مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود |
10-23-2011
|
|
مدیر تالار کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194
3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آريانا
خدا بیامرزه....من یه سوالی برام پیش اومده ...فرشته ای که جون رو میگیره که عزراییله ..فرشته ای که جونو میده کیه؟
|
خدا رفتگان شمام بیامرزه
نمیدونم درسته اینجا جواب این سوالو بدیم یا نه...ولی سوال پرسیدین دیگه باید جوابشو بدیم
فرشته که به انسان جون نمیده درسته؟
ملک الموت تو قرآن چند بار گفته شده
ولی فرشته ای که جون را بده گفته نشده
خود خدا به ما جون میده
میدونین که ما دو مرحله آفرینش داریم اول تشکیل نطفه ، علقه ، مضغه ، عظام و...اینا تموم شدمرحله دوم مربوط به روح ما میشه که خدا از روح خودش در ما میدمه
حالا منظور شما از جون دادن همین بود؟
البته لازم به ذکره که من کارشناس امور مذهبی نیستم ایناییم که گفتم قبلا میدونستم یعنی چیزاییه که همه باید بدونن
پس ممکنه اشتباه گفته باشم اگه اشتباس اصلاح کنید که تو جاهلیت نمونیم
|
3 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
10-23-2011
|
|
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امروز تونستم بیام فروم سلامی به دوستانم بکنم
این بهترین اتفاق امروزم بوده
برای من که عالیه و ازش لذت می برم
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
5 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-24-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کلید عدد 3 گوشیم کار نمیکنه وقتی 3 رو میزنم تمام نوشته ها رو پاک میکنه و کار کلید c رو انجام میده
اینجا این ضرب المثل کاربرد داره : کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره !
روزی 10 تا گوشی از دوستان تا ......... رو باید تعمیر کنم به خودم که میرسه
حسش نیست ..
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
2 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-30-2011
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دیروز بعد از مدتی که از گرفتن گواهینامه گذشته بود با خودم فکر کردم خوب این گواهینامه رو برای چی گرفتم من ؟ مگه نه اینکه باید با ماشین بیرون برم باهاش !×
به بابام گفتم بیا بریم بیرون یه دوری میزنیم بابام گفت حال ندارم به مادرم گفتم اون هم گفت کار دارم یعنی 2 دو تا ماشین خونه بود یکی رو به من نمیدادند من هم اعصابم خورد شد سوییچ پژو پارس بابامو برداشتم کارتمم گرفتم ماشین از تو گاراژ آوردم بیرون گازشو گرفتم رفتم تو شهر همچین یه دور حسابی زدم وقتی برگشتم مادرم اینطوری کجا بودی خاک تو سرت کنن چرا موبایلت رو نبردی ها ؟ حالا صحنه رو تصور کنین بابام داره منو نگاه میکنه و اینا ...........
من هم گفتم میخوام دوباره برم بیرون میتونین سوییچ و از دستم بگیرین
بعد نمیدونم چرا بابام یکدفعه حوصله پیدا کرد همراه من بیاد بیرون
ناسلامتی من ولیعهد بابام هستم انگشترش مال منه حقمو گرفتم کیییییف کردم
اینههههههههههه
مرد التماس نمیکنه حقشو میگیره آها
ویرایش توسط bigbang : 10-30-2011 در ساعت 04:36 PM
|
کاربران زیر از bigbang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-30-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این چند روز اینجا بارونیه و این بهترین اتفاقیه که به ذهنم می رسه!
اما اتفاق مهمی که امروز افتاد این بود که بعد از اینکه با یکی از همکلاسی هام صحبت کردم یه جورایی نتیجه این بحث این شد که حالا از اینکه اون چیزی باشم که من می خوام نه بقیه هیچ ابایی ندارم
بیگ بنگ جون دفعه دوم که رفتی بیرون کار به کارت نداشتن چون پدرت باهات اومده!
قدرت این بود که دفعه دومم سوئیچو به خودت تنها می دادن!
شوخی بود!اما در کل آفرین!تبریک میگم اولین رانندگی مردونه بزرگانه تنهاییتو!هورررررا!من عاشق رانندگیم اما فرصتش پیش نمیاد دفعه بعد رفتی به یاد ماهم باش!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|
2 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-02-2011
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دیروز هوا بارونی بود امروز همچین زیاد مثل دیروز عصبانی نیست هوا
بابام سرما داشت مثل من
ولی خودمونیما شجاعت منو دید کف کرد
بابام مریض شد بهش مرخصی دادن گلو درد وحشتناک داشت منهم اومدم کنارش نشستم دیشب دوتایی چغندر درست کردیم با هم شعر خوندیم بابام میخندید
بابا ممد فدات شه خیلی دوسِت دارم
دیشب خواب بودم برام لقمه گرفت اومد بالا سرم بیدارم کرد غذا دهنم گذاشت
یعنی یه بابا داریم غم نداریم هر چند سیگار نکشه دیگه جیگر ممد میشه ولی همینطوری هم قبولش داریم !
راستی باید امشب برم تحقیقم رو پرینت بگیرم چرا این واحدهای آزمایشگاه اینقدر گیر شدن حتماً گزارش باید پرینت شده باشه ؟
|
5 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-02-2011
|
|
معاونت
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bigbang
دیروز هوا بارونی بود امروز همچین زیاد مثل دیروز عصبانی نیست هوا
بابام سرما داشت مثل من
ولی خودمونیما شجاعت منو دید کف کرد
بابام مریض شد بهش مرخصی دادن گلو درد وحشتناک داشت منهم اومدم کنارش نشستم دیشب دوتایی چغندر درست کردیم با هم شعر خوندیم بابام میخندید
بابا ممد فدات شه خیلی دوسِت دارم
دیشب خواب بودم برام لقمه گرفت اومد بالا سرم بیدارم کرد غذا دهنم گذاشت
یعنی یه بابا داریم غم نداریم هر چند سیگار نکشه دیگه جیگر ممد میشه ولی همینطوری هم قبولش داریم !
راستی باید امشب برم تحقیقم رو پرینت بگیرم چرا این واحدهای آزمایشگاه اینقدر گیر شدن حتماً گزارش باید پرینت شده باشه ؟
|
خدا پدر مهربونت رو برات نگه داره
قدرشو بیشتر از این ها بدون
..................
|
2 کاربر زیر از SonBol سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-08-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
17 آبان 90
هنگــــم.خیلی هنگ !دوست دارم بلند ِ بلند جیغ بکشـــــــــــــم... آخه قرار نبود ! ینی .. اصن کسی نمی خواست این دوتا با هم باشن.
به هم برسند.بعد ِ سه سال ! اونم با کسی که دوسش داشت... او مای گاد !!
الان نمی دونم چی بگم ! فقط دلم می خواد بزنم زیر هق هق ... برا تمــام روزای خوب و بدی که با هم داشتیم. برا دعواهامون ، آشتیامون ، شیطونیامون ،
غصه هامون ... برای شبدرهای چهاربرگی که تولد ِ پارسال توو گردنش انداختمو همون روز از ته دل آرزو کردم اونو به تموم آرزوها و خوبی های دنیا وصل کنه.
به حرف بابا فک می کنم.میگف دختر بچه امشب هست ، فردا نیست ! و ما چقد به این حرفش میخندیدیم و برای با هم بودن همینو بهونه می کردیم.
"بابا میشه امشب پیش فرشته بمونم ؟خودت گفتی دختر بچه شاید فردا شب نباشه .. الان اگه فرشته شوهر کنه من چیکار کنم ؟ بابا میشه بمونم.. ؟"
اون میخندید وُ ما میموندیم و یه شب تموم نشدنی تا صبح .. گاهی گریه .. گاهی خنده ..
دنیایی داشتیم با هم . چه کارای یواشکی که کردیم و هیشوخت هیشکی جز خودمون نفهمید ..
همیشه یه پای ِ همه ی خرابکاری های من فرشته بود،اینقد که بقیه به بیرون رفتنا و رفت ُ آمدامون حساس شده بودن .
یواشکی قرار میذاشتیم. همیشه چیزی بیشتر از دوتا دخترعمو بودیم . چقد این روزا روزمرگی هام منو ازش جدا کرده بود ..
یاد فیلم BrideWars افتادم. یاد اِما و لیو . حالا باید بش بگم خوشبخت شی فرشته ی عزیزم.کاش خیلی ها بودن ! بابام .. بابات ...
به مَردت بگو ما تورو با لباس سپید تحویل دادیم ، همون سپیدم تحویل میگیریم.لکه م شد اشکالی نداره.فقط به قول سینا کوچولو یه وخ خش نگیره ! : )
√ من خوبم و دلتنگ ...
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-09-2011
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دایی پدرم فوت کرد همین چند ساعت پیش پدرم امشب خیلی ناراحت بود مرد با خدایی بود خیلی هم وقتی پیشش میرفتم منو تحویل میگرفت خدابیامرزتش . الان پدرم رفته خونه داییش ولی من نرفتم نمیدونم باید احساس بدی داشته باشم یا نه حال مجلس عزا نبود همنجوری کلی ناراحتی دارم برای خودم دیگه مجلس ترحیم هم برم دیگه داغون میشم .
حالا عهد امشب مبل آوردن ،یک ماه پیش مبل سفارش داده بودیم ( درست متوجه شدید میخواستم بگم مبل خریدیم پز بدم !)
همین امشب آوردن به این نتیجه رسیدم مجلس عزا میرفتم بهتر بود خلاصه خدا رو شکر تنها نبودیم اون طرف وانتی با چند نفر بود دامادمون هم بود کمک کرد مبل رو انداختیم وضعیت پذیرایی خونمون افتضاحه همه چی درهم هست اصلاً نمیتونم برگردم نگاه کنم همنجوری به همون وضعیت رها کردم الان نشستم پشت کامپیوتر .
یه سوال چرا رشته برقی اینقدر آدمهای خشک و بی روح و عبوس و ......... هستن ؟
من چند تا درس با این برقی ها برداشتم یعنی از یکی از اینا یه خیر ندیدیم این ترم هم یه آزمایشگاه زپرتی داریم پدر ما رو در آوردن ! این چه وضعشه بابا !
بریم کاسب شیم دو لقمه نون در بیاریم
من یه روزی یا دانشمند میشم یا پولدار خفن میدونم تازه این پیش بینیم هم خیلی تاریک هست یعنی به حداقل رازی شدم ! اصولاً ممدا همشون یا خوب در میان یا بد معمولی ندارن !
من از اون ممد خوب ها هستم . یعنی از اینایی که آخرش شهید فی سبیل الله میشن
پس چی شد تا الان شهید میشم باید دانشمند هم بشم باید تازه پولدار هم باشم ! این آپشن های من برای آینده هست !
ویرایش توسط bigbang : 11-09-2011 در ساعت 11:12 PM
|
کاربران زیر از bigbang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-10-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
برای من که خیلی اتفاقا افتاده که اگر بخوام بنویسم
تا صبح طول میکشه
بدون شرح ...........
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
ویرایش توسط hossein : 11-10-2011 در ساعت 10:20 PM
|
کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 6 نفر (0 عضو و 6 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|