من یادم نیست چیا رو گفتم چیا رو نه چون تاپیک خیلی طولانی شده و مدتی هم مشاعره نمیکردم
بازم یه آواز از شجریان که شعرش خیلی قشنگه از سعدی
ساز و آواز شور
دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
مي بايد اين نصيحت كردن به دلستانان
دامن زپاي برگير اي خوبروي خوشرو
تا دامنت نگيرد دست خداي خوانان
اینم کاملش
- خفته خبر ندارد سر بر كنار جانان
كين شب دراز باشد برچشم پاسبانان
برعقل من بخندي گر در غمش بگریم
كين كارهاي مشكل افتد به كاردانان
دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
مي بايد اين نصيحت كردن به دلستانان
دامن زپاي برگير اي خوبروي خوشرو
تا دامنت نگيرد دست خداي خوانان
من ترك مهر اينان درخود نمي شناسم
بگذارتا بيايد بر من جفاي آنان
روشن روان عاشق از تيره شب ننالند
داند كه روزگردد روزي شب شبانان
باور مكن كه من دست از دامنت بدارم
شمشير نگسلاند پيوند مهربانان
چشم از تو برنگيرم ور مي كشد رقيبم
مشتاق گل بسازد با خوي باغبانان
من اختيار خود را تسليم عشق كردم
همچون زمام اشتر در دست ساربانان
شايد كه آستينت برسر زند سعدي؟
تاچون مگس نگردي گرد شكر دهانان