مشاعره سنتی

[مهسا69]

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

[Afshin_m05]

تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل
هر جا گذشت جلوه‌ی جانانه‌ی تو بود
دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو
مرغان باغ را به لب افسانه‌ی تو بود

[مجتب]

دگر چار چوبه بزد بر سرش
فرو ریخت با زهر خون از برش

[مهسا69]

شنیده​ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می​کند که بتوان گفت

[مجتب]

تو سرو دیده‌ای که کمر بست بر میان
یا مه چارده که به سر برنهد کلاه

[مهسا69]

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی​کار کجاست

[مجتب]

تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای

[Afshin_m05]

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

[مهسا69]

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

[مجتب]

دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست