به صلاح نیست. چند روز بعد هم در جراید منتشر شد که سید حسن امامی ـ امام جمعه تهران ـ به وکالت از طرف اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی،علیا حضرت فوزیه را طلاق داده و صیغه طلاق در تاریخ ۲۴ مهر ماه ۱۳۲۷ جاری شد.»البته متارکه شاه و فوزیه در روابط سیاسی ایران و مصر تغییری ایجاد نکرد.
ورودی ویلای شخصی فوزیه در بندر اسکندیه مصر
فوزیه در سال ۱۳۲۸ با سرهنگ اسماعیل حسین وزیر دفاع سابق مصر ازدواج کرد اما در پی کودتای اول مرداد ۱۳۳۱ که به خلع فاروق و تبعید وی انجامید، فوزیه عنوان “شاهدخت مصر” را از دست داده و تمامی ثروتش بر باد رفت، اما حاضر به ترک مصر نشد. او با وجود مضیقه مالی در مصر در کنار شوهرش ماند و تا زمان مرگ وی ۴۵ سال با او زندگی کرد و سرانجام ۱۱ تیر سال ۹۲ در ویلای شخصی اش در اسکندریه مصردرگذشت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-06-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
احمد شاه قاجار
احمد شاه قاجار
سلطان احمد شاه قاجار نهم اسفند 1308 (در آن سال مصادف با 28 فوريه 1930) درست 4 سال و 4 ماه پس از خلع قاجاريه از سلطنت ايران در 32 سالگي در پاريس و در تبعيد درگذشت. وي دچار اضافه وزن و بيماري کليوي بود. احمدشاه را در تيرماه 1288 در 12 سالگي برجاي پدرش نشانده بودند كه سه سال و چند ماه پس از كودتاي ژنرال رضا خان، از سلطنت خلع شده بود. احمد شاه به اراده خود به اروپا رفته بود كه ديگر به او اجازه بازگشت داده نشده بود. از بررسي خاطرات رجال آن زمان و رفتار احمد شاه چنين بر مي آيد كه نمي توان نسبت به وطندوستي او ترديد كرد. وي بر خلاف ديگر سلاطين قاجاريه، فردي نسبتا آگاه بود و بر اوضاع وقوف داشت و سياستها را مي شناخت و راه گريز از آنها مي دانست ولي وسيله و امكانات او محدود بود؛ نه ارتشي قابل ملاحظه داشت و نه بودجه كافي. اوضاع زمان و مداخله بيگانه هم مانع از آن بود كه بتواند اقدامي كند. او در23 سالگي با مهارت تمام كودتاي ژنرال رضاخان ــ سيد ضياء را از سر گذرانيده بود. احمد شاه قاجار كه در 9 آبان 1304 از سلطنت خلع شده بود در سن 32 سالگي در پاريس به بيماري كليه درگذشت. هيچ يك از مقامات دولتي در مراسم تشييع وي شركت نكردند.احمد شاه قاجار هفتمين و آخرين پادشاه سلسله قاجار1 در 1275ش. در تبريز متولد شد. وي كه قبل از رسيدن به مقام سلطنت «احمدميرزا» خوانده ميشد، مانند پدرش محمدعلي شاه معلمان و مربيان روسي داشت. «اسمير نوف» معلم روسي او كه افسر ارتش روسيه بود در او نفوذ فراوان داشت. احمد ميرزا در10 سالگي وليعهد شد و در 13 سالگي متعاقب فتح تهران توسط مجاهدين مشروطهخواه و پناهنده شدن پدرش به سفارت روسيه ـ تير 1288ـ به سلطنت رسيد. با اين حال تا 18 سالگي و رسيدن به سن قانوني نقشي در اداره كشور نداشت و «عضدالملك» بزرگ خاندان قاجار كه از سوي شورائي متشكل از علما و برخي نمايندگان مجلس اول و سران مجاهدين به نيابت سلطنت برگزيده شده بود، زمام امور را عهدهدار بود. احمد ميرزا در ارديبهشت 1292 با دختري از سران قاجار ازدواج كرد. يك سال بعد با رسيدن به سن قانوني در تير 1293 تاجگذاري كرد و 17 سال پادشاه بود. در طول اين مدت مانند پدربزرگ و جد خود سفرهاي متعددي از طريق استقراض از بانكهاي خارجي به اروپا انجام داد. سفر اول وي كه در آبان 1298 آغاز شد، 7 ماه و سفر دوم وي كه در بهمن 1300 شروع شد 10 ماه به درازا كشيد. در سالهاي پادشاهي احمد شاه ايران شاهد حوادث متعددي بود. اعدام شيخ فضلالله نوري ـ مرداد 1288ـ فرار محمدعلي شاه از ايران ـ شهريور 1288ـ اولتيماتوم روسيه به ايران ـ ارديبهشت 1290 ـ به توپ بستن بارگاه امام رضا (ع) توسط نظاميان روسيه ـ فروردين 1291 ـ قيام مردم بوشهر عليه نظاميان انگليس ـ مرداد 1294 ـ قيام شيخ محمد خياباني ـ فروردين 1299ـ قيام ميرزا كوچكخان جنگلي ـ خرداد 1299 و كودتاي رضاخان پهلوي ـ اسفند 1299ـ مهمترين رويدادها و حوادث دوران 17 ساله پادشاهي احمد شاه قاجار بود. در صحنه بينالمللي نيز وقوع جنگ اول جهاني ـ تير 1293 ـ انقلاب بلشويكي در روسيه ـ آبان 1296 ـ و تاسيس جامعه ملل ـ تير 1297 ـ مهمترين رخدادهاي خارجي دوران حكومت وي بود. سالهاي جنگ اول جهاني بحرانيترين سالهاي حكومت احمد شاه بود. با آنكه احمد شاه در نطق افتتاحيه مجلس سوم شوراي ملي دولت ايران را بيطرف خواند،2 در سالهاي جنگ، ايران به اشغال روسيه و انگليس و عثماني در آمد، سپس قرارداد 1919 به اين اشغالگري رسميت بخشيد و سبب تجزيه ايران شد. در اين سالها احمدشاه در ازاء دريافت حقوق از روسيه و انگليس در برابر طرحهاي آنان سكوت ميكرد و با روي كار آمدن رئيسالوزراهاي مورد نظر آنان در كشور مخالفت نمينمود. 3 در سالهاي پاياني حكومت وي كودتاي مشترك رضاخان و سيدضياءالدين طباطبائي، به وقوع پيوست. سيدضياء پس از كودتا فرمان نخستوزيري خود را از احمدشاه دريافت كرد. اما كابينه وي 100 روز بيشتر دوام نيافت. پس از آن قوامالسلطنه، مشيرالدوله، مستوفيالممالك و سپس رضاخان مامور تشكيل كابينه شدند. در دوران حكومت رضاخان مقدمات سلب قدرت از احمد شاه و انقراض سلسله قاجار فراهم شد و اين سلسله نهايتاً به موجب مصوبهاي كه در آبان 1304 در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد، منقرض گرديد. 4 بدين ترتيب احمد شاه كه دو سال قبل از اين مصوبه و مقارن كودتاي رضاخان در اروپا بسر ميبرد از سلطنت خلع و برادر و وليعهد او محمدحسن ميرزا به شكل موهن و تحقيرآميزي از ايران خارج شدند. احمد شاه سه سال پس از خلع شدن از مقام سلطنت در 32 سالگي در يكي از بيمارستانهاي پاريس درگذشت. جنازه او طبق وصيتش به عراق حمل شد و در كربلا نزد مقبره پدرش به خاك سپرده شد. از مقامات دولتي ايران هيچ يك در مراسم تشييع جنازه او شركت نكردند.
او دومین پسر محمدعلی شاه و اولین فرزند پسر او از ملکه جهان بود که در هنگام ولیعهدی پدرش بهدنیا آمد و پس از فتح تهران و خلع پدرش توسط یک مجلس عالی از رجال و بزرگان مملکت در ۱۲ سالگی به سلطنت رسید.
تا رسیدن او به سن بلوغ و تاجگذاری در تیر ۱۲۹۳ ابتدا عضدالملک و سپس ناصرالملک از سران ایل قاجار نایبالسلطنه بودند.
دوران کودکی او در تبریز سپری شد. قبل از رسيدن به مقام سلطنت احمد ميرزا خوانده میشد، معلمان و مربيان روسی داشت و اسميرنوف معلم روسی او که افسر ارتش روسيه بود ، در او نفوذ داشت. احمد فوق العاده مورد توجه و علاقه پدر و مادرش بود در همان سال اول سلطنت محمدعلی شاه در ده سالگی به عنوان ولیعهد تعيين شد.
او در سن هفده سالگی (یک سال پیش از تاج گذاری) با بدرالملوک والا که پدرش شاهزاده ظهیرالسلطان والانوهٔ عباس میرزابود، ازدواج کرد. این ازدواج توسط مادر احمد شاه ، ملکه جهان ترتیب داده شد و عروس که در آن هنگام ۱۲ ساله بود در تنها مدرسهٔ دخترانهٔ تهران درس میخواند. مراسم عقد با تشریفات مفصلی انجام شد. حاصل این ازدواج دختر بزرگ احمد شاه ، ایران دخت بود.
گفته میشود بدرالملوک بسیار زیبا بود و احمدشاه به او علاقه داشت. اغلب او را به تالار آینهٔ قصر میبرد و به انعکاس عکس او در آینهها مینگریست و میگفت: «در اينجا من فقط يك بدرى ندارم بلكه هزاران بدرى دارم». با وجود این علاقه چون بدرالملوک پدر خود را شایسته تر از احمدشاه میدانست بین آنها اختلاف افتاد و این ازدواج منجر به جدایی شد.
احمدشاه سه بار دیگر نیز ازدواج کرد و از این ازدواجها صاحب دو دختر به نامهای همایون دخت قاجارو مریم قاجارو یک پسر به نام فریدون قاجارشد.
اندکی پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن سردار سپه به اروپا رفت و پس از آنکه سردار سپه به وفاداری به شاه سوگند خورد باز به ایران برگشت.
او بیش از هرچیز نگران وضع خود بود و به وضعیت نابسامان کشور چندان وقعی نمینهاد. با قدرت گرفتن سردار سپه و تحمیل خود به احمد شاه به عنوان نخست وزیر و ناخوشی اوضاع احمدشاه دلیل برآن شد که وی باز به اروپا فرنگستان برود.
درهنگامی که او در آنجا بود با رای مجلس موسسانی که سردار سپه ترتیب داده بود بااز قدرت برکنار کردن آخرین «شاه» دودمان قاجار شاهنشاهی قاجاریان را به پایان رساند.
وی در اسفندماه سال ۱۳۰۸ خورشیدی بر اثر ورم کلیه و اضافه وزن در «نویی سور سن» در حومهٔ پاریس در گذشت. جسد او به عتبات عالیات حمل و در کنار پدر خود در کربلا دفن شد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-08-2013
|
|
کاربر خوب
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 486
سپاسها: : 797
987 سپاس در 452 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عاقبت نخست وزیری که لُری حرف میزد مخالفان، نجف قلی بختیار را به بی سوادی متهم می کردند. شاید امروزه برخی لرهای تجددگرا نیز "لری حرف زدن نخست وزیر" را عامل کاهش جایگاه او بدانند. ولی نجف قلی بختیار، با همین یک کار خود، نامش را در تاریخ مردم لر جاودانه کرد
ایبنا: نجف قلی بختیار (معروف به حاج نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری) پس از مشروطه دو بار در تهران به نخست وزیری رسید. تشکیل کابینه توسط این دولتمرد لر بختیاری، با جوسازی سنگین انیران و کویرنشینان قومگرا همراه شد. تا آنجا که کابینه وی را کابینه ایران ندانسته و «کابینه لری» می نامیدند تا به این وسیله دولت قانونی وی را تخطئه کنند.
سرکوب "زبانی" دولت توسط مخالفان، رویداد خطرناکی بود که سلف او - کریمخان زند لر - نیز به آن گرفتار آمده بود و تنها با زیرکی خاص خود و با اختیار کردن عنوان "وکیل الرعایا" از زیر بار "کودتاچیان فرهنگی" که مدعی بود «لر بودن» با «شاه بودن» منافرت دارد، رندانه فراز رفته بود.
بارها نمایندگان مخالف نجف قلی بختیار در پارلمان مشروطه که در پی مجاهدت سواران بختیاری از تیغ تیز استبداد محمدعلیشاهی رسته بود، نطق می کردند و وی را به خاطر "لری حرف زدن" متهم به بی سوادی می کردند. نجف قلی بختیار، به لری حرف زدن افتخار می کرد و جز در ملاقاتهای رسمی، با زبان لری و گویش بختیاری سخن می گفت و حتی اگر مخاطب، ادعا می کرد زبان وی را نمی داند از وی می خواست مترجمی از میان ملازمان و سواران بختیاری نخست وزیر برای خود اختیار کند. به این ترتیب، نجف قلی بختیار خواستار به رسمیت شناخته شدن زبان لری در فضای اداری و سیاسی آن روز کشور بود و این امر، به مذاق انیران و کویرنشینان قومگرا خوش نمی آمد.
مخالفان، نجف قلی بختیار را به بی سوادی متهم می کردند. شاید امروزه برخی لرهای تجددگرا نیز "لری حرف زدن نخست وزیر" را عامل کاهش جایگاه او بدانند. ولی نجف قلی بختیار، با همین یک کار خود، نامش را در تاریخ مردم لر جاودانه کرد و نشان داد "سواد قومی" و "سواد سیاسی راهبردی" وی بسیار بیشتر از کسانی است که با دو کلاس درس دانشگاهی گمان می کنند دستیابی به رفاه در گرو فرار از هویت و گمخویشی و فراموشی زبان و رسم لری است.
امروز و در قرن بیست و یکم، چه بسیارند کسانی که مهندس و دکتر هستند ولی بی سوادند. "سواد قومی" و درک راهبردی از نقش هویت در دستیابی به رفاه و توسعه پایدار ندارند و خودفروشی فرهنگی پیشه کرده اند و هنوز در جهل مرکب خویش گمان می برند که آنکه لری حرف می زند بی سواد است و من که فارسی می گویم باسوادم! زهی خیال باطل.
در این باره، مطالعه ی متن زیر را به همه مردم لر بویژه به دختران و پسران جوان قوم بختیاری توصیه می کنم چرا که باید از افتخارات تاریخی خود در حرکت تاریخی مردم لر باخبر باشند و بدانند که پایتخت بلامنازع حکومت اتابکان لر شهر «ایذه» در خاک منطقه لر بختیاری بود و شهرهایی نظیر خرم آباد و ملایر و بروجرد هم با همه اهمیت تاریخی شان زیرمجموعه ای از این حکومت یکپارچه لر بودند. همچنین به دختران و پسران جوان لر توصه می کنم با مطالعه تاریخ پرافتخار حکومتگران لر به پایتختی ایذه بختیاری، دست در دست هم دهند و شکوه گذشته را بازسازی کنند و از افراد ناآگاه یا بدخواه که با نوشتن کتابهای مسموم و ساختگی، در کوره ی داغ تعصب شهرستانی خرم آباد، بروجرد و ملایر و غیره می دمند برحذر باشند. سردیاری مردم لر در گرو یکگری و گئوگری است.
این تذکر را لازم دیدم چرا که برآنم جریان هویت خواهی لری از دو سو مورد حمله قرار گرفته است:
الف) کسانی که می خواهند محوریت قوم بختیاری در حرکت تاریخی مردم لر را انکار کنند و شهرهایی محترم همچون خرم آباد و... جایگزین آن کنند و جریان استانگرایی همچون خوزستان گرایی و لرستان گرایی را جایگزین آن کنند و جریان هویت خواهی مردم لر در قرن ۲۱ را به مرزهای تقسیمات استانی که ساخته دست رضاشاه است محبوس و محدود کنند.
ب) کسانی که می خواهند قوم بختیاری را از مجموعه حرکت تاریخی مردم لر منفک کنند و راهی جداگانه در پیش گیرند یا به سوی ادغام فرهنگی در پارسگرایی پیش روند. این هر دو، کاری اشتباه و خیانت به آرمان و منافع مشترک ملت لر است.
اخیراً وبسایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در گزارشی به قلم "ابراهيم حديدی"، مخالفت انگلیس با دولت صمصام را پشت پرده عزل نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری نخست وزیر مشروطه دانست و بهانه هایی همچون «لری حرف زدن نخست وزیر» را ساخته دست عوامل انگلیس برای عزل وی معرفی کرد. هرچند برخی تعابیر موهنی که نویسنده به کار برده، خالی از زهر نیست ولی به کار آید:
زماني كه ائتلافي از نيروهاي گوناگون و حتي متضاد براي عزل نجفقلي خان صمصامالسلطنه بختياري و صدارت حسن وثوقالدوله همصدا شده بودند شايد خيليها نميدانستند كه در دولت وثوق «ماليه و قشون ايران زير نظر معلمان و فرماندهان انگليسي قرار خواهد گرفت». آرميتاژ اسميت و ژنرال ديكسن، براي ماليه و اداره قشون حاضر به يراق بودند.
بحرانهاي بسياري سبب رويگرداني از صمصامالسلطنه بود. خشكسالي و قحطي بيداد ميكرد. خاكساري از اين بالاتر نبود كه سفارت امريكا در محلههاي فقيرنشين دم پختك بار ميگذاشت. «سال دمپختكي» احمدشاه خود گندم دولتي را در انبارها احتكار ميكرد و به نرخ گران ميفروخت، و بدان سبب به « احمد علاف» اشتهار يافت.
شاه امر به استعفا كرده بود: «شما ديگر وزير نيستيد و استقامت شما در برابر شاه عواقب وخيم دارد». صمصام نميتوانست چشم از قدرت بدوزد. پيشتر دندان آجيل خوريش را كشيده بود. آنقدر تمول داشت كه وسوسه پَرِ جبرئيل نشود. آنچه پيرمرد را دله ميكرد «سوداي قدرت» بود: «ما استعفا نميدهيم، شما ما را معزول كنيد». وي حتي تا مدتها پس از تشكيل دولت وثوق بر سر حرف خود مانده بود: «من از مقام خود استعفا ندادهام. اين مرد، قاچاقي آمده است. گرداننده اين بازي معناً شاهزاده فيروز ميرزاي نصرتالدوله بود».
نجفقلي خان با همه سادگي اين مطلب آخري را چه خوب فهميده بود. بدون وجود نصرتالدوله قرارداد ۱۹۱۹ و مثلثِ « وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله» كامل نبود.
آشي كه در سفارت انگليس براي ايران پخته بودند آن قدر شور بود كه وثوقالدوله نيز به فغان درآمده بود :
اي كاش كه ما نيز بمانيم و ببينيم
تا عاقبت كار از اين فتنه چه زايد
كاري كه اين مرد مبادي آداب و خوش قريحه كرده بود از آن لٌرِ عامي كه قدري هم لكنت داشت برنميآمد. و مگر نه اينكه يكي از اتهامات صمصامالسلطنه براي بركناري، (لری حرف زدن او بود که از آن بعنوان) بی سوادی او (تعبیر شده) بود: «رئيسالوزراي امروزه مملكت ما شايسته نيست كه زبان فارسي را هم نتواند حرف بزند و با خودي و بيگانه فقط و فقط لري حرف بزند».
آخرين نقش صمصامالسلطنه، كدخدامنشي در ماجراي قوام و كلنل محمدتقي خان پسيان بود. صمصامالسلطنه حكومت خراسان را پذيرفت و كلنل حضور صمصام را مغتنم ميشمرد ولي به « ملاحظات زياد» از رفتن طفره رفت. قتلِ كلنل به شمشير صمصام ميسر نبود و اين آخرين نقشي بود كه از وي بر جاي ماند.
|
کاربران زیر از fatemiii به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|